طرز تلقي مثبت از مهم ترين خصوصيت افراد خلاق است. حتي افرادي كه بسيار غيرخلاق به نظر مي رسند داراي قدرت تصورند ليكن تصور آنان منفي است. افراد منفي باف پس از گوش دادن به يك ايده تنها به داشتن يك فكر گرايش دارند «چه ايرادي مي توانم در آن ببينم؟» غالباً اين نوع تصور مخرب به چنان نحو عجيبي روان است كه به سرعت ايرادات يكي بعد از ديگري مانند باران مي بارد. بسياري از افراد خلاق بوسيله ضرب الاجل در مورد زمان تكميل كارشان به تحرك واداشته مي شوند. اما در اين راه موانعي وجود دارد كه بايد براي رفع آنها تلاش كرد.
اين موانع به شرح زير است:
1- قضاوت عجولانه و انتقادجويانه ممكن است شعله هاي خلاقيت ما را خاموش كرده و حتي ايده هائي را كه توليد شده است شسته و زايل نمايد. مغز قضاوت كننده و خلاق، كار مشابهي مي كنند يعني حقايق را تجزيه و تحليل نموده، بعضي را رد و برخي ديگر را قبول مي كنند منتهي نتيجه نهائي در مغز خلاق به جاي يك قضاوت، يك ايده است و قضاوت محدود به حقايق است ولي تصور بايد به سوي مجهولات سير كند تا آن جا كه از دو با دو چيزي بيش از 4 بسازد 4=2+2، 22= 2و.2
2- بايد از وسواس بپرهيزيم تا مبادا موجب عدم موفقيت شود. اولين لامپ اديسون يك محصول زمخت بود ولي وي آن را عرضه كرد سپس به بهبود آن پرداخت (وي مي توانست ايده خود را به دور اندازد يا به مدل ناقص خود چسبيده و شب و روز به بهتر كردن آن ادامه دهد ولي اديسون هيچ كدام از اين دو كار را نكرد.)
به نظر روانشناسان وسواس در كامل بودن جز خفه كردن كوشش خلاق نتيجه اي نخواهد داشت يعني فرد هر چيزي را كه كامل نباشد مورد قبولش نيست مانند اينكه ما هميشه موفقيت را تشويق كرده، ناكامي را توبيخ يا حتي با سردي از آن استقبال كنيم مخصوصاً در مورد كودكان خود.
3- يك ايده پا برجا ممكن است مانعي براي يك ايده جديد باشد، لذا تكيه بر يك ايده پايدار و پابرجا و اصرار بر آن ممكن است مانع ايده جديد و خلاق شود. در واقع عادت پيشين مانع حل مسائلند لذا ما هرچه بيشتر رشد مي كنيم خلاقيت ما كمتر مي شود؟! زيرا قرباني عادات مي شويم، يك عامل پرتوان مبارزه با عادات بازدارنده عبارت از تكنيكي موسوم به يورش فكري است اصلي كه يورش فكري (چرخش آزاد) بر آن پايه گذاري شده است عبارت از تفكيك تفكر ايده جويانه و تفكر انتقادجويانه به نحوي كه قضاوت تا يافتن حداكثر تعداد راه حل ها به تعويق افتد. مورد ديگر اينكه در جامعه بر روي اهميت ايده ها ارائه آنها تأكيدي نشده است. دليل ديگر آن كه غالب والدين يا به صورت فعال در دلسرد كردن كودكان خود و يا حداقل در عدم تشويق فعالانه آنان مقصر هستند.
4- از مهمترين عواملي كه اثر تخريبي شديد بر روي يك ايده جديد دارد عكس العمل منفي است يعني فوراً پيشنهاد جديد را رد كرده و نشان دهيم كه غلط و اشتباه است.
تشويق متقابل- با يكديگر در مشاور بودن- قانون مطلق است. طرز فكر منفي هرگز مجاز نيست مگر پس از آن كه ما ايده هاي زيادي براي انتخاب از بين آنها تدبير كرده باشيم.
5- دلسرد كردن خود به عنوان يك عامل بازدارنده است. بسياري از مردم خلاقيت خود را با دلسرد نمودن خويش تحليل مي برند يك راه مبارزه با دلسرد كردن خود عبارت از آن است كه به خاطر بياوريم كه غالب بهترين ايده ها بدواً مورد تمسخر قرار گرفته اند؟ اما دلسرد كردن هايي كه بيش از همه در تخريب خلاقيت مؤثر است آنهايي است كه از طرف افرادي كه به آنان علاقه منديم (از جمله نزديكان) سرچشمه مي گيرد.
6- گرايش ديگري كه خلاقيت را تهديد مي كند عبارت از تمايل به همرنگ جماعت شدن است اين تمايل طلسم سنت گرائي را با خود به همراه دارد و سنت گرائي (اصرار بر عادت پيشين كه قبلاً نيز بيان شد) دلسردكننده عمده اي براي خلاقيت است (ترس از احمق جلوه كردن به نظر ديگران با عدم تمايل به متفاوت بودن از ديگران همراه است پس همرنگ جماعت مي شويم) ترس از احمق جلوه كردن يك سد بسيار مرسوم عاطفي است. تعداد كمي از ما از اين خصوصيت ضد خلاقيت آگاه هستيم.
7- كم روئي مانع خلق ايده هاست در غالب موارد، كم روئي از ترديدهاي واقعي افراد درباره استعداد خلاقيتشان سرچشمه مي گيرد. شكسپير مي گويد: «چنين ترديدهايي خائن اند قطعاً ترديدي وجود ندارد كه ما داراي استعداد و قدرت تصور هستيم و نيز مي توانيم آن را در صورتي كه اراده كنيم به كار ببريم.»
8- جمع آوري اطلاعاتي بيش از حد لازم در مرحله نامناسبي از هر پروژه قدرت تصور را خفه مي كند.
اكنون به چند نمونه از عباراتي كه بازدارنده خلاقيت است توجه مي كنيم:
1- «كي؟ من؟! هرچه كوشش كنم قادر به ايجاد ايده جديدي نخواهم بود»
فقط افرادي كه از لحاظ فيزيولوژي به ضعف نيروهاي مغزي مبتلا هستند مي توانند چنين اظهاري بكنند زيرا به طور يقين ثابت شده است كه قدرت تصور به اندازه قدرت حافظه عموميت دارد.
2- باز هم مثل هميشه درس نخوانده اي؟! كار هميشگي ات است؟
در حالي كه بايد احتمال داد شايد اين دفعه علت موجهي داشته.
حواست را جمع نكردي، ليوان شكست، چقدر حواس پرتي؟
3- چرا 19.5 گرفتي بايد بيست مي گرفتي؟ فقط نمره 20 از نظر من قابل قبول است (متأسفانه وسواسي كه بعضي از اولياء بالاخص در پايه ابتدائي به نمره 20 پيدا كرده اند!!)
4- من روش كارم همين است! سالهاست كه همين روش را دارم، تو نمي تواني و نمي خواهي ياد بگيري!
5- باز تو حرف زدي؟ نظر دادي؟ جائي كه چند نفر بزرگتر است بچه حرف نمي زند؟ (بچه منظور فقط بچه 7-8 ساله نيست)
6- با اين همه خواندن باز هم قبول نشدم؟ پس من توانائي اين كار را ندارم؟ خواندن من آب در هاون كوبيدن است.
7- همه چه كار مي كنند؟ ما هم همان كار را مي كنيم.
(يعني به جاي ما ديگران فكر كنند ما احتياج به فكر كردن نداريم؟)
8- اگر حرف بزني مي گويند چقدر بي كلاسه، بي فرهنگه، بي ادبه؟ و... مبادا حرف بزني
9- تو كه مي دونستي نمي تواني؟ چرا اين كار را كردي؟
10- اگر ياد نمي گيري حفظ كن؟!
11- همه عبارت هايي كه به نحوي تحقير يا اهانت به ساحت مقدس انسانيت باشد (با عرض معذرت) احمق، بي شعور باز هم درس نخواندي؟ تو چيزي نمي شوي من بيهوده خودم را خسته مي كنم؟ تو ديگه آدم نمي شي؟!!! يا ديگه هيچ وقت دوستت ندارم، ديگه سراغ من نيايي يا (در مقابل عذرخواهي) اصلاً نمي بخشم، به هيچ وجه، برو از جلو چشمم دور شو و شايد صدها و بلكه هزارها عبارت ديگر كه خود ما نيز به كار ببريم بدون اينكه توجه به خطرات و عواقب زيانبار اين گونه گفتارها يا رفتارها داشته باشيم؟
پس بياييد چشم بينا و گوش شنوا داشته باشيم،
خوب ببينيم خوب بشنويم و خوب سخن بگوئيم
نه اينكه فقط خوبها را ببينيم.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید