خاندان هاشم از مکنت چندانی برخوردار نبودند. ابوطالب که در کودکی سرپرستی محمد (ص) را بر عهده گرفت، فرزندان و عیال بسیار داشت. قریش را سالی سخت پدید آمد. محمد (ص) عموی خود عباس را گفت: «برادرت ابوطالب نانخور فراوان دارد و چنین که میبینی مردم در سختی به سر میبرند، بیا نزد او برویم و از آنان بکاهیم. من از پسران او یکی را برمیدارم تو هم یکی را، و سرپرست آنها میشویم.» عباس پذیرفت. نزد ابوطالب رفتند و داستان را با او در میان نهادند. ابوطالب گفت: «عقیل را برایم بگذارید و هر چه خواهید بکنید.» محمد (ص) علی را و عباس جعفر را گرفت. (1) از این رو علی در خانه محمد (ص) و در دامان او پرورده شد و خود در این باره چنین گوید:
«در پی او بودم چنانکه شتربچه در پی مادر، هر روز برای من از اخلاق خود نشانهای بر پا میداشت و مرا به پیروی آن میگماشت.»(2)
هر چه بیشتر میبالید رسول خدا بیشتر به او و تربیت او میافزود و او در این باره چنین فرمود: «آنگاه که کودک بودم مرا در کنار خود نهاد و بر سینه خویشم جا داد. و مرادر بستر خود میخوابانید. چنانکه تنم را به تن خویش میسود و بوی خوش خود را به من میبویانید.» (3)
هنگامی که رسول خدا در کوه حرا به رتبت پیمبری مشرف گردید و به خانه بازگشت در خانه او خدیجه، علی و زید پسر حارثه به سر میبردند. چنانکه در تاریخ تحلیلی نوشتهام او حالت و رسالت خود را بیش از آنکه به دیگران بگوید به این سه تن گفت و هر سه بدو گرویدند. بیهیچ چون و چرا، باور داشتنی است که علی (ع) نخستین مرد در پذیرفتن دین اسلام باشد. او در این باره چنین میگوید:
«هر سال در حرا خلوت میگزید من او را میدیدم و جز من کسی وی را نمیدید. آن هنگام جز خانهای که رسول خدا و خدیجه در آن بود در هیچ خانهای مسلمانی راه نیافته بود. من سومین آنان بودم روشنایی وحی و پیامبری را میدیدم و بوی نبوت را میشنودم.» (4) و در جای دیگر میگوید:
«هیچ کس پیش از من به پذیرفتن دعوت حق نشتافت، و چون من صله رحم و افزودن در بخشش و کرم نیافت.» (5)
ابن هشام از ابن اسحاق آورده است: «نخستین مرد که به رسول خدا گروید و او را بدانچه از جانب خدا آورده بود گواهی داد، علی بن ابی طالب بود. در آن هنگام ده سال از عمر وی میگذشت و از جمله نعمتهای خدا بر علی آن بود که پیش از اسلام در کنار رسول خدا به سر میبرد.» (6)
در آغاز اسلام، خواندن مردم به مسلمانی پنهانی بود. این مدت را سه سال نوشتهاند و چون آیه و أنذر عشیرتک الأقربین (7) نازل شد پیغمبر به علی گفت: «خدا مرا فرموده است خویشاوندان نزدیکم را به پرستش او بخوانم. گوسفندی بکش و صاعی نان و قدحی شیر فراهم کن.» علی چنان کرد. در آن روز چهل تن یا نزدیک به چهل تن از فرزندان عبد المطلب فراهم آمدند، و همگی از آن خوردنی سیر شدند. اما همینکه رسول خدا (ص) خواست سخنان خود را آغاز کند، ابو لهب گفت: «او شما را جادو کرد.» و مجلس بهم خورد. روزی دیگر پیغمبر (ص) آنان را خواند و گفت: «ای فرزندان عبد المطلب گمان ندارم کسی از عرب برای مردم خود بهتر از آنچه من برای شما آوردهام آورده باشد. دنیا و آخرت را برای شما آوردهام.» (8)
آنگاه رسالت خود را به خویشاوندان رساند و گفت کدام یک از شما مرا در این کار یاری میکند تا برادر و وصی من و خلیفه من در میان شما باشد؟ همه خاموش ماندند. علی گفت: «ای فرستاده خدا آن منم.»
پیغمبر فرمود: «این وصی من و خلیفه من در میان شماست. سخن او را بشنوید و از او فرمان برید.» (9) از این روز علی به جانشینی و وصایت رسول خدا (ص) گماشته شد و چنانکه خواهیم نوشت در روز هیجدهم ذو الحجه سال دهم هجرت که به واقعه غدیر معروف است خلافت او بر همه مسلمانان اعلام گردید.
علی پیوسته در کنار پیغمبر بود و نگهبانی او مینمود ابن ابی الحدید از امالی محمد بن حبیب آورده است: «ابوطالب بر جان پیغمبر میترسید. بسا شب هنگام نزد بستر او میرفت و او را برمیخیزاند و علی را بجای وی میخواباند.»
شبی علی گفت: «من کشته خواهم شد.» ابوطالب در چند بیت بدو چنین گفت:
«پسرم! شکیبا باش که شکیبایی خردمندانهتر است و هر زندهای میمیرد. بلایی است دشوار اما خدا خواسته است دوستی فدای دوستی شود. دوستی والا گهر، کریم و نجیب. اگر مرگی رسید تنها برای تو نیست، هر زندهای میمیرد.»
علی چنین پاسخ میدهد: «مرا در یاری احمد شکیبایی میفرمایی؟ بخدا آنچه گفتم از بیم نبود. من دوست میدارم یاری مرا ببینی و بدانی. من پیوسته فرمانبردار تو هستم، من احمد را که در کودکی و جوانی ستوده است برای رضای خدا یاری میکنم. (10)
هنگامی که قریش بنیهاشم را در شعب ابو طالب در بندان کردند، ابوطالب در جمله آنان بود. او علی را به نگهبانی محمد سفارش مینمود. دور نیست داستانی را که ابن ابی الحدید آورده در این روزها رخ داده باشد.
پینوشت:
1. طبری، ج 3، ص 1164-1163 و نیز اسناد دیگر
2. خطبه 192 (قاصعه)
3. خطبه 192 (قاصعه)
4. خطبه 192 (قاصعه)
5. خطبه 139
6. سیره ابن هشام، ج 1، ص 264
7. خویشاوندان نزدیک خود را بترسان، شعرا/214
8. سیره ابن اسحاق، ص 127
9. طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج 3، ص 1172-1171
10. شرح نهج البلاغه، ج 14، ص 64
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید