هنگامی که عثمان به خلافت رسید عمویش حکم بن عاص و پسران او مروان و حارث را نزد خود پناه داد و به مدینه بازگرداند. همچنین کارگزاران خویش را به شهرهای مختلف فرستاد، که از جملهي آنها یکی عمر بن سفیان بن مغیرة بن ابیالعاص بن امیه بود که به مُشکان فرستاد، و دیگری حارث بن حکم بود که به مدائن فرستاد. مدتی که حارث حاکم مدائن بود بر مردم شهر سخت میگرفت و با آنان بدرفتاری میکرد. پس از چندی گروهی از مردم مدائن به شکایت نزد عثمان آمدند و او را از بدرفتاری و سختگیری حارث آگاه ساختند و با وی به درشتی سخن گفتند.
عثمان با شنیدن سخنان آنان، حذیفه یمانی را برای حکومت مدائن فرستاد؛ و این در آخرین سالهای حکومت او بود. حذیفه همچنان حاکم مدائن بود تا عثمان کشته شد و امیرالمؤمنین علیهالسلام به خلافت رسید. حضرت او را به حکومت مدائن ابقا نمود و نامهای برای وی نوشت. هنگامی که نامهي امیرالمؤمنین علیهالسلام به حذیفه رسید مردم را جمع نمود و نماز جماعتی بر پا کرد. سپس دستور داد تا نامه را آورده و برای مردم بخوانند، سپس حذیفه از منبر بالا رفت و پس از حمد و ثنای الهی و صلوات بر محمد و آلش گفت:
حمد خدایی را که حق را زنده نمود و باطل را از بین برد؛ و عدالت را آورد و ظلم را کوبید و ظالمین را ذلیل نمود. ای مردم، بخدا قسم اکنون صاحب اختیار شما «امیرالمؤمنین حقیقی» شد! او بهترین کسی است که بعد از پیامبرمان محمد صلی الله علیه و آله و سلم میشناسیم. او صاحب اختیار مردم و سزاوارترین آنان به خلافت است. او نزدیکترین آنان به راستی و هدایت یافتهترینشان به سوی عدالت است. راه و سیرهي وی از همه صحیحتر و نزدیکترین آنها در ارتباط با خداست. او نزدیکترینشان در خویشاوندی با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است. بازگردید به اطاعت کسی که اولین پذیرندهي اسلام است؛ بالاترین مردم از نظر علم است؛ میانهروترین مردم در روش حکومت است؛ سابقترین مردم در ایمان است؛ بالاترین مردم در یقین است؛ والاترین مردم در انجام کار نیک است؛ مقدمترین مردم در جهاد است؛ عزیزترین آنها از نظر مقام و منزلت است؛ برادر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و پسر عموی اوست؛ پدر حسن و حسین است؛ همسر زهرای بتول بانوی بانوان جهان است. ای مردم، بپاخیزید و طبق کتاب خدا و سنت پیامبرش بیعت کنید، که رضایت خداوند در این است. با این کار هم قلبتان اطمینان پیدا میکند و هم صلاحتان در این است. والسلام
مردم برخاستند و با حذیفه به نیابت از امیرالمؤمنین علیهالسلام به بهترین صورت و همگانیترین شکل بیعت کردند. هنگامی که بیعت پایان یافت جوانی ایرانی که مسلم نام داشت، در حالیکه شمشیر حمایل کرده بود از انتهای جمعیت فریاد زد:
ای امیر، شنیدیم که در آغاز سخنت گفتی: «بخدا قسم صاحب اختیار شما امیرالمؤمنین حقیقی شد»؛ آیا با این کلام به خلفای قبل از او کنایه میزنی که آنان «امیرالمؤمنین حقیقی» نبودند؟ ای امیر خدا تو را رحمت کند، این مطلب را بیان کن و کتمان مکن؛ چرا که تو شاهد بودهای و قضایا را به چشم خود دیدهای! ما بیان این مطلب را بر عهدهي شما میگذاریم و خداوند شاهد بر شماست در آنچه برای امت خود دلسوزی میکنید، و خبرهایی که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل میکنید!
حذیفه پاسخ داد: ای جوان، حال که اینگونه میپرسی و کنجکاوی میکنی، بشنو و بفهم آنچه را خبر میدهم: خلفای قبل از علی بن ابیطالب علیهالسلام که به لقب امیرالمؤمنین نامیده شده بودند، این نام را به خود نسبت داده بودند (1) و مردم هم آنان را به همان اسم میخواندند.
اما علی بن ابیطالب علیهالسلام را جبرئیل از طرف خداوند به این نام ملقب نمود و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شاهد سلام جبرئیل به علی بن ابیطالب علیهالسلام با لقب امیرالمؤمنین بود. اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز در حیات او، آنحضرت را «امیرالمؤمنین» صدا میزدند.
پینوشت:
1. یعنی ابوبکر و عمر و عثمان خودشان عنوان «امیرالمؤمنین» را برای خود تعیین کردند و مردم را وادار نمودند که آنان را با این لقب مخاطب قرار دهند. آنگاه که ابوبکر پس از غصب خلافت، سراغ امیرالمؤمنین (ع) فرستاد تا آن حضرت برای بیعت با او بیاید. چنین پیغام فرستاد: به علی بگویید: «امیرالمؤمنین ابوبکر تو را فرا میخواند»!! امیرالمؤمنین (ع) در پاسخ پیام فرستاد: سبحان الله! بخدا قسم زمان زیادی نگذشته که فراموش شود. بخدا قسم او خوب میداند که این لقب برای کسی جز من صلاحیت ندارد. پیامبر به با شش نفر دیگر دستور داد به من با عنوان «السلام علیک یا امیرالمؤمنین» سلام دهند...بخدا قسم دروغ میگوید. به او بگویید: «نامی را که حق آن را نداری بر خود گذاشتهای تو خوب میدانی که امیرالمؤمنین غیر توست»
هنگامی که عمر به خلافت رسید بعنوان اینکه جانشین ابوبکر است او را با عنوان «خلیفه خلیفه رسول الله» خطاب کردند! عمر گفت: این جمله طولان میشود که هر خلیفهای بیاید بگویند او جانشین جانشین فلان خلیفه است. شما مؤمنین هستید و من امیر شما هستم، پس نام «امیرالمؤمنین» مناسبتر است!
اینگونه عمر لقب «امیرالمؤمنین» را رسماً به خود اختصاص داد، و خلفای غاصب بعد از او هم آن را به خود اختصاص دادند، در حالی که پیامبر (ص) در زمان حیات خود صریحاً اختصاص آن را به علی ابن ابی صالب (ع) اعلام نمود تا آنجا که فرمود: «احدی قبل از علی امیرالمؤمنین نامیده نشده و احدی را غیر از او اجازه کذاردن چنین نامی نمیدهم»
در حدیث دیگر فرمود: «جایز نیست به این نام نامیده شود کسی که خدا او را به این عنوان ملقب نکرده است:؛ و در خطبهي غدیر فرمود: «امیرالمؤمنین جز برادرم علی نیست، و این عنوان پس از من برای احدی جز او حلال نیست» و نیز فرمود: «امیرالمؤمنین لقبی است که خداوند علی را بدان ملقب فرموده و مخصوص اوست» و یا فرمود: «یا علی، خدا تو را امیرالمؤمنین نامیده است و در این اسم احدی با تو شریک نیست».
بحارالانوار، ج 28، ص 261؛ ج 37، صص 290 و 331 و 334
الغدیر، ج 8، ص 86؛ الیقین، صص 160 و 312 و 352
مائه منقبه (ابن شاذان)، منقبت 26
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید