میزان شگفتی های جهان آفرینش آنقدر زیاد اسـت که دانش روزافزون بشر، در برابر آن جلوه ی یک صفر را هم ندارد؛ هر روزی کـه از عمر جهان می گذرد و دامـنه ی عـلوم وسعت می یابد و سطح افکار بالاتر می رود، قیافه ی اسرار جدیدی نمایان می گردد و لذا نباید گمان کنیم که اسرار این عالم تمام شدنی و محدود است.
مخترع بزرگ آمریکائی «ادیسون» که صدها اختراع و اکتشاف در عـالم بشریت به نام وی ثبت شده است می گوید: «بشر با پیشرفت علمی هنوز یک میلیونیم از صدها میلیارد حقایق جهان را کشف نکرده است».
ولی خوشبختی از اینجاست که خداوند در وجود ما نیروی اسرارآمیزی بنام «فـکر» بـه ودیعت نهاده است که روز به روز بتوانیم قدم های برجسته تری برداریم و به شگفتی های موجودات این عالم آشناتر گردیم.
ما که به عجائب و بدایع جهان آفرینش توجه می کنیم و آنها را مورد بررسی قرار می دهیم باید اول به همین قوه ی مـرموز یـعنی «فکر» توجه کنیم؛ زیرا همین نیرو است که تمدن ها را بوجود آورده، رشته های علوم را تدوین، کتابها تألیف و کتابخانه ها تأسیس کرده است.
همین قوه ی حیرت انگیز است که انسان را بر همه ی مشکلات زنـدگی پیـروز میکند، و هر روزی در زندگی طرح جدیدی می ریزد همین نیروی بدیع و فعال است که لحظه ای وقفه و رکورد به خود راه نمی دهد و با فعالیت خستگی ناپذیری کاروان بشریت را در مسیر اجتماع پیش می برد.
با مختصر تـوجهی؛ نـمونه ی فـعالیت فکر را در وجود خود می بینیم: مـا در یـک نـقطه ای از زمین نشسته ایم ولی فکر ما آسمان ها را قلمرو تاخت و تاز خود قرار می دهد، ما ساکنیم اما آن مسافت های بسیار دور و دراز را زیر پا می گذارد؛ این نـیروی فـعال هـیچ گاه برای جولان خود مرزی قائل نیست و لذا گاهی کـهکشان ها را مـورد بررسی قرار می دهد، زمانی به اعماق اقیانوس ها راه پیدا می کند؛ گاهی آنقدر دقیق و موشکاف می شود که ابعاد اتم را اندازه گیری می کند، زمـانی آن انـدازه اوج می گیرد که ماوراء جو را تسخیر می نماید.
بشر تاکنون موجودی سـریع السیرتر از نور کشف نکرده است، می دانیم که نور در هر ثانیه سیصد هزار کیلومتر راه طی می کند، یعنی می تواند در یـک ثـانیه هـفت مرتبه، دوره کره ی زمین بگردد ولی این سرعت اصلا با سرعت و فعالیت نـیروی «فـکر» قابل مقایسه نیست.
به عبارت روشن تر فکر اساسا «زمان» ندارد.
امتیاز انسان از حیوان
انسان گرچه هنگامی کـه چـشم به این جهان می گشاید بسیار ضعیف است، جز گریه دلخراش و مکیدن پستان چیزی بـلد نـیست؛ ولی رفـته رفته در نتیجه رشد قوه ی «فکر» با عوامل طبیعت آشنا می شود و بر آنها تسلط مـی یابد، مـواد اولیـه زندگی را از دل زمین بدست می آورد، وسیله آسایش خود را در سایه ی صنایع گوناگون فراهم می سازد؛ از دریا و صـحرا بـهره برداری می کند؛ از لابلای طبقات خاک و آب گنج ها و ذخائر فراوانی تحصیل می نماید، علم ها پدید می آورد، حـوادث و تـجربه های گـذشته را به زنجیر تاریخ کشیده برای آینده حفظ می کند، و بالاخره علاوه بر مهار کردن قوای طـبیعت، کـمر همت برای تسخیر سیارات آسمانی می بندد.
آری کلیه اختراعات و اکتشافات شگرفی که در صحنه ی اجـتماع بـشر خـودنمائی می کند و تحول عجیبی در رژیم زندگی بوجود می آورد، همه و همه محصول این نیروی نیرومند است.
جـانداران دیـگر که دارای زندگی اجتماعی هستند و همچنین بعضی از حیواناتی که در حال انفراد زندگی مـی کنند؛ بـطوری کـه معروف است دارای غرائزی هستند که طبق آن اعمال عجیبی انجام می دهند، ولی هیچ گاه نباید غریزه را بـا فـکر اشـتباه کنیم مثلا:
زنبور عسل در زندگی خود تشکیلات قابل توجهی دارد عصاره ی گلها را مـی مکد و غـذای لذت بخشی فراهم می نماید؛ لانه شش گوشه منظم می سازد و نوزادهای خود را با طرز جالبی تربیت می کند.
و همچنین مـورچگان زنـدگی اجتماعی داشته مخصوصا به آشیانه و وطن خود علاقه شایانی دارند و لانه ی خود را بـه طبقات مـنظمی بنا می کنند. در فصل تابستان با کمال جـدیت بـرای زمـستان خود خوار بار را در انبار مخصوصی ذخیره مـی نمایند و بـا مهارت عجیبی دانه ها را نگهداری می کنند که سبز نشود و ضمنا فاسد هم نگردد؛ حـتی در دامـپروری یعنی، در تربیت و نگهداری بعضی از حـشرات بـه منظور استفاده از مـوادی کـه از بـدن آنها ترشح می کند مهارت خاصی دارنـد.
طـرز زندگی موریانه بسیار جالب است: عمارت های خود را با سیمان خیلی محکمی بـنا مـی کند و از اجتماع آنها خیابان های مرتب و منظمی بـه وجود می آورد،تقسیم کار در مـیان افـراد با طرز دقیقی انجام مـی گیرد و هـمچنین بسیاری از حیوانات دیگر در طرز لانه ساختن و تهیه ی غذا و تربیت نوزاد خود دقت هائی بـکار مـی برند که بسیار جالب می باشد، ولی هـمه ی ایـنها نتیجه ی غریزه هائی اسـت کـه در وجود آنها بطور خـودکار تـعبیه شده است؛و لذا همیشه یکنواخت و ثابت است،تفنن و تنوع ندارد.
اما انسان روز بروز در نتیجه ی قـوه ی «فـکر» رژیم خود را عوض می کند و نقش نـوینی طـرح می نماید و تـحولات و تـغییرات دامـنه داری پدید می آورد.
جهان کـوچک و قدرت بزرگ
بسیاری از افراد با اینکه سالها در این عالم زندگی کرده اند؛ دقیقه ای به عجائب جهانی که در لوح ذهـن آنـها مرتسم است توجه ننمودهاند؛ شما هـر مـنظرهای را کـه از آغـاز عـمر دیده؛ و هر آوازه ای را کـه شنیده و هر مطلبی را که خوانده اید و بالاخره هر موضوعی را که ادراک نموده اید، خورشید و ماه، آسمان و زمین، دریا و صـحرا، کـوه و کـاه، آشنا و بیگانه، کوچک و بزرگ؛ همه و همه در ایـن گـنجینه ی عـجیب بـایگانی شـده اسـت، علاوه بر اینکه کلیه ی معلومات شما در این مخزن(ذهن)نگهداری می شود خلاقیت وصف ناپذیری دارد یعنی هر چیزی را که بخواهید فورا ایجاد می کنید حتی چیزهائی را که خارج از وجـود شما وجود ندارد،راستی این خلاقیت که برای نفس آدمی است نمونه بارزیست از قدرت خداوند احسن الخالقین که این اندازه قدرت و اختیار بنفس انسان داده که هرچه را بخواهد می آفریند، حتی بـه عقیده ی بـعضی منظور از حدیث: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» یعنی «هر- کس نفس خود را بشناسد پروردگار خود را شناخته است» همین موضوع خلاقیت نفس است.
چراغ روشن در جهان تاریک
در وجود هـر فـردی،چراغی از جهان غیب روشن شده است که وی را به آنچه خیر و صلاح است رهبری می کند و آثار زیانبخش مضرات را اعلام می نماید، این چراغ روشن «فـکر» اسـت فکر نیروئی است فوق نیروهای مـاده ی بـی جان یعنی: نتیجه ی ترکیب عناصر ماده نیست و جنبه ی «ماوراء الطبیعی»دارد.
مغز با جمیع محتویات خود،در طول عمر یک فرد،چندین بار عوض میشود ولی افـکار و مـعلومات شخص در تمام این مدت ثـابت و پا بـرجا می ماند؛ و همین موضوع دلیل است که افکار خاصیت ماده مغزی نیست.
البته در این مقاله کوتاه ما نمی توانیم دلائلی را که فلاسفه برای مادی نبود ن«فکر» و سایر خواص روحی بیان کردهاند،یادآور شویم (به جلد اول کتاب اصول فلسفه مراجعه فرمائید.) ولی ایـن نـکته را نیز نمی توانیم ناگفته بگذاریم که فکر و سایر نمونه های نفسانی، خاصیت و اثر ماده نیست و هیچ گاه با انرژی حرارتی و مکانیکی و فیزیکی و شیمیائی که مادی هستند قابل مقایسه نیست.
بدون تردید از این نـیروی فـوق ماده روزنـهای بماوراء طبیعت باز میگردد و وجود آفریننده ی انسان متفکر را ثابت می سازد «کرسی موریسن» میگوید: «ظهور انسان عاقل مـتفکر در میان حیوانات امری خطیر و غامض تر از آن است که تصور کنیم این ظـهور، مـعلول تـحول ماده است و دست خالقی در آن دخالت نداشته است»
باز می گوید: «ماده جز برطبق قوانین و نظامات خود عملی انـجام نـمی دهد؛ ذرات و اتم ها تابع قوانین مربوط به قوه ی جاذبه زمین و فعل و انفعال های شیمیائی و تأثیرات هوا و الکـتریسته هـستند مـاده از خود ابتکار ندارد و فقط حیات(قوای روحی)است که هر لحظه نقش های تازه و موجودات بـدیع به عرصه وجود می آورد.»(نقل از کتاب راز آفرینش انسان)
اولین نقطه ی توجه فکر
نخستین مـوضوعی که پیش از همه چـیز فـکر آدمی را به خود جلب می کند و هر فردی اعم از متمدن و وحشی در اولین قدم رشد فکری، به این موضوع توجه می نماید، موضوع مبدء جهان یعنی خدا است، اولین سؤالی که طبیعت کنجکاو بشر از خود مـی کند این است که من چیستم و جهانی که در آن هستم چیست؟
انسان وقتی که در نظام شب و روز، طلوع و غروب خورشید و ماه و ستارگان، فصول منظم سال، روئیدن گیاهان؛ پیدایش جانوران و بالاخره در وجود اسرارآمیز خود فکر می کند غرق در حـیرت مـی گردد و از خود سؤال می کند:
که در پیکر تن روان آفرید؟ که بخشید عقل و که جان آفرید؟ که گلگونه بر گونه ی لاله کرد؟ که پیرایه ی غنچه از ژاله کرد؟ که بر تارک چرخ افسر نهاد؟ که در سنگ یاقوت احمر نهاد؟ که شمع شـب افروز مـه برفروخت؟ که در مجمر گلستان عود سوخت؟ زمین را که گسترد بر روی آب؟ که در دانه کرد از سرشک سحاب؟
«فکر» ای سؤالات را پاسخ می دهد و آدمی را به آن قدرتی که بر همه ی کـائنات حـکومت می کند رهبری می کند، زیرا نظام شگرف این جهان؛ با گویاترین زبان و رساترین بیان دل و دیده ی هر صاحبدل و صاحب نظر را به قدرت و حکمت خداوند متعال جلب می کند، آری: دل گواهست که در پرده دل آرائی هست هستی قـطره دلیـل اسـت که دریائی هست
شکی نـیست کـه هـرچه بیشتر فکر کند؛ معرفت وی کامل تر خواهد شد، روی همین اصل پیشوایان عالی مقام دین مقدس اسلام ما را بتفکر در موجودات این عالم تشویق مـی نمودند.
امـیر مـؤمنان علی علیه السلام می فرمودند: «لا عبادة کالتفکر فی صـنعة الله» یـعنی: «هیچ عبادتی مانند فکر کردن در مصنوعات پروردگار عالم نیست».
چون در سال گذشته در شماره ی 8 در مقاله ی «عقائد و مذاهب» راجع به اسرار دسـتگاه اعـصاب انـسان بحث شده است ما در این باره به همین مقاله که مـربوط به «فکر» است قناعت می کنیم و در شماره ی بعد باز درباره ی حواس انسان بحث خواهیم کرد.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید