در دنیای مادی چیزی را نمی توان پیدا کرد که با گـذشت زمـان دسـت خوش تغییر و تحول نشود.بسیار بودند کسانی که در آغاز نظراتی را اظهار می داشتند و آنها را جاودانی و ثابت مـی خواندند و شاید دیگران هم درباره بعضی از آنها همین عقیده را داشتند اما پس از مدت کوتاهی چـنان تار و پود آن عقائد از هم گـسسته شـد که به زحمت می توان باور کرد که آنها روزی در عداد بحث های علمی بوده اند.
چه باید کرد؟ فکر و اطلاعات انسان هر قدر هم پیش برود مانند همه چیز او، محدود است، انسان هرقدر هوشیار و عاقل باشد باز نمی تواند تـمام جوانب قضایا را مطالعه کند یک رساله علمی یا اجتماعی هر قدر هم کوچک به نظر برسد باز با هزاران موضوع دیگر مربوط است، انسان با این فکر محدود چطور می تواند آن همه ارتباطات را در نظر بـگیرد و قـضاوت همه جانبه ای کند، هر روز روابط تازهای میان موضوعات و حوادث گوناگون جهان کشف می شود و همین هاست که نظرات سابق را متزلزل می سازد و دانشمندان را وادار می کند که درباره آنها تجدید نظر کنند.
تنها عقائدی که از این طـوفان تـغییر و انقلاب برکنار است آنهاست که از جهان ماوراء ماده و به وسیله وحی گرفته شده و متکی بعلم نامحدود الهی است زیرا تمام جوانب قضایا و روابط آنها با تمام موجودات این جهان حـساب شـده و کشف مطلب تازهای درباره آن متصور نیست.
یک روز بود که بسیاری از سیاستمداران جهان معتقد بودند که جنگ و کشمکش در میان پیروان عقائد مختلف اجتماعی یک امر حتمی و اجتناب ناپذیر است و اخـتلاف مـسلک های اجـتماعی خواه ناخواه سر از کشمکش های نظامی بـیرون مـی آورد و بـه عبارت ساده تر جنگ عقائد جنگ تن ها را بدنبال خود دعوت می کند.
مدتی است ایت عقیده،که روزی از اصول مسلم محسوب می شد، وارونه یا لااقـل مـورد تـردید واقع شده است و جای خود را به عنوان دیگری یـعنی «هـمزیستی مسالمت آمیز» سپرده است که امروز از هر گوشه دنیا سر و صدائی درباره آن شنیده می شود.
طرفداران این عقیده می گویند: هیچ دلیلی نـداریم کـه مـسلک های مختلف اجتماعی وسیله بروز جنگ ها شود، چه مانعی دارد که کـشورهای کوچک و بزرگ جهان با همه ی اختلافات مرامی و نژادی و جغرافیائی،با کمال صلح و صفا در کنار هم زندگی کنند، ایـنکه سـهل اسـت در جهات زیادی همکاری نزدیک هم می توانند داشته باشند.
گرچه ممکن اسـت بـه نظر بعضی از افراد سطحی این عنوان (همزیستی مسالمت آمیز) یک موضوع ابتکاری تازه و یک کشف جدید محسوب شـود ولی اتـفاقا اگـر از الفاظ آن صرف نظر کنیم هیج مطلب تازه ای در آن نیست ،بلکه عیناً همان چیزی اسـت کـه از مـفهوم «انسانیت» استفاده می شود، یعنی اینکه می گوئیم افراد بشر می توانند همزیستی مسالمت آمیز داشته باشند عـیناً مـثل ایـن است که بگوئیم:انسان می تواند انسان بوده باشد.
زیرا نقطه مقابل همزیستن مسالمت آمیز زندگانی مـاجراجویانه و نـامسالمت آمیز است که حیوانات بیابان و جنگل دارند ،آنها هم در آغوش طبیعت در کنار یکدیگر زنـدگی مـی کنند و به اصطلاح همزیستی دارند اما غالبا مسالمت آمیز نیست،بر سر و مغز هم می کوبند و شکم یکدیگر را مـی درند. حـالا انگیزه و عامل اصلی این نزاع و کشمکش دائمی چیست درست بر ما معلوم نـیست،شـاید اگـر زبان آنها را میفهمیدیم آنها هم مثل ما،برای مشاجرات خود استدلالات و توجیهاتی داشتند.
بنابراین «هـمزیستی مـسالمت آمیز» چیزی جز این نیست که افراد انسان همچون درندگان بیابان به یکدیگر حـمله ور نـشوند و صـلح و صفا در میان آنها برقرار باشد، پس خوب که این مطلب را تجزیه و تحلیل کنیم سر از همان چـیزی در مـی آورد کـه آن را از قدیم «آدمیت» و «انسانیت» می گفتند!.
به عقیده ما جای هیچ گونه تردید نیست کـه افـراد بشر می توانند با کمال صلح و صفا و برادری و صمیمیت با هم زندگی کنند، بلکه ادامه زندگی بغیر ایـن صـورت برای آنها امکان پذیر نیست، اما نکته ی مهم اینجاست که آیا مردم جـهان بـدون هیچ قید و شرطی می توانند از این اصل پیـروی کـنند،یـا این هم مانند همه چیز شرائط و اصولی لازم دارد؟و زنـدگی مـسالمت آمیز فقط در سایه آن امکان پذیر است؟.
شکی نیست که برای عملی شدن این موضوع شرائط و آمـادگی هائی لازم اسـت که در اینجا فقط به یک قـسمت آن اشـاره می کنیم و آن اصـل «گـذشت» است.
احتیاج به توضیح ندارد که وسـائل مـادی موردنیاز بشر، از زمین و آب گرفته تا منابع زیر زمینی و سایر مواد حیاتی، محدود اسـت و خـواه ناخواه کشمکش ها و تصادم هائی بر سر آنها در مـیان ملل و دول عالم بلکه در مـیان افـراد یک ملت درگیر می شود، بـنابراین اگـر همه بخواهند برای استیفاء حقوق خود تا آخرین قدم پافشاری به خرج دهند جـنگ و نـزاع در میان آنها دائمی و حتمی خـواهد بـود، بـه خصوص اینکه همه خـود را ذی حق می دانند!.
لذا برای اجراء اصـل هـمزیستی مسالمت آمیز چاره ای جز این نیست که با یک روح بلند و آزادمنش تا حدودی از حقوق احـتمالی یـا مسلم خود گذشت کنند و اصراری بـرای اسـتیفاء آخرین درجـه حـق خـود را نداشته باشند، این روح گـذشت بطور قطع می تواند آتش بسیاری از جنگ های سرد و گرم امروز را فرو بنشاند.
شما اگر در نقاط اخـتلاف مـیان دول بزرک عالم دقیق شوید می بینید بـسیاری از ایـن اخـتلافات ریـشه دار بـر سر مسائل کـوچکی اسـت (اگرچه آن ها برای توجیه کارهای خود سعی می کنند آنها را اساسی و بزرگ جلوه دهند!) مثلا بسیار شـده کـه کـشورهای بزرک هم مرز بر سر یک وجب سـنگلاخ بـی مصرف کـه در نـقطه مـرزی آنـها قرار دارد دعواهای دامنه دار دارند و هیچ کدام کوچکترین عدول از عقیده خود را جائز نمی شمرند!.
جالب توجه اینجاست که بسیای از دول بزرک قبل از آنکه در جلساتی که به منظور حل بحران های بین المللی تشکیل می شود شرکت کـنند تأکید می کنند که:«هیچ امتیازی به طرف نخواهند داد»! یعنی در مقابل حریف خود کوچکترین گذشتی نخواهند داشت.
بدیهی است با این طرز تفکر زندگی مسالمت آمیز محال خواهد بود و همین است که غـالب ایـن جلسات که با یک دنیا سر و صدا و غوغا تشکیل می شود با شکست رسوائی مواجه می گردد بنابر این اصل «گذشت»یکی از اصول غیر قابل انکار این همزیستی است.
اما یک نکته در ایـنجا بـاقی می ماند که آدم عاقل چطور ممکن است از حقوق مسلم خود (البته حقوقی که از نظر او مسلم است اگرچه در واقع مسلم نباشد) دانسته و فهمیده صـرفنظر کند؟ مخصوصاً اگـر خود را قادر برای گرفتن حـقوق خـود بداند (غالباً هم این احساس قدرت را در خود می کنند!)
روشن است روی حساب های دنیای مادی مجوزی برای این گذشت به نظر نمی رسد و باید ایستادگی به خرج داد و آخرین ذره حق خـود را -ولو بـا توسل به زور- گرفت. آری اگـر حـساب از دایره حساب های مادی خارج نشود مطلب شاید همینطور باشد، اما اگر مردم جهان به اصولی غیر از این اصول پایبند و معتقد باشند و روی ایمان به خدا و پیروی از اصول تعلیمات انبیاء بدانند کوچکترین گذشت آنـها در مـورد هم نوعان خود از نظر لطف خداوند بزرگ مخفی نیست و تمام خدمات آنها در این راه محفوظ خواهد بود و به بهترین وجهی جبران می شود، در این صورت آن روح گذشت و فداکاری که شرط اساسی زندگی مسالمت آمیز است در دل هـا زنـده می شود و مـردم جهان حاضر می شوند با طیب خاطر و با یک روح بلند و آزادمنش اختلافات مادی خود را از راه مذاکرات صحیح حـل کنند.
فقط عقیده به خدا و پیروی از اصول اخلاقی و تربیتی انبیاء و پیغمبران خـداست کـه مـی تواند روح گذشت را به حداکثر در کالبد بی روح جامعه بشریت امروز بدمد و در سایه آن آتش جنگ های گرم و سرد را خاموش سازد و افـکار آشـفته و پریشان مردم عالم را تسکین دهد و دنیائی نوین براساس صلح و صفا و برادری و صمیمت پیـریزی کـند.
ایـنجاست که بار دیگر لزوم تعلیمات مذهبی برای ابقاء همین زندگی مساوی مسلم می شود: ولو ان اهل القری آمـنو او اتقو الفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض و لکن کذبوا فاخذنا هم بما کـانوا یکسبون. (اعراف-95)
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید