نهی از مشورت با بخیلان
و چون خواهی که در امری با کسی مشورت نمائی، از امور ملک و در کاری از کارهای رعایا به احدی صلاح بینی، باید که اهل مشورت از چند خصلت منزه و مبرا و ارباب کنکاش (1) تو از چند صفت خالی و معرا (2) باشند، از جمله آنها یکی بخل (3) است.
چون بخیل را داخل مشورت سازی بر تقدیر که دوست و دولت خواه تو باشد، به تو آن پسندد که از برای خود میخواهد و تو را به چیزی دلالت کند که در نفس خویش گمان میپندارد و هر آینه تو را از تفضل و احسان عدول فرماید و از فقر و فاقه تخویف (4) و تحذیر (5) نماید هر آینه از اواجتناب نما.
نهی از مشورت با جبانان
جمع جبان. ترسو، کم دل، بی جرات.
صاحب این رذیلت نیز صوابدید را نشاید و بر رأی و تدبیر او بر تقدیر دولت خواهی و هواداری نباید، که همت تو را از ارتکاب شاق اهتمام به مصالح رعیت پست سازد و عزم تو را در تمشیت دادن و نظم دادن مهام (6) اسلام سست و بی پا گرداند، واز هر چه خود ترسد تو را از آن ترساند.
نهی از مشورت با حریص
که با عبارت از رغبت در اقتنای (7) اموال و اذخار (8) خزاین و دفائن (9) است و هر کسی که صاحب این خصلت و مبتلا به آن رزیلت باشد، سخن بر مقتضای طبع خود گوید و چون با وی مشورت کنی تو را بر آن دارد که در نظر او مستحسن مینماید و حرص بر جمع مال و اکتساب آن را در نظر تو زینت داده تو را به آن امر فرماید، هر چند مؤدی بر جور و ستم بر رعیت شود، از آن به هیچ وجه باک نداشته باشد.
امر به نهی مردم از خوش آمد گویی و چاپلوسی:
بعد از این مراتب اصحاب و ندما (10) و وزراء و جلساء خود را تربیت نموده، به آن مؤدب ساز، که مدح و سپاس تو بسیار نگویند و کاریکه نکرده باشی به دروغ و خوش آمد گوئی بر تو نبندد و تو را بدان خوشدل نسازند (11) که چون تو را بسیار ستایش کنند و ثنای تو را بسیار گویند، عجب و تکبر در تو پدید آید و کار به آنجا انجامد که فریب شیطان خوری و به خود قدرو منزلتی سپاری و خویش را صاحب جاه و محلی پنداری و در این هنگام خود را مورد سخط الهی و معرض غضب پادشاهی (12) ساخته و بر دنیا و عقبی خود ایمن نباشی.
گمان نکنی که بر ظاهر اسلام بودن در ایمان تو کامل، کافی دلت از کلمه بستن به نجات آخرت وافیست تو را، که در دل غرور و غفلت و در سر کبر و نخوت باشد، و خود را شریک ملک خدا شماری و عباد او را بندگان خود پنداری و از ذکر زبانی و توحید لسانی چه فایده متصور باشد و با عالم اسرار وضمائر و وافق به نیات و سرائر معامله روز حساب چون گذرد.
پس باید عاقل که چون دین خود را دارد و بر ایمان خویش بترسد، بستایش مردم گوش نکند و نفس خویش را همواره ملوم (13) و معاتب (14) دارد، تا عجب و نخوت بهم نرسانند و از مرض غرور رهائی یابد.
نهی از تأخیر کارها از وقت آنها
و سعی کن تا اعمال مقرره و اشغال مقدره خویش را هر یک در وقتی که به جهت آن تعیین نموده، به اتمام و اختتام رسانی و نفس کامل را متوقف وتاخیر کارها از وقت خود نفرمائی، چه هر لحظه (ای) از لحاظ عمر مرهون عملی از اعمال است و هر ساعتی از ساعات زندگی ظرف شغل تازه (ای) از اشغال است، چون کار این لحظه به آن لحظه افکنی، لاجرم شغل لحظه ثانیه را تضییع کرده باشی و مبلغی از نقد حیات را باطل و بی حاصل کرده باشی.
پینوشت:
1. شور، مشورت
2. ناپوشیده، برهنه
3. تنگ چشمی، امساک
4. ترسانیدن، بیم دادن
5. پرهیزانیدن، بیم دادن
6. جمع مهمه، کارهای سخت، امور عظیم و دشوار
7. اندوختن، گردآوری
8. یا ادخار، ذخیره کردن، پس انداز کردن
9. جمع دفینه، رویهم انباشتن و مخفی نمودن
10. جمع ندیم: همنشین، همدم، همصحبت
11. گویا اشاره امام (ع) به این نکته اساسی در اخلاق فرماندهی و مدیریت اجتماعی و رهبری مردمی است، که چاپلوسی و ستایشهای زیاده از مقدار علاوه بر آن که مردم را به دروغگوئی و رشد صفت زشت چاپلوسی تشویق میکند، رهبر را نیز به شنیدن ستایشهای نابجا عادت میدهد و تحمل او را از شنیدن نقد و چند میگیرد، حقایق و واقعیتهای اجتماعی را از دید و تشخیص حکم میپوشاند و او را غافل نگه میدارد و در نتیجه جامعه و مردم را از رشد و ترقی بازداشته نظام و رهبری جامعه را به انحراف میکشاند.
12. مقصود، خود امیرالمؤمنین و یا رهبر مسلمانان میباشد
13. ملامت شده، سرزنش شده
14. مورد عتاب، ملامت
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید