در کتابهای تاریخی مانند تاریخ طبری و ابناثیر و دیگران عموماً نوشتهاند عمر بن الخطاب با امکلثوم دختر فاطمه (ع) ازدواج کرد و از وی پسری به نام زید و دختری به نام رقیه پیدا کرد و از بلاذری نقل شده که گفته است دختر دیگری هم به نام فاطمه از او متولد شد، و مهریهي امکلثوم را نیز طبری بنا به قولی چهل هزار درهم نوشته است. چنانکه ابنحجر در اصابه آن را به طور مسند نقل کرده است. (1)
در روایات شیعه نیز چند حدیث در کتاب کافی و طرائف و غیره نقل شده که این ازدواج واقع شد، و مرحوم کلینی (ره) در کتاب نکاح بابی جداگانه برای این مطلب منعقد کرده، (2) و دو حدیث نیز در کتاب طلاق از امام صادق (ع) روایت کرده که چون عمر از دنیا رفت امیرالمؤمنین (ع) به خانهي عمر رفت و دست امکلثوم را گرفته به خانهي خود برد، (3) که از این دو روایت معلوم میشود امکلثوم تا آخر عمر او نیز در خانهاش بوده است.
از این رو انکار این مطلب بسیار مشکل و به گفتهي مرحوم مجلسی عجیب است، و صاحب کتاب قاموس الرجال گوید: هیچ محققی، این مطلب را انکار نکرده است زیرا اخبار ما دربارهي ازدواج و حتی عدهي او از عمر متواتر است تا چه رسد به اخبار اهل سنت.
منتهی چند مطلب قابل بحث و تذکر است:
1. منظور عمر از این ازدواج همان گونه که خودش گفت یک منظور دینی و یا به گفتهي ما یک منظور سیاسی بود و میخواست بدین وسیله با خاندان پیغمبر و علی بن ابیطالب (ع) که هستهي مرکزی مخالفین خلافت غاصبانه او را تشکیل میدادند ارتباط فامیلی برقرار کرده و با آنها وصلتی انجام داده باشد تا بدین وسیله شاید از مخالفت آنان کاسته و از نظر عامه نیز از این کار بهرهبرداری سیاسی کند.
مجلسی (ره) در کتاب بحارالانوار از کتاب طرائف سبد بن طاوس و کنز الفوائد کراجکی دو حدیث نقل میکند که عمر بن خطاب به خواستگاری امکلثوم آمد، امیرالمؤمنین (ع) خرسالی امکلثوم را بهانه کرد، و یا فرمود: او را برای فرزند برادرم جعفر گذاردهام، عمر در پاسخ آن حضرت اظهار کرد: من از این ازدواج منظورم رفع نیازمندی جنسی نیست، بلکه شنیدم از رسول خدا (ص) که فرمود: هر حسب و نسبی در روز قیامت منقطع گردد جز حسب و نسب من، و هر قومی نسبشان به پدرشان میرسد جز فرزندان فاطمه که پدرشان من هستم. (4) و به همین جهت اصرار و پافشاری عجیبی در انجام این کار داشت تا آنجا که بنیهاشم را در این کار تهدید کرد، و سخت تحت فشار قرار داد، چنانکه در زیر خواهید خواند.
2. از خود روایاتی که مرحوم کلینی و دیگران نقل کردهاند معلوم میشود که امیرالمؤمنین ناچار شد با این ازدواج موافقت کند، و تا میتوانست از انجام آن خودداری کرد، و سرانجام هم کار را به عمویش عباس واگذار نمود.
کلینی (ره) از امام صادق روایت کرده که چون عمر از امکلثوم خواستگاری کرد امیرالمؤمنین بدو فرمود: امکلثوم دخترکی خردسال است؟ عمر که چنان دید به نزد عباس رفته و بدو گفت: مگر من چه عیبی دارم؟ عباس پرسید: چه شده؟ گفت: به خواستگاری دختر برادرزادهات رفتم و او مرا بازگردانده، آگاه باشید که به خدا چاه زمزم را پر میکنم، و هیچ افتخاری از افتخارات شما را به جای نمیگذارم و همه را نابود میکنم، و دو شاهد و گواه اقامه میکنم که او دزدی کرده و او را به سرقت متهم نموده دستش را میبرم.
عباس که چنان دید به نزد علی (ع) آمده و بالاخره آن حضرت را راضی کرد و انجام این کار را به عهده گرفت.
و در حدیث دیگری آمده که امام صادق (ع) فرمود: این کار به زور و غصب انجام شد. (5) و از روایات اهل سنت نیز که در اصابه و اسدالغابه و غیره نقل کردهاند معلوم میشود که این کار مورد رضایت علی (ع) نبود و روی ناچاری انجام گردید. و از همین رو شیخ مفید و سید مرتضی (ره) که موضوع را مورد بحث و تحقیق قرار دادهاند پس از سخنان زیادی بالاخره آن را حمل بر تقیه و اضطرار کرده و گفتهاند: علی (ع) ناچار شد با این ازدواج موافقت کند، و ضرورت بر این کار آن محذور را که در چنین ازدواجی وجود داشت برطرف نمود.
و مرحوم مجلسی نیز پس از نقل سخن آن دو عالم بزرگوار میگوید: اصل در جواب همین است که بگوییم این کار را از روی تقیه و اضطرار انجام شد و هیچ گونه استبعادی هم ندارد، زیرا بسیاری از محرمات است که در مورد ضرورت تبدیل به واجب میشود. (6)
3. طبق نقل مورخین امکلثوم پس از کشته شدن عمر به ازدواج عون بن جعفر درآمد، و به نقل جزری در اسدالغابه و ابنحجر در اصابه این کار به دستور علی (ع) و اصرار آن حضرت انجام شد، و امکلثوم خود چندان موافق با این ازدواج نبود. و عون نیز در زمان حیات امکلثوم از دنیا رفت، و پس از او به ازدواج برادرش محمد بن جعفر درآمد و در زمان حیات او از دنیا رفت. و در نقل ابنقتیبه به عکس ذکر شده یعنی گفته است: نخست به ازدواج محمد درآمد و سپس به عقد عون به جعفر.
و اما اینکه از برخی از تواریخ نقل شده که پس از فوت عون یا محمد به عقد عبدالله بن جعفر درآمد و هنگامی که در عقد ازدواج عبدالله بود از دنیا رفت. مسلماً اشتباه است و نام عبدالله با عون یا محمد اشتباه شده، زیرا چنانکه پیش از این ذکر شد، در آن وقت حضرت زینب در حباله نکاح و ازدواج عبدالله بن جعفر بوده است و در شرع اسلام نیز چنین عملی جایز نیست.
پینوشت:
1. تاریخ طبری، ج 3، ص 270؛ الاصابه، ج 4، ص 468
2. ج 5، ص 346
3. ج 6، ص 115
4. بحارالانوار، ج 42، ص 97
5. کافی، (چاپ جدید)، ج 5، ص 346
6. برای اطلاع بیشتر از گفتار علمای بزرگوار یاد شده به بحارالانوار، ج 42، صص 109-197 مراجعه شود.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید