دیندار حقیقی، منبعی از خیر، سود و منفعت برای خود و مردم است.
امام رضا(علیه السلام) می خواستند مردم فقیه در دین باشند، فقیه نه به معنی اینکه مردم بروند و چندسال در حوزه درس بخوانند و لباس بپوشند و اجازهٔ اجتهاد هم از اساتیدشان بگیرند و به محراب و منبر برگردند؛ بلکه فقیه یعنی دینفهم، دینشناس و عاشق دین بودن.
به گزارش روابط عمومی و امور بین الملل مؤسسه علمی فرهنگی دارالعرفان استاد حسین انصاریان در سخنرانی خود در بیت الاحزان اصفهان اظهار داشت: از مجموعهٔ آثاری که از وجود مبارک حضرت رضا(علیه السلام) بهجا مانده، استفاده میشود که امام عاشق این بود که مردم دینشناس شوند؛ وقتی مردم دین را بشناسند و بفهمند که این مجموعه حق و حقیقت است و ریشه و سازندگی دارد، به دین علاقهمند میشوند و بعد از علاقهٔ به دین، دیندار میشوند؛ وقتی دیندار شدند، منبعی از خیر و منفعت و سود نیز برای خود و مردم میشوند.
وی ادامه داد: شخصی به محضر امام صادق(علیه السلام) عرضه داشت: یابن الرسول الله این جملهای که خدا از حضرت مسیح(علیه السلام) در گهواره نقل کرده، «جعلنی مبارکا»، به چه معناست؟ اینکه عیسی(علیه السلام) نمیگوید من مبارک هستم، بلکه میگوید خدا من را مبارک قرار داد. خدا او را مبارک قرار داد، یعنی چه؟ حضرت یک کلمه در جواب سؤالکننده فرمودند و معلوم بود که سؤالکننده آدم فهمیدهای است و با آن یک کلمه، همهٔ داستان را درک کرد. امام فرمودند: اینکه مسیح گفت خدا من را مبارک قرار داده، یعنی «جعلنی نفّاعا»، من را موجودی قرار داده که سود و منفعتم در همه زمینه ها از جمله حرف هایم، نگاهم، شنیدنم، نیّتم، عملم، کارم، کوششم، رفاقتم، ارتباطم بسیار است.
امام رضا(علیه السلام) خواستار تفقه در دین است
استاد انصاریان با تأکید مجدد بر اینکه امام رضا(علیه السلام) می خواستند مردم فقیه در دین باشند، به علت این خواسته اشاره و تصریح کرد: کلمهٔ فقیه در قرآن ذکر شده؛ فقیه نه به معنی اینکه مردم بروند و چندسال در حوزه درس بخوانند و لباس بپوشند و اجازهٔ اجتهاد هم از اساتیدشان بگیرند و به محراب و منبر برگردند؛ فقیه یعنی دینفهم و فقه لغتاً به معنای درک فهم است. مردم که دینشناس شوند، عاشق دین میشوند. یک جمله حضرت دارند: «لو عرف الناس محاسن کلامنا لاتبعونا»، اگر مردم زیبایی این دین را در سخنان ما بفهمند، پیرو این دین میشوند. وقتی در حد گنجایش خودشان و در حد استطاعت خودشان پیرو این دین شدند، یک مسیح میشوند؛ یعنی مبارک میشوند، یعنی یک منبع خیر و سود و نفع برای همه میشوند و وقتی آدمی منبع خیر شد، آثار عجیبی از او بروز میکند.
اگر در پیشگاه خدا فراموش شویم، وضعمان هیچ علاجی نخواهد داشت
استاد انصاریان توجه به قیامت و فانی بودن این دنیا را مورد تأکید قرار داد و گفت: برخی وقتی می بینند که مُردن، تازه بیدار می شوند، «کفی بالموت واعظا» مُردن مردم برایتان بس باشد که پند به شما بدهد که این مجلس ختمها و این تشییع جنازهها برای شما هم هست. شما از این کاروان بیرون نیستید! شما داخل این کاروان هستید! صفهای جلویی به قبر میروند و برایشان ختم و هفتم و چهلم میگیرند؛ نوبت صف ما هم که شد، ما هم در قبر میرویم و برای ما هم ختم و چهلم میگیرند و در این دنیا به کل فراموش میشویم، مگر اینکه در پیشگاه خدا فراموش نشویم؛ اگر آنجا هم ما را به فراموشی بدهند، وضعمان و کارمان هیچ علاجی ندارد.
تنها دین، قدرت ساختن انسان های اصیل را دارد
وی با بیان اینکه پروردگار بندگان را آفریده تا به درد یکدیگر برسند، خاطر نشان کرد: «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم» معنای جامعی دارد؛ «ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون»، من را برای خدمت لیعبدون ساخته؛ هم خدمت به خودش که بندگی است که نفع این خدمت برای خودم است و هم خدمت به خلق که آنهم نفعش برای خودم است. من قلبم را خوب کردم، این دل به چه درد مردم میخورد؟ به چه درد قوم وخویشهایم میخورد؟ به چه درد جوانهای بیکار میخورد؟ به چه درد دخترهای بیجهیزیه مانده میخورد؟ به چه درد آن که پول عمل برای بیمارستان ندارد میخورد؟ این قلب که امیرالمؤمنین(ع) میگویند: قلب حیوان است و صورت صاحبش صورت انسان است: «الصورة صورة انسان و القلب قلب حیوان». این نتیجهٔ دینشناسی است. یک عرقخور، یک لات، یک رانندهٔ کامیون، یک بینماز، یک بیروزه، یک لائیک میآید و با مرگ یکنفر بیدار میشود، دیندار میشود و منبع خیر و منفعت میشود؛ دین این را میخواهد و علم عهدهدار ساختن چنین انسانهایی نیست، عقل هم قدرت ساختن چنین انسانهایی را ندارد و این کار فقط کار دین است.
استاد انصاریان ادامه داد: امام ششم(علیه السلام) در روایتی می فرمایند: خدا در دریای عالم آفرینش، گوهری پرقیمتتر و باارزشتر از دین ندارد؛ دوبار هم خدا در قرآن فرموده که اگر یک بیدینی در روز قیامت با رودررو شدن با آتش، بتواند آنچه که در کرهٔ زمین بوده از جمله تمام معدنها، تمام دریاها، تمام باغها، تمام دشتها و تمام اشیای قیمتی را به عوض این بپردازد که او را به جهنم نبرم، قبول نخواهم کرد. یعنی این دینی که شما دارید، قیمتش از کل آنچه در زمین است، در قلبتان و در عملتان بیشتر است. در آیهٔ دیگری می فرماید: آنچه در زمین است و یک برابر دیگرش، یعنی دو برابر هرچه در عالم است، در قیامت بخواهد به عوض این بدهد که او را جهنم نبرم، به جهنم میبرم. اصلاً آنجا آدم مالک یک پَرِکاه هم نیست، چه برسد به کل کرهٔ زمین و این قیمت دین است.
استاد انصاریان گفت: حاجشیخ مرتضی آشتیانی و حاجشیخ علیاکبر نهاوندی دو شخصیت برازندهٔ علمی و خدمتگزار کمنظیری بوددند. خیلی عالمان برجستهٔ پرقیمتی داشته و داریم که در تواضع و فروتنی - با دریای علمی که داشتند - حرف اول را در تواضع و فروتنی میزدند. خیلی عجیب است که مجتهد جامعالشرائط بودند و به خودشان نمیبستند. جد بزرگ حاجشیخ مرتضی، مرحوم آیتاللهالعظمی حاجمیرزاحسن آشتیانی است که میرزای شیرازی در زمان او فتوای حرمت تنباکو را برای شکستن کمر انگلیس داد. ناصرالدینشاه یک آدم بسیار مغرور، قاتل و خودخواهی بود و ضررهایی که از ناصرالدینشاه به این کشور خورده، یقین بدانید تا آمدن امام عصر(عج) جبران نخواهد شد! فقط گناه کشتن امیرکبیر - اگر غیر از این در پروندهاش نباشد - برای اینکه با فرعون و نمرود در جهنم باشد، بس است. چون الآن مدارکی از وزارت خارجهٔ انگلیس پخش شده - من خودم آرشیو موزه و کتابخانهٔ بریتیش را در لندن دیدهام – از جمله نوشتند: اگر ناصرالدینشاه فتوای قتل امیرکبیر را - که سهسال و چند ماه بیشتر حاکم نبوده - بهوسیلهٔ ما در این مملکت نداده بود، ایران فعلی از صدسال الآن ژاپن جلوتر بود. این یک ضرر آن است!
وی ادامه داد: ناصرالدینشاه بهدنبال حاجمیرزاحسن آشتیانی فرستاد. حاجمیرزاحسن به دربار آمد، ناصرالدینشاه گفت: قلیان چاق کنید و برایش بیاورید! قلیان آوردند، گفت: نمیکشم! چرا؟ گفت: حرام است. چه کسی حرام کرد؟ میرزای شیرازی! گفت: حضرت آیتالله شما خودتان یک میرزای شیرازی هستید، شما فتوا بدهید که تنباکو حلال است.
حاجمیرزاحسن آشتیانی، این مرجع بزرگ، این فقیه عالیقدر، این اصولی کمنظیر، این شخصیت اول ایران در آن زمان، از جا بلند شد و صاف ایستاد، دستهایش را کنار پایش گذاشت و به ناصرالدینشاه گفت: بر نوکر نیامده که علیه اربابش حکم بدهد و بیرون آمد. حاجشیخمرتضی به اصطلاح از ریشههای وجودی حاجمیرزاحسن آشتیانی است. در مشهد زندگی میکرد و مدرّس و اثرگذار و انسان بسیار بزرگی بود. وقتی او را آوردند و کنار در ورودی حرم دفن کردند، این را من به یک واسطه میگویم و قبول هم دارم؛ یکبار برزخ حاجشیخ فضلالله شهید نوری را نشانم دادند که دیدم نشسته و قرآن کنارش است، گفتم: آقا من به دارکشیدن شما را در تاریخ مشروطیت خواندهام، محاکمهات را هم خواندهام، دادستان دادگاهت هم شیخابراهیم زنجانی فراماسیونر بود، حکم اعدامت را که دادند، یِفرِم ارمنی بالای دار کشید، آنهم در ده صبح روز سیزده رجب، روز ولادت امیرالمؤمنین(علیه السلام). چرا تو را به دار کشیدند؟ قرآن را بلند کرد و گفت: بهخاطر این! گفت چون من دادِ این کتاب را میزدم و اینها تحمل نکردند؛ آنها دادِ مشروطهٔ انگلیسی را میزدند و من دادِ قرآن را میزدم، من را به دار کشیدند. گفتم: حالا کجا هستید؟ گفت: جایم در دوازده نفر است، نگران من نباش! بزرگترین فرد خانوادهاش در شب، خوابش را دید، گفت: آقا من میدانم که شما از دنیا رفتهاید، شما وارد برزخ شدی، به شما چه گذشت؟ گفت: اما برزخ من، شماها من را دفن کردید و رفتید، دوتا فرشتهٔ سؤالکننده به برزخ آمدند و خیلی هم آرام و بامحبت با من برخورد کردند، سؤال اولشان این بود: «من ربک؟»، من یکمرتبه دیدم که پیغمبر اکرم(صلی الله و علیه وآله) و صدیقهٔ کبری(سلام الله علیها) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) و ائمه اطهار(علیهم السلام) پایین پای من ایستادهاند، پیغمبر(صلی الله و علیه وآله) به این دوتا ملک گفتند: مرتضی هشتادسال است در دنیا عبادت کرده، خدمت کرده، درس داده، طلبه ساخته، آدم ساخته و خسته است؛ هر سؤالی دارید، از من کنید، من جواب میدهم! این نتیجهٔ منفعتداشتن و دینداری است.
دین؛ انسانِ راسخ و نفّاع میسازد
استاد انصاریان در پایان گفت: دین، انسانِ بنده و نفاع میسازد؛ امام هشتم(علیه السلام) عاشق این است که مردم دیندار باشند، یعنی عاشق این است که همهٔ مردم منبع منفعت باشند و یک قیامت آبادی هم داشته باشند.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید