لا عبد غیرک و قد جعلک الله حرا «علی علیه السلام» (بنده ی دگـران مـباش بـا آنکه خدایت آزاد آفریده)
به دنبال اختناق های قرون وسطائی و آزارها و شکنجه های زورمندان و فسادهای کلیسا؛ظهور تمدن جـدید، طبعا با یک نوع آزادی خواهی همراه بود و کلمه آزادی یکی از شعارهای تمدن جـدید شد،و همه جا دوشادوش آن پیـش آمـد؛تا آنجا که حس مرده ی آزادی خواهی در ملل بزرگ و کوچک بیدار شد و همگان این ندا را بلند کردند و جمعی معتقدند به آن رسیدهاند و گروهی هم در آستانه آن قرار گرفته و مردمی هم دورنمای آزادی را با آه و آرزو و یا بـا داد و فریاد، تماشا می کنند و روی هم رفته این کلمه به عنوان یک خاطره ی خوش یا یک ایده ی بزرگ جای خود را در دل ها باز کرده است و کمکم در کلیه شئون انسان ها هم سر زده و می رود که به معنای وسیع و نـامحدود خـود همه جا حکومت کند گو اینکه تغییر شکل داده و در قیافه «بی بند و باری» جلوه می نماید! بدین مناسبت فعلا به عنوان یک مدخل برای این بحث دامنه دار، سطور ذیل را از نظر خوانندگان می گذرانیم:
بشر فطرتا می خواهد کـه آزادانـه به آنچه میل دارد عمل کند، در انتخاب خوراک و لباس و مسکن، گفتار و فکر و عقیده و بالاخره کلیه شئون آزاد باشد و هیچ گونه محدودیتی از هیچ نایه برایش پیش نیاید ولی از طرفی هم با احساس احتیاج به همنوعان خـود و فـطرت اجتماعی، می خواهد که با مردم دیگر آمیزش کند و چون تمایلات نامحدود و منافع محدود است، طبعاً منافع پیش خواهد آمد، و چون مجبور است که با مردم آمیزش کند،از اینجا یک نوع مـحدودیت های اجـتماعی پیـش می آید و این حس طبعاً غـریزه ی اول را تـعدیل و کـنترل می کند. تا اینجا آزادی مطلق تا اندازهای محدود شد، محدود بحدود و مقررات خاص اجتماعی. اگر بخواهد آزاد با مردم زندگی کند باید بـه آزادی دیـگران صـدمه نزند. مال و عرض، جان و ناموس و بالاخره منافع دیـگران را در خـطر نیاندازد. چون واکنش و عکسل العمل اجتماعی تعرض و سلب آزادی دیگران سلب آزادی از خود اوست! به هر اندازه که افراد مجتمع زیادتر و بـهره های مـحیط کـمتر باشد قوانین و مقررات و محدودیتها بیشتر می شود تا از اصطکاک منافع و در نـتیجه نزاع و اختلاف و بالاخره هرج و مرج جلوگیری کند.
جوامع متمدن هدفی جز حفظ نظام اجتماعی ندارند و قلمرو مقررات آنها هـم از حـدود اجـتماع و مصالح اجتماعی تجاوز نمی کند، ولی محیط فکر و عمل،اخلاق و عقیده و روح را آزاد گذاردهاند، و تـلاش های آنـها در این مورد،اگر هم باشد از حدود تشریفات نمی گذرد!
اما اسلام: اسلام محیط وسیعتری را در نظر گرفته اسـت. او مـی خواهد اجـتماع منظم باشد؛ فکر منظم باشد، اخلاق پاک، عمل صحیح، روح هم متکامل و آزاد بـاشد... لذا در هـمه شـئون دستور دارد او به همه جا سر می زند و از همه جا پیروز بیرون می آید،به اعماق دل و روح، به زبان و گوش و سایر اعضاء یـک فـرد، بـه افراد، به اجتماعات، به ملل، به جامعه انسانیت، به همه چیز توجه دارد.
او می خواهد همانطور که نظم و سازش عمومی بین دسـتگاه های عـالم، بین اجرام سماوی و نوامیس طبیعی برقرار است، همین طور هم روابط و نظم صحیح بـین پدیـده های فـکری، زندگی مادی و معنوی، بین افراد و جوامع، بین زندگی این سرا و سرای دیگر برقرار بـاشد.
سـعادت نوامیس طبیعی و کلیه ی پدیده های کوچک و بزرگ دستگاه آفرینش در آن است که در مسیر معین خـود، بـه پیـروی از نظام عمومی عالم حرکت کنند، یک الکترون اگر از مدار خود در دل اتم بیرون رود موجب انفجار مـی شود و آتـشی تولید می کند که خانمان ها را بر باد می دهد.
سعادت انسان ها هم در آن است کـه از نـظام و مـقررات عمومی عوالم و جهات مختلف انسانی تخلف نکنند. انسان چون انسان است شئون مختلف مادی و مـعنوی دارد و آن نـظامی که هـمه این شئون را اداره کرده و بهم پیوند دهد می تواند برای مجتمع بشری کاخ سـعادتی در مـحیط تشریع، همچون کاخ رفیع عالم هستی در محیط تکوین ،بسازد تخلف از مدار چنین نظامی،موجب آشفتگی و درهـم ریختگی کـلیه شئون انسانی است.
حریت در اسلام
در کلمات پیشوایان دینی کلمه حر-احرار، اسـتعمال شـده است، و مقصود از آن آزادی از قید بندگی خلق و مادیات و سـتایش و کـرنش در مـقابل پول و قدرت است اسلام می خواهد کششها، محبت ها، تـوجه ها هـمه به یک طرف باشد: بآنکه پدیدآورنده ی همه چیز است. او می خواهد بشر از قید اسارت خـلق بـرهد تا آزاد شود. لا تکن عبد غـیرک و قـد جعلک الله حـرا(عـلی-ع): بنده ی دگران مباش،با آنکه خـدایت آزاد آفـریده است.
به سرباز وارسته و آزادفکر اسلام،حر بن یزید ریاحی،گفتند:بخ بـخ انـت حر کما سمیت فی الدنیا و الاخـرة (حسین بن علی عـلیه السـّلام) مرحبا به تو،تو در دنیا و آخـرت آزادی هـمانطور که نامت را «حر»گذاردند.
او آزاد فکر کرد و در مسیر عدالت واقعی و مدار سعادت انسانی وارد شـده و آزاد شـد.
اسلام بندگی غیرخدا را امضا نـمیکند خـواه بـت باشد یا مـاه و سـتاره و خواه زورمند و حاکم و فـرمانده،حـکومتها برای حفظ نظام اجتماعند نه برای مکیدن خون اجتماع و پایمال کردن حقوق آنان!
حـاکم حـق ندارد به حقوق مردم تجاوز کند یـا تـوقع نیایش و کـرنش از خـلق داشـته باشد. او برگزیده ی خود مـردم است و در اختیار مردم. اسلام امتیازات طبقاتی را الغاء کرد و سازش و صفای خاصی بین فقیر و غنی، حـاکم و رعـیت برقرار ساخت، یک حاکم مقتدر اسـلامی بـر اثـر تـربیت اسـلامی؛ مثل مردم، بـین مـردم رفت و آمد می کرد و همه حق داشتند آزادانه به او پیشنهاد کنند، انتقاد نمایند در کارش دخالت کنند.
او حکومت را بـرای بـهره رسـاندن و اقامه حق و عدل می خواست،نه برای بـهره بـردن
الا ان نـاقیم حـقا او ادفـع بـاطلا (علی-ع): حکومت در نظر علی علیه السّلام از همه چیز پستتر بود جز اینکه از این راه بتواند حقی را بپای دارد یا جلو باطلی را بگیرد.
اسلام می گوید: مردم در عین آنکه باید دنیای خـود را آباد کنند؛نباید اسیر و بنده ان باشند علی علیه السّلام بهای انسان را بهشت می داند و می فرماید:الا حرید هذه اللماظة لاهلها انه لیس لانفسکم ثمن الا الجنة فلا تبیعوها الابها: آیا آزاد مردی نیست کـه ایـن نیمخوار را برای اهلش بگذارد برای شما قیمتی جز بهشت نیست،خود را به چیز دیگر نفروشید.
وقتی یکی از صفه نشینان پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عرض کرد: آنچنان شده ام که طلا و سنگ در نـظرم یـکسان است. فرمود:قد صرت حرا:آزاد شدی!.
گاهی علی بن ابیطالب علیه السّلام بیاد گذشتگان خطاب به مردم کوفه می فرمود: این اخیارکم و صلحائکم و احرارکم و سـمحائکم .کـجایند خوبان و شایستگان شما؟ کجایند آزادگان و بلند همتان شما؟ گاهی هـم مـی فرمود: شما آن آزادگان پایدار و راستگوئی نیستید که وقتی فریاد مرا بشنوید به پیش آئید و همگامی و همکاری کنید لا احرار صدق عند النداع این شکوه علی بـوده کـه در برابر مردم اسیر و بـنده ی نـفس کوفه می کرد.
آزادگی در منطق علی علیه السّلام تا آن اندازه اوج می گیرد که حتی از عبادتی که به امید بهشت و ترس از دوزخ، از انسان سر زند می گذرد، و فقط عمل و عبادتی را که برای او باشد؛ شامل شده و به صورت عـبادة احـرار جلوه می کند: و قوم عبدوا الله شکرا فتلک عبادة الاحرار
آزادی فکر
اسلام نه تنها مردم را در تفکر آزاد گذارده است؛بلکه دعوت به تفکر کرده و یک ساعت فکر را از سال ها عبادت بهتر دانسته است، میدان فکر و تحقیق را در هـمه جـا برای هـمه آزاد گذارده است. محیط وسیع جهان را قلمرو فکر او قرار داده و بال و پر علم را هم برای پرواز در این فضای پهناور به مددش فـرستاده است...و؟؟
اسلام اجازه انحراف در عقیده نمی دهد. او می گوید: آزاد از تربیت های محیط، آزاد از روش نیاکان، آزاد از هـوا و هـوس ها فـکر کنید و به سوی حقیقت پیش آئید و حق را بپذیرید. پس آزادید که فکر کنید ولی آزاد نیستید که کج فکر کنید یـا به عقیده باطل گرائید: و من یبتغ اغیر الاسلام دینا فلن یقبل منه..
هرکس دینی جـز اسـلام بـپذیرید از او پذیرفته نیست و در آخرت زیارنکار است.. در عین حال میل ندارد با تحمیل و زور مردم بحق گرایند و نـفهمیده زیر بار روند؛
لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی: راه هدایت و ضـلالت آشکار است و در دین اکـراه و اجـباری نیست.
و از ابتدای بناء آن تاکنون هر ماهه دو سه روز از تهران به قم آمده و دستورات لازم را به متصدیان داده است و کلیه ساختمان فقط در زیر نظر ایشان بوده است.
گرچه ساختمان مسجد (مخصوصا قسمت کاشیکاری) از هر لحـاظ کامل نشده ولی قسمت های مهمی از آن تمام شده است و هم اکنون حضرت آیة اللّه شخصاً با شکوه هر چه تمام تر در آن اقامه جماعت می کنند و سابق بر این ناچار بودند در مسجد جامع که مسجد بزرگی است ولی در یـک نـقطه دور دست قرار دارد اقامه جماعت کنند و فعلا این مشکل برطرف شده است
دسته اول که بنام شیعه نامیده می شوند و گمراه و منحرفند در حقیقت مسلمان نیستند،گو اینکه چنین ادعائی دارند!زیـرا مـلاک اسلام،ایمان به اصول عقائد اسلامی و عدم انکار ضروریات دین است و این دسته چنین ملاکی را ندارند اما (خوشبختانه) این دسته به کلی منقرض شدهاند و در جهان اسلام اثری از آنها باقی نمانده و اگـر فـرضا افرادی از آنها در غاری از غارها!یا در گوشهای یافت شوند از ما نیستند و ما هم از آنها نیستیم و کافرند و خارج از اسلام و سنی و شیعه هر دو آنها را لعن می کنند.
اما شیعهای که فقه آنها در دانـشگاه الازهـر تـدریس می شود دو دستهاند،(شرح این دو دسـته و بـقیه ایـرادات و جواب ها را در شماره بعد مطالعه فرمائید).
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید