محب طبری (1) به نقل از مادر امام باقر علیهالسلام روایت میکند که: فاطمه علیهاالسلام به اسماء دختر عمیس گفت: من از اینکه (فقط) پارچهای روی جسد زن میاندازند تا او را بپوشانند، بدم میآید.
اسماء گفت: ای دختر رسول خدا، اجازه دهید آنچه را در سرزمین حبشه دیدهام نشانت دهم.
آنگاه چند چوب نرم آورد و آن را خم کرد و پارچهای رویش انداخت. فاطمه علیهاالسلام فرمود:
چقدر خوب و زیباست. با آن، جنازهي زن از مرد تشخیص داده میشود. پس هرگاه از دنیا رفتم، تو و علی علیهالسلام غسلم دهید و کس دیگری نباشد.
وقتی از دنیا رفت، عایشه آمد و خواست وارد شود. اسماء گفت: داخل مشو.
عایشه نزد ابیبکر گلایه کرد و گفت این خثعمیه (یعنی اسماء) نمیگذارد من در غسل دادن فاطمه شرکت کنم و هودجی چون هودج عروس برای دختر رسول خدا درست کرده است!
پس ابوبکر آمد و کنار در، ایستاد و گفت:
اسماء، چرا همسران رسول خدا از شرکت در غسل دادن دختر رسول خدا مانع میشوی و چرا چیزی مانند هودج عروس برای او ساختهای؟
اسماء گفت: فاطمه خود از من خواست که نگذارم کسی بر او وارد شود. چیزی را هم که ساختهام، نمونهاش را برایش ساخته بودم و او خواست چنین چیزی برایش بسازم.
ابوبکر گفت: همان که فاطمه دستور داده، بکن.
آنگاه ابوبکر بازگشت، و فاطمه را علی و اسماء غسل دادند.
محب طبری نوشته است که این روایت را ابوعمر نقل کرده، دولابی نیز با اختصار آن را آورده و نوشته است:
فاطمه چون تابوت را دید تبسم کرد، او (پس از فوت رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم) جز در آن روز، تبسم نکرده بود. بیهقی (2) نیز این روایت را نقل میکند.
پینوشت:
1. ذخائر العقبی، ص 53
2. سنن بیهقی، ج 4، ص 34
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید