تفاوتهاي روان شناختي زنان و مردان
لابد گاهي از خود پرسيدهايد که چه چيز باعث ميشود تا زنان بخواهند مرتب درباره وقايع زندگي روزمرهشان با همه صحبت کنند، در حالي که مردان عمدتا درونگراهستند و حال و حوصله صحبت در مورد اتفاقات زندگي روزمرهشان را ندارند؟ چرا مردان عمدتا وقت آزاد خود را صرف کار کردن با کامپيوتر و يا خواندن مجلات ورزشي ميکنند در حالي که زنان بيشتر ترجيح ميدهند به اخبار رسيده از اين و آن بپردازند و يا سعي کنند روابطشان با ديگران برازنده و معقول بهنظر برسد؟ چرا مردان و زنان از روابطشان با يکديگر چيزهاي متفاوتي را طلب ميکنند؟ شايد علت، تفاوتهاي بنيادين در مغز مردان و زنان باشد.
در بررسي نمونهاي از تفاوتهاي رفتاري، محققان دانشگاه باث متوجه شدند احساس درد در زنان و مردان متفاوت است. مردان در مواجهه با درد بيشتر به اين فکر ميکنند که چگونه از شر آن در کوتاهترين زمان ممکن خلاص شوند اما در مقابل، زنان بيشتر درگير پاسخ احساسيشان نسبت به آسيب هستند که اين خود ممکن است باعث شود تا آنها درد را شديدتر احساس کنند.
براي مقابله با ناراحتي ناشي از طلاق نيز تفاوت دو جنس به خوبي مشهود است. زنان توانايي بيشتري براي تطابق با موضوع دارند. تحقيقاتي که در اين زمينه انجام شده نشان داد زنان در مقابله با تمامي مراحل مختلف قطع رابطه از مردان قويتر هستند. 61 درصد از زنان در طي 2 سال اول بعد از طلاق، وضعيت سلامت روان خود را مثبت گزارش کرده اند، در حالي که فقط 51 درصد از مردان نظر مشابهي را داشتند.
زنان داراي مهارتهاي برقراري ارتباط اجتماعي هستند که مردان فاقد آن هستند و اين مهارتها به آنها اجازه ميدهد تا از طريق احساساتشان صحبت کرده و با دوستان و خانوادهشان راحتتر ارتباط برقرار کنند در حالي که مردان کمتر قادر به برقراري رابطه اجتماعي مناسب حتي با دوستانشان هستند
دکتر فرانک تاليس روانشناس باليني معتقد است يافتههاي فوق را ميتوان به وسيله تفاوتهاي مشخصي که در مغز دو جنس وجود دارد، توجيه کرد. در سير تکاملي، زنان بيشتر اهل معاشرت و رفتارهاي اجتماعي هستند، چرا که به هر حال اين زنان هستند که بچهها را بزرگ کرده و آنان را براي رويارويي با اجتماع آماده ميکنند. آنها داراي مهارتهاي برقراري ارتباط اجتماعي هستند که مردان فاقد آن هستند و اين مهارتها به آنها اجازه ميدهد تا از طريق احساساتشان صحبت کرده و با دوستان و خانوادهشان راحتتر ارتباط برقرار کنند در حالي که مردان کمتر قادر به برقراري رابطه اجتماعي مناسب حتي با دوستانشان هستند و در هنگام ناراحتيهاي احساسي، بهجاي مواجهه با مورد ناراحتکننده، بيشتر سعي ميکنند آن را از هر طريق ممکن و لو اينکه در درون خود بريزند، به حداقل برسانند.
شايد يک دليل علمي براي اين موضوع اين باشد که مغز مردان طوري تنظيم شده که بهصورت سيستماتيک و تحليلي عمل کند، در حالي که مغز زنان بيشتر در مورد احساسات تنظيم شده است. در تحقيقي در اين زمينه اينطور بهنظر رسيد که مزيتهاي ذاتي فوق، نقش مهمي در زندگي جنس موِنث داشته باشند؛ در طي چند سال اول پس از طلاق، زنان روابط بيشتري با دوستانشان برقرار و وقت بيشتري صرف خانوادهشان کردند و بهدنبال مشاورهها و درمان ناراحتيهايشان بودند در حالي که مردان غالبا بهدنبال لذتهاي موقتي بودند. عمدتا پس از به هم خوردن يک رابطه زناشويي، مردان براي حفظ اعتماد به نفسشان بهدنبال رابطه جديد هستند بهجاي آنکه فکر کنند چرا ازدواجشان با شکست مواجه شده است.
علاوه بر اين، برخلاف عقيده عمومي، در يک رابطه دوطرفه، مردان بيشتر از زنان درگير عشق ميشوند چرا که براساس بررسيها مردان بيشتر از زنان تمايل دارند تا غريزهشان را براي رسيدن به فردي که او را جذاب و دلربا ميدانند، ارضا کنند. از طرف ديگر، زنان بيشتر از طريق برنامهريزيشدهتري عاشق ميشوند که تحت تاثير سير تکامليشان است. آنها بيشتر بهدنبال شريکي هستند که مراقب آنها بوده و قادر باشد خانوادهشان را هم ازنظر مالي و هم ازنظر عاطفي تامين کند. زنان در رابطهشان با طرف مقابل علاوه بر جذابيتهاي فيزيکي، بهدنبال مهرباني و سخاوت نيز هستند.
البته محققان خاطر نشان ميکنند فشارهايي نيز در اجتماع وجود دارند که باعث ميشوند مردان و زنان به سوي شيوههاي رفتاري برنامهريزيشدهشان هل داده شوند. در اجتماع، مردان بيشتر تشويق ميشوند تا احساسات خود را کنترل کرده و تابع آن نباشند. شايد کنترل احساسات در قرون گذشته و بهويژه در جنگها براي مردان خوب بوده باشد، اما در کل کنترل کردن احساسات براي شکلدهي يک رابطه زناشويي کار جالب و مفيدي نيست.
زنان در رابطهشان با طرف مقابل علاوه بر جذابيتهاي فيزيکي، بهدنبال مهرباني و سخاوت نيز هستند.
در سمت مقابل، زنان در اجتماع غالبا به سوي شيوه رفتاري رانده ميشوند که در طي آن از زنان بيشتر انتظار ميرود ملايمتر و مهربانتر باشند که اين خود موجب ميشود برقراري ارتباط با ساير افراد جامعه برايشان آسانتر باشد.به همين دليل زنان بيشتر از مردان به اطمينان کلامي اهميت ميدهند.
در تمام موارد ذکر شده سعي شده کارهاي پيچيده مغزي تا حد بسيار زيادي ساده شوند. البته بايد توجه داشت هيچ زن و مردي تمام خصوصياتي که محققان در مورد مغز زن و مرد ميگويند را ندارد. اغلب مردم مغزهاي متعادلي دارند که داراي مقادير مساوي از خصوصيات مردانه و زنانه است. حتي برخي از افراد داراي مغزهايي هستند که رفتاري خلاف جنس آنها دارد.
روان شناسان معتقدند تفاوت دو جنس هم در روابط سالم و هم در روابط شکست خورده کاملا مشهود بوده و بايد بهدقت بررسي شود. موارد اختلاف زيادي بين دو جنس وجود دارند اما اگر موردي بهطور عمده و در ميان تعداد زيادي از افراد صحيح بود، ميتواند کمککننده باشد، بهويژه به اين دليل که شما بفهميد و بدانيد آن موضوع، يک رفتار عمومي است و يک مورد ناخوشايند و يا شخصي نيست و شما نبايد احساس بدي در اين مورد داشته باشيد. بهعنوان مثال، ممکن است در اختلاف زناشويي، مرد آرام و ساکت باشد ولي اين بدان معنا نيست که وي عصباني نشده است، بلکه معناي عمده آن اين است که مغز آن مرد بهتر ميتواند مسئله را درون خود و با آرامش حل و فصل کند.
بهطور مشابه، چنانچه زني براي صحبتکردن و مباحثه پافشاري ميکند، نبايد فکر کرد علت آن بهره برداري از نق زدنهاي مداوم است، بلکه اين غريزه وي است که از او ميخواهد تا براي برقراري ارتباط و نشان دادن احساسش صحبت کند. اگر شما اين تفاوتها را قبل از اينکه موردي پيش بيايد درنظر بگيريد، حتما رابطه راحتتر و درک بهتري از طرف مقابل خواهيد داشت و متوجه خواهيد شد که کار مغزهاي متفاوت زن و مرد به کمک يکديگر کامل ميشود.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید