انسان، موجودي که تمام امتيازاتش او را بر ساير موجودات اين جهان برتري ميدهد خدواند متعال بر او منّت نهاد آفريدش از روح خود در او دميد او را اشرف مخلوقات خواند ، خداوندي که هم «رب» است و هم «کريم»به مقتضاى ربوبيتش پيوسته انسان را در کنف حمايت خود قرار داده ، و تربيت و تکامل او را بر عهده گرفته ، و به مقتضاى کرمش او را بر سر خوان نعمت خود نشانده ، و از تمام مواهب مادى و معنوى برخوردار ساخته است ، بى آنکه انتظارى از او داشته باشد و پاداش و عوضى بطلبد، حتى خطاهاى او را ناديده مى گيرد، و با کرمش او را مورد عفو قرار مى دهد.
آيا سزاوار است چنين موجود شريفى در برابر چنان پروردگار بزرگى جسور گردد؟
و يا لحظه اى از او غافل شود و در انجام فرمانش که ضامن سعادت خود او است قصور ورزد؟ واقعا از خود بپرسيم در مقابل اين همه لطف چرا اين همه ناسپاسي؟
در حديثى از پيغمبر اکرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است که هنگام تلاوت اين آيه شريفه «يا أَيهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّک بِرَبِّک الْکرِيمِ؟»(1) ؛ اى انسان، چه چيز تو را در باره پروردگار بزرگوارت مغرور ساخته؟
فرمود: غره جهله : (جهل و نادانيش او را مغرور و غافل ساخته است)!.
همچنين از (فضيل بن عياض) نقل شده که از او سؤ ال کردند اگر در روز قيامت خداوند تو را به حضور طلبد و از تو بپرسد: ما غرک بربک الکريم ، در جواب چه مى گويى گفت : در جواب مى گويم : غرنى ستورک المرخاة (پرده هايى که بر گناهان من افکنده بودى مرا غافل و مغرور ساخت)!
امير مؤ منان على (عليه السلام ) در تفسير اين آيه جمله هاى عجيبى دارد، مى فرمايد:
اين آيه کوبنده ترين دليل در برابر شنونده است ، و قاطعترين عذر در برابر شخص مغرور، کسى که جهالت و نادانيش او را جسور و مغرور ساخته ، خداوند مى فرمايد:
اى انسان چه چيز تو را بر گناهت جرأت داده ؟، و چه چيز تو را در برابر پروردگارت مغرور ساخته ؟ و چه چيز تو را به هلاکت خويش علاقه مند نموده ؟
آيا اين بيمارى تو بهبودى ندارد؟ يا اين خوابت به بيدارى نمى انجامد؟ چرا آن مقدار که به ديگران رحم مى کنى به خودت رحم نمى کنى ، تو هر گاه کسى را در ميان آفتاب سوزان ببينى بر او سايه مى افکنى ، هر گاه بيمارى را به بينى که درد، او را سخت ناتوان ساخته از روى ترحم بر او گريه مى کنى ، پس چه چيز تو را بر بيماريت صبور ساخته ، و بر مصيبتت شکيبا نموده ، و از گريه بر خويشتن تسليت داده ؟ در حالى که عزيزترين افراد نزد تو خودت مى باشى چگونه ترس از نزول بلا در شب ترا بيدار نکرده ، با اينکه در گناه و معصيت او غوطه ورى ، و در حالى که زير سلطه او قرار دارى .
انسان بر اثر دور ماندن از نور ايمان و تربيت ، در جاده طغيان و ظلم و ستم گام مينهد و به کفران نعمت مشغول مى شود.
بيا و اين بيمارى (غفلت از خدا) را با داروى تصميم و عزم راسخ مداوا کن ، و اين خواب غفلتى را که چشمانت را فرو گرفته با بيدارى برطرف ساز، بيا مطيع خداوند شو، و به ياد او انس گير، خوب تصور کن که به هنگام غفلتت از خدا او با دادن نعمت ها به تو عنايت مى کند، تو را به سوى عفو و بخشش خويش مى خواند، و زير پوشش فضل و برکات خود قرار مى دهد.
در حالى که تو همچنان به او پشت کرده اى ، و به ديگرى رو مى آورى ، بزرگ است خداوندى که با اين قدرت عظيم ، کريم است ، اما تو با اين ضعف و حقارت چقدر بر معصيت او جسورى !. ...
يک حقيقت است که سر تا پاى وجود ما غرق نعمت هاى او است و اگر کتاب هاى مختلف علوم طبيعى و انسانشناسى و روانشناسى و گياهشناسى و مانند آن را بررسى کنيم ، خواهيم ديد که دامنه اين نعمت ها تا چه حد گسترده است ، اصولا هر نفسى به گفته آن اديب بزرگ ، دو نعمت در آن موجود است و به هر نعمتى شکرى واجب .
و تازه اين يک بخش از نعمت هاى خدا نسبت به ما است ، و بنابراين براستى اگر ما بخواهيم نعمت هاى او را بشماريم قادر نيستيم .
انسان ظلوم و کفار است
ولى اين انسان بر اثر دور ماندن از نور ايمان و تربيت ، در جاده طغيان و ظلم و ستم گام مينهد و به کفران نعمت مشغول مى شود.
حضرت علي عليه السلام مي فرمايند: هولناك ترين چيزى كه از آنها بر شما خائفم دو چيز است : پيروى از هواى نفس ، و آرزوهاى طولانى ، اما پيروى از هوى شما را از حق باز مى دارد، و اما آرزوهاى طولانى آخرت را به فراموشى مى سپرد.
اين ظلم و ستم ها که در شکل انحصارطلبى ، استعمار، و تجاوز به حقوق ديگران ظاهر مى شود محيط آرام زندگى او را دستخوش طوفان ها مى کند، جنگ ها مى آفريند، خون ها مى ريزد، و اموال و نفوس را به نابودى مى کشاند. اين ها همه ناشي از غرور بيجاي نوع بشر و روي گردانيش از خداست تا به کوچکترين علم و آگاهي ميرسد سر به طغيان بر ميدارد و غافل از اينکه در سايه لطف خداست اگر چيزي ميداند از يمن استعدايست که خداوند باري تعالي به او بخشيده است . اين موجود ضعيف که به ناگاه جهان را با هم ميخواهد ببلعد و فراموش ميکند که حتي براي ثانيه اي اختيار بودن يا نبودنش را در دست ندارد!.
در حقيقت قرآن مى گويد اى انسان همه چيز بقدر کافى در اختيار تو است ، اما به شرط اينکه ظلوم و کفار نباشى ، به حق خود قناعت کنى و به حقوق ديگران تجاوز ننمائى !.
در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم :
ان اخوف ما اخاف عليکم اثنان : اتباع الهوى و طول الامل ، فاما اتباع الهوى فيصد عن الحق ، و اما طول الامل فينسى الاخرة : (هولناک ترين چيزى که از آنها بر شما خائفم دو چيز است : پيروى از هواى نفس ، و آرزوهاى طولانى ، اما پيروى از هوى شما را از حق باز مى دارد، و اما آرزو هاى طولانى آخرت را به فراموشى مى سپرد).
مى گويد اى انسان همه چيز بقدر کافى در اختيار تو است ، اما به شرط اينکه ظلوم و کفار نباشى ، به حق خود قناعت کنى و به حقوق ديگران تجاوز ننمائى !.
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: لا تدع النفس و هواها، فان هواها فى رداها، و ترک النفس و ما تهوى داءها، و کف النفس عما تهوى دواءها:(نفس را با هوا و هوس ها رها مکن چرا که هواى نفس سبب مرگ نفس است و آزاد گذاردن نفس در برابر هواها درد آن است ، و باز داشتن آن از هوا و هوس هايش دواى آن است).
کوتاه سخن اينکه چگونه انسان مغرور مى شود و ادعاى قدرت مى کند در حالى که زندگى او با درد و رنج عجين است ، اگر مالى دارد به شبى است ، و اگر جانى دارد به تبى است !
وآنگهى چگونه ادعا مى کند که من اموال فراوانى در راه خدا انفاق کرده ام ، در حالى که خدا از نيتش آگاه است ، هم کيفيت تحصيل آن اموال نامشروع را مى داند و هم چگونگى صرف کردن رياکارانه و مغرضانه آن را.
انسان به هنگام قرار گرفتن در جاده هاى انحرافى به طور دائم و در يک روند افزايشي فاصله خود را از حق بيشتر مى کند.
گاه انسان چنان به زشتي ها خو مى گيرد و از پاکي ها و نيکي ها بيگانه مى شود که از شنيدن نام حق ناراحت و از شنيدن باطل مسرور و شاد مى گردد، در برابر خداوندى که آفريننده عالم هستى است سر تعظيم فرود نمى آورد، اما در برابر قطعه سنگ و چوبى که خود ساخته و يا انسان و موجوداتى همانند خود زانو مى زند و تعظيم مى کند. در مقابل ملکوت آسمان ها و زمين و آنچه در آن هاست و خداوند مسخر انسان گردانيده سپاس گزار نيست اما در مقابل چيز هاي بي ارزشي که کسي به او ببخشد زانو ها ميزند در مقابل نعمت هدايت سرکشي ميکند و گمراهي را به جان ميخرد براستي ما را چه ميشود ؟
پيامبر بزرگ خدا نوح از دست اينگونه کج انديشي ها به خدا شکايت مى کند و مى گويد: «وَإِنِّي كُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبَارًا»(2) ؛
و من هر بار كه آنان را دعوت كردم تا ايشان را بيامرزى، انگشتانشان را در گوش هايشان كردند و رداى خويشتن بر سر كشيدند و اصرار ورزيدند و هر چه بيشتر بر كبر خود افزودند.
آرى چنين است حال متعصبان لجوج و جاهلان مغرور.سرچشمه بدبختى اين گروه دو چيز بوده است انکار اصل توحيد و عدم ايمان به آخرت .
مى گويد اى انسان همه چيز بقدر کافى در اختيار تو است ، اما به شرط اينکه ظلوم و کفار نباشى ، به حق خود قناعت کنى و به حقوق ديگران تجاوز ننمائى !.
انسان به لطف خداوند مغرور بود در حالى که از خشم و غضب و قهاريت او غفلت داشت.
و احيانا اعمالى انجام مى دادند که آن را حسنات مى پنداشتند در حالى که گاه از گناهان بزرگ بوده ، و به هر حال مسائلى در اين جهات براى آنها ظاهر مى شود که هرگز آن را باور نمى کردند.
يکي از دلايل گمراهي ما و سر خود را به بي خيالي زدن همين است که نمي خواهيم خشم خدا را هم باور کنيم و به اميد عفو خدا چه مصيبت ها که بر خودمان نميکنيم ! بر خودمان چون اعمال ما هر چه باشد به خود ما بر ميگردد و خداوند منزّه است از هر اثري! بياييد دست از اين غرور احمقانه بر داريم و کمي منصف باشيم چرا کاري ميکنيم تا خدا را به خشم آوريم ؟ چرا باورمان نيست که ما بدهکار کسي هستيم که اگر يک لحظه بخواهد با مثل خودمان رفتار کند جز نابودي نصيبي نداريم اگر به هر چه بگويد تمام و کمال عمل کنيم (که نميتوانيم) باز هم بدهکاريم چه رسد به اينکه بي مهابا فراموشش کرده ايم ! اين مضحک نيست؟
اگر کوچکترين قرضي به دوست و آشنايي داشته باشيم چنان تملّقش را ميگوييم چنان سپاس و ستايش از او ميکنيم که قابل وصف نيست ! پس چرا از کسي که زندگيمان را به او بدهکاريم يادي نميکنيم ولي دوستان يادمان باشد بزودي بايد پاي ميز حساب بنشينيم و راه گريزي هم نداريم !
پس بياييد زودتر به حسابمان رسيدگي کنيم خدا هم درست حسابي به ما تخفيف ميدهد ميدانيد که هر ده تا را يکي حساب ميکند! به نفع ما.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید