پيشگامان ايمان
بعثت پيامبر(ص) فصلي نوين فراروي زنان ستمديده تاريخ گشود؛ فصلي که زنان و مردان به طور يکسان حق صعود به قلههاي کمال معنوي را پيدا کردند.
در سيره نبوي شاهد تربيت زناني پاک و برجسته چون فاطمه(س) و خديجه(س) هستيم که نه تنها الگويي براي زنان عصر خود بلکه براي تمام زنان جهان قرار گرفتند.
زنان عصر رسالت از همان ابتداي دعوت پيامبر حضور چشمگيري در اولين عرصه حضور يعني پذيرش اسلام داشتند.
اسلام آوردن خديجه به عنوان اولين زن مسلمان[1] و شايد اولين فرد مسلمان[2] و نماز خواندن او همراه حضرت محمد(ص) و حضرت علي(ع)[3] گواه روشني بر اين مدعاست.
البته علاوه برحضرت خديجه که پشتوانه محکمي هم براي پيامبر(ص) بود، زنان بسيار ديگري نيز جزء اولين گروندگان به دين اسلام بودند؛ چون: زينب و رقيه دختران رسول خدا(ص)، فاطمه خواهر عمر، اسماء دختر ابوبکر، سميه مادر عمار، اسماء دختر سلامه تميمي، اسماء بنت عميس، اسماء دختر مجلل، فکيهه دختر يسار، رمله دختر ابوعوف و امينه دختر خلف بن اسعد[4] که علاوه بر اسلام آوردن، گاه زمينه مسلمان شدن برخي دشمنان سرسخت اسلام را نيز فراهم ميکردند.
اين زنان با توجه به محيط خفقان آور مکه و جريان ضد ارزشي قريشيان، سختيهاي بسياري متحمل شدند، ولي از ايمان به رسالت الهي دست برنداشتند.
از جمله زناني که در راه اسلام شکنجههاي فراوان ديد، «سميه» مادر عمار ياسر است که عاقبت هم در زير شکنجههاي ابوجهل به شهادت رسيد.[5]
زنيره،[6] نهديه و دختر وي[7] کنيزان ديگري هستند که از جانب مولاهاي خود شکنجههاي سختي را تحمل کردند. ام شريک يکي ديگر از بانواني است که از طرف خاندان بتپرست شوهرش مورد شکنجه قرار ميگرفت.[8]
شکنجههاي زنان مسلمان در صدر اسلام به حدي بود که پيامبر در مواردي اسباب آزادي آنان را فراهم ميکرد.
وساطت پيامبر براي زني به اسم «حوا» که همسرش او را شکنجه ميکرد، نمونهاي از اين تلاش پيامبر است.[9]
علاوه بر پيامبر، گاهي برخي از مسلمانان که از قدرت اقتصادي خوبي برخوردار بودند هم اقدام به خريد کنيزان مسلمان ميکردند.[10]
زنان در مدينة النبي(ص)
مواردي که بيان شد، نمونههايي از حضور توأم با سختيهاي زنان مسلمان قبل از هجرت پيامبر(ص) بود، اما بعد از هجرت نيز موارد زيادي از اسلام آوردن آنان به چشم ميخورد.
هر چند شرايط آنان در دوران بعد از هجرت تفاوت زيادي داشت، ولي در مدينه از همان ابتداي دعوت پيامبر(ص) شاهد مسلمان شدن زنان هستيم؛ به گونهاي که دو تن از شرکت کنندگان در بيعت عقبه دوم، زن بودند.[11]
بعد از اين بيعت نيز زنان بسياري مسلمان شدند.
زنان مدينه در هنگام ورود پيامبر(ص) به مدينه با خوشحالي تمام شعر ميخواندند و از پيامبر ميخواستند تا محله آنان را براي سکونت انتخاب کند.[12]
پس از هجرت پيامبر و استقرار حکومت اسلامي در مدينه، زنان ديگري هم مسلمان شدند که غالباً از قبايل اطراف بودند؛ از جمله اين زنان، جويريه[13] و صفيه[14] بودند که با وجود جنگ پيامبر با قبايلشان، پذيراي اسلام شدند.
ماريه هم از زناني است که با اسلام خود به افتخار کنيزي پيامبر(ص) نايل شد.[15]
پيامبر بعد از اسلام آوردن اين زنان، عطوفت خاصي به آنان داشتند؛ به گونهاي که با در نظر گرفتن موقعيت برخي زنان به آنان پيشنهاد ازدواج ميدادند تا نسبت به موقعيت قبلي خود احساس تنزلي نکنند.
بعد از صلح حديبيه نيز آن حضرت عطوفت خاصي به زنان مهاجر نشان ميداد و پس از هجرت امکلثوم و سبيعه به مدينه، از بازگرداندن آنان به مشرکان خودداري کرد و مفاد صلح حديبيه را تنها مربوط به مردان دانست.[16]
آزادي دختر حاتم طايي پس از فرار برادرش، عطوفت پيامبر(ص) پس از فتح مکه در مورد زناني که دستور قتلشان صادر شده بود[17] و پذيرش امان دادن زن عکرمه بن ابوجهل براي همسرش،[18] نمونههاي ديگري از اين قبيل زنان است که بيانگر انقلابي عظيم در نگرش به زنان بود؛ انقلابي که با نفوذ در روح و جسم زنان، از آنان زناني صبور و مقاوم ساخت و براي حفظ اسلام، در مقابل همه حتي پدران خود ايستادند؛ مانند رفتار ام حبيبه با پدرش ابوسفيان (که پس از شکستن مواد صلح حديبيه براي تغيير نظر پيامبر(ص) نزد دخترش آمده بود) و اين نيز نمونهاي ديگر از تأثيرات شگرف اسلام بر روي زنان است.[19]
آموزش بانوان
يکي از موضوعات مهم و مرتبط با پذيرش اسلام زنان، آموزش زنان است؛ چرا که اسلام، آيين جديدي بود که مسلمانان هيچ آشنايي با آن نداشتند و اين مسئله لزوم آموزش به زنان را افزون ميکرد.
بر اين اساس از همان ابتداي بعثت پيامبر(ص)، شاهد آموزش وضو و نماز به حضرت خديجه هستيم.[20]
حضور آگاهانه زنان در هجرت و بيعت، همه بيانگر رسوخ تعاليم اسلامي در ميان زنان است.
روند آموزش زنان در دوران مدينه هم چشمگير بود؛ به گونهاي که حضرت روزي را مخصوص آموزش زنان قرار داد.[21]
علاوه بر اين، علاقه زنان به مسئله آموزش به حدي بود که گاه سؤالاتي را از پيامبر(ص) ميپرسيدند.
پرسش اسماء دختر يزيد مبني بر نابرابري مردان و زنان در جهاد و پاسخ پيامبر(ص) به او نمونهاي از اين پرسشهاست.[22]
همچنين داستان شأن نزول سوره مجادله، از ديگر موارد پرسش زنان است که منجر به نزول سورهاي از قرآن شد.[23]
همچنين آن حضرت براي همسران و دختر خويش فاطمه نيز آموزشهايي داشت که نمونههايي از آن در تاريخ نقل شده است.
خانواده در عصر نبوي(ص)
خانواده در عصر نبوي از اهميت فوقالعادهاي برخوردار است؛ به گونهاي که در قرآن از خانواده با عنوان مايه آرامش ياد شده است[24] و احاديث نبوي فراواني نيز در باب اهميت خانواده به چشم ميخورد؛ از جمله اينکه حضرت در حديثي ميفرمايد: «راه رفتن تو به سوي مسجد و برگشتن تو به سوي اهل خانهات، در اجر و ثواب مساوياند».[25]
هر خانوادهاي متشکل از زن و مرد و فرزندان است و هر يک از اين افراد در خانواده نقشهاي خاصي را بر عهده دارند.
مهمترين نقش زن در خانواده از ابتداي تولد، سه نقش دختري، همسري و مادري است. اين سه نقش در تعاليم اسلامي از اهميت فوقالعادهاي برخوردارند و به عنوان اصليترين نقشهاي زندگي يک زن شناخته ميشوند.
از آنجا که نقش دختري زير بناي ايفاي بهتر نقش همسري و مادري محسوب ميشود، ابتدا به بيان جايگاه دختر در زندگي خانوادگي عصر نبوي اشارهاي ميکنيم.
پيامبر اکرم(ص) براي بهبود وضعيت دختران در عصر خود تلاش گستردهاي را سامان داد؛ تلاشي که پشتوانه عظيمي چون قرآن کريم داشت.
از همين رو، در تعاليم اسلامي عصر نبوي ميبينيم که پيامبر(ص) در کنار بازگو کردن آيات قرآن، به نکوهش دخترکشي و کراهتِ داشتن دختران ميپردازد: «از اينکه فرزندان شما دختر باشند، کراهت نداشته باشيد. به درستي که دختران مونس انساناند و گرانبها هستند».[26]
از اين نمونه احاديث در ميان احاديث نبوي فراوان به چشم ميخورد؛ احاديثي که در تجربه زندگي پيامبر(ص) صدق آنها آشکار ميشود.
داستان برخورد پيامبر با مردي که از دختر زاييدن همسرش ناراحت شد، نمونهاي از اين صدق گفتار است.[27]
علاوه بر اين، رسول اسلام(ص) براي بالا بردن جايگاه دختران تنها به بيان مساوات دختران با پسران اکتفا نميکرد، بلکه در احاديثي دختران را بر پسران ترجيح ميداد[28] و از طرفي نيز ثواب دخترداري را منحصر در داشتن دختر نميدانست و بزرگ کردن خواهر را همتاي دختر داري ميدانست.[29]
تکريم فاطمه(س)
يکي ديگر از تلاشهاي پيامبر براي بهبود وضعيت دختران در جامعه عرب، برخورد کريمانهاش با دخترش فاطمه زهرا(س) بود.
پيامبر(ص) در برخورد با دخترش چنان ارزشي براي او قائل بود که رفتار او براي اعرابي که هيچ ارزشي براي دختران خود قائل نبودند، اعجاب آور بود.
نتيجه رفتار پيامبر(ص) با دختران موجب شد تا مقام و موقعيت همسران فردا در عصر نبوي ارتقا پيدا کند؛ چرا که دختران امروز، همسران فردا هستند.
از اين رو، در اين عصر همسرداري عملي مهم و ارزشمند و به مثابه جهاد در راه خداست[30] و همسر به عنوان دوست و همراه شوهر قرار ميگيرد و براي هر عملي که در خانه انجام ميدهد، ثواب فراوان ذکر شده است:
«هر زني که لباس شوهر را آماده کند، خداوند در روز قيامت هفتاد هزار خلعت بهشتي به او عطا کند که مانند گلهاي شقايق و ريحان، خوش رنگ و خوشبو باشد و چهل فرشته به خدمت او گمارد».[31]
بانوي اسلامي در عين اينکه شريک زندگي شوهر است، براي او نقش مادري مهربان و با عاطفه را دارد[32] و در کنار اين مسائل، نقش يک معشوقه دلبر و پسنديده را نيز ايفا ميکند؛ معشوقي که با رعايت همه جوانب در درون خانه، زمينه عفت و پاکي مرد در بيرون خانه را فراهم ميکند.[33]
از همين رو، در تعاليم اسلامي تأکيد بسياري بر آراستگي زن در درون خانه و عدم آراستگي او در بيرون از خانه شده است.[34]
پيامبر(ص) به يکي از زنانش فرمود: «چرا تو ژوليده مو هستي و در اثر نکشيدن سرمه، چشمت سفيد شده است و چرا خضاب نميکني».[35]
همچنين بانوي مسلمان، مطيع و فرمانبردار شوهر و در حضور و غياب او حافظ حيثيت و شرف شوهر است.
حاصل رعايت اين اصول مهم در نقش همسري منجر به تشکيل و تداوم زندگي خانوادگي ميشود که ثمرهاش فرزنداني سالم و معتدل است؛ فرزنداني که ضامن بقاي جامعه فردايند.
حق ازدواج
از آنجا که هسته اوليه خانواده را ازدواج تشکيل ميدهد، در اسلام تأکيد فراواني بر مسئله ازدواج شده است؛ به گونهاي که حضرت نبي اکرم(ص) ازدواج را حافظ نيمي از دين انسان دانسته است.[36]
اهميت ازدواج در شرع مقدس به حدي است که خداوند در قرآن کريم به مذمت مجرد ماندن پرداخته است[37] و پيامبر نيز در احاديث فراوان، بر لزوم ازدواج تأکيد فرموده: «هيچ چيز نزد خداوند محبوبتر از خانهاي که در اسلام با ازدواج آباد شود، نيست».[38]
واضح است که با توجه به اهميتي که ازدواج در شرع اسلام داراست، هر تصميمي که به نوعي منجر به ازدواج شود، حائز اهميت است؛ چرا که رقم زننده سرنوشت يک انسان است.
از اين رو، در تعاليم صدر اسلام تأکيد بسياري بر اختيار زنان در امر ازدواج ميشده است:
«زن به اظهار نظر در کار خويش بر وليّ مقدم است و پدر دوشيزه نيز بايد درباره کار دخترش از او اجازه بگيرد و اجازه او سکوت است».[39]
اهميت مسئله اختيار داري زنان در امر ازدواج، به حدي بود که در مواردي که زن به اجبار پدر به ازدواج با شخصي مجبور ميشد، پيامبر(ص) دستور جدايي ميداد.
در حديثي است که «پدر خنساء دختر خذام بن خالد او را مجبور کرده بود با مردي از بني عمرو بن عوف ازدواج کند و دختر ميخواست با ابولبابه ازدواج کند. کار به نزد پيامبر رسيد و آن حضرت به پدر دختر امر کرد که او را به ميل خود واگذارد. پس از آن دختر با ابالبابه ازدواج کرد».[40]
علاوه بر اين، پيامبر(ص) قوانين ازدواج را به کلي دگرگون کرد و براي اين کار ابتدا تمامي نکاحهاي زشت و بيشرمانه جاهليت را تحريم کرد.
بر اين اساس، قرآن نکاحهايي چون: ازدواج با محارم،[41] ازدواج با همسر پدر،[42] نکاح سفاح و خدن،[43] نکاح الجمع[44] و ... را حرام شمرد و پس از آن ازدواج را منحصر به دو نوع دائم و موقت کرد.
ازدواج دائم همان ازدواجي است که در قرآن و سيره پيامبر(ص) تاکيد بسياري بر آن شده است و علاوه بر ثواب فراوان، حقوق بسياري را نيز براي زنان به ارمغان ميآورد و ازدواج موقت که در واقع يکي از جنبههاي کمال دين اسلام است، ازدواجي است که در آيه 24 سوره نساء به آن اشاره شده است[45] و در زمان پيامبر نيز رواج داشته است.
در حديثي از امام باقر(ع) است که ميفرمايد:
«پيامبر(ص) براي اجراي اين سنت الهي، شخصاً با يک زن آزاد ازدواج موقت کرد و چون يکي از زنانش از اين موضوع با خبر شد، با کمال جسارت به آن حضرت نسبت ناروا داد و رسول خدا(ص) در جوابش فرمود: اين زن براي من حلال و متعه بوده است».[46]
گفتني است ازدواج موقت در مواردي چون تعيين مدت معين، تعيين مهر معين، عدم برخورداي زن از نفقه، ميزان مدت در عده و ... با ازدواج دائم تفاوت دارد.[47]
تعداد همسر
سنت ديگر در مورد ازدواج که در عصر نبي اکرم تعديل شد، تعدد زوجات بود که بر اساس قانون اسلام منحصر در چهار زن آن هم به شرط رعايت عدالت شد.[48]
با اين وصف، ازدواجهاي مردان عرب منحصر در چهار زن گرديد که با قيد عدالت، اين ازدواجها جز در موارد خاصي قابل اجرا نبود.
البته پيامبر اکرم(ص) به دليل موقعيت خاصي که داشت، از اين قاعده مستثنا بود و ازدواجهاي فراواني انجام داد که همه نه به قصد کامجويي بلکه به دلايلي چون: ارتباط با قبايل مختلف و ايجاد محبت در قلوب آنها براي گرايش به اسلام، جلوگيري از توطئههاي احتمالي، مبارزه با خرافات و اباطيل جاهليت، حمايت از کودکان بيسرپرست، تقدير از مجاهدان و مهاجران و... صورت گرفت.
برخي از زناني که به افتخار همسري پيامبر(ص) نايل آمدند، عبارتاند از: خديجه بنت خويلد، سوده بنت زمعه، عايشه بنت ابوبکر، زينب بنت خزيمه، حفصه بنت عمر، ام سلمه، زينب بنت جحش، حبيبه بنت ابوسفيان، جويريه، صفيه و ماريه قبطيه.[49]
از اين تعداد، خديجه[50] و زينب بنت خزيمه[51] در زمان حيات او درگذشتند و طبق نظر بيشتر تاريخ نويسان آن حضرت در زمان مرگ نه زن داشت.[52]
مسلماً داشتن اين تعداد همسر، مشکلات عديدهاي را براي پيامبر(ص) فراهم آورد، ولي رسول رحمت تا آنجا که ميتوانست، در برابر ناسازگاريها، بهانهجوييها، بدخلقيها و حسادتهاي همسرانش صبر ميکرد و با رعايت عدالت تمام، سعي در از بين بردن اختلافها داشت و در صورت بروز اختلاف، هيچ گاه از راهکارهاي منفي و خلاف اخلاق بهره نميبرد و هيچگاه براي آرام ساختن همسران خود از زدن، آبرو بردن، امتناع از پرداخت مهريه، تهمت زدن و ... استفاده نميکرد، بلکه همواره از روشهاي مثبت بهره ميگرفت که نزاعهاي همسران پيامبر و نوع برخورد او، همه گواه روشني بر اين مدعاست.
پينوشتها
1 . مروج الذهب، ابوالحسن علي بن حسين مسعودي، ابوالقاسم پاينده، ج1، چاپ ششم، (بيجا، انتشارات علمي و فرهنگي، 1378)، ص633؛ التنبيه و الاشراف، ابوالحسن علي بن حسين مسعودي، ابوالقاسم پاينده، (بيجا، انتشارات علمي و فرهنگي، بيتا)، ص210؛ سيره رسول الله مشهور به سيرة النبي، عبدالملک بن هشام، رفيع الدين اسحاق بن محمد همداني (قاضي ابرقوه)، تصحيح: اصغر مهدوي (تهران، خوارزمي، 1377)، ج1، ص210؛ دلائل النبوه، ابوبکر احمد بن حسين بيهقي، دکتر محمود مهدوي دامغاني، ج1، (بيجا، انتشارات علمي و فرهنگي، بيتا)، ص270.
2 . تاريخ يعقوبي، ابن واضح يعقوبي، ترجمه: محمد ابراهيم آيتي، چاپ هفتم (انتشارات علمي و فرهنگي)، ج1، ص379.
3 . تاريخ طبري، محمد بن جرير طبري، ابوالقاسم پاينده، چاپ دوم، (بيجا، انتشارات اساطير، 1362)، ج3، ص858.
4 . سيره رسول الله مشهور به سيرة النبي، عبدالملک بن هشام، ج1، ص231؛ دلائل النبوه، ابوبکر احمد بن حسين بيهقي، ج1، ص275؛ خاتم پيامبران، محمد ابوزهره، حسين صابري، چاپ دوم، (بيجا، انتشارات آستان قدس رضوي، بيتا)، ج1، ص620.
5 . نهاية الارب في فنون الادب، شهاب الدين احمد نويري، محمود مهدوي دامغاني، ج1، (تهران، انتشارات اميرکبير، 1364) ص221؛ دلائل النبوه، ابوبکر احمد بن حسين بيهقي، ج2، ص46؛ سيره صحيح پيامبر اسلام، جعفر مرتضي عاملي، (تجزيه، تحليل و بررسي)، حسين تاج آبادي، (قم، موسسه فرهنگي انتشاراتي آزاد گرافيک، بيتا) ج2، ص225.
6 . سيره رسول الله مشهور به سيرة النبي، عبدالملک بن هشام، ج1، ص308؛ شواهد النبوه، نور الدين عبدالرحمن جامي، (تهران، مير کسري، تابستان 79، بيجا) ص151.
7 . سيره رسول الله مشهور به سيرة النبي، عبدالملک بن هشام، ج1، 308.
8 . نهاية الارب في فنون الادب، شهاب الدين احمد نويري، ج3، ص180
9 . دلائل النبوه، ابوبکر احمد بن حسين بيهقي، ج2، ص141.
10 . سيره رسول الله مشهور به سيرة النبي، عبدالملک بن هشام، ج1، ص308؛ خاتم پيامبران، محمد ابوزهره، ج1، ص702؛ نهاية الارب في فنون الادب، شهاب الدين احمد نويري، ج1، ص220.
11 . بحارالانوار، محمد باقر مجلسي، (مؤسسة الوفا بيروت لبنان)، ج19، ص24؛ تاريخ يعقوبي، ابن واضح يعقوبي، ج1، ص397؛ لب التواريخ، بحيي عبدالطيف قزويني، (انتشارات بنياد گويا، 1363)، ص11.
12 . بحارالانوار، محمد باقر مجلسي، ج19، ص110 و122.
13 . سيره رسول الله مشهور به سيرة النبي، عبدالملک بن هشام، ج1، ص783.
14 . تاريخ کامل، عز الدين ابن اثير، ترجمه دکتر محمد حسين روحاني، چاپ دوم، (بيجا، انتشارات اساطير، 1374)، ج3، ص1076.
15 . طبقات، محمد بن سعد واقدي، ترجمه: محمود مهدوي دامغاني، (تهران، نشر نو، 1369)، ج3، ص37؛ تفسير الميزان، علامه طباطبايي، ترجمه: سيد محمد باقر موسوي همداني، چاپ دوازدهم، (بيجا، انتشارات اسلامي، 1379)، ج16، ص488.
16 . تاريخ طبري، محمد بن جرير طبري، ج4، ص1244.
17 . مغازي، محمد بن عمر واقدي، ترجمه: محمود مهدوي دامغاني، (مرکز توليد و انتشارات مجتمع دانشگاهي ادبيات و علوم انساني، بيتا)، ج2، ص631؛ نهاية الارب في فنون الادب، شهاب الدين احمد نويري، ج2، ص274؛ تاريخ يعقوبي، ابن واضح يعقوبي، ج1، ص420.
18 . نهاية الارب في فنون الادب، شهاب الدين احمد نويري، ج2، ص274؛ تاريخ طبري، محمد بن جرير طبري، ج3، ص192.
19 . مغازي، محمد بن عمر واقدي، ج2، ص605؛ نهاية الارب في فنون الادب، شهاب الدين احمد نويري، ج2، ص258؛ تاريخ طبري، محمد بن جرير طبري، ج3، ص1175؛ تاريخ کامل، عز الدين ابن اثير، ج3، ص1095.
20 . نهاية الارب في فنون الادب، شهاب الدين احمد نويري، ج1، ص177؛ دلائل النبوه، ابوبکر احمد بن حسين بيهقي، ج1، ص269؛ تاريخ يعقوبي، ابن واضح يعقوبي، ج1، ص378؛ تاريخ طبري، محمد بن جرير طبري، ج3، ص854.
21 . ميزان الحکمه، محمد محمدي ري شهري، حميدرضا شيخي، ج11، (بيجا، دارالحديث، 1377) ص5489.
22 . مستدرک الوسائل، حسين نوري الطبرسي، ج8، (قم، موسسه آل بيت، احياء التراث، 1370)، ص8.
23 . تفسير نمونه، ناصر مکارم شيرازي و ديگران، ج23، ص407.
24 . نحل/80
25 . خلق الکامل، ج2، ص183، قرآن و مقام زن، به نقل از علي کمالي دزفولي، ص54.
26 . کنز العمال، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين الهندي البرهان، (بيجا، موسسة الرساله، بيتا)، ج16، ص449.
27 . اصول کافي، شيخ کليني، ج6، چاپ سوم، (تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1367)، باب فضل البنات، ج6، ص4، ح6.
28 . کنز العمال، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين الهندي البرهان، ج16، ص444، ح45346؛ بحارالانوار، محمد باقر مجلسي، ج75، ص32.
29 . نهج الفصاحه، ابوالقاسم پاينده، چاپ دوم (بيجا، انتشارات، جاويدان، 1377) ص659؛ کنز العمال، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين الهندي البرهان، ج16، ص448، ح45369.
30 . تحف العقول، ابي محمد علي بن حسين بن شعبه الحراني، احمد جنتي عطايي، (بيجا، انتشارات علميه اسلاميه بازار شيرازي، بيتا) ص65.
31 . اخلاق در خانواده، احمد صادقي اردستاني، چاپ سوم، (بيجا، موسسه مطبوعاتي خزر)، ص169.
32 . نقش مادر در تربيت، علي قائمي، چاپ هفتم، (بيجا، انتشارات اميري، 1370)، ص11.
33 . نظام حيات خانواده در اسلام، علي قائمي، (بيجا، انتشارات انجمن اوليا و مربيان، بيتا)، ص131.
34 . احزاب/16.
35 . بحار الانوار، محمد باقر مجلسي، ج67، ص122.
36 . وسائل الشيعه، محمد بن حسن حر العاملي، ج20، ص17.
37 . نساء/2و25؛ نور/33.
38 . وسائل الشيعه، محمد بن حسن حر العاملي، ج20، ص14.
39 . نهج الفصاحه، ابوالقاسم پاينده، ص659.
40 . اسد الغابه، عزالدين ابي الحسن علي بن محمد بن عبدالکريم الجزيري، (طهران، مکتب الاسلاميه، بيتا)، ج5، ص440.
41 . نساء/25.
42 . نساء،/22.
43 . نساء/25.
44 . نساء/33.
45 . فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً؛ مهريه زناني را که از آنها کام گرفتهايد بپردازيد.
46 . وسائل الشيعه، محمد بن حسن حر العاملي، ج21، ص10.
47 . تشکيل خانواده در اسلام، علي قائمي، ص216.
48 . نساء/2و3.
49 . اسد الغابه، عبدالکريم الجزيري، ج1، ص32؛ مروج الذهب، ابوالحسن مسعودي، ج1، ص643.
50 . اسد الغابه، عبدالکريم الجزيري، ج1، ص19.
51 . بحارالانوار، ج20، ص12.
52 . نهاية الارب في فنون الادب، شهاب الدين احمد نويري، ج3، ص183؛ تاريخ طبري ، محمد بن جرير طبري، ج4، ص1288.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید