طليعه
از آنجا که بخشي از زندگي و تربيت معصومان عليهم السلام به مسئله «مادر و نياکان مادري» آنان، اختصاص دارد; زيبنده است که در نگارش زندگينامه هر معصومي، به اين موضوع نيز پرداخته شود.
درباره مادر بزرگوار امام سجاد عليه السلام ضرورت پژوهش، بيشتر خواهد بود; چرا که گوناگوني اقوال و ابهامات تاريخي، بيانگر «تحريف در گزارش وقايع» ميباشد.
از اين رو برخي از مورخان، محدثان و نويسندگان به «نقد علمي» اخبار و احاديث پرداخته و به نتيجه مطلوبي رسيدهاند.
نام مادر امام عليه السلام
با بررسي منابع تاريخي و روايي، اين اسامي را ميتوان به دست آورد:
امسلمه، بره، جهان بانويه، جهان شاه، حرار، خوله، سلافه، سلامه، شاه زنان، شهربان، شهربانو، شهربانويه، شهرناز، شهزنان، غزاله، فاطمه و مريم.
در منابع اهل سنت، بر نامهاي سلافه، سلامه و غزاله تاکيد شده; در حالي که در کتابهاي شيعي، نام «شهربانو» بيشتر آمده است.
اين نام را ميتوان در قديميترين منابع اماميه يافت ; از جمله: بصائرالدرجات و اصول کافي.(1)
نياکان شهربانو
درباره خاندان اين بانوي ايراني، چند نظريه وجود دارد:
الف) ساساني بودن; ب) کابلي بودن; ج) سيستاني بودن; د) سندي بودن.
دانشوراني چون: يعقوبي (متوفاي 281 ق). ، محمد بن حسن صفار قمي (متوفاي290 ق).، کليني (متوفاي 329ق). ، شيخ صدوق (متوفاي 381ق). و شيخ مفيد (متوفاي 413ق). - با وجود اختلاف در نام وي - او را دختر يزدگرد سوم (آخرين پادشاه ساساني) دانستهاند.
عدهاي نيز «نام پدر شهربانو» را اين گونه معرفي کردهاند:
1 . سبحان; 2 . سنجان; 3 . نوشجان; 4 . شيرويه . (2)
وجه مشترک و مورد قبول اين اقوال را ميتوان در يک عبارت گنجانيد; يعني «شهربانو، دختر يکي از بزرگان و سرشناسان ايرانزمين ميباشد .»
قابل توجه است که عالمان و پژوهشگران برجستهاي چون «شهيد مطهري» بر شاهزاده بودن وي، اشکالاتي وارد ساختهاند; به طوري که آن استاد شهيد فرموده است:
«... اگر از زوايه تاريخ بنگريم، اصل داستان شهربانو و ازدواج او با امام حسين عليه السلام و ولادت امام سجاد عليه السلام از شاهزادهاي ايراني، مشکوک است ...» (3)
اسارت و آزادگي
در خصوص زمان و چگونگي ورود شهربانو به کشور اسلامي نيز روايات مختلفي وجود دارد که عبارتند از:
الف) به اسارت افتادن وي در دوره خلافت عمر بن خطاب.
ب) فرستادن وي و خواهرش به نزد عثمان از سوي والي خراسان.
ج) فرستادن دختران يزدگرد به حضور امام علي عليه السلام توسط کارگزار حضرت.
با توجه به اين تعارض، به نقد و بررسي هر يک از گزارشهاي تاريخي ميپردازيم.
شاهزادگان و خليفه دوم
موقعي که اسراي ايران در مدينه بر عمر بن خطاب وارد شدند، شاهزنان که ديد مسجد پر از جمعيت است و خليفه مسلمين تند به او نگاه ميکند، صورت خود را پوشانيد و به سبب شدت ناراحتي، فرياد زد:
«سياه باد روزگار هرمز که فرزندانش اسير شدند!» × خليفه که به زبان فارسي آشنايي نداشت، گمان کرد که شاهزنان وي را دشنام ميدهد، خشمگين شد.
در اين هنگام، امام علي عليه السلام با ترجمه سخن او به عربي، خشم عمر را فرو نشانيد.
خليفه تصميم گرفت دختران شاه ساساني را همچون ديگر اسيران جنگي، به مزايده بگذارد; اما امام علي عليه السلام به او چنين گوشزد کرد که:
بر اساس فرمايش و سيره پيامبر صلي الله عليه و آله بايد به «بزرگ زادگان» اکرام و احترام نمود. (4)
در ادامه اين ماجرا و چگونگي آزادي آنان، چند قول وجود دارد:
الف) عمر تصميم گرفت آنان را بفروشد، امام علي عليه السلام فرمود:
طريقه فروش آنها چنين است که قيمت هر يک را بايد مشخص ساخت تا هر مسلماني هر کدام را که خواست، خريداري کند.
پس از تعيين بهاي دختران، امام آنان را خريداري کرد.
ب) امام فرمود: بر طبق سيره رسولخدا صلي الله عليه و آله آنها را نميتوان فروختبلکه مختارند يکي از مسلمانان را به عنوان همسر خود برگزينند و از سهميه غنيمت و بيتالمال آن مسلمان به شمار آيند. (5)
ج) امام در حضور جمعيت فرمود: «من نصيب خودم را از اسيران، در راه خدا آزاد کردم .»
بنيهاشم نيز سهام خودشان را به اميرمؤمنان عليه السلام بخشيدند، آنگاه حضرت عرض کرد:
«خدايا! شاهد باش که آنچه بنيهاشم از نصيب خود به من بخشيدهاند، من همه آنان را في سبيلالله بخشيدم .»
مهاجرين و انصار پس از مشاهده اين صحنه زيباي معنوي، با مسرت و علاقهاي خاص عرض کردند:
يا علي! ما نيز حقمان را در اختيار تو ميگذاريم.
از اين رو، امام يکبار ديگر خداوند را گواه ميگيرد که پس از قبول کردن سهام مسلمانان، دختران اسير را در راه خدا آزاد نموده است.
اما خليفه دوم با ناراحتي خطاب به اميرمؤمنان عليه السلام گفت:
چرا تصميم مرا درباره اسيران عجم برهم زدي؟
چه قصدي از اين کار داشتي؟!
آن حضرت مجددا يادآور شد که: اين اسيران به «اسلام» علاقهمند و مايل هستند و روش پيامبر صلي الله عليه و آله چنين بود که بزرگان هر قوم و خانداني را محترم ميداشت.
عمر بن خطاب بعد از شنيدن کلام مستدل امام علي عليه السلام، گفت:
اکنون من هم سهم خود را و بقيه آنچه را که به غنيمت مسلمانان درآمده، همه را به تو بخشيدم.
در اينجاست که اميرمؤمنان عليه السلام آخرين مرحله «آزادي» شاهزادگان ايراني را با اين گفتار به اجرا ميگذارد:
«خدايا! گواه باش که آنچه او به من بخشيد، پذيرفتم و آنها را در راه تو آزاد ساختم .» (6)
حال اگر بخواهيم اين داستان را مورد نقد و بررسي قرار دهيم، به چند مسئله ميتوان بسنده کرد:
1 . گوناگوني و تعارض موجود در متن روايات و گزارشهاي تاريخي.
2 . ضعف سند، به جهت وجود راوياني چون: عمرو بن شمر و ابراهيم بن اسحاق احمر; چرا که آنان از ديدگاه دانشوران علم رجال و حديث، ثقه و مورد تاييد نيستند.
3 . بنا بر قول مشهور، امام سجاد عليه السلام در سال 37 هجري به دنيا آمده و عمر بن خطاب در سال 23 هجري کشته شده است; يعني اگر شهربانو در آخرين سال خلافت عمر به اسارت درآمده و با امام حسين عليه السلام ازدواج نموده باشد; معنا و مفهوم آن، چنين خواهد شد که وي حداقل بعد از 14 سال «نازايي» به ولادت فرزندش امام سجاد عليه السلام نايل آمده است.
و به راستي که پذيرش اين مطلب، بسيار دشوار و شگفتبوده و نياز به توجيه دارد!
4 . و آخرين کلام اينکه، گزارش فوق با روايات بعدي در تعارض کامل است . (7)
از خراسان تا مدينه در کتاب عيون اخبار الرضا آمده است که سهل بن قاسم نوشجاني ميگويد:
امام رضا عليه السلام به من فرمود: بين ما و شما نسب و رابطه خويشاوندي وجود دارد.
پرسيدم: چگونه؟! فرمود:
«هنگامي که عبدالله بن عامر [بن کريز] خراسان را فتح کرد، دو نفر از دختران يزدجرد بن شهريار را به دست آورد; آنها را به مدينه و نزد عثمان فرستاد.
خليفه، يکي را به حسن عليه السلام و ديگري را به حسين عليه السلام بخشيد و هر دو، در حال نفاس از دنيا رفتهاند.
و آن دختري که به حسين عليه السلام بخشيد، مادر علي بن الحسين عليه السلام بود .» (8)
آقاي عبدالرزاق مقرم، در ارزيابي اين روايت، ميگويد:
«روايت فوق تقريبا صحيح به نظر ميآيد; زيرا فتح خراسان در سال 30 هجري -ششمين سال خلافت عثمان - واقع شد و در همين سال نيز يزدگرد در مرو کشته شد.
بر اين اساس، بعيد نيست که شهربانو به مدت شش سال باردار نشده باشد.» (9)
اما آقاي دکتر شهيدي اين روايت را نيز مردود شمرده است . (10)
در بارگاه خورشيد
شيخ مفيد، فتال نيشابوري و فضل بن حسن طبرسي اين گونه روايت کردهاند:
وقتي اميرمؤمنان عليه السلام به خلافت و حکومت رسيد، حريثبن جابر حنفي را به عنوان کارگزار خود به مشرق زمين اعزام کرد.
وي پس از مدتي، دو نفر از دختران يزدگرد را به دست آورد; لذا آنان را نزد اميرمؤمنان عليه السلام فرستاد.
آن حضرت، شهربانو (شاهزنان) را به حسين عليه السلام بخشيد - که زينالعابدين عليه السلام از او متولد شد - و ديگري را به محمد بن ابيبکر بخشيد - که از وي قاسم به دنيا آمد - لذا اين دو مولود، پسرخاله يکديگر هستند . (11)
آقاي مقرم ميگويد:
«بر هيچ انديشمندي پوشيده نيست که روايتشيخ مفيد، فتال و طبرسي ... به حقيقت نزديکتر است; زيرا امام سجاد عليه السلام بدون اختلاف، در زمان خلافت جدش اميرمؤمنان عليه السلام متولد شد و سه سال با آن حضرت بود .»(12)
به عقيده آقاي مقرم: «هيچکدام از اين دو روايت (فرستادن شاهزادگان به حضور عثمان و امام علي عليه السلام)، دلالتبر اين ندارد که اين دو بانو به اسيري گرفته شده باشند.
و شايد علاقه آنها به مسلمانان [و دين اسلام] موجب شده بود که واليان بتوانند به آنها دستيابند .» (13)
دکتر شهيدي در اين خصوص ميگويد:
«با اين دو روايت، مشکل زمان - که در روايت کافي ديده ميشد - برطرف شده و استبعاد فاصله ازدواج و تولد امام عليه السلام نيز از ميان رفته است.
اما اين روايت نيز درستبه نظر نميرسد; چه نام حريثبن جابر در شمار کارگزاران علي عليه السلام ديده نميشود .»
وي سپس اسامي کارگزاران حکومت علوي در خراسان و عدم اسارت دختران يزدگرد را، به تفصيل بيان کرده است. (14)
وليکن نويسنده سيماي کارگزاران علي بن ابيطالب اميرالمؤمنين عليه السلام(15) ميگويد:
«... اين احتمال به ذهن ميرسد که حريثبن جابر همراه با خليد بن قره يربوعي به خراسان رفته است و به اين خاطر، عدهاي از راويان تاريخ، وي را و عدهاي ديگر، خليد را به عنوان والي خراسان ذکر کردهاند .»
عروس عترت
در ادامه روايت و گزارش «اسارت دختران يزدگرد در عصر خليفه دوم» آمده است:
بسياري از مسلمانان به دختران شاه پيشنهاد ازدواج دادند; اما اميرمؤمنان عليه السلام مردم را آگاه ساخت که آنان در «انتخاب شوهر» آزاد هستند.
يکي از دختران (شهربانو) از ميان جمعيت، دستبر شانه امام حسين عليه السلام نهاد و سپس اميرمؤمنان علي عليه السلام را وکيل خود قرار داد تا وي را به عقد پسرش درآورد ... (16)
امام علي عليه السلام نخست از وي پرسيد:
- نام تو چيست؟
- جهانشاه (شاهزنان) .
- نه، شهربانو .
در اين گفت و گو، که به زبان فارسي دري صورت گرفت، امام عليه السلام نام عروس خود را تغيير ميدهد; چرا که فقط حضرت فاطمه عليها السلام شايسته لقب و عنوان «خيرالنساء» و «ملکةالنساء» (سرور و ملکه بانوان) بوده و براي همسر فرزندش حسين عليه السلام نام يا لقب شهربانو (ملکة المدينه و بانوي شهر) زيبنده خواهد بود . (17)
شايان توجه است که طبق نقل دلائل الامامة، وقتي شهربانو، امام حسين عليه السلام را به همسري خود برگزيد، خواهرش مرواريد×× هم امام حسن عليه السلام را انتخاب کرد. (18)
همچنان که بر اساس عيون اخبار الرضا، عثمان يکي از دختران را به امام حسن عليه السلام و ديگري را به امام حسين عليه السلام بخشيد.
و بنا به روايت ارشاد، اميرمؤمنان علي عليه السلام شاهزنان را به حسين عليه السلام و ديگري را به محمد بن ابيبکر داد.
ولي در نقل ربيعالابرار آمده است که در خلافت عمر، سه دختر يزدگرد اسير شده بودند ... علي عليه السلام شخصا قيمت آنان را به خليفه پرداخت و سپس ميان حسين عليه السلام، محمد بن ابيبکر و عبدالله بن عمر قسمت کرد و به ازدواج آنها درآورد . (19)
نور محبت
همانطور که بيان شد، شهربانو از ميان تمام مسلمانان، امام حسين عليه السلام را به عنوان شوهر برگزيد.
برخي علت اين «انتخاب» را چنين نقل کردهاند:
پيش از آنکه اين بانو به دست مسلمانان بيفتد; يک شب، پيامبر صلي الله عليه و آله و امام حسين عليه السلام را در عالم خواب ميبيند که آن حضرت وي را براي نوهاش خواستگاري ميکند; لذا محبتحسين عليه السلام در دلش ايجاد ميشود.
و در شب دوم، حضرت فاطمه عليها السلام را مشاهده ميکند که به وي بشارت ميدهد: به زودي مسلمانان پيروز ميشوند و او به وصال فرزندش حسين عليه السلام، که پيامبر صلي الله عليه و آله او را به ازدواج وي درآورده، خواهد رسيد و غير او هيچيک از مسلمانان به وي دست نخواهند يافت.
حضرت فاطمه عليها السلام دين اسلام را به شهربانو عرضه ميکند و او نيز در عالم رؤيا مسلمان ميشود.(20)
شهربانو نيز در اين باره ميگويد:
«... خداوند مرا حفظ کرد تا اينکه مرا به مدينه آوردند.
وقتي امام حسين عليه السلام را ديدم، دانستم که همان است که در خواب ديدم و پيامبر مرا به او تزويج کرد; لذا وي را به همسري برگزيدم .» (21)
افتخار مادري
شهربانو به سبب پيوند ازدواج با امام حسين عليه السلام، مرحله جديدي از زندگي را آغاز کرد که قبل از آن فقط در عالم رؤيا و آرزو قابل تحقق بود.
آري! وي از ميان بسياري از دوشيزگان به اين سعادت و عزت رسيده است که براي پيامبر و خاندانش عليهم السلام «عروسي ممتاز» باشد; چرا که در همان روز نخستين آشنايي با خاندان نبوت و امامت و به هنگام عقد ازدواج، از زبان اميرمؤمنان عليه السلام اين بشارت را شنيد که حضرت به پسرش امام حسين عليه السلام فرمود:
«يا اباعبدالله! احتفظ بها فانها ستلد لک خير اهل الارض و هي ام الاوصياء الذرية الطيبة; اي اباعبدالله! از او محافظت کن; زيرا به زودي بهترين اهل زمين را برايت متولد خواهد ساخت.و او، مادر امامان از ذريه طيبه است .»(22)
سرانجام پس از مدت زماني (يک يا چند سال) انتظار به سر رسيد و بشارت آسماني تحقق يافته و بهترين اهل زمين، علي بن الحسين عليه السلام، متولد شد و ديدگان پدر، مادر و خاندان علوي روشنايي ديگر يافت.
عروج به ملکوت
از آنجا که شهربانو در همان روزهاي آغازين ميلاد امام سجاد عليه السلام چشم از دنيا فروبسته است و تاريخ رحلت وي، با فاصلهاي کوتاه، با تاريخ ولادت آن حضرت مقارن ميباشد; سزاوار است اقوال مورخان را درباره روز
تولد امام عليه السلام يادآور شويم:
- پنجم شعبان;
- هشتم شعبان;
- نهم شعبان;
- يازدهم رجب;
- هشتم ربيعالاول;
- نيمه جماديالاول;
- نيمه جماديالثاني . (23)
البته در تعيين سال تولد نيز اختلاف وجود دارد (35، 36، 37، 38، 48 و 49) . (24)
به هر حال، شهربانو بعد از چند روز از تولد يگانه فرزندش و در همان دوره نفاس به علتبيماري، رحلت کرد و پيکر مطهرش در قبرستان بقيع به خاک سپرده شد و شهر مدينه به سوگ «بانويي مقدس» سيهپوش گرديد.(25)
جايگزين مادر
چند روز از ولادت امام سجاد عليه السلام نگذشته بود که مادرش شهربانو رحلت کرد; از اين رو، امام حسين عليه السلام دايهاي انتخاب کرد تا براي نوزادش مادري کند و در تربيت وي بکوشد.
به همين جهت است که امام سجاد عليه السلام تا سنين بزرگسالي از زحمات دايه مهربانش قدرداني نموده و نام مقدس «مادر» را برايش برگزيده بود.
امام سجاد عليه السلام با مادر ناتني خود، همغذا نميشد; زيرا ميفرمود:
«از آن ميترسم که مادرم بخواهد لقمهاي را بردارد و من بر او سبقتبگيرم و عاق او گردم .» (26)
عدهاي از دانشمندان معتقدند: «دايه حضرت، کنيز امام حسين عليه السلام بود .» (27)
و آقاي عمادزاده احتمال ميدهد که مربي و دايه حضرت، يا خواهر شهربانو باشد و يا کلفت وي . (28)
به هر حال، آن امام همام بعد از حادثه «عاشورا» مادر ناتنياش را به عقد غلامي (زيد يا زبيد) درآورده و در پاسخ به برخي گلايهها و شايعات، ميفرمود که اين بانو، دايه و مربي وي ميباشد نه مادر اصلياش . (29)
تحريفاتي ديگر در برخي از کتابها، متاسفانه تحريفاتي ديده ميشود که فاقد ارزش علمي است; از جمله:
الف) حضور شهربانو در کربلا;
ب) غرق شدن و خودکشي شهربانو در رودخانه فرات;
ج) سوار شدن وي بر ذوالجناح يا اسبي ديگر و آمدنش به ايران و سرانجامغائب و پنهان گشتن او در کوه (کوه بيبي شهربانو شهر ري).
قصهپردازان به انگيزههاي مختلف، اين حکايات بياساس را در ميان برخي کتابها و در بين عوام، چنان با آب و تاب وارد ساختهاند که جايگزين وقايع تاريخي شده است . از اين رو پژوهشگران، هر يک به نوبه خود، به
تجزيه و تحليل و نقد اين قبيل تحريفات پرداختهاند; همچون: شهيد مطهري، شيخ ذبيحالله محلاتي و دکتر سيد جعفر شهيدي. (30)
پي نوشت
1 . زندگاني علي بن الحسين (ع)، سيد جعفر شهيدي، ص 10 و 11، دفتر نشر
فرهنگ اسلامي، پنجم، 1373 ش; پرسشها و پاسخها، دفتر سيزدهم، ص 74، دفتر نشر معارف، قم، اول، 1382 ش .
2 . زندگاني عليبنالحسين (ع)، ص11 و 12; زندگاني امام زينالعابدين
(ع)، عبدالرزاق مقرم، ترجمه حبيبروحاني، ص 30، آستان قدسرضوي، اول،
1374 ش; پرسشها و پاسخها، ص 76 و 77 .
3 . ر . ک: خدمات متقابل اسلام و ايران، ص 120 - 134، صدرا، قم، نهم، 1357 ش .
× به نقل ديگر: عمر خواستبه صورت و چشم شهربانو نگاه کند; لذا وي مانع
شد و گفت: «سياه باد روز هرمز (پرويز) که تو به فرزند او دست دراز ميکني.» (ناسخ التواريخ حضرت علي بن الحسين السجاد (ع)، ج1، ص13 - 16،مؤسسهمطبوعاتديني، قم) .
4 . زندگاني امام زينالعابدين (ع)، ص 25; رياحين الشريعه، شيخ ذبيحالله
محلاتي، ج 3، ص 13 .
5 . زندگاني امام زينالعابدين (ع)، ص 25; زندگاني علي بن الحسين (ع)، ص 12 و 13 .
6 . زندگاني امام زينالعابدين (ع)، ص 28 و 29 .
7 . ر . ک: همان، ص 29 و 30; زندگاني علي بن الحسين (ع)، ص 13 - 19;پرسشها و پاسخها، ص 75 - 79; خدماتمتقابلاسلاموايران، ص131و132 .
8 . زندگاني امام زينالعابدين (ع)، ص 24 .
9 . همان، ص 29 .
10 . ر . ک: زندگاني علي بن الحسين (ع)، ص19و20 .
11 . زندگاني امام زينالعابدين (ع)، ص 24 .
12 . همان، ص 29 .
13 . همان، ص 24 و 25 .
14 . ر . ک: زندگاني علي بن الحسين (ع)، ص 20 - 22 . 15 .سيمايکارگزاران عليبن ابيطالب اميرالمؤمنين(ع)، علياکبر ذاکري، ج 1،
ص 428، دفتر تبليغات اسلامي، دوم، 1373ش .
16 . زندگاني امام زينالعابدين (ع)، ص 25 - 27 .
17 . ر . ک: همان، ص 27 و 28 و منتهي الآمال .
×× به روايتشيخ مفيد، نام خواهرش «کيهان بانويه» بود . (رياحين
الشريعه، ج 3، ص 14).
18 . زندگاني امام زينالعابدين (ع)، ص 28 .
19 . زندگاني علي بن الحسين (ع)، ص 20 .
20 . زندگاني امام زينالعابدين (ع)، ص 30 و 31 .
21 . رياحين الشريعه، ج 3، ص 14 .
22 . زندگاني امام زينالعابدين (ع)، ص 28 . و در متن عربي کتاب، ص 14 و 15 .
البته در روايت ديگر چنين آمده: احتفظ بها و احسن اليها فستلد لک خير اهل الارض (ر . ک: اصول کافي، ج 2، ص 369) .
23 . زندگاني امام زينالعابدين (ع)، ص 39 و 40 .
24 . ر . ک: زندگاني علي بن الحسين (ع) ص 29 - 37 .
25 . ر . ک: زندگاني حضرت امام حسين سيد الشهداء (ثارالله)، عمادزاده، ص
127; امام سجاد; جمال نيايشگران، احمدترابي، ص17، آستان قدس رضوي، اول،1373 ش .
26 . ثارالله، ص 126 و 127; زندگاني امام زينالعابدين (ع)، ص 35 .
28 . ثارالله، ص 127 .
29 . ر . ک: زندگاني امام زينالعابدين (ع)، ص 33 و 34; امام سجاد; جمال
نيايشگران، ص 22 .
30 . ر . ک: حماسه حسيني، ج 2، ص 182، بيست و نهم، 1379 ش; ثار الله، ص
125 - 128; رياحين الشريعه، ج 3، ص 12; زندگاني علي بن الحسين (ع)، ص 11;
پرسشها و پاسخها، ص 73، 79 و 80 .
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید