خداوند حضرت علی علیهالسلام را به امامت برگزید، ولی آنحضرت به مردم میفرماید: مرا رها کنید و بروید دنبال کسی دیگر. من به عنوان وکیل یا معاون شما باشم بهتر از اینکه امام یا خلیفه بشوم.
پاسخ اشکال: امامت، منصبی الهی بوده و خود خداوند، فرد مورد نظر را برگزیده و بهوسیله پیامبر اکرم صلاللهعلیهوآلهوسلم معرفی کرده است.
از طرف دیگر، در تاریخ اسلام دورانهایی وجود دارد که در آن، ائمه اطهار از پذیرش خلافت سرباز زده و حتی گاه زعامت مسلمانان را با شرایطی به دیگرانی چون معاویه سپردهاند. به نظر میرسد رفع این تناقض ظاهری را باید در این نکات جستوجو کرد:
1- نکته مهم اینکه؛ بهدست آوردن حکومت برای ائمه اطهار علیهمالسلام، هدف اصلی نبوده است، بلکه بهدست آوردن این مقام به این جهت بوده که بتوانند دین اسلام را زنده نگه دارند و دستورات الهی را بهصورت کامل برپا کنند؛ مسئولیتی که قطعاً دیگران از انجام کامل آن ناتوانند و زمانی که بهدست آوردن حکومت و مصلحت اسلام و مسلمانان در مقابل یکدیگر قرار میگیرد، طبیعی است که اسلام و دین الهی از اهمیت بیشتری برخوردار بوده و نمیتوان به هر قیمتی مقام حکومت را بهدست آورد.
2- امام علی و سایر امامان علیهمالسلام، تمام تلاش خود را برای بهدست آوردن خلافت به جهت برپایی اسلام و خدمت به مردم انجام داده بودند و هرگز از این مسئولیت فرار نکردند؛ و حتی نزدیکان آنها نیز در این راه تمام تلاش خود را انجام دادند؛ برای نمونه حضرت زهرا سلاماللهعلیها، در دفاع از حریم ولایت به در خانه اصحاب میرود و بیعت غدیر را به آنها گوشزد میکند و حتی در مسجد رسول خدا صلاللهعلیهوآلهوسلم خطبه بسیار قدرتمندی میخواند. همچنین امام علی علیهالسلام نیز تا مدتها از پذیرش بیعت با خلیفه اول سرباز میزند و مدعیان را شایسته خلافت نمیداند و موارد دیگر که از سایر ائمه نیز نقل شده است.
3- امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در گفتاری به صراحت بیان میکند که چرا بعد از 25 سال از پذیرش زعامت مسلمانان سرباز زده در حالی که خداوند او را به این مقام برگزیده بود و او نیز خود را شایسته این مقام میدانست: «رهایم کنید و غیر مرا بخواهید؛ زیرا ما با حادثهاى روبهرو هستیم که آنرا چهرهها و رنگهاست، حادثهاى که دلها بر آن استوار، و عقلها بر آن پایدار نمیماند. آفاق حقیقت را ابر سیاه گرفته، و راه مستقیم دگرگون و ناشناخته شده است. بدانید اگر خواسته شما را پاسخ دهم بر اساس آنچه خود میدانم با شما رفتار میکنم، و به گفتار هیچ گوینده و سرزنش هیچ سرزنشکنندهاى توجه نمیکنم. و اگر رهایم کنید مانند یکى از شما خواهم بود، و شاید شنواتر و فرمانبردارتر از شما براى کسى باشم که حکومت خود را به او میسپارید. و من براى شما به وزارت بنشینم بهتر از قیام به امارت است». («دعونی و التمسوا غیری فإنا مستقبلون أمراً له وجوه و ألوان لا تقوم له القلوب و لا تثبت علیه العقول و إن الآفاق قد أغامت و المحجة قد تنکرت. و اعلموا أنی إن أجبتکم رکبت بکم ما أعلم و لم أصغ إلى قول القائل و عتب العاتب و إن ترکتمونی فأنا کأحدکم و لعلی أسمعکم و أطوعکم لمن ولیتموه أمرکم و أنا لکم وزیراً خیر لکم منی أمیرا»؛ شریف الرضی، محمدبن حسین، نهجالبلاغه، محقق، صبحی صالح، خطبه 92/136، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق)
آری؛ آینده نیز همین را نشان داد و تاریخ ثبت کرد که مشکلات و مسایل بسیاری بعد از حکومت امام بهوجود آمد و مردم نیز از پیروی امام سرباز زدند به نوعی که امام، مردم را اینگونه خطاب میکند: «اف بر شما، که از توبیختان به تنگ آمدهام. آیا در عوض حیات دائمى به زندگى دنیا راضى شدهاید؟ و بهجاى عزت به ذلت دل خوش کردهاید؟ چون شما را به جهاد دعوت میکنم دیدگانتان به گردش میافتد گویى به سختى جان کندن دچار شده، و در بیهوشى غفلت فرو رفتهاید، بهطورى که راه گفت و شنودتان با من بسته میشود و در پاسخ من دچار سرگردانى میشوید گویى دلتان گرفتار اختلال شده و عقلتان از کار افتاده است. هیچگاه براى من مردم مطمئنى نیستید و پشتوانه قابل توجهى نمیباشید، و یاران توانمندى نیستید که به شما نیاز افتد». (همان/خطبه 34/78)
4- اما در مورد امام حسن علیهالسلام ؛ ایشان حدود شش ماه جانشین پدر خود بود و حتی لشکری برای جنگ با معاویه فراهم آورد، اما این سپاه پراکندگیهای بسیار داشت و عملاً از هم پاشیده شد و امام مجبور به ترک جنگ و پذیرش صلح شد. اما این به معنای پذیرش اینکه امام، معاویه را جانشین پیامبر صلاللهعلیهوآلهوسلم بداند نیست، بلکه حتی در برخی منابع آمده که امام حسن در صلحنامه خود با معاویه شرط کرد که او را امیرالمؤمنین نخوانده و بدین طریق به او مشروعیت ندهد: «بایع الحسنبن علی صلوات الله علیه معاویة على أن لا یسمیه أمیرالمؤمنین». («امام حسن علیهالسلام با معاویه بیعت و صلح فرمود با شروطی از جمله اینکه او را امیرالمؤمنین نخوانند»؛ شیخ صدوق، عللالشرایع/1/212، قم، کتاب فروشی داوری، چاپ اول، 1385ش؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار/44/2، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق) امام حسن علیهالسلام همچون امام علی علیهالسلام که مجبور به بیعت با خلفا شد، با معاویه بیعت کرد و شاید این بیعت از باب «براى مردم حاکمى لازم است چه نیکوکار و چه بدکار، که مؤمن در عرصه حکومت او به راه حقش ادامه دهد» («إنه لا بد للناس من أمیر بر أو فاجر یعمل فی إمرته المؤمن»؛ نهجالبلاغة/خطبه40/82) بوده باشد.
5- علاوه بر موارد جزئی که ذکر آن گذشت، به صورت کلی میتوان نبود یاران مورد اطمینان به اندازه کافی را از علل اصلی رد حکومت توسط ائمه دانست علاوه بر این دو امام، از ائمه دیگر نیز چنین چیزهایی نقل شده (برای نمونه «وارد شدن صحابی امام صادق علیهالسلام در تنور پر از آتش»)، و این به جهت حفظ اسلام و تشیع بوده است؛ همانطور که در برخی زمانها شهادت و قیام، لازمه حفظ اسلام میباشد.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید