علی علیهالسلام فرمود: اگر بیعت مردم را بپذیرم و خلافت را قبول کنم. تو از جمله کسانی خواهی بود که به مخالفت برمیخیزی و ادعای حکومت میکنی.
طلحه گفت: ای اباالحسن، خدا نیاورد آن روزی را که کار ناپسندی نسبت به تو انجام دهم.
علی علیهالسلام: خداوند مراقب عمال توست. سپس علی علیهالسلام دست طلحه را گرفت و او را به نزد زبیر بن عوام برد تا خلافت و حکومت را به او پیشنهاد کند اما نظیر همان سخنان که از طلحه شنیده بود از زبیر هم شنید.
آن گاه طلحه با علی علیهالسلام بیعت کرد: پس از او زبیر نیز با علی علیهالسلام بیعت کرد. آنان عهد و پیمان بستند که پیمان شکنی و غدر و مکر نکنند.
علی علیهالسلام در میان اجتماع مردم در مسجد حاضر شد هیجان و احساسات شدیدی بر جمعیت حاکم بود. فردی از انصار به پا خاست و گفت: ای مردم! شما سیر و سلوک عثمان را دیدید که چگونه عمل کرد. پس کلام مرا گوش کنید و از حرفهایم اطاعت کنید. حاضران گفتند: شما انصار رسول خدا صلی الله علیه و آله هستید، و سابقه بیشتری در اسلام دارید پس سخن بگویید، و اوامرتان را آشکار کنید تا بدانیم.
آن شخص گفت: شما فضائل علی بن ابیطالب علیهالسلام و سابقه، قرابت و منزلتش را در نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله میدانید. عملش د به حلال و حرام از همه بیشتر است. اگر به جای او کسی را فاضلتر و نیکوتر میشناختم حتماً معرفی میکردم. اجتماع کنندگان یک صدا گفتند: رضینا به طاعین غیر کارهن.
علی علیهالسلام: پرسید آیا رضایت به بیعت با من را حق واجب از طرف خدا میدانید یا از رأی و نظر شماست.
جمعیت گفتند: بیعت را واجب از جانب خدای عزوجل میدانیم.
علی علیهالسلام فرمود: فردا در این مکان تجمع کنید تا نظر خویش را در پذیرش خلافت و حکومت اعلام کنم، مردم در آن روز متفرق شدند.
روز بعد مجدداً طرفداران خلافت علی علیهالسلام در مسجد اجتماع کردند، علی بن ابیطالب علیهالسلام بر منبر نشست و بعد از حمد و ثنای خداوند فرمود: «ای مردم! اختیار در دست شماست هر کسی را که مایل هستید و دوست دارید انتخاب کنید. من هم مطیع و همراه شما هستم.»
مردم از هر طرف فریاد برآوردند، ای علی! ما بر پیمان روز قبل استواریم، دستت را بگشا تا حاضران با تو بیعت کنند. سکوت سراپای علی علیهالسلام را فراگرفت. بلافاصله طلحه برخاست و در حضور مردم دستش را بر روی دست علی علیهالسلام نهاد و با آن حضرت بیعت کرد.
اما چون دست او در جنگ احد آسیب دیده بود و با آن دست بیعت کرد، قبیصة بن جابر گفت: انا لله و انا الیه راجعون! عجب حادثهای اتفاق افتاد. به خدا سوگند این بیعت از طرف طلحه به پایان نخواهد رسید. سپس زبیر به سرعت برخاست و با علی علیهالسلام بیعت کرد. بعد از آن دو، مهاجر و انصار و هر کسی از عرب و عجم که حاضر بود آماده بیعت با علی بن ابیطالب علیهالسلام شد.
در آن هنگام سودان بن حمران که اهل مصر بود گفت: یا اباالحسن! اگر مثل عثمان عمل کنی با تو نیز جنگ خواهیم کرد. آن گاه مردم با میل و رغبت به سوی آن حضرت آمدند، امیرالمؤمنین علی علیهالسلام با شرط عمل به کتاب خدا و سنت مصطفی صلی الله علیه و آله بیعت آنان را پذیرفت و بدین گونه مراسم بیعت انجام یافت.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید