صفحات تاریخ گواهی می دهد که زنـدگانی رهـبر عـالیقدر مسلمانان از آغاز کودکی تا روزی که برای پیامبری برگریده شد؛پر از حوادثی است که نمونه کمال انـسانی در آنها نمودار است،و اگر تمام این حوادث شگفت انگیز را که پارهای از آنها جنبه فـوق العادگی داشته و باصطلاح به پایه کـرامت و اعجاز می رسد از نظر اصول فن تاریخ نتوانیم بپذیریم،اما روی هم رفته این اوضاع و علائم اجمالا شهادت می دهد که حیات و سرگذشت رسول اکرم یک زندگانی عادی نبوده است.
نویسندگان درباره توجیه این حـوادث دو دسته اند:
1-مادی ها و جمعی از مستشرقین:
دانشمندان مادی که جهان بینی آنان فقط از دریچه مادی گری است و سازمان هستی را در چهار دیوار «ماده» منحصر می دانند،و تمام پدیده ها را پدیده ی مادی و برای هرکدام یک ریشه ی طبیعی فکر مـی کنند،ایـن دسته به این حوادث اهمیت نمی دهند و سند آنها هر چقدرهم محکم تر باشد؛ کوچکترین تأثیری در عقیده آنان نخواهد داشت زیرا روی اصول مادیگری وقوع چنین حوادثی ممتنع خواهد بود،و هرچه در تواریخ این نوع قـضایا تـکرار شود تمام آن را زائیده پندار،و جهل گذشتگان و حب و علاقه پیروان آن آئین می دانند.
عدهای از خاورشناسان در عین اینکه ظاهرا خود را موحد و خداشناس قلمداد می کنند و به جهان ماوراء این عالم معتقدند،امـا بـر اثر ضعف ایمان و غرور علمی و غلبه مادیگری بر افکار در مقام بحث و تحلیل حوادث از اصول مادیگری پیروی می کنند،ما به طور مکرر در سخنان آنان این جملات را مشاهده می کنیم که:نبوت یـک نـبوغ بـشری است،پیامبر یک نابغه اجـتماعی اسـت کـه با افکار نورانی خود مسیر زندگی بشر را روشن می سازد...
این سنخ افکار از یک طرز فکر مادیگری که تمام اصول و عقائد مـذهبی را تـحت الشـعاع خود قرا داده است،حکایت می کند،ما در بحث های آیـنده ثـابت می کنیم که به طور مسلم نبوت یک موهبت الهی است که مبدأ الهامات و اتصالات معنوی می باشد و تا افاضهای از مقام ربـوبی نـباشد،کـوچکترین استفاضه ای در این طرف پیدا نخواهد بود،ولی خاورشناس تا از دریچه جـهان بینی مادیگری به حوادث عالم می نگرد و می خواهد همه جریان ها را با اصول علمی که دست تجربه و آزمایش آنها را کشف کرده اسـت بـسنجد حـوادثی را که جنبه فوق العادگی دارد به باد انتقاد می گیرد.
2-موحدان:
کسانی که معتقدند که خـواص و آثـار جهان ماده تحت تدبیر عالم دیگر است و سازمان دیگر(عالم تجرد و ما وراء الطبیعه) عهده دار نظام جـهان طـبیعت اسـت،و به عبارت واضح تر جهان ماده خودسر و مستقل نیست و تمام شئون و نظامات ثابت و قـوانین طـبیعی و عـلمی آن،از جهان دیگر الهام می گیرد،و آن اراده ی خداوندگار است که احاطه ی کامل به همه هستی دارد ،او اسـت کـه مـاده را وجود داده، و قوانین صحیحی در میان اجزاء آن پدید آورده و پایه آن را براساس یک سلسله نوامیس طبیعی و عـلمی اسـتوار نموده است.
این طبقه در عین اینکه به قوانین علمی ایمان دارند و گفتار دانشمندان را دربـاره ی روابـط مـوجودات طبیعی تا آنجا که علم ثابت کرده از صمیم دل می پذیرند، معتقدند که این نظامات و اصـول عـلمی،و نظم شگفت انگیز جهان ماده، مربوط به دستگاه دیگری است که تمام قسمت های آن تحت اراده ی آن مـقام رفـیع می چرخد،این دسته قوانین علمی راثابت و تغییرناپذیر نمی دانند و عقیده دارند که آن دستگاه مراقب هرگاه بـخواهد بـرای منظوری مجرای آن را عوض کند می تواند، نه تنها می تواند بلکه در بسیاری از مـواقع بـرای مـنظوری که داشته این مطلب را عملی ساخته است، و تمام کارهای خارق العاده انبیاء و شگفت انگیز آنان کـه بـر وفـق قوانین طبیعی نیست همه از این راه صورت گرفته، این طبقه به خود اجازه نـمی دهند کـه آنچه را در قرآن و احادیث می بینند و یا در تواریخ صحیح و معتبر،مشاهده می کنند که جنبه ی اعجاز دارد،بدون جهت و اشـکال عـقل، به مجرد اینکه این سخن با موازین طبیعی و قوانین علمی وفق نمی دهد،رد کـنند، و یـا در آن تردید نمایند، اینک ما دو قسمت از سـرگذشت اسـرار آمیز و شـگفت آور دوران کودکی رسول خدا را از نظر شما می گذرانیم،و بـا در نـظر گرفتن مقدمه ای که ذکر شد جای هیچ گونه استبعادی ندارد.
1-تاریخ نویسان از قول «حلیمه» چـنین نـقل می کنند که او می گوید:من پس از آنـکه تـربیت نوزاد «آمـنه» را مـتکفل شـدم در همان مجلس در حضور مادرش خواستم او را شـیر دهـم پستان چپ خود را که دارای شیر بود در دهانش نهادم، ولی کودک به پسـتان راسـت من بیشتر متمایل بود، اما مـن از آن روزی که بچه دار شده بـودم شـیری درپستان راست خود ندیده بـودم اصـرار نوزاد مرا بر آن داشت که پستان راست بی شیر خود را در دهانش بگذارم؛ هماندم کـه کـودک شروع به مکیدن کرد مجاری خـشک آن پر از شـیر شد و این پیـش آمد مـوجب تعجب همه حضار شـد.
2-بـاز وی می گوید از آن روزی که «محمد» را به خانه خود بردم روز به روز خیر و برکت در خانه ام بیشتر شد، و دارائی و گـله ام فـزون تر گردید.
به طور مسلم قضاوت افراد مـادی و کـسانی که از اصول آنـها پیـروی مـی کنند،با کسی که پیرو مـکتب الهیون است در این قبیل موضوعات باهم فرق خواهد داشت،با اینکه هیچ کدام این جریانات را از نـزدیک مـشاهده نکردهاند،و فقط مدرک گفتار خود دایـه ی رسـول اکـرم اسـت؛ پیـروان اصول مادیگری چـون ایـن نوع قضایا را از دریچه علوم طبیعی نمی توانند تفسیر کنند از این جهت فورا می گویند:این حوادث زائیده پنـدار اسـت و اگـر خیلی مؤدب باشند خواهند گفت که پیـغمبر اسـلام از ایـن مـعجزه ها بـی نیاز اسـت! شکی نیست که آن حضرت از اینها بی نیاز است ولی بی نیازی مطلبی است،و قضاوت در صحت و بطلان یک موضوع مطلب دیگر اما آنمرد الهی که نظام طبیعت را مسخر و مقهور اراده آفریدگار جـهان می داند و معتقد است که از کوچکترین موجودات (اتم) تا بزرگ ترین آنها (کهکشان ها) تمام با تدبیر و مراقبت او می گردند،لذا پس از بررسی این حوادث و ثبوت آن ها با مدارک صحیح بتمام آنها از دریچه ی احترام می نگرند،و اگرهم اطـمینان پیـدا نکنند،لااقل احتمال صحت آنها را می دهند.
ما در قرآن نظائر این جریان را درباره ی مریم (مادر عیسی) می خوانیم مثلا می فرماید: هنگامی که وضع حمل مریم فرا رسید به درختی پناه برد و از(شدت درد و تـنهائی و وحـشت از اتهام) از خدا تمنای مرک کرد در این موقع صدائی شنید:
لا تحزنی قد جعل ربک تحتک سریا و هزی الیک بجذع النخله تساقط علیک رطبا جنیا
(مـریم):غـمناک مباش پروردگار تو چشمه آبـی زیـر پای تو قرار داده و درخت (خشکیده) خرما را تکان ده خرمای تازه بر تو می ریزد.
اگر چه میان مریم و حلیمه از نظر مقام و ملکات فاضله فاصله زیاد است، ولی هـمان فـاصله بین دو مولود نیز حـکم فرما اسـت اگر لیاقت و آراستگی خود «مریم» موجب این لطف الهی شده اینجا هم،ممکن است مقام و منزلتی که این نوزاد بعدها بدست خواهد آورد سبب شود که خدمتکار آن حضرت مشمول لطف الهی گـردد.
مـا درباره ی مریم مطالب دیگری نیز در قرآن می خوانیم،عصمت و تقوی او آنچنان مقام وی را بالا برده بود که هر موقع «زکریا» وارد عبادتگاه «مریم» میشد غذای بهشتی نزد او می یافت. موقعی که از او استفسار می کرد که ایـن روزی از کـجا است «مـریم» در پاسخ میگفت از جانب خدا است(آل عمران آیه 32) روی این اساس ما نباید در صحت مطالب فوق تردید کنیم و آن را بعید بشماریم.
پنج سال در صحرا
مدت پنج سال رسول خدا در میان قـبیله «بـنی سـعد» به سر برده و رشد و نمو کافی نمود و در ضمن این مدت دو یا سه بار حلیمه او پیش مادرش برد و آخرین بـار او را بـه مادرش تحویل داد.
دفعه اول هنگامی که دوران شیرخوارگی او پایان یافت او را به مکه برد و با اصرار دو مرتبه باز گـرفت؛ و عـلت اصـرار «حلیمه» برای باز گرفتن این بود که وجود این طفل باعث خیر و برکت او گردیده اسـت و شیوع بیماری «وبا» در مکه سبب شد که «مادرش» نیز خواهش او را بپذیرد.
مرتبه دوم :موقعی بود که دسـته ای از روحـانیون حبشه بحجاز آمده بودند؛و محمد (صلی الله و علیه وآله) را در قبیله ی «بنی سعد» مشاهده کردند، دیدند علائمی را که در کتاب های آسمانی برای پیغمبری که پس از عیسی خواهد آمد دیده اند، کاملا در این طفل موجود است از این نظر تـصمیم گرفتند او را به هر نحوی که ممکن است بربایند و با خود به حبشه ببرند و این افتخار نصیب آنان گردد.
این مطلب هیچ استبعادی ندارد زیرا به تصریح قرآن علائم پیامبر عربی در انجیل بیان شده بـود هـیچ مانعی ندارد که دانشمندان وقت از روی آن علائم، مصداق آن را تشخیص داده باشند قرآن در این باره می فرماید: و اذ قال عیسی ابن مریم یا بنی اسرائیل انی رسول الله الیکم مصدقا لما بین یدی من التـوریة و مـبشرا برسول یاتی من بعدی اسمه احمد فلما جائهم بالبینات قالوا هذا سحر مبین.(صف آیه 6) هنگامی که عیسی بن مریم به گروه بنی اسرائیل گفت:ای بنی اسرائیل!من پیامبر خـدا هـستم به سوی شما، تصدیقکننده ام بر آنچه در پیش من هست از «تورات» بشارت- دهندهام به پیامبری که پس از من خواهد آمد که نام او «احمد» است ولی هنگامی که (پیامبر بشارتداده شده) به سوی آن قوم با آن علائم و نـشانه ها آمـد آنـان گفتند که این سحری است آشـکار و بـاز آیـات دیگری نیز هست که آشکارا می رساند که علائم و نشانه های پیغمبر اسلام (صلی الله و علیه وآله) در کتب آسمانی گذشته صریحا بیان شده بود و امت های پیشین از آن بـا خـبر بـودند.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید