دكتر غلامحسين معتمدي :
گريه تولد و مرگ آدمي را نشانهگذاري ميكند. گريستن نخستين واكنش نوزادي است كه متولد ميشود و فردي كه از دنيا ميرود واكنش ماتمي را در بازماندگان بر ميانگيزد كه با گريه همراه است.
چرايي و چگونگي گريستن همواره يكي از رازهاي پيچيده زندگي انسان بوده است. گريه در زندگي و رشد افراد عملكردهاي متفاوتي دارد و در همراهي با موقعيتهاي گوناگون اجتماعي و شرايط احساسي متغير و گاه متضاد به چشم ميخورد. به ندرت پيش ميآيد كه كسي از روي افسردگي و اندوه بخندد ولي گريستن در هنگام شادي و خوشحالي غيرمعمول نيست. ما با تعبيرات گوناگوني مانند اشك شادي، اشك شوق، اشك ماتم و اشك اندوه آشناييم. همين سيمايههاي متناقض است كه شناخت گريه و گريستن را دشوار ميكند.
گريه نوزاد نوعي بيان و ابراز نيازهاي اوست كه در پاسخ به شرايط تشويق آفرين فيزيكي و احساسي روي ميدهد. نوزادان در 3ماه اول زندگي بيشتر ميگريند. در حقيقت گريه نوزاد موجب تحكيم پيوند او با حامي و نگهدارندهاي ميشود كه منبع تامين تغذيه و نيازهاي فيزيولوژيك و منشأ ارائه حمايتها و مراقبتهاي لازم براي رشد نوزاد است. لذا گريستن در دوران نوزادي يك استراتژي انطباقي است و بخشي از نبرد انسان براي بقا محسوب ميشود.
وقوع گريستن درطول رشد انسان از نوزادي تا بلوغ منعكسكننده بسياري از حالتهاي احساسي او است. فرد به دلايل مختلفي مانند اندوه، مصيبت، خشم، درد، شادي و لذت ميگريد. از لحاظ پزشكي گريستن نشانهاي از رنج جسماني و استرس محسوب ميشود و به عبارت ديگر علامتي از تشويش فيزيولوژيك و فشار روحي است. گفتيم كه گريه نوزاد در خدمت تامين نيازهاي اوست اما گريستن پس از نوزادي نيز ادامه مييابد و تا لحظه مرگ آدمي را همراهي ميكند، پس بايد اهداف ديگري را نيز برآورده سازد و فوايدي هم داشته باشد والا از لحاظ تكاملي ادامه آن توجيه پذير نخواهد نبود.
مي توان گفت كه گريستن در 3سطح متفاوت روي ميدهد؛ در سطح اول شرايط فيزيولوژيك موجب گريه ميشود؛ مانند گريه نوزاد يا صدمات فيزيكي به بزرگسالان. اين سطح از دوران نوزادي آغاز ميشود و در تمام طول عمر باقي ميماند. همان طور كه كودكي به خاطر زمين خوردن گريه ميكند فردي بالغ ممكن است بهعلت درد ناشي از جراحتي جسماني بگريد.
در سطح دوم خلقيات، احساسات و حالات عاطفي پا به ميدان ميگذارند. البته نوزاد هم گاه از روي خشم ميگريد ولي با گذشت زمان طبيعت آنچه موجب گريستن در بالغين ميشود ظرافت و پيچيدگي مييابد و احساسات ديگر نيز اضافه ميشوند؛ مثلا نوجواني كه به غرورش بر ميخورد و مناعت طبع او زير سؤال ميرود بر اثر ناكامي ناشي از تحقير گريه ميكند. در سطح سوم احساسات ژرفتر و متعاليتر دركارند؛ مانند گريستني كه در هنگام نيايش يا درك عميق يك پديده يا حالات عرفاني روي ميدهد. در متون مربوطه از گريه زيباشناختي ياد ميشود كه به تاثير ناشي از درك آثار هنري والا نسبت داده ميشود. البته همه افراد به اين سطح نميرسند زيرا نيل به اين مرتبه مستلزم كسب آگاهي ژرفتر از خويشتن و جهان و روابط ميان آنهاست.
گريستن مجموعهاي از نمايههاي رفتاري مانند اشك ريختن، هقهق كردن و آه كشيدن است كه توسط برخي مولفههاي فيزيولوژيك و جسماني همراهي ميشود. گريه نيز مانند خنده بهگونه انسان تعلق دارد. البته تحريك چشم در حيوانات نيز مانند انسان موجب ترشح اشك ميشود ولي گريستني كه ناشي از تأثر احساسي باشد منحصر به انسان است و در ساير گونههاي جانوري ديده نميشود.
از لحاظ فيزيولوژيك ترشح اشكها تحت كنترل دستگاه پاراسمپاتيك است و وظيفه محافظت از چشمان در برابر آلودگيها و عفونتها بهعهده اشكهاست. تركيب بيولوژيك اشك شامل پروتئينها، آنزيمها، چربيها و متابوليتها (فراوردههاي نهايي ناشي از سوخت و ساز) و الكتروليتهاست. پروتئينهاي اشك عبارتند از ليزوزيم (lysozyme )، ليپوكالين (lipocalin) و لاكتوفرين (lactoferrin ). پژوهشگران از سال 1957 ميدانستند كه اشكهاي عاطفي و احساسي با اشكهاي ناشي از تحريك چشم توسط عوامل فيزيكي و شيميايي متفاوت هستند. تركيبات پروتئيني اشكهاي عاطفي با اشك ناشي از تحريك تفاوت دارند. اشكهاي احساسي علاوه بر پروتئين بيشتر حاوي بتا آندروفين (مسكن طبيعي درونزاد بدن) هستند. تركيبات پيچيده اشكها در طول روز نيز متغير است. اشكها همراه تعريق، ادرار و تنفس سموم و مواد زايد بدن را تخليه ميكنند. گفته ميشود همراه اشك موادي كه بر اثر استرس و فشار عاطفي بهوجود ميآيند از بدن خارج ميشوند.
در مورد تأثيرات گريستن و جنبههاي مثبت و منفي آن يافتههاي قابل اعتنايي وجود دارد. گريستن بهعنوان يك رويداد رفتاري تحت تنظيم و كنترل دستگاههاي سمپاتيك و پاراسمپاتيك صورت ميگيرد. گريه در عين حال كه با تسهيل بهبودي فرد نقشي تعادل آفرين ايفا ميكند، حالت برانگيختگي اجتنابي بالايي بهوجود ميآورد كه موجب انگيزش رفتارهايي ميشود كه به گريستن خاتمه ميدهند. به عبارت ديگر همراه گريه آميزهاي از احساسات و حالات مثبت و منفي تجربه ميشود. پژوهشهاي آزمايشگاهي اثرات فيزيكي گريستن را روشن كرده است. گريه با آهستهتر كردن تنفس اثرات آرام بخش دارد ولي تعريق و افزايش ضربان قلب همراه گريه مشابه تجارب ناخوشايند ناشي از استرس، تهييج وبرانگيختگي است امّا جالب است كه اين اثرات منفي زود گذرند و تأثيرات جسماني آرامكننده ديرپاتر هستند و بيشتر طول ميكشند.
در باب تأثير گريه برخلق و خو و وضعيت عاطفي افراد نيز پژوهشهايي صورت گرفته است. جمله «گريه آدم را سبك ميكند» در زبان فارسي زياد شنيده ميشود. مطالعه بر 3000 نفر در خارج از آزمايشگاه نشان داد كه اكثريت اين افراد پس از گريه بهبود خلق و خو و احوال خود را گزارش كردهاند. البته 1/3 درصد همچنين تجربهاي نداشتند. اين پژوهشها نشان ميدهند كه فوايد گريستن بستگي به آن دارد كه چه كسي ميگريد و چرا ميگريد و گريستن در چه زمان، مكان و شرايطي رخ ميدهد. علاوه بر آن افرادي كه از حمايت اجتماعي برخوردار بودند احتمال بهتر شدن آنها پس از گريه بيشتر بود. كساني كه مبتلا به اختلالات خلقي يا اضطرابي هستند كمتر از ديگران از فوايد گريستن بهرهمند ميشوند. همچنين افرادي كه فاقد اشراف و آگاهي از زندگي احساسي خود هستند (alexithymia ) پس از گريستن حال بدتري پيدا ميكنند.
احتمالا در اين افراد فقدان بينش احساسي سبب ميشود از بروز تغييرات شناختي كه ميتوانند يك تجربه غمبار را مثبتتر جلوه دهند جلوگيري شود. از سوي ديگر ميتوان گفت بهطور كلي گريستن نوعي بيان آزادانه احساسات و تسكين بخش است زيرا سركوب احساسات منفي مانند خشم و اندوه و خودداري از گريستن با افزايش بيماريهاي روان تني و آسيبهاي جسمي و روحي همراه است. بررسيهاي آماري نشان ميدهند كه اندوه 49درصد، شادي 21درصد، خشم 10درصد، همدردي 7درصد، اضطراب 5درصد و ترس 4درصد موارد گريستن را تشكيل ميدهند. بنابراين ميتوان گفت گريه منعكسكننده وضعيت روحي ماست و موجب ميشود تا از احساسات خود آگاه شويم و تسكين يابيم.
گريستن موجب تقويت روابط انساني و بين فردي نيز ميشود و بهعنوان مكانيسمي مبتني بر مباني تكاملي در جهت نزديكتر كردن افراد به يكديگر عمل ميكند. گريه اطلاعات قابل اعتنايي درباب نيازها و تعلقهاي اجتماعي در اختيار ما قرار ميدهد. گريستن، تعلق، دلبستگي و دوستي را افزايش ميدهد و ارتقا ميبخشد. گريه عاطفي درميان خانواده، دوستان و اعضاي يك گروه در هنگام ماتم با تسلـي، تسكين و نياز به تعلق پاسخ داده ميشود. اشكها همزمان با تاري ديد حالت دفاعي را زايل ميكنند.
همچنين گريه حاكي از آسيب پذيري و پايين آمدن قدرت تحمل فرد و نشانه تسليم او و برانگيزاننده احساس همدردي در ناظران است و از بروز رفتارهاي خشونتبار در ديگران جلوگيري ميكند زيرا رحم و شفقت را بر ميانگيزد و گاه درطلب بخشايش به كار ميرود. بنابراين گريستن استراتژي تكاملي مناسبي براي ايجاد اتحاد بيشتر درميان افراد و اعضاي يك گروه است. البته كارايي اين استراتژي بستگي به شرايط، زمان و مكان نيز دارد؛ مثلاً گريستن در محيط كار كه معمولا درآن احساسات ابراز نميشود چندان مقبول نيست و مؤثر نخواهد بود.
عوامل مختلف ديگري مانند فرهنگ، جنس، سن، اجتماعي شدن و سنخ شخصيتي در چرايي و چگونگي ابراز گريستن مؤثرند. آستانه گريستن در افراد متفاوت است. برخي زود اشكشان درميآيد و بعضي دير و اين بستگي به عوامل فيزيكي (خستگي، قاعدگي، حاملگي)، رواني (ناكامي، خشم، اندوه) و شخصيتي دارد. برخي مؤلفههاي شخصيتي مانند حساسيت، انفعال، وابستگي و اعتماد به نفس پايين با افزايش گريستن همراهند. در كودكي تكرر گريه زياد است و با افزايش عمر كاهش مييابد اما در دوران سالمندي مهار آن دشوار ميشود. از لحاظ فرهنگي در برخي از فرهنگها وجوامع ابراز احساسات دور از نزاكت و نشانه ضعف شمرده ميشود و گريستن مقبول نيست.
تفاوتهاي جنسي معنادارترند. الگوهاي گريستن درميان پسران و دختران تا هنگام بلوغ تفاوتي ندارد اما در 15 تا 30 سالگي زنان بيشتر از مردان ميگريند و در كل زنها 4 تا 5 برابر مردها گريه ميكنند. دلايل آن بيشتر به شيمي بدن مربوط ميشود. هورمون پرولاكتين زنان بيشتر از مردان است و اين هورمون با ترشح شير و اشك مربوط است. اشك زنان در 15 تا 30 سالگي حاوي پرولاكتين بيشتري از مردان است، البته افرادي كه به بيماري پركاري هورمون پرولاكتين مبتلا هستند بيشتر از سايرين گريه نميكنند.
با اين مقدمات ميتوان گفت كه گريه امري طبيعي و انطباقي است كه در واكنش به تأثر و ناراحتي يا خاطره آن بهوجود ميآيد. از آنجا كه گريه بلافاصله پس از تولد و زايمان روي ميدهد لذا بهخودي خود يك رفتار يادگيري شده نيست ولي روند اجتماعيشدن، زمينه فرهنگي، روابط و آسيبزاييها در تغيير و تعديل آن مؤثرند و چگونگي ابراز آن را شكل ميدهند. گريه واكنشي طبيعي در برابر مصايب و گاه زيباييها و عظمت هستي است و كنترل و مهار آن توصيه نميشود.
تعداد كمي از افراد به دلايل غلط ميگريند يا واكنش آنها بيش از حد است. در حقيقت گريستن اكثر مردم بجاست و تأثير مثبت دارد و منجر به احساس بهتري ميشود. گريستن در هنگام ازدستدادن يك عزيز و در طول واكنش ماتم عاملي ضروري در تسكين و انطباق بازمانده با فقدان محسوب ميشود و عدمگريستن در هنگام عزاداري بعدها سبب بروز انواع بيماريهاي جسمي و اختلالات رواني خواهد شد. به قول شكسپير گريستن از ژرفاي ماتم ميكاهد. بنابراين افرادي كه قادر به گريستن هستند از سلامت جسمي و رواني بهتري برخوردار خواهند بود و خودداري از گريستن توصيه نميشود. كساني كه نميتوانند بگريند بايد در جستوجوي دلايل ناخودآگاهي برآيند كه آنان را از گريستن باز ميدارد و به سركوب احساسات و عواطف ميانجامد و به درمان نياز دارند.
از سوي ديگر گريستن بيش از اندازه نيز جايز و طبيعي نيست. كسي كه تا مورد انتقاد قرار ميگيرد يا با چالشي روبهرو ميشود يا در برابر مسائل عادي زندگي و شغلي به گريه پناه ميبرد، رفتاري غيرانطباقي و ناسالم را به نمايش ميگذارد و بايد در جستوجوي كمكهاي حرفهاي و درماني برآيد. گريستن بيش از حد زنگ خطري است كه اشاره به وجود يك صدمه عميق رواني يا فقدان بارز اعتماد به نفس دارد و از لحاظ اجتماعي فلجكننده است.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید