امیرالمؤ منین علی علیهالسلام بیست و پنج سال از حق قانونی و الهی خویش محروم ماند و در این مدت که دور از جنجال و حکومت داری به گوشه نشینی پرداخته و به کارهای علمی، پاسخ به شبهات دینی، مناظره با علمای مسیحی و یهودی، پاسخ به مسائل جدید علوم اسلامی، رسیدگی به محرومان، مشورت سیاسی در مسائل پیچیده حکومتی و تربیت مفسر و محدث و متکلم مشغول بود.
در سال 35 هجری در مرکز حکومت؛ یعنی مدینه شورشی به پا خاست. ناراضیان حکومت عثمان، انقلابی را آغاز و بر ضد حکام و عمال او اعتراض کردند، در آن زمان عثمان به بنی امیه که از اقوام بودند در دخل و تصرف اختیار تام داده بود. مردم از مهاجر و انصار و مسلمانان ناراضی دارالحکومة را محاصره کرده بعد از چهل روز عثمان را که تغییری در روش د خویش نداد به قتل رساندند. (1)
علی و بیعت:
مهاجرین و انصار و مردم سایر بلاد اسلام به دنبال کشته شدن عثمان در مسجد النبی صلی الله علیه و آله اجتماع کردند تا تکلیف خلافت و امامت را روشن کنند. و اکثر مردم طالب خلافت و حکومت علی بن ابیطالب علیهالسلام بودند. در آن میان، عدی بن حاتم، سعید بن قیس، ابوایوب انصاری، عمار یاسر، ابوهیثم بن تیهان، رفاعة بن رافع، مالک بن عجلان، خالدبن زید به خلافت علی علیهالسلام راغبتر بودند و از دیگران علاقه بیشتری میدادند.
پس عمار یاسر در آن اجتماع بزرگ با صدای رسا گفت: ای گروه مهاجر و انصار! عثمان را ملاحظه کردید که در میان شما چگونه زیست! خویشتن را دریابید که بار دیگر با کسی چون او مواجه نگردید، اینک علی مرتضی علیهالسلام در میان شماست، قرابت او با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سبقت او را در اسلام میدانید از تفرقه بپرهیزید و در بیعت با او تعجیل کنید.
پس از این سخنان، مردم دسته دسته و گروه گروه به خدمت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام رسیدند و گفتند: (2) ای ابوالحسن! مردم، عثمان را کشتند و میدانی که از انتخاب خلیفه چارهای نیست و غیر از تو کسی شایستگی این کار را ندارد، اجازه بفرما با تو بیعت کنیم.
علی علیهالسلام فرمود: حاجتی به بیعت شما نیست، من سالهاست که خلافت را رها کردهام و هیچ رغبتی به آن ندارم.
عدهای تعجب کردند و گفتند: یا علی! چرا بیعت مردم را نمیپذیری، قتل عثمان بدون رضایت خداوند صورت نگرفت.
علی علیهالسلام فرمود: خیر، این گونه نیست، بلکه شما او را کشتید و خون او بدون قصاص باقی مانده است. ای مردم! مرا رها کرده، غیر من را برای خلافت انتخاب کنید. در میان شما کسانی را مینگرم که دلهایشان آرامی ندارد و عقل و رأی آنان ثابت نیست، بروید و با طلحه و زبیر بیعت کنید.
جمعیت گفت: یا علی پس با ما به نزد طلحه و زبیر بیایید و با آن دو سخن گویید تا خلافت را قبول کنند.
علی علیهالسلام موافقت کرد و به همراه جمعیت به سوی منزل طلحه رفت. وقتی به در خانه او رسیدند علی علیهالسلام به طلحه فرمود: ای ابامحمد! مردم برای بیعت با من جمع شدند، ولی من حاجتی به خلافت و بیعت مردم ندارم. پس تو بیعت مردم را بپذیر و این امر را به عهده بگیر. طلحه گفت: ای اباالحسن، تو لایقتر و شایستهتر به امر خلافت هستی و به سبب فضایل و خویشاوندی با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سابقه دینی که داری، خلافت را قبول فرما!
پینوشت:
1. طبری 5، 153 بدایه و نهایه 7، 253 و کامل 2:302
2. طبری 5: 153، ابن اثیر 2: 302، حبیب بن ذوئیب را ذکر کردند، تاریخ یعقوبی 2: 178- مردی از بنی اسد بود که چنین سخن گفت.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید