آقای حسن حسین خواه طی نامهای از ما سـؤالاتی نـموده اسـت که تدریجا درضمن چند شماره به پاسخ آنها مبادرت می شود.
آیا آیه «الیوم اکملت لکـم» درباره علی نازل شده است؟
نام برده در توضیح خود چنین می نویسد دانشمندان شیعه و بسیاری از سـنیان معتقدند که آیه ی (الیـوم اکـملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا»
«امروز دین شما را تکمیل کردم؛و نعمت خود را درباره شما بپایان رساندم و اسلام را بعنوان دین برای شما انتخاب نمودم) در روز «غدیر» نازل گردیده است،در صـورتیکه آغاز و پایان آیه ی مزبور درباره بیان احکام گوشت های حلال و حرامست با این وضع چطور ممکن است که وسط یک آیه درباره ی موضوعی باشد که کوچکترین ارتباطی با قبل و بعد خود نداشته باشد؟
پاسخ:
نـزول آیـه ی مزبور را در روز «غدیر» اساتید فن حدیث و تاریخ تصدیق کردهاند مانند:طبری،ابن مردویه؛ابو نعیم اصفهانی خطیب بغدادی؛ ابو سعید سجستانی،ابو الحسن بن المغازلی،ابو القاسم الحاکم احسکانی ابن عـساکر دمـشقی،خطیب خوارزمی؛ابن جوزی شیخ الاسلام حموینی ابن کثیر شامی که عموما از اساتید طراز اول حدیث و تفسیر و تاریخ اهل تسنن می باشند؛این مطلب مخصوصا اگر با روایاتی که از طرق اهـل بـیت پیغمبر(صلی الله و علیه وآله) رسیده ضمیمه گردد، صحت و قطعی بودن موضوع را ثابت می کند،و اما مسئله ترتیب و نظم آیات که مشکلی در بسیاری از مباحث برای مفسران ایجاد کرده است چندان اهمیتی ندارد؛زیرا تـرتیب نـزول سـوره ها و آیات قرآن،با ترتیب فـعلی آن کـاملا مـغایرت داشته چه بسا سوره هائی است که در مدینه نازل گردیده است که قاعدتا باید جای آنها پس از سوره هائی باشد که در«مکه» نازل شده اسـت؛ولی در اوایـل قـرآن قرار دارد و همچنین عکس آن نیز هست.
حتی یـک سـوره برخی از آیات آن در مکه و بعضی از آن در«مدینه»نازل گردیده است و چه بسا میان نزول دو آیه از یک سوره؛ سال ها فاصله شده است. (اما چرا در تنظیم آیات ایـن روش را انـتخاب کرده اند در ضمن همین بحث بـه طور اخـتصار به علت آن اشـاره خـواهد شـد.)
اگـر مـا نـظری به شأن نزول آیات بیافکنیم و یا لااقل آنچه را که بالای هـر سوره ی نوشته می شود ملاحظه کنیم از هرگونه توضیح بی نیاز می شویم،چه بسا سوره هائی است که آنها را سوره مدنی می نامند ولی بـعضی آیـات آن در «مـکه» نازل شده است،مانند سوره ی «انفال» که تمام آن مدنی است مـگر از آیـه ی بیست تا بیست و شش که در مکه نازل گردیده است و عکس آن نیز در قرآن فراوان است؛مانند سوره ی «شـعراء» و «کـهف» و امـثال آنها.
روی این جهات ترتیب و نظم آیات و روابط آنها هیچ گاه نمی تواند برای مـا در بـرابر روایـات و احادیث قطعی سند محکمی باشد و روش دانشمندان اسلام درتفسیر قرآن نیز بر همین بوده است و ایـن مـوضوع شـواهد بسیار دارد.
اساسا قرآن مانند تألیفات بشری نیست که موضوعی را گرفته و تا آخر سوره آن را تـعقیب کـند،قرآن مجموعه آیاتی است که بر حسب حوادث و پیش آمدهای گوناگون؛ و هدف های مختلف تـدریجاً از طـرف خـداوند فرستاده شده است، چه بسا در یک سوره مقصدهای مختلف و موضوعات گوناگون مورد بحث واقع گـردیده اسـت،از این لحاظ نمی توان،قبل و بعد آیه ای را گواه محکم بر چیزی گرفت و روابط آنـها را حـفظ نـمود گاهی تمام آیات یک سوره با هم مرتبط،و گاهی ابدا به هم مربوط نیستند.
روی این مقدمه مـشکل بـزرگی که گاهی برای انسان پیش می آید،حل می شود و آن اینکه بسیاری از آیـات در مـیان سـوره ای کوچکترین تناسبی با قبل و بعد آن ندارد؛گرچه بعضی از مفسرین زیاد کوشش می کنند که تناسبی بـرای آنـها در نـظر بگیرند و ارتباط آنها را درست نمایند،ولی شاید این یک زحمت بیهوده است،زیـرا تـمام آیات یک سوره،به فرض اینکه همه ی آن در مدینه و مکه نازل شده باشد،یک جا نازل نشده،بـلکه بـه مناسبات و مقتضیاتی نازل گردیده، و هر چند آیه برای خود شأن نزول جداگانه ای دارد از این جهت هیچ دلیـلی نـدارد که تمام آیات یک سوره با هم مرتبط و مـتناسب بـاشند.
در ایـنجا ممکن است کسی بگوید: آنچه در این باره گـفته شـد راجع بر روابط سور و آیات بود؛ولی آیه مورد سؤال خصوصیتی دارد که با بیان گذشته حـل آن مشکل است؛ و آن اینکه نتیجه بیان مزبور این است که لازم نیست آیات یـک سـوره کاملا باهم مربوط باشند، ولی جملات یـک آیه باید با هم مـربوط بـاشند و امکان ندارد صدر و ذیل آیـهای مـطلبی را تعقیب کند؛و وسط آیه مطلب دیگری را.
و اتفاقا آیه ی مورد بحث از این قبیل است؛ اگـرجمله «الیـوم اکملت لکم.» درباره ولایت عـلی نـازل شـده باشد؛ ربط آن بـا آغـاز و پایان آیه که در مـقام بـیان احکام گوشت های حلال و حرام است به طور واضح قطع می شود از این نظر توضیح گذشته بـرای دفـع این اشکال کافی به نظر نمی رسد.
1- حـرمت عـلیکم المیتة و الدم و لحـم الخـنزیر و مـا اهل لغیر الله به و المـنخنقة و الموقوذة و المتردیة و النطیحة و ما اکل السبع الا ما ذکیتم و ما ذبح علی النصب وان تستقسموا بالازلام ذلکـم فـسق:
«حرام شد بر شما؛مردار،خـون،گـوشت خـوک و آنـچه مـوقع سر بریدن نام غـیر خـدا بر آن برده شده است،و حیوان خفه شده؛و حیوان زجرکش،و از بلند افتاده و به ضرب شاخ مرده؛و آنچه را درندگان پاره کرده اند مـگر آنـچه (بـا شرائط صحیح) ذبح شده است و (نیز) آنـچه بـه نام بـت کـشته شـود؛(تـمام) اینها عمل خلاف است».
2- الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا. «امروز کافران از (طـمع در) «دین شما مأیوس شدند،از آنان نترسید از من بترسید؛امروز دین شما را تکمیل کردم و نعمت خود را درباره ی شما به پایان رساندم و اسلام را به عنوان دین برای شما انتخاب نمودم»
3- فمن اضطر فی مـخمصة غـیر متجانف لاثم فان الله غفور رحیم. «اگر کسی درموقع گرسنگی بدون اینکه میل به معصیت داشته باشد ناچار(به خوردن یکی از ممنوعات مزبور) شود خداوند آمرزنده و بخشاینده است»
دراین سه قسمت متن و ترجمه آیـه روشـن شد؛ و منظور ما این است که قسمت دوم خواه بگوئیم درباره علی نازل شده است یا درباره ی موضوع دیگر؛خواه در روز «غدیر» نازل گردیده باشد یـا در روز «عـرفه» خود کلامی است مستقل کـه در وسـط آیه ای قرار گرفته است.
اینک قرائتی که این مطلب را تأیید می کند:
1-اگر قسمت دوم از این سه قسمت برداشته شود کوچک ترین لطمه ای به ارتباط قسمت اول و سوم نمی زند(در مـتن و تـرجمه آیه که در فوق گـفته شـد دقت کنید).
خلاصه با ضمیمه کردن ذیل آیه به صدر آن یک آیه ی کامل به وجود می آید و با برداشتن قسمت دوم کوچک ترین لطمهای به ارتباط آیه وارد نمی شود و این خود گواه بر این است که قـسمت مـزبور کلامی است مستقل و جداگانه (درباره هر موضوعی نازل شده باشد)که در وسط آیه واقع شده است.
2-مضمون همین آیه در سوره های «بقره»، «انعام» و «نحل»تکرار شده است و قسمت دوم که در این آیـه اسـت،در سوره های فـوق دیده نمی شود اینک به عنوان نمونه یکی از آنها را نقل می کنیم:
انما حرم علیکم المیتة الدم و لحم الخنزیز و ما اهـل به لغیر الله فمن اضطر غیر باغ و لا عاد فلا اثم علیه ان الله غـفور رحـیم
(بـقره-آیه 169) یعنی:«فقط مردار خون،گوشت خوک،و آنچه به نام غیرخدا سر بریده شود بر شما حرام شده (ولی) اگـر کـسی ناچار شود (که از اینها بخورد) بدون اینکه متجاوز باشد،گناهی بر او نیست؛خداوند آمرزنده و مـهربان است».
چـنانچه مـلاحظه می فرمائید این آیه بیشتر آنچه در قسمت های اول و سوم آیه ی مورد بحث مذکور است،در بردارد،ولی اساسا از قـسمت دوم خبری نیست و این خود گواه بر این است که قسمت دوم که در آیه ی مورد بـحث مذکور افتاده است کـلامی اسـت مستقل که از هیچ نظر با قبل و بعد خود ارتباط ندارد.
3-روایاتی که متکفل شأن نزول آیات هستند، قسمت دوم را جداگانه بدون اینکه از صدر و ذیل آن سخن بگویند، مورد بحث قرار داده اند،مثلا مـی گویند، آیه ی الیوم یئس تا آخر در روز غدیر یا عرفه نازل شده است و این خود دلیل بر استقلال این قسمت است که به عللی در وسط آیه قرار گرفته است.
روی این حساب هنگامی که روایات صـحیحی از طـرف شیعه و سنی بگوید که این قسمت در روز «غدیر» درباره ی ولایت علی نازل گردیده است صدر و ذیل آیه نمی تواند ما را از اعتقاد به مضمون احادیث بازدارد زیرا این قسمت خود کلامی است مستقل کـه دربـاره ی هر موضوعی وارد شده باشد با قبل و بعد خود ارتباط ندارد.
4-دقت تدبر در مضمون آیه بیش از هر دلیل ما را به این نکته هدایت می کند که مضمون آیه فقط درباره ولایت مـی تواند صـادق بیاید،و روابط جمله های قسمت دوم در صورتی محفوظ می شود که شأن نزول آن را مورد امامت بدانیم.
شاهد بر این مطلب این است که همانطور که ملاحظه شد قسمت دوم متضمن دو مطلب اسـت و آن اینکه در یـک روز معین کافران از پیروزی بر مـسلمانان مـأیوس شـدند و هم دین خدا تکمیل گردید،حالا باید ملاحظه نمود آن روز کدام روز است که این دو حادثه در آن به وقوع پیوسته است؟ما آنچه در تعیین این روز گـفته شـده یـا ممکن است به ذهن خطور کند از نظر می گذرانیم:
1-روز بـعثت: بـه طور مسلم در روز بعثت این دو حادثه به وقوع نپیوسته است زیرا در آن روز نه کافران مأیوس بودند و نه دین بیان شده بود تـا تـکمیل گـردد.
2-روز فتح مکه: این احتمال نیز مانند احتمال سابق است.زیـرا فتح مکه در سال هشتم صورت گرفت در حالیکه بسیاری از پیمان هائی که مسلمانان با کافران داشتند به قوت خود باقی بـود و مـشرکان مـجاز بودند که مانند جاهلیت رسوم حج را بجا آورند از این لحاظ نه یـأس بـر کافران مستولی بود و نه دین خدا آن روز تکمیل شده بود، چه بسا احکامی داریم که پس از فتح مـکه بـیان شـده است.
3-روزی که اعلام بیزاری شد: یعنی روزی که علی (علیه السلام) سوره برائت را بر مـشرکان خـواند.در آن روز اگرچه مشرکان شبه جزیره از هرگونه پیروزی مأیوس گشتند، ولی در آن روز دین از نظر بیان احکام کـامل نـگشته بـود. چه بسا احکامی مانند «حدود و قصاص» که در همین سوره ی (مائده) است که بعدا نازل گـردیده و مـا باید روزی را نشان بدهیم که این دو موضوع با هم در آن روز اتفاق افتاده است.
4-روز «عرفه» از حـجة الوداع: بـیشتر مفسران سنی این احتمال را انتخاب کردهاند و روایاتی نیز نقل نمودهاند، ولی ما تصور می کنیم کـه ایـن روز نیز آبستن این دو حادثه ی خطیر نبود زیرا در این صورت باید دید کافرانی که از پیـروزی بـر مـسلمانان مأیوس شدند، چه کسانی بودند،اگر مقصود کفار قریش. یا عموم بت پرستان شبه جزیره بـاشد؛بـه طور مسلم روز یأس و ناامیدی آنان غیر این روز بود؛زیرا قریش در روز فتح «مکه» و بـقیه پس از قـرائت سـوره «برائت» از هرگونه تفوق مأیوس گشتند نه در روز «عرفه» و اگر مقصود مطلق کافران روی زمین باشد خـواه در جـزیرة العـرب خواه در جاهای دیگر، به طور قطع یک چنین یأس عمومی تا آخرین دقـایق عـمر پیغمبر بوجود نیامده بود.
مقصود از تکمیل دین چیست؟
آیا مقصود تعلیم وظایف حج است پر واضح اسـت کـه با یاددادن واجبات یک عمل؛دین کامل نمی شود یا اینکه مراد بـیان حـلال و حرام است که در این سوره (مائده) بیان شده؟در حـالی که بـسیاری از احـکام مانند ارث بردن «کلاله» و احکام ریا، طـبق گـفته اهل تسنن پس از روز «عرفه» در دسترس مسلمانان قرار گرفته است.
بنابراین باید اعتراف کرد کـه مـنظور از یأس یک ناامیدی مخصوص اسـت کـه توأم بـا تـکمیل دیـن می باشد و این دو موضوع با نصب وصـی صـورت می گیرد و بس زیرا بسیاری از آیات قرآنی به این مطلب گواهی می دهد که هـمواره کـافران چشم طمع در دین مسلمانان دوخته بـودند و آخرین آرزوی آنان این بـود کـه مسلمانان را از آئین خدا باز دارند؛و بـه کیش نـیکانشان برگردانند چنان که می فرماید: ود کثیر من اهل الکتاب لو یردونکم من بعد ایمانکم کفارا (بـقره 104):(بـسیاری از اهل کتاب آرزو می کردند که شـماها را پس از ایـمان آوردن؛بـه سوی کفر باز گـردانند) و آیـاتی باین مضمون نیز داریـم.
ولی مسلمانان روز به روز پیشرفت می کردند و مشرکان مکه سنگرها را یکی پس از دیگری از دست می دادند و دائره امید کافران سـاعت به ساعت تـنگ تر می شد؛ آخرین پناهگاه خیالی و دژ موهوم آنـان ایـن بود کـه چـون آورنـده ی آئین جدید فرزندی نـدارد که پس از خود زمامدار مسلمانان شود و حکومت جوان اسلام را رهبری کند؛ از این لحاظ اساس حکومت و آئین اسـلامی پس از رحـلتش فرو خواهد ریخت و چیزی طول نـخواهد کـشید کـه بـر آنـان فائق خواهند آمـد؛ و اوضـاع به حال اول بازگشت خواهد نمود.
این آخرین فکری بود که امیدواری کافران را محقق می ساخت؛ ولی در روزی که رسول خدا وصـی و رهـبر مـسلمانان را پس از خود تعیین نمود؛ آن روز روزی بود که شـبحی از تـرس و یـأس بـرفراز آسـمان زنـدگی مشرکان سایه افکن شد و چشم طمع برداشتند؛ در آن روز علاوه بر اینکه یأس سراسر آنان را فرا گرفت، آئین اسلام به صورت یک دین اساس دار و قابل بقاء درآمد؛ و با تحکیم و تثبیت علل اسـتقرار و بقاء یعنی تعیین رهبر؛ دین خود را تکمیل کرد،با در نظر گرفتن این معنی جمله های قسمت دوم باهم کاملا مربوط و متناسب می گردد.
توضیح لازم
در آخرین ساعاتی که این شماره تحت چاپ بود شماره دوم مـجله وزیـن تاریخ اسلام که تحت نظر جناب آقای علی اکبر تشید اداره می شود به دست ما رسید که در آن ایرادهائی به بعضی از مندرجات «مکتب اسلام» گرفته و توضیح خواسته بودند.
گرچه به عقیده ما پاسخ آنها سـاده اسـت ولی برای روشن شدن حقیقت که منظور اصلی ماست در شماره آینده (به خواست خدا) توضیح کافی درباره آنها و دفع هرگونه اشتباه و سوء تفاهم خواهیم داد آرزومندیم کـه هـمواره عموم مسلمانان به خصوص ارباب فـضل هـرگونه ایرادی درباره مندرجات این مجله علمی و دینی بنظرشان می رسد برای ما ارسال دارند تا هم از نظرات آنها استفاده کرده و هم در صورت لزوم به رفع اشتباه و سـوء تفاهم بـپردازیم.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید