مگر افرادی از مشرکین که با آنها قرارداد بسته اید (و در وفاء به مقررات پیمان) کوتاهی نکردهاند و از کسی علیه شما پشتیبانی ننموده اند(در این صورت)پیمان خود را با آنان تا پایان مـدت(حـفظ)و تمام کنید زیرا خدا پرهیزکاران را دوست می دارد.
3-و اذان من الله و رسوله الی الناس یوم الحج الاکبر ان الله بـریء مـن المـشرکین و رسوله فان تبتم فهو خیر لکم و ان تولیتم فاعلموا انکم غیر معجزی الله و بشر الذین کفروا بـعذاب الیم.
این اعلام(و قطعنامه ای است) از خدا و پیغمبر او به مردم در روز «حج اکبر» که خدا و پیغمبرش از مـشرکان بیزارند، پس اگر(ای مشرکان)تـوبه کـنید برای شما بهتر است و اگر(از توبه)روی بگردانید بدانید که شما خدا را عاجز نمی کنید،کافران را به عذابی دردناک بشارت بده.
4-الا الذین عاهدتم من المشرکین ثم لم ینقضو کم شیئا و لم یظاهر و اعلیکم احدا فـاتموا الیهم عهدهم الی مدتهم ان الله یحب المتقین.
مگر افرادی از مشرکین که با آنها قرارداد بسته اید (و در وفاء به مقررات پیمان) کوتاهی نکردهاند و از کسی علیه شما پشتیبانی ننموده اند(در این صورت)پیمان خود را با آنان تا پایان مـدت(حـفظ)و تمام کنید زیرا خدا پرهیزکاران را دوست می دارد.
حج اکبر چه روزیست؟
بیشتر مفسران معتقدند که «حج اکبر» همانروز عید قربان است، زیرا بیشتر اعمال حج در همان روز انجام می گیرد،علاوه بر ایـن آن سال خصوصیت دیگری داشت، زیرا عید قربان در آن سال(سال نهم هجرت)مصادف با عید یهود و نصاری بود گذشته از این، اجتماع بزرگی که آن سال در مکه بوجود آمده بود،و مسلم و مشرک در کـنار هـم حج می نمودند،بار دیگر تکرار نشد،چون مشرکان از شرکت در حج ممنوع شدند،مجموع این جهات به آن روز رونق خاصی بخشیده بود و از این رو حج اکبر به آن گفته شد.
چون نظر پیـغمبر اسـلام ایـن بود که مفاد اعلامیه خـود را به گوش تـمام مشرکان برساند،و مضمون آن در نقاطی که مرکز مشرکان شبه جزیره بود منتشر شود و عذری پس از انقضاء مدت تعین شده برای کس نماند از ایـن لحـاظ قـطعنامه خود را در یک مرکز عمومی در میان اجتماع انبوهی صـادر نـمود حتی مطابق بسیاری از روایات،پس از آنکه علی(علیه السلام) از خواندن این آیات فراغت یافت،به همین اکتفاء نکرد،پس از آن در منزل ها برای مردم نیز مـی خواند.
دولت جـوان اسـلام پایه گذاری می شود
شأن نزول آیات،و مفاد آنها،و کیفیت رسـاندن مفاد این اعلامیه به مشرکان ما را به یک نکته هدایت می کند،و آن اینکه رسول اکرم(صلی الله و علیه وآله) به وسیله ی این قطعنامه اساس معنوی دولتـ جـوان خـود را پایه گذاری می کند،و رسمیت دین و حکومت را در تمامت خاک شبه جزیره به سمع سـاکنان آن مـی رساند،و با ندای رسا و عالم گی ر(چنانچه کلمه ی «اذان» حکایت می کند) غیر قانونی بودن هر گروهی که پیرو تـوحید و اسـاس حـکومت او نباشند، اعلام می دارد،گواه این سخن اینست که سوره توبه پس از سفر تبوک کـه آخـرین سـفر جنگی پیغمبر بود نازل شد؛ و در آن هنگام ساکنان «طائف» و «تهامه» و «نجد» از در اطاعت و اسلام وارد شده بـودند و تـقریبا تـمام خاک شبه جزیره در قلمرو اسلام قرار گرفته بود، در این موقع بسیار مناسب بود اسـاس حـکومت توحید استوار سازد و تمام پیروان خود را برای تحکیم اساس حکومت نوزاد خود دعـوت کـند و هـمه آنان را تحت یک پرچم وارد سازد و به این وسیله ثابت کند که در قلمرو حکومت مسلمانان جز یـک عـقیده و یک حکومت که آنهم براساس توحید است هیچ عقیده و حکومتی رسمیت ندارد.
جـمله ی و بـشر الذیـن کفروا بعذاب الیم:
یعنی بشارت بده کافران را بعذابی دردناک. منظور از آن استهزاء مشرکان است زیرا کـلمه ی «بـشارت»در مواردی بکار می رود که استماع آن خبر موجب انبساط خاطر گردد،بنابراین خـبر از گـرفتاری و عـذاب دردناک مسلما بشارت نیست مگر اینکه در مقام تمسخر و استهزاء گفته شود.
مفاد آیه ی چهارم روشـن اسـت فـقط این نکته لازم به تذکر است که جمله: و لم یظاهروا علیکم احدا دو احتمال دارد:
اول:یـعنی دیـگران را بر ضد شما پشتیبان خود نگیرند
دوم:کسی را علیه شما(مسلمانان)کمک نکنند،و گواه احتمال دوم همانست کـه در شـماره پنجم نگارش یافت که قریش قبل از نزول این آیات طائفه «بنی بـکر» را یـاری کردند که علیه «خزاعه» که هم پیمان مـسلمانان بـودند بـجنگند ،بر اثر این تجاوزات، پیغمبر اکرم پیـمان آنـان را نادیده گرفت و مقدمات فتح مکه را پی ریزی نمود،زیرا مشاهده فرمود که قریش دشـمنان اسـلام را کمک می کنند.
جای شک و تـردید نـیست که هـنگامی که دو دشـمن نـیرومند با هم رو به رو می شوند، و هرکدام به اندازه کـافی بـا وسائل جنگی مجهز می باشند، غالبا پیمان عدم تعرض از طرفین می تواند از بروز خـطر جـنگ جلوگیری به عمل آورد،در این صورت پیمان مزبور عـهده دار یک نقش حیاتی در آن اجـتماع اسـت، و نقض یک چنین پیمان بـه حکم خـرد جرم غیر قابل بخشش است، زیرا علاوه بر اینکه ارزش انسان را به واسطه بی اعتنائی به تعهدات خـود از بـین می برد موجب بروز جنگ،و ریـختن خـون ها مـی شود.
وفاء پیمان در نـظر اسـلام
از نظر شارع اسلام عـمل بـه پیمان یک وظیفه لازم شمرده شده و متخلف از آن را در عداد زیانکاران درآورده است (بقره-25) و کسانی را مؤمن واقـعی مـعرفی نموده که همواره در حفظ پیمان های خـود کـوشا باشند(مـؤمنون)
رسـول اکـرم(صلی الله و علیه وآله) طبق نقل قطب راونـدی فرموده: لادین لمن لا عهد له هرکس پیمان خود را محترم نشمرد از دائره دیانت بیرون است.
امیر مؤمنان(علیه السلام) پس از آنـکه بـر اثر فشار خوارج با معاویه پیـمان بـست و طـرفین تـعهد کـردند تا یک سال دسـت از مـحاربه بر دارند، با مشکلات عجیبی روبرو شد،از آن جمله فشار و اصرار خوارج،همان مردمی که علی را وادار کردند کـه از در صـلح و امـضاء قرارداد متارکه جنگ وارد شود، همان ها علی(علیه السلام) را تـحت فـشار گـذارده و جـدا درخـواست کـردند که علی پیمان خود را بشکند و دو مرتبه جنگ آغاز گردد اما حضرت چه گفت؟ فرمود:و یحکمأ بعد الرضا و العهد نرجع او لیس الله یقول اوفوا بالعقود و قال اوفوا بعهد الله اذ عاهدتم.و لا تنقضوا الایـمان بعد تو کیدها و قد جعلتم الله علیکم کفیلا ان الله یعلم ما تفعلون: «وای بر شما آیا پس از رضایت و پیمان برگردیم؟مگر خداوند نمی گوید به عهدهای خود وفا کنید و می فرماید به عهد خدا وفا کنید هنگامی که عهد بـستید و قـسم ها را پس از محکم کردن نشکنید با اینکه خدا را کفیل (و گواه) خود قرار دادهاید؛خداوند می داند شما چه می کنید.»
امیر مؤمنان (علیه السلام) در دامن پیغمبر اکرم تربیت یافته است از روش اسلام درباره ی عهد و پیمان بـه خوبی آگـاه است از این لحاظ با کمال مردانگی روی پیمانی که بسته بود،ایستاد و حاضر نشد نقض عهد کند حتی خوارج از همین جهت با علی طریق خـصمانه پیـش گرفته و بالاخره حضرتش را شهید کـردند.
ایـن آیه (آیه چهارم) به خوبی علت نقض پیمان را می رساند و عقیده ای را که بعضی از مستشرقین در این باره ابراز نمودهاند ابطال می کند،آنان خیال کرده اند که علت اینکه اسـلام پیـمان خود را نادیده گرفت، هـمان قـدرت فوق العاده مسلمانان بود که در ظرف بیست و دو سال بدست آورده بودند و کاملا بر اوضاع مسلط و تمام قدرت های خارج از شعاع اسلامی را تحت الشعاع قرار داده بودند.
ولی اگر آنان در مضمون همین آیه تامل کـافی بـه عمل می آوردند از ابراز این عقیده خودداری می نمودند،اگر مطلب از همان قرار بود که آنان تصور کرده اند بایست تمام پیمان ها را زیر پا بگذارند،در صورتی که این آیه صریحا دستور می دهد که مسلمانان با مـشرکانی کـه نقض پیـمان نکردهاند و کسی را بر ضد اسلام یاری ننمودهاند،پیمان خود را با آنان تا مدت مقرر حفظ نمایند،و ایـن خود می رساند که یکی از علل این جهاد عمومی و قیام علیه ایـن دسـته از مـشرکین،همان پیمان شکنی آنها بود که آنی در تضعیف اساس حکومت اسلامی و متلاشی ساختن سازمان جوان آئین توحید سـاکت نـبودند و هرگاه خودشان موفق به جنک و خونریزی و غارتگری نمی شدند، قبائل دیگر را تحریک می کردند که بـا مـسلمانان و قـبائلی که با مسلمانان هم قسم شده بودند،بجنگند،از این جهت سوره ی برائت تمام پیمان ها را جز پیـمان کسانی که تا آن وقت به تعهدات خود علاقمند بودند و پیمان شکنی و تظاهرات علیه مـسلمانان نکرده بودند زیر پا نـهاد.
از روی قـرائن می توان حدس زد که مشرکان در آن روز چهار دسته بودند اول کسانی که موفق به بستن پیمان با رسول اکرم نشده بودند،دوم آنهائی که تعهد آنان به طور مطلق بود سوم: افرادی که پیمان موقت داشـتند ولی به پیمان خود وفادار نبودند،چهارم اشخاصی که پیمان آنان محدود بود ولی کاملا به شرائط قرارداد عمل می نمودند و آیه ی چهارم از میان این چهار دسته فقط گروه چهارم را استثناء کرده و پیمانشان را محفوظ شـمرده اسـت اما باقی گروه را در صورتی که در ظرف چهار ماه ایمان نیاورند تهدید به جنک نموده،این استثناء می رساند که گروه وفادار فقط افرادی بودند که پیمان آنان موقت بود اما کسانی که پیمان آنـان مـحدود نبوده،گویا تماما پیمان شکن بودند ،و اگر در میان آنان کسانی وفادار بودند سخنی از آنها به میان می آمد ولی مع الوصف در آیه هفتم دستور داده که پیمان مطلق کسانی که در پیمان خود استقامت بـه خرج دادنـد محترم شمرده شود ازین جهت می توان گفت که افراد وفادار به پیمان در میان کسانی که پیمانشان محدود نبود نیز پیدا می شده در این صورت یکی از دو راه را باید انتخاب کرد یا بگوئیم آنچه در آیه چـهارم اسـتثناء شـده،تمام مستثنی نبوده و در حقیقت افـراد وفـادار بـه پیمان؛ استثناء شده اند خواه پیمانشان موقت باشد یا نباشد شاهد این معنی آیه هفتم است و یا اینکه بگوئیم مقصود از«عمل کنندگان بـه پیـمان»کـه در آیه هفتم استثنا شدهاند،خصوص آن اشخاص هستند کـه در آیـه چهارم از آنان گفتگو بمیان آمده است،و این همان سخنی است که دانشمندان در«اصول فقه» از آن تعبیر به «حمل مطلق بـر مـقید» مـی کنند.
ولی طریق دوم روشن تر به نظر می رسد زیرا چنانچه سابقا گفته شد اسـلام نمی تواند با مشرک کنار بیاید؛و با آنان پیمان عدم تعرض به طور غیرمحدود منعقد سازد؛تا در صورتی که آنان عمل بـه پیـمان نـمودند؛ناچار شود روش آنان را که برخلاف اساس تمام ادیان آسمانی اسـت بـه رسمیت بشناسد،و این مطلب تأیید می کند که اساسا رسول اکرم در میان مشرکان هم پیمان مطلق نداشته و تمام پیـمان های او بـا مـشرکان محدود بوده است و در آخر عمر مأمور شد که با افراد وفادار مـعامله بـه مثل کـند،و پیمان شکنان را سرکوبی نماید و به خواست خدا در شماره آینده درباره ی پیمان شکنی مشرکان و تحریکات غیرقانونی آنان بـیشتر صـحبت خـواهیم کرد.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید