«عبداللَّه بن عباس» میگوید: «... بدین ترتیب علی علیهالسلام را کشانکشان نزد ابوبکر بردند، چون چشم ابوبکر به او افتاد فریاد زد او را رها کنید، علی علیهالسلام گفت: چه زود بر اهلبیت پیامبرتان هجوم آوردید! ای ابوبکر به کدام حق و کدام میراث و کدام سابقه مردم را به بیعت خویش فرامیخوانی! آیا تو دیروز به فرمان رسول خدا با من بیعت نکردی؟!
عمر گفت: ای علی! این حرفها را رها کن، به خدا سوگند اگر بیعت نکنی تو را به قتل میرسانیم!» (1)
و سرانجام پس از آنکه علی علیهالسلام و یاران اندک او گفتگوهایی با ابوبکر در مورد غصب خلافت کردند و پس از آنکه چندین بار آن گرامی را به قتل تهدید نمودند، دست او را گرفته و در حالی که دست خود را باز نمیکرد دست ابوبکر را به دست او زدند و به همین مقدار به عنوان بیعت قانع شدند و امیر مؤمنان به خانه بازگشت. (2)
علی علیهالسلام چون یاوری جز چند تن انگشتشمار نداشت طبق دستور و وصیت پیامبر (ص) که به او فرمود: «اگر یاورانی پیدا کردی با آنان جهاد کن و اگر یاوری نیافتی تحمل و صبر کن» (3) صبوری پیشه ساخت، و پیش از بیعت هم چند شب زهرا و حسن و حسین علیهمالسلام را همراه برمیداشت و به خانه مهاجرین و انصار مراجعه میفرمود، و سابقه خود و جریان تعیین خویش را توسط پیامبر (ص) در غدیر خم و سایر مسائل را به آنان یادآوری میکرد و از آنان برای رفع این انحراف و گمراهی کمک میطلبید، و برخی از آنان وعده کمک میدادند و علی علیهالسلام از آنان میخواست که بامداد بیایند و سلاخ خود را بیاورند و آماده جهاد باشند، اما بامداد جز چند نفر که از آنان جمله سلمان و ابوذر و مقداد بودند کسی نمیآمد، (4) و بدینسان آن گرامی را تنها گذاشتند و کار غاصبان بالا گرفت و حکومت ابوبکر استوار شد. (5)
پینوشت:
1. کتاب سقیفه سلیم بن قیس، ص 251-252، بحارالانوار، ج 28، ص 300-301
2. کتاب سقیفه سلیم بن قیس، ص 251-252، بحارالانوار، ج 28، ص 300-301
3. کتاب سقیفه سلیم بن قیس، ص 72-73 و 87، بحارالانوار، ج 28، ص 191،210،247؛ احتجاج طبرسی، ص 98، 110
4. کتاب سقیفه سلیم بن قیس، ص 81، 128؛ بحارالانوار، ج 28، ص 267-268؛ احتجاج طبرسی، ص 107 و نیز قسمتی از این مطلب در نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 6، ص 13 هم ذکر شده است.
5. یکی از راویان میگوید از امام علی بن موسی الرضا علیهما السلام پرسیدم: «چگونه مردم از امیرمؤمنان علیه السلام روی برتافتند و به دیگران روی آوردند در حالی که فضیلت و سابقه او در اسلام و منزلت او را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله میدانستند.
فرمود: با آنکه فضیلت او را میدانستند به دیگران روی آوردند، برای آنکه امیر مؤمنان از پدران و اجداد و برادران و عموها و دائیها و بستگان آنان که با خدا و رسولش مخالفت ورزیده بودند تعداد بسیاری را کشته بود، و کنیهای که از امیرمؤمنان در دل داشتند از این جهت بود. بنابراین خوش نداشتند که او بر ایشان فرمانروا شود و در مورد دیگران چنین کمیهای در دل نداشتند زیرا دیگران سابقه جهاد (و قتل مشرکان) در رکاب پیامبر مانند امیرمؤمنان نداشتند به همین جهت از او روی برتافتند و به غیر او روی آورند»(عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 81)
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید