در برابر این گروه خداپرست با ایمان دو گروه مادی دنـیاطلب قـرار دارنـد که همه چیز را فدای آئین خود می نمایند؛و به بهای اندکی گفتار مربیان الهی(پیامبران)را نـادیده مـی گیرند و در حقیقت آخرت را به دنیا می فروشند.
9-اشتروا بآیات الله ثـمنا قـلیلا فصدوا عن سبیله انهم ساء ما کانوا یعملون.
:(مشرکان)آیات خدا را به بهای کمی فروختند؛ و از راه خـدا برگشتند.حقا که کار بدی می کردند.
10-لا یرقبون فی مؤمن الا و لاذمة و اولئک هم المـعتدون.
:درباره ی هیچ مؤمن خـویشاوندی و پیـمانی را رعایت نمی کنند؛و آنانند تجاوزکاران.
11-فان تابوا و اقاموا الصلوة و آتوا الزکوة فاخوانکم فی الدین و نفصل الایات لقوم یعلمون.
:اگر مشرکان توبه کنند،و نماز بخوانند و زکوة بدهند،برادر دینی شما هستند؛و ما(ایـن)آیات را برای گروه دانایان شرح می دهیم.
هدف این آیات چند موضوع است:
1-بیان علت بی رحمی و شقاوت بت پرستان است که چرا پیمان خود را می شکنند،و خویشان خود را می کشند.
2-توضیح معنای«فسق»که در آیـه ی هـشتم این صفت بشر به مشرکان نسبت داده شده است.
3-بیان راهی که مشرکان می توانند از آن راه بر این غوغا و نهضتی که علیه آنان برپا شده است خاتمه دهند.
اینک توضیح مطلب:هر فردی بـا مـعنی خرید و فروش آشنائی کامل دارد معمولا کسی که کالائی را در برابر پولی بدهد او را فروشنده و گیرنده را خریدار می نامند ولی باید دید فقط کالاهای مادی قابل خرید و فروش است یا اینکه خرید و فروش معنای وسیعی دارد؛کـه در مـوارد دیگری نیز بکار می رود.؟
قرآن کلمه خرید و فروش را در امور اخروی نیز بکار می برد ولی،باین معنا که انسان می تواند با کارهای نیک؛ثواب و درجات اخروی برای خود در روز باز پسین بـخرد،مـرد پرهـیزکار با کردار خداپسندانه، و بوسیله ی اجـتناب و دوری از گـناهان مـقامات بزرگی را که همان توشه ی آخرت است تهیه می نماید.
کتاب آسمانی مسلمانان درباره ی مجاهدین که جان خود را در طریق دفاع از حق، و اعلاء کـلمه تـوحید از دسـت می دهند چنین می گوید:
ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و امـوالهم بـان لهم الجنة یقاتلون فی سبیل الله،فیقتلون و یقتلون و عدا علیه حقا فی التوریة و الانجیل و القرآن
(توبه-111):خدا جان و مال مـؤمنان را خـریده اسـت و در برابر(جان و مال آنها) بهشت برای آنها است(از این جـهت)در راه خدا جنگ می کنند،می کشند؛و کشته می شوند؛و (بها دادن بهشت به آنان) وعده ایست محقق،در تورات و انجیل،و کیست وفاکنندهتر از خدا بـه وعده ی خـود پس شـاد باشید نسبت به معاملهای که کردهاید.
طبق این آیه مؤمنان جان و مـال خـود را به خدا فروخته اند،و در برابر کالای خود، زندگی اخروی دریافت نمودهاند؛و در نتیجه به رستگاری بزرگ نائل گردیدهاند؛ زیرا کـالای بـی دوام فـناپذیر را فروخته اند؛در برابر آن زندگی سعادتمندانه جاوید و ابدی خریدهاند از این لحاظ ذیل آیـه مـی فرماید:ذلک هـو الفوز العظیم:این است رستگاری بزرگ.
در برابر این گروه خداپرست با ایمان دو گروه مادی دنـیاطلب قـرار دارنـد که همه چیز را فدای آئین خود می نمایند؛و به بهای اندکی گفتار مربیان الهی(پیامبران)را نـادیده مـی گیرند و در حقیقت آخرت را به دنیا می فروشند.
قرآن جامعه ی یهود را به جمله زیر،مخاطب می سازد:و لا تشتروا(بـسیاری از مـترجمین آن در معنی کـلمه ی «اشـتراء »دچـار اشتباه شده اند و آن را ترجمه به خـریدن نـمودهاند؛در صورتیکه در چنین موارد ترجمه ی صحیح واقعی این لفظ که مقصود متکلم را خـوب بـیان کند همان فروختن است؛چنانکه مـلاحظه می فرمائید ما رد آیه ی مـورد بـحث (آیه 9)آنرا به «فروختن» تـرجمه نـمودیم،علماء لغت می گویند:ماده ی «شراء» و «اشتراء» از اضداد است یعنی در دو معنای مختلف و ضد یـکدیگر(فـروختن و خریدن) استعمال می شود.) بـه آیاتی ثـمنا قـلیلا و ایای فاتقون(بقره-40):(دین)و آیات خدا را به بهای کمی می فروشید و از(غضب) من بپرهیزید.
چرا گـروه یـهود را به این خطاب اختصاص داد؟زیرا آنان درس خوانده بودند؛و در جامعه ی یهود و زن و مقامی داشتند برای حـفظ مـقام و گـاهی در برابر پول مختصر که آن را وسیله زندگی خود می دانستند،احکام خدا را عوض کرده،و علائم پیامبر را کـه در تـورات بود در معرض افکار عمومی نمی گذاشتند،در حقیقت آنان زندگی اخروی را،به زندگی دنیوی مـی فروختند در آیـه ی دیـگر به جای کلمه ی «آیات اللّه» و لفظ «ثمن قلیل»،همان زندگی دنیوی؛ و اخروی بکار رفته است؛:
اولئک الذین اشـتروا الحـیوة الدنـیا بالاخرة(بقره 86)آنان کسانی هستند که زندگی این جهان را به بهای از«دست دادن» آخـرت خـریدهاند.
نقض بتپرستان
نقش آنان در برابر تعالیم اسلام؛همین روش«یهود»بود؛به قدری پست و فرومایه بودند که در بـرار بـهای کمی حاضر شدند پیمان «حدیبیه» را بشکنند؛فرعون«قریش» (ابوسفیان)برای عملی نـمودن نـقشه ی خود ضیافتی ترتیب داد و در همان مجلس از آنان قـول گـرفت کـه شبانه بر سر قبیله «خزاعه» که هـم پیمان مـسلمانان بودند بریزند و آنها را بکشند و همانطور نیز شد،روی این تاریخ مسلم جا دارد که قـرآن آنـان را چنین معرفی کند:«اشتروا»
ولی مطابق آنـچه بـسیاری از اهـل لغت گفته اند کـه مـعنای «اشتراء »استبدال ما کـان مـن المتاع بالثمن:(طلب عوض کردن کالا با پول) است می توان گفت که این لفظ،یـک مـعنا بیشتر ندارد،از آن جائی که حقیقت خرید و فـروش بـا دو نفر(فـروشنده و خـریدار)ارتـباط دارد؛از این لحاظ این کـلمه را به هر یک از دو نفر می توان نسبت داد؛و در موقع انتساب به هر یک معنای آن مختلف می گردد.
روی این اساس معنای «اشتراء» هـمان عـوض کردن کالا است با عوضی،و خـصوصیت ایـن نـسبت کـه آیـا فروختن مراد اسـت یـا خردین از قرائن روشن می شود،و اگر بخواهیم این مطلب را در قالب اصطلاح بریزیم بایست بگوئیم ماده «شراء» و «اشـتراء» مـشترک مـعنویست نه لفظی بآیات الله ثمنا قلیلا فصدوا عـن سـبیله انـهم سـآع مـا کـانوا یعملون »؛دین و آیات خدا را(که از آن جمله پیمان و معاهده با مسلمانان،و بسیاری از اصول و آیات الهی که بر توحید و صفات او و لزوم برانگیختن پیامبران دلالت داد بود)به بهای کمی فروختند و از راه خـدا برگشتند؛حقا که کار بدی می کردند،چنانکه درباره ی یهود گفته شد که مقصود از «ثمن قلیل» همان حیوة دنیوی است و ضیافتی که ابوسفیان ترتیب داد یکی از مصادیق این بهای کم بود.
خلاصه:مـا تـصور نمی کنیم که مشرکان از حکم فطرت خود آگاه نبودند بلکه تمام آنان با نیروی خرد و فطرت روشن بودند که جهان را آفریدگاری است دانا و توانا که آثار علم و قدرت او در جهان خلقت هـویداست؛و نـیز می دانستند که شخص حکیم کار بیهوده و عبث نمی کند و محققا از آفریدن انسان غرضی دارد؛و برای تکمیل و ترتیب زندگی او برنامهای در نظر گرفته و او را به حال خود واگذار نـکرده اسـت و همچنین...
تمام این اصول را بـه طور کـلی می دانستند،ولی چرا پیروی نمی کردند؟زیرا آنان گروهی بودند عیاش و رباخوار،از کردار زشت روگردان نبودند؛و بطور مسلم روش آنها با روش پیامبران کاملا اختلاف داشت،ولی چون مغلوب هـوی و هـوس بودند،تمام آیات خـدا را در بـرابر بهای کم که اساس آن را هوی و هوس تشکیل می داد،زیر پا میگذارند.
روی این مقدمه روشن می شود که منظور از آن آیه: اشتروا بآیات الله ثمنا قلیلا چیست؟مقصود از این آیه روشن کردن دو مطلب است که ماقبل آیـه آن را در برداشت زیرا قرآن پیش از این آیه مشرکان را فاسق خوانده و گفت و اکثرهم الفاسقون
و نیز به آنان نسبت داد که: هرگاه مشرکان بر شما دست یابند نه به اصل انسانیت(خویشاوندی)احترام خواهند گذارد و نـه بـه پیمانی که بـستهاید،قرآن با این آیه هم لغت«فسق»را توضیح داده که منظور از فسق در اینجا خروج از اطاعت خدا است کـه به سر حد کفر برسد(و بیشتر لفظ«فسق»در قرآن به همین معنا بـکار بـرده شـده است)و هم علت قساوت و بیرحمی آنان را بیان کرده است که گروهی که زندگی اخروی را فدای دنیا و شهوات بـنمایند؛ ایـن قبیل کارها از آنان هیچ گونه بعدی ندارد.
و چون علت بی رحمی و تجاوز آنان روشن شـد،دو مـرتبه بـه جنایت ضد انسانی گروه مشرک تصریح کرده و فرمود: لا یرقبون فی مؤمن الا و لاذمة و اولئک هم المـعتدوندربارهء هیچ مؤمنی خویشاوندی و پیمان را رعایت نمی کنند و آنانند تجاوزکاران.
طبق بیان فوق عـلت تکرار بعضی جملات ایـن آیـه روشن می شود؛زیرا چه بسا انسان در مقام استدلال قبلا مطلب خود را می گوید،سپس آن را مدلل می سازد؛و برای اخذ نتیجه دو مرتبه همان را تکرار می نماید.
علاوه بر این در آیه ی هشتم روی سخن با دسـتهء خاصی است چنانکه جمله: لا یرقبوا فیکم همین معنی را می رساند؛ولی در این آیه همه ی مؤمنان در نظر گرفته شده و از این لحاظ فرمود: لا یرقبون فی مؤمن.و بالاخره این آیه را با جمله ی:
اولئک هم المعتدون: (آنـانند تـجاوزکاران) خاتمه می دهد و اشاره می کند،که مسلمانان کوچکترین تجاوز درباره ی آنان نکردهاند و هر گاه امروز مسلمانان با صفوف منظم برای ویران کردن لانه های شرک دست به قبضه ی سلاح بردهاند،تمام،مـولود تـجاوزهای ناجوانمردانه مشرکان است،زیرا اگر آنان به پیمان خود وفا می کردند به چنین روزی گرفتار نمی شدند.
عالی ترین تجلی روح برادری اسلامی
هنگام نزول این آیات اختلاف مسلمانان و مشرکان بسر حد کـمال رسـیده بود، اختلافی که صحنه های خونین را دنبال داشت ولی از آنجا که شالوده ی اسلام براساس عفو و اغماض و گذشت استوار است در این سوره که در واقع قطعنامهای از طرف مسلمانان محسوب می شود دو بار مشرکان را باسلام و ایـمان؛دعـوت مـی نماید و به آنان گوشزد می کند که هـنوز راه تـوبه و بـازگشت از کردارهای زشت باز است،ندای عفو یک بار در آیه ی پنجم بمشرکان ابلاغ شد،و یکی دیگر در همین جا،چنانکه می فرماید: فان تابوا: (اگـر مـشرکان تـوبه کنند) قرآن لفظ «توبه» را در دو معنی بکار برده اسـ اول:ایـمان بخدا و صفات وی و تسلیم در برابر دستورات پیامبر او؛و در حقیقت قدم در دائره ی اسلام گذاردن و بیرون رفتن از محیط کفر و شرک؛در این آیه مـقصود هـمین مـعنی است؛
دوم:توبه از کارهای زشتی که احیانا دامنگیر بعضی مؤمنان مـی شود،و در آیه ی زیر همین معنی منظور است: و توبوا الی الله جمیعا ایها المؤمنون لعلکم تفلحونای مردان با ایمان همگی بسوی خـدا بـرگردید(تـوبه کنید)شاید رستگار شوید چنانچه ملاحظه می نمائید،توبه در اینجا به معنی تـوجه بـه خدا و بازگشت بسوی او با داشتن ایمان است (پاره ای از بحث های فلسفی و علمی درباره «توبه» در تفسیر آیه ی 118 از همین سوره از نظر خوانندگان گـرامی خـواهد گـذشت.) است و آتوا الزکوة: و اقاموا الصلوة: نماز بخوانند؛که بزرگترین رکن اجتماعی و بهترین مـظهر خـداشناسی زکوة بدهند که بزرگترین رکن مالی و اقتصادی آئین اسلام است
فـاخوانکم فـی الدیـن: (هرگاه توبه کنند و عمل باین وظایف نمایند) برادران دینی شما هستند.
همانطور که مـی دانیم بـنیانگذار اسلام،پیروان خود را برادر یکدیگر خوانده و درباره ی آنان چنین فرموده: المؤمنون اخوة،یـسعی بـذمتهم ادنـاهم،و هم ید علی من سواهم:
مؤمنان برادر یکدیگرند؛و تعهدات هریک برای دیگران لازم المراعات اسـت و هـمگی حکم یک دست را در برابر دشمنان دارند اساس این برادری را زیر سایه ی ایمان و وحدت عـقیده دانـسته اسـت؛نه نژاد و آب و خاک،امروز اتحادیه هائی براساس وحدت نژاد و اشتراک در آب و خاک بوجود می آید؛ ولی بر اثـر اخـتلاف در عقیده و مرام غالبا از این اتحادیه ها نتیجه ای گرفته نمی شود زیرا تا فکر واحـد بـر جـمعیت حکومت نکند،و تحت یک(دیسیپلین)مخصوص سوق به هدف داده نشود؛محال است مشکلی را برطرف کنند
نکته دیـگر قـابل تـوجه؛اینستکه در این آیه و همچنین در آیهء(پنجم)پس از«توبه» موضوع نماز،و زکوة را تذکر مـیدهد؛عـلت این مطلب چیست؟
بسیاری از دانشمندان «اهل تسنن» با این آیه استدلال کردهاند که اسلام و ایمان با به پا داشـتن این دو رکن اجتماعی اسلام محقق می شود؛و در غیر این صورت شخص محکوم بـه کفر اسـت،و نمی توان با او مانند یک مسلمان رفتار نـمود؛و بـه عبارت واضح تر: کسی که نماز نخواند؛ زکوة ندهد کافر اسـت گـواه آنان همین دو آیه است که پس از توبه یعنی ایمان آوردن؛انجام دادن این دو رکن را شرط دانـسته اسـت؛و اگر همان گفتار کافی بـود کـه شخص را در جـرگه مـسلمانان درآورد؛گـفتن این دو شرط لزومی نداشت.
ولی به عیقده امـامیه ایـمان دارای دو مرحله است (دلیـل مـشروح این موضوع در کتاب های کـلام مذکور است.):مرحلهای که وسیله ی سعادت اخروی انسان گردد،و او را از عذاب دوزخ رهائی بخشد؛و آن هـمان ایـمانی است که با عمل به وظائف ایـمان توأم باشد و در این مقام،تـنها نـماز خواندن؛و زکوة دادن کافی نیست،بـلکه بـایست تمام وظائف ایمان را که رعایت واجبات و محرمات است انجام داد.
مرحله ی دوم،همانست که او را در جـرگه مـسلمانان وارد می کند مسلمانان موظفند مال و جـان او را مـحترم بـشمارند؛و روابط زناشوئی بـا او بـرقرار نمایند،در این مرحله گـفتن کـلمه ی توحید و شهادت بر رسالت؛کفایت کفایت می نماید،و هرگاه وظایف ایمان را انجام نداد زمامدار مـسلمانان بـایست او را حد شرعی بزند و مجازات کند و یـا تـرک نماز و زکـوة از دائره اسلام بیرون نمی رود.
اما چرا در این مورد(مشرکان پیمان شکن)علاوه بر ایمان عـمل بـاین دور کن را نیز تذکر داده است؟شاید مقصود بیان آثـار ایـمان واقـعی اسـت یـعنی ایمان حقیقی طـبعا هـمین آثار را در بردارد،و شاید بتوان گفت که مشرکان پیمان شکن؛باسائرین؛فرق داشتند و روی مصالح نبایست به قول ظـاهری آنـان اکـتفا کرد؛زیرا اعتبار به گفتار آنان نیست،چـون آنـها کـسانی بـودند کـه بـا مسلمانان پیمان بستند و در مواقع حساسی پیمان شکنی کردند،و نوشته و گفتار خود را پس گرفتند؛از این لحاظ تا از آنان(که سوابق سوئی در شکستن پیمان دارند) اعمال نیک،و کردارهای صـحیح که حاکی از ایمان واقعی آنها باشد دیده نشود؛نبایست به ایمان ظاهری آنان اکتفا نمود.و باین جهت درباره ی چنین گروهی طور دیگری رفتار شد،و به تسلیم ظاهری اکتفا نگردید؛اگرچه در سائر جاها اظـهار ایـمان را برای رعایت مقررات ظاهری اسلامی در حق اظهار کننده کافی دانسته است.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید