آن زمان ها که کیف نداشتیم، یک گونی یا پلاستیک را بند می انداختیم و کتاب هایمان را درونش می گذاشتیم، الان شما هر سال دارید کیف می خرید باز هم می گویید اصلا نداریم. آن وقت ها که ما...شما الان.... اینقدر این ها را تکرار کنید تا آخر فرزندتان برای همیشه از شما و دوره گذشته شما متنفر شود.
شکاف نسلی؛ با شنیدن این واژه اولین چیزی که به ذهنتان می رسد پدر و مادرهایتان است که از نظر سنی در دهه های قبل از شما بوده اند. فرقی نمی کند که مادر و پدر شما برای دهه 30 باشند یا 40، 60 باشند یا 70، بالاخره در هر سنی با شما که فرزند آنها محسوب می شودید در پایین ترین حالت یکی دو دهه تفاوت دهگی دارید.
در اصلاح ها همیشه می گوییم پنچ انگشت یک دست هم شبیه هم نمی توانند باشند و با هم فرق هایی دارند، در یک خانواده نیز پدرو مادران با فرزندان و فرزندان نیز هر کدام باهم نگرش های؛ عقاید، سلیقه ها و افکار خاص مربوط به خود را دارند. در این بین ممکن است این اندیشه های فرندان با والدین آنها یکسان نباشد و این فکر را کنند که آنها برای دهه های قبل هستند و نیم توانندموقعیت و شرایط اکنون را درک کنند.
جنگ بین "شما متوجه نیستید چون قدیمی هستید" و "ما بچه بودیم فلان کار را می کردیم" همیشه بین والدین و فرزندان بوده است. هر کدام برای خود استدلال های به ظاهر منطقی دارند که بر اساس آن حق با آنهاست.اما این یک روی سکه است و باید به دو طرف آن نگاه انداخت.
والدین باید به این آگاهی رسیده باشند که، هر کودکی موجود منحصر به فردیست. آنچه شما سی سال پیش انجام دادید، در نظر آنها همانقدر عجیب است که رسم و رسوم رومی ها در دو هزار سال گذشته برای شما عجیب بوده است. آنقدر با خاطره گویی های اینکه قدمی فلان جور بودیم و شما الان در رفاه هستید، آنها را نسبت به خود و دوران گذشته دلزده نکنید.
وای باز هم دوران قدیم
دوران کودکی شما برای آنها دیگر داستانی قدیمی شده است. «دوباره مامان شروع کرد به گفتن داستانهای وقتی من به سنّ شما بودم. ما اقلّاً ماهی دو بار از این برنامه ها داریم.» بارها این حرف ها را از بچّه ها شنیده اید. یا از نحوه ی نگاهشان احساساتشان را خوانده اید. به عقیده ی آنها عصرشان از شما کاملاً متفاوت است و این ادّعای آنها صد درصد صحیح است. بچّه ها، بزرگتر، زیرکتر سریع العملتر و در تمام موارد مشابه، از شما تواناتر هستند. رکوردهای ورزشی که در زمان شما قابل شکستن نبود، اکنون توسّط شاگردان دبیرستانی شکسته می شود. اگر واقعاً می خواهید فرزندانتان را با خودتان مقایسه کنید، خیلی دقّت کنید، زیرا آنها در هر زمینهیی از شما برترند. حتّا اگر نحوهی زندگی آنها کاملاً شبیه شما بوده باشد. گناه آنها نیست که در دورانی متفاوت از شما به دنیا آمده اند و شما ایّام سختی را پشت سر گذاشته اید. سنّ آنها چنین اقتضا می کند. شما از آنها انتظار دارید سختی های بیشتری را پشت سر بگذارند و به گونه یی بهتر از شما با حوادث برخورد نمایند. اصولاً هدف از زندگی همین است: «زندگی را برای نسل بعد بهتر و هموارتر ساختن.» سعی کنید بچه ها را با هیچکس به ویژه با خودتان مقایسه نکنید، شمایی که به یک نسل قبل تعلق دارید، نسلی که از آنها همانقدر دور است که عصر حجر از شما.
معمولا پدر ومادرها به فرزندان خود اصرار می کنند، چیزهایی را بخرند که مطابق با سلیقه ی خودشان نیست. در صورتی که باید والدین از سلیقه و نظرات فرزندان خود استفاده کنند چرا که ممکن است زوایه نگاه آنها با توجه به شرایط امروزی بهتر و مناسبت تر باشد. باید به ترتیبی نظرات آن ها را تکمیل کنیم که حس کنند خودشان طرح ها را کشیده اند. خودشان انتخاب کرده اند. در اصل هم همین طور است. در این صورت دیگر لازم نیست چیزی را به آن ها تحمیل کنیم.
باید برای بچه ها فرصت ایجاد کنیم تا بتوانند بزرگ شوند. به جرات می گویم که از ما باید ببرند. پس حق آن هاست انتخاب کنند. همان طور که حق ماست. بگذارید اشتباه کنند، شکست بخوردند، زمین بخورند و غیره خودشان انتخاب کردند در نهایت راه بلند شدن هم می توانند انتخاب کنند.
موضوع را از دریچه ی چشم آن ها ببینیم
همیشه به یاد داشته باشیم که فرزند ما حتی اگر کاملا در اشتباه باشد خودش چنین تصوری در مورد رفتار یا اندیشه ی خود ندارد. بنابراین اگر دیدیم فرزند ما دارد اشتباه می کند او را محکوم نکنیم. این عمل ابلهانه است. بلکه در عوض سعی کنیم دلیل انجام اشتباه او را پیدا کنیم. آن گاه می توانیم بر رفتار و عمل او مسلط شویم. این شیوه ی کار انسان های عاقل و فهیم است. صمیمانه تلاش کنیم خود را به جای آن ها بگذاریم و از خودمان بپرسیم: اگر من به جای فرزندم بودم چه فکر می کردم و چه احساسی داشتم؟
مطمئن باشیم از این طریق وقت خود را تلف نکرده ایم چون حداقل این است که جلوی خشم خود را گرفته ایم و بی دلیل عصبی نشده ایم. همچنین وقتی به علت رفتار و عملکرد او واقف شویم احتمال کمتری وجود دارد که از اشتباه او متنفر شویم. بدین ترتیب همچنین مهارت ما در روابط انسانی نیز به سرعت افزایش خواهد یافت.
بیاییم لحظه ای فکر کنیم، توجه و علاقه ی زیاد خود را به کارها و مشکلات خودمان، با توجه ی کم تر به کارها و مشکلات دیگران مقایسه کنیم.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید