پرسشی ذهنم را درگیر کرده است . حضرت موسی و هارون هر دو پیامبر و معصوم بودند ، وقتی موسی دید بنی اسرائیل در غیابش بت پرست شده اند آمد با هارون گلاویز شد و به او خشم کرد.هارون که کوتاهی نکرده بود چرا موسی با او این گونه رفتار کرد.
موسى علیه السلام براى دریافت تورات و قوانین و احكام آیین خود مأمور شد كه به میقات برود و در غیاب خود، هارون را جانشین خود قرار داد ولى قوم موسى در غیاب وى گوساله طلایى را پرستش كردند، وقتى موسى به میان قوم خود آمد، و جریان را دید به قدرى خشمگین شد كه «الواح» را انداخت و سر برادر خود را گرفت به سوى خود كشید چنان كه مى فرماید: «آنگاه كه موسى خشمگین به سوى قوم خود بازگشت، گفت: پس از من بد جانشینانى براى من بودید: آیا در فرمان پروردگار خود عجله نمودید؟ الواح را انداخت و سر برادر را گرفت و به سوى خود كشید» (اعراف 150)
و از آیه سوره طه استفاده مى شود كه سر و ریش برادر خود را گرفت، چنان كه قرآن از زبان هارون مى فرماید:«فرزند مادرم! ریش و سر مرا مگیر» (طه 94)
آیا این دو مطلب (افكندن تورات و گلاویز شدن او با هارون) با مقام عصمت پیامبران سازگار است؟
توجه به چند نکته لازم است ؛
1- هنگامى كه موسى علیه السلام به میقات پروردگار خود مى رفت، برادر خود را جانشین خود قرار داد و به او چنین سفارش كرد: «جانشین من در م یان قوم من باش و اصلاح كن و از مفسدان مباش» (اعراف142)
2- هارون علاوه بر داشتن مقام نبوّت به سفارش موسى كاملاً عمل كرد و وقتى قوم وى خواستند گوساله طلایى را بپرستند رو به آنان كرد وگفت؛ «اى قوم من ، شما به وسیله این گوساله مورد آزمایش قرار گرفتید پروردگار شما «رحمان» است، از من پیروى كنید! امر مرا اطاعت نمایید» (طه 90) البته همان طور كه لحن آیه حاكى است وى تا آنجا كه شرایط اجازه مى داد انجام وظیفه كرد، اگر شدت عمل به خرج نداد براى این است كه خواست در غیاب موسى، میان آنان تفرقه اى ایجاد نكند چنانكه مى فرماید: «اگر شدت عمل به خرج ندادم از آن ترسیدم كه بگویى چرا میان بنى اسرائیل دو دستگى ایجاد كردى و سفارش مرا رعایت نكردى؟» (طه94)
3- موسى در میقات از طریق وحى الهى از انحراف بنى اسرائیل آگاه شد، و خداوند به او اعلام فرمود كه: «ما قوم تو را در غیاب تو آزمودیم وسامرى آنان را گمراه كرد» (طه 85)
4- موسى از شنیدن این خبر سخت اندوهگین شد و زحمات چندین ساله خود را در آستانه فنا و نابودى دید، وقتى به میان قوم خود آمد، آتش خشم او از وضع اسفناكى كه حاكى از زحمات ونادانى قوم او بود، شعله ور گشت، از این جهت رو به قوم خود كرد وگفت: «چه بد جانشینانى در غیاب من، براى من بودید آیا در فرمان پروردگار شتاب كردید؟».
و در سوره طه این حقیقت را به صورت دیگر بیان مى كند و آن اینكه به آنان گفت؛ «آیا پروردگار شما وعده نیكى به شما نداد، آیا عهد او طولانى شد؟» (طه86)
5- در این شرایط خشم و ناراحتى درون خود را از این وضع اسفناك به دو صورت اظهار كرد:
الف. الواح تورات را به دور افكند.
ب. خطاب به هارون نیز چنین گفت: «چه باعث شد وقتى دیدى آنان گمراه شدند از من پیروى نكردى؟ آیا با فرمان من مخالفت ورزیدى؟» (طه 92-93)
اكنون باید دید چرا پیامبر عظیم الشأنى مانند موسى (علیه السلام)این دو واكنش را از خود نشان داد؟
در اینجا مى توان چنین گفت: شكى نیست كه عمل بنى اسرائیل از نظر وقاحت و زشتى خارج از حد و اندازه بوده و هرگز صحیح نبود كه موسى بن عمران در این مورد، ملایمت و نرمش به خرج بدهد و اگر چه بنى اسرائیل به عمق خطا و زشتى كار خود پى نمى بردند ولى پیامبر خدا متوجه بود كه چه حادثه بس خطرناكى رخ داده كه اگر واكنشى حاد و عكس العملى تند از خود نشان ندهد، چه بسا ممكن است قوم او به این آسانى از كردار زشت خود دست برندارند ویا در صورت دست برداشتن و بازگشت به توحید، باز اثر سوء آن در اعماق ذهن آنان باقى بماند.
از این جهت وقتى با قوم خود روبرو شد، ووضع بس اسفبار و ناراحت كننده آنها را مشاهده كرد بسان كسى واكنش نشان داد كه در محیط كار و قلمرو اداره خود، كار نامطلوبى را ببیند چنین كسى نخست، نزدیك ترین فرد را كه سرپرستى آنجا را برعهده دارد مورد مؤاخذه قرار مى دهد; زیرا او را از خود، و خود را از او مى داند آنگاه كه برائت و پیراستگى او ثابت شد، به دنبال عوامل و مسبب هاى دیگر مى رود تا ریشه هاى فساد را به دست آورد و در قطع آن بكوشد.
موسی نیز نخست سراغ «هارون» رفت و او را مورد بازجویى قرار داد و اگر او را رها مى كرد، وبه اصطلاح «یقه» دیگرى را مى گرفت، كار او اصولى و صحیح شمرده نمى شد.
ولى علت اینكه الواح را به دور انداخت و سر وریش هارون را گرفت و به سوى خود كشید، این كار، كاملاً جنبه تربیتى داشت تا از این راه ملت لجوج به عمق خطاى كار خود و یا به زشتى كردار خود پى ببرند تا هر چه زودتر صحنه را عوض كنند، و از گوساله پرستى به خداپرستى بازگردند.
مشاهده اینكه موسى الواح را به دور انداخت (الواحى كه براى دریافت آن چهل روز در میقات به سر برده بود) و با برادر این گونه گلاویز شد، سبب مى شود كه دیگران حساب كار خود را بكنند و دگرگونى عمیقى در روح وروان آنان پدید آید و عملاً عمق خطاى خود را درك نمایند. (منشور جاوید ج4 ص185)
در حقیقت این واکنش از یکسو روشنگر حال درونی موسی علیه السلام و التهاب و بی قراری و ناراحتی شدید او در برابر بت پرستی و انحراف آنها بود، و از سوی دیگر وسیله مؤثری برای تکان دادن مغزهای خفته بنی اسرائیل و توجه دادن آنها به زشتی فوق العاده اعمالشان.
بنابراین اگر فرضا انداختن الواح تورات در اینجا زنندگی داشته باشد و حمله به سوی برادر کار صحیحی به نظر نرسد. اما با توجه به این حقیقت که بدون ابزار این واکنش شدید، و عکس العمل پرهیجان، هیچگاه بنی اسرائیل به اهمیت و عمق خطای خویش پی نمی بردند و ممکن بود آثار بت پرستی در اعماق ذهنشان باقی بماند، این کار نه تنها نکوهیده نبود بلکه واجب و لازم محسوب می گردید.
و از اینجا روشن می شود که ما هیچ نیازی به توجیهاتی که بعضی از مفسران برای سازش دادن واکنش موسی (علیه السلام) با مقام عصمت انبیاء ذکر کرده اند نمی بینیم.
زیرا می توان گفت در اینجا موسی (علیه السلام) به قدری ناراحت شد که در هیچ لحظه از تاریخ بنی اسرائیل چنین ناراحتی و خشم شدیدی برای او رخ نداد، چون خود را در برابر بدترین صحنه ها یعنی انحراف از خداپرستی به سوی گوساله پرستی می دید و تمام آثار را در خطر مشاهده می کرد.
بنابراین انداختن الواح و مؤاخذه شدید برادر در چنین لحظه ای کاملا طبیعی بود.
این واکنش شدید و اظهار خشم اثر تربیتی فوق العاده ای در بنی اسرائیل گذارد، و صحنه را به کلی منقلب ساخت، در حالی که اگر موسی (علیه السلام) می خواست با کلمات نرم و ملایم آنها را اندرز دهد شاید کمتر سخنان او را می پذیرفتند. (تفسیر نمونه ج6 ص377)
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید