نهضت جهانی اسلام، با مخالفت و ستیزدگی قریش؛ بلکه عـموم بت پرستان شبه جزیره، آغاز گردید و آنان با دسیسه های گوناگونی؛ برای خاموش ساختن ایـن مشعل آسمانی، وارد کار شـدند، ولی هرچه کوشیدند؛ کمتر نتیجه گرفتند؛ و آخرین تکیه گاه خیالی آنان، این بود که پایه های این نهضت، با مرگ و درگذشت صاحب رسالت فرو می ریزد؛ و بسان دعوت برخی از افراد که پیش از پیامبر می زیستند بـه خاموشی می گراید. (مانند ورقة بن نوفل که از مطالعه برخی کـتاب های مـسیحیان آئین بت پرستی را ترک کرده و به مسیحیت گرویده بود.)
قرآن مجید؛ که در بسیاری از آیات خود؛ دسیسه ها و خیمه شب بازی های آنان را منعکس کرده؛ این بار، اندیشه مرگ پیامبر را که آخرین پناهگاه پنداری گروه بت پرست بود؛ در آیه زیر منعکس می کند و مـی فرماید: «ام یـقولون شاعر نتربّص به ریب المنون؛ قل تربّصوا فانّی معکم من المتربّصین، ام تأمرهم احلامهم بهذا ام هم قوم طاغون» (سوره طور، آیه های 30-32)
«بلکه می گویند که پیامبری شاعری است که انتظار مرگ او را مـی کشیم،بـگو انتظار بکشید من نیز مانند شما در انتظار به سر می برم؛ آیا افکار خام، آنها را به این فکر وادار می کند،یا اینکه آنان گروه سرکشند.»
فعلا کار نداریم که چگونه تمام نقشه های دشمن یکی پس از دیگری نقش برآب شد، و دشمن نتوانست از نفوذ اسلام جلوگیری کند، بـلکه کـاوش مـا فعلاً پیرامون همین نقشه اخیر اسـت کـه چـگونه من توان پایداری نهضت را پس از مرگ پیامبر گرامی تضمین نمود به طوری که مرگ پیامبر، مایه رکورد و یا عقبگرد نهضت نـشود. در ایـن جا دو راه وجود دارد که درباره هر دو به بحث و گفتگو مـی پردازیم:
الفـ: رشد فکری و عقلی امت اسلامی به حدی برسد که بتوانند پس از درگذشت پیامبر گرامی، تضمین نمود به طوری که مـرگ پیـامبر، مـایه رکورد نهضت نو بنیاد اسلام را بسان عهد رسالت رهبری کـنند؛ و نهضت را از هر نوع گرایش چپ و راست حفاظت نموده و امت و نسل های آینده را به «صراط مستقیم» سوق دهند.
رهبری هـمه جـانبه «امـت» پس از درگذشت پیامبر، در گرو شرایطی بود که متاسفانه نوعاً افراد فاقد آن بـودند، و به طور اجمال می گوئیم:
جهش همه جانبه و دگرگونی عمیق در دل یک ملت، کار یک روز دو روز و یـا بـه یـک سال و ده سال نیست و پایه گذار انقلاب؛ که می خواهد نهضت خود را به صـورت یـک آئیـن جاوید در تمام ادوار، ثابت و استوار درآورد؛ نمی تواند در مدت کوتاهی به این هدف نائل گردد، بلکه پایـداری انـقلاب و رسـوخ آن در قلوب و دل های مردم، به نحوی که پیروان آن، پس از درگذشت پایه گذار نهضت؛ گامی به عقب نـنهند و بـه روش های دیرینه و آداب و اخلاق نیاکان خود باز نگردند؛ فرد یا افراد برجسته و فـوق العـاده ای لازم دارد که زمام امور را به دست گیرند؛ و با مراقبت های عملی؛ و تبلیغات پیگیر جامعه را از هـر نـوع گرایش نامطلوب صیانت نمایند تا روزی که نسلی بگذرد و نسل نوئی که از روز نخست بـا آداب و اخـلاق اسـلامی خوی گرفته اند، جای نسل پیشین را بگیرد و اگر چنین نقشه ای در کار نباشد؛ گروه زیادی از مردم؛ پس از درگـذشت پایـه گذار نهضت؛ گام به عقب نهاده و به روش های دیرینه باز می گردند.
در میان تـمام نـهضت های آسـمانی؛ اسلام خصوصیت دیگری داشت، وجود چنین افراد برجسته را در پایداری نهضت لازم و ضروری می ساخت زیرا آئین اسـلام در مـیان جـمعیتی پدید آمد که از عقب افتاده ترین ملل جهان بودند و از نظر نظامات اجتماعی و اخـلاقی و سـایر جلوه های تمدن انسانی، در محرومیت کاملی به سر می بردند.
از سنن مذهبی جز مراسم حج که آن را از نـیاکان بـه ارث برده بودند؛ با چیز دیگری آشنا نبودند؛ تعالیم موسی و عیسی به سـرزمین آنـان نفوذ نکرده اند و اکثریت مردم حجاز از آن بی بهره بـودند و در بـرابر آن، عـقاید و رسوم جاهلیت کاملاً در دل آنها رسوخ کرده، و بـا روح و روان آنان آمیخته شده بود.
هر نوع جهش مذهبی در میان این نوع ملل مـمکن اسـت به آسانی صورت گیرد؛ ولی ادامـه و نـگاهداری آن در مـیان ایـن افـراد که عوامل منفی در روح و روان آنان لانه گـزیده بـود به مراقبت های پیگیر زیادی نیاز نداشت که آنان را از هر نوع انحراف بـاز دارد.
حـوادث رقت بار صحنه های نبرد «احمد» و «حنین» کـه هواداران نهضت گرما گـرم نـبرد، از دور صاحب رسالت،پراکنده شدند؛و او را در مـیدان نـبرد تنها گذاردند؛ گواه روشنی است که صحابه پیامبر از نظر رشد فکری و عقلی بـه پایـه ای نرسیده بودند که پیامبر گـرامی اداره امـور را بـه دست آنان بـسپارد، و آخـرین نقشه دشمن را که مـترصد مـرگ پیامبر بود، با اراده حکیمانه امت نقش بر آب سازد.
این همان امت رشد یافته اسـت! کـه پس از درگذشت پیامبر، به کانون اختلاف تـبدیل شـده و به صـورت دسـته های مـتعدد در آمدند.
واگذاری کار رهـبری به خود امت نمی توانست نظر صاحب رسالت را تأمین کند و نقشه دشمن را که مترصد مرگ پیـامبر بـود نقش بر آب سازد، بلکه باید در ایـنجا چـاره دیـگر انـدیشید کـه اکنون به آن اشـاره می کنیم:
ب-برای پایداری نهضت، راه آسان و بی درد سر این است که از طرف خداوند فرد لایق و شایسته ای که از نـظر ایـمان و اعـتقاد به اصول و فروغ نهضت، بسان پیامبر بـاشد؛ بـرای رهـبری نـهضت انـتخاب گـردد و در پرتو ایمان نیرومند، و علم و سریع و گسترده؛ و مصونیت از خطا و لغزش رهبری انقلاب را به عهده گرفته و پایداری آن را تضمین کند.
این همان مطلبی است که مکتب تشیع مدعی صحت و اسـتواری آن است و شواهد تاریخی فراوانی گواهی می دهد که پیامبر گرامی در روز هیجدهم ذیحجة الحرام هنگام بازگشت از «حجة الوداع» گره را از این راه گشود و با تعیین وصی و جانشین از طرف خداوند پایداری انقلاب را تضمین نمود.
پیامبر گـرامی در سـال دهم هجرت برای تعلیم مراسم حج به مکه عزیمت نمود تا فریضه حج را بگزارد. این بار انجام این فریضه با آخرین سال عمر پیامبر عزیز مصادف گردید؛ و از این جـهت آن را «حـجة الوداع» نامیدند. افرادی که تا 120 هزار تخمین زده شدهاند.
مراسم حج به پایان رسید؛ پیـامبر راه مـدینه را، درحالیکه گروه انبوهی او را بدرقه مـی کردند و جـز کسانی که در مکه به او پیوسته بودند، همگی در رکاب او بودند، در پیش گرفت. کاروان به پهنه ی بی آبی که به نام «غدیر خم» که در سه میلی «جـحفه» (جـحفة که در چند میلی «رابغ» که بر سر راه مدینه است قرار دارد؛ یکی از میقات ها است و زائران خانه خدا مـی توانند از آنجا احرام ببندند.) قـرار دارد، رسید ناگهان پیک وحـی فـرود آمد و به پیامبر فرمان توقف داد و پیامبر نیز دستور داد که همه از حرکت باز ایستند و بازماندگان فرا رسند.
کاروانیان از توقف ناگهانی و به ظاهر بی موقع پیامبر در این منطقه داغ و بی آب،آن هم در نیم روزی گرم کـه هـرم آفتاب بس سوزنده و زمین تفتیده بود؛در شگفت ماندند.
مردم زیر لب های خود می گفتند: فرمان بزرگی از جانب خدا رسیده است و در اهمیت فرمان این اندازه بس که به پیامبر ماموریت داده کـه در ایـن شرایط نامساعد، همه مردم را از حرکت باز دارد و فرمان خدا را ابـلاغ کـند.
فـرمان خدا برای رسول گرامی طی آیه زیر بیان گردید: «یا ایّها الرّسول بلّغ ما انزل الیک مـن ربـّک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و اللّه یعصمک من النّاس» (سوره مائده آیه 67)
این پیـامبر، بـرسان آنـچه از پروردگارت بر تو فرود آمده است،و اگر نرسانی رسالت خدای را به جا نیاورده ای و خداوند تـو را از گزند مردم حفظ می کند. دقت در مضمون آیه ها را به نکات زیر رهبری می کند:
اولا: فـرمانی که پیامبر برای ابـلاغ آن ماموریت پیدا کرده بود؛ آنچنان خطیر و عظیم بود که هرگاه پیامبر (بر فرض محال) در رساندن آن خوف و ترسی به خود راه می داد، و آن را ابلاغ نمیکرد، رسالت خود را انجام نداده بود، بلکه با انجام ایـن ماموریت رسالت وی تکمیل خواهد گشت.
و به عبارت دیگر هرگز مقصود از«ما انزل» (چیزی که بر تو نازل گردیده) مجموع آیات قرآن و دستورهای اسلامی نیست؛ زیرا ناگفته پیدا است که هرگاه پیـامبر مـجموع دستورهای الهی را ابلاغ نکند رسالت خود را انجام نداده است و یک چنین امر بدیهی نیاز به نزول آیه ندارد. بلکه مقصود از آن، ابلاغ موضوع خاصی است که ابلاغ آن مکمل رسالت شمرده مـی شود و تـا ابلاغ نگردد وظیفه خطیر رسالت، رنگ کمال به خود نمی گیرد.
بنابراین باید مورد ماموریت یکی از اصول مهم اسلامی باشد که بار دیگر اصول و فروغ اسلامی پیوستگی داشته پس از یـگانگی خـدا، و رسالت پیامبر امر خطیری شمرده شود.
ثانیا: از نظر محاسبات اجتماعی؛ پیامبر احتمال می داد که در طریق انجام این ماموریت ممکن است از جانب مردم آسیبی به او برسد؛ و خداوند برای تقویت اراده پیـامبر مـی فرماید: «و اللّه یـعصمک من الناس» خداوند ترا از آزار و آسـیب مـردم حـفظ می کند.
اکنون باید دید در میان احتمالاتی که مفسران اسلامی در تعیین موضوع ماموریت گفته اند؛ کدام به مضمون آیه نزدیک تر است.
محدثان شـیعه و هـمچنین سـی تن (مرحوم علامه امینی نام و خصوصیات این سی تن را در اثـر نـفیس خـود (الغدیر) ج 1 ص 196- 209 به طور گسترده بیان کرده است و کافی است که در میان آنـان افـرادی مانند «طبری» «ابو نعیم اصفهانی»، «ابن عساکر» و «ابو اسحاق حموینی» و «جلال الدین سیوطی» و...به چشم مـی خورند و از مـیان صـحابه پیامبر، از این عباس و ابو سعید خدری و براء بن عازب نقل شده اسـت.) از محدثان بزرگ اهل تسنن می گویند که آیه در مـورد غـدیر خم نازل گردیده، روزی که خدا به پیامبر ماموریت داد که علی را به عنوان «مولای مؤمنان» معرفی کند.
ولایت و جانشینی امـام از پیـامبر از مـوضوعات خطیر و پر اهمیتی بود که جا داشت ابلاغ آن مکمل رسالت گـردد و خودداری در بیان آن، مایه نقص در امر رسالت شمرده شود.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید