الف) اقرار ابلیس درباره غدیر:
سلمان که در پرتو ولایت امیرالمؤمنین علیهالسلام چشم بصیرتش فراتر از ظاهر را میدید نقل میکند: عدهای مشغول ناسزا گفتن نسبت به ساحت مقدس امیرالمؤمنین علیهالسلام بودند. در همین حال ابلیس (بصورت آدمی) گزارش از آنجا افتاد و ایستاد و خطاب به آنان چنین گفت: بدا به حال شما که به مولی و صاحب اختیار خود ناسزا میگویید! گفتند: تو از کجا میگویی او مولای ماست؟ ابلیس گفت:
از کلام پیامبرتان که فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره و اخذل من خذله»! (بحارالانوار: ج 39 ص 162 ح 1)
ب) ابوبکر: چیزی بعد از غدیر تغییر نیافته:
روزی ابوبکر با نیرنگی تازه برای توجیه غصب خلافت، نزد امیرالمؤمنین علیهالسلام آمد و گفت: پیامبر دربارهي مسئلهي ولایت تو بعد از ایام ولایت در غدیر چیزی را تغییر نداده و من شهادت میدهم که تو مولای من هستی و بدین مطلب اقرار مینمایم، و در زمان پیامبر هم بعنوان امیرالمؤمنین بر تو سلام کردهام ولی...». (بحارالانوار: ج 41 ص 228 صورت کامل ماجرا در ص 43 کتاب حاضر ذکر شد)
ج) عمر بن خطاب:
از عمر نیز حدیث غدیر به این صورت نقل شده است: پیامبر علی را بعنوان امام منصوب کرد و گفت: «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره و اخذل من خذله، خدایا تو بر اینان شاهد هستی»!
عمر میگوید جوان خوش سیمایی را دیدم که گفت: ای عمر، چه میبینی؟ بخدا قسم پیامبر صلی اللَّه علیه و آله پیمانی بر شما بست که جز منافق آن را بر هم نمیزند، و عهدی گرفت که با آن مخالفت نمیکند مگر کسی که از دینش مرتد شده باشد. ای عمر، تو بپرهیز از اینکه آن را بر هم زنی یا با آن مخالفت کنی!! (اثبات الهداة: ج 2 ص 201 ح 1015)
د) عمروعاص: ذکر غدیر در پاسخ معاویه
معاویه نامهای برای عمروعاص نوشت و طی آن ضمن بدگوئی به امیرالمؤمنین علیهالسلام او را به یاری خویش فراخواند. عمروعاص در جواب معاویه بدگوئیهای معاویه را رد کرد و در مقابل آن فضائل امیرالمؤمنین علیهالسلام را بر شمرد و از جمله گفت: پیامبر صلی اللَّه علیه و آله در روز غدیرخم دربارهي او فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله».
ط) ای ابوهریره:
بعد از شهادت امیرالمؤمنین و صلح امام حسن علیهالسلام، ابوهریره همراه معاویه وارد کوفه شد. او هر شب با معاویه در مسجد کوفه در کنار باب کنده مینشست. یک شب جوانی از اهل کوفه نزد ابوهریره نشست و گفت: ای ابوهریره، تو را به خدا قسم میدهم، آیا از پیامبر صلی اللَّه علیه و آله شنیدی که دربارهي علی بن ابیطالب علیهالسلام میفرمود: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»؟ ابوهریره در حضور معاویه گفت: آری! جوان گفت: من هم خدا را شاهد میگیرم که تو ولایت دشمن او (معاویه) را پذیرفتهای و با دوست او دشمنی کردهای!
ابوهریره همانجا برخاست و از مسجد خارج شد و دیگر بازنگشت تا از کوفه بیرون رفت!! (بحارالانوار: ج 37 ص 199. اثبات الهداة: ج 2 ص 179 ح 858)
ه) مأمون:
مأمون عباسی در خراسان مجلسی تشکیل داد که در آن چهل نفر از بزرگان علمای اسلام را برای مناظره با خود دعوت کرد. از جمله مطالبی که در آن مجلس مطرح شد این بود که علی بن ابیطالب علیهالسلام در خلافت بر دیگران مقدم است. وقتی اهل مجلس از این مطلب تعجب کردند، از یکی از آنان پرسید: آیا حدیث ولایت (غدیر) را روایت میکنی؟ آنان اقرار کردند، وآن را نقل کردند.
مأمون گفت: این حدیث، خلافت علی بن ابیطالب علیهالسلام را بر ابوبکر و عمر ثابت میکند و هیچ حقی برای آنان ثابت نمیکند.
یکی از آنان بنام اسحاق گفت: عدهای میگویند: این حدیث مربوط به مسئلهای است که بین علی بن ابیطالب علیهالسلام و زید بن حارثه پیش آمده است!! مأمون گفت: زمان این حدیث کِی بوده؟ آیا هنگام بازگشت از حجة الوداع نبوده؟ گفت: آری. مأمون گفت: شهادت زید بن حارثه قبل از غدیر بوده است!! چطور خود را به چنین اشکالی قانع کردهای؟
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید