معنای ولایت:
ولایت واژه ای عربی است کلمه «ولی» گرفته شده است.«ولی» درلغت به معنای آمدن چیزی است درپی چیزدیگر،بدون آنکه فاصله ای درمیان آن دوباشدکه لازمه چنین توانی وترتبی،قرب ونزدیکی آن دوبه یکدیگراست.ازاین رو،این واژه باهیئت های مختلف درمعانی «حب ودوستی»و«نصرت ویاری»و«متابعت وپیروی»و«سرپرستی» استعمال شده که وجه مشترک همه این معانی همان قرب معنوی است.مقصوداز وازه ولایت دربحث ولایت فقیه یعنی «سرپرستی» است.ولایت به معنای سرپرستی خود دارای اقسامی است(جوادی آملی،ولایت فقیه،ص12).ولایت یعنی اینکه اداره امور یک جامعه به یک سلسله طولی مربوط بشودبه قسمی که مجموع این ولایت هابه یک ولایت منتهی شودوآن ولایت نظم جامعه روبه راه شودوقتی می گوییم ولایت های طولی نظرمان بازگشت کثرت به وحدت است درامرولایت(حائری شیرازی،ولایت فقیه،ص14).
ولایت تکوینی،ولایت تشریعی:
ولایت سرپرستی چندنسخ است که برحسب آنچه سرپرستی می شودمتفاوت می گردند.ولایت سرپرستی ،گاه ولایت تکوینی است گاهی ولایت تشریعی وزمانی ولایت درتشریع ولایت تکوینی به دلیل آنکه به تکوین موجودات عینی جهان مربوط می شودذابطه ای حقیقی میان دوطرف ولایت وجودداردو ولایتی حقیقی است.ولایت تکوینی یعنی سرپرستی موجودات جهان وعالم خارج وتصرف عینی داشتن ان ها مانندولایت نفس انسان برقوای درون خودش.ازاین رو ولایت تکوینی هیچ گاه تخلف بردارنیست ونفس انسان اگراراده کندکه صورتی رادرذهن خودترسیم سازد،اراده کردنش همان وترسیم کردن وتحقیق بخشیدن به موجودذهنی اش همان.در قرآن آمده: «اما امره اذا ارادشیئا ان یقول له کن ففیکون»(یس،82).
ولذاهرگاه چیزی را اراده کندوبخواهدباشد،آن چیزباهمین اراده وخواست درحیطه نفس موجودوتحقق می شود ولی واقعی وحقیقی اشیا واشخاص که نفس همه انسان ها درولایت داشتن مظهراویند،فقط وفقط ذات اقدس الهی است.چنانکه درقرآن کریم ولایت رادروجودخداوندمنحصرمی کند.مساله ای که درارتباط با اداره امورجامعه،هم برای پیامبر و امام معصوم وهم برای فقیه وجودداردبحث ولایت تشریعی آن هاست.یعنی همان چیز ی که درآیاتی قبیل«النبی اولی بالمومنین من انفسهم» ودرروایاتی ازقبیل «من کنت مولاه فهذا علی مولاه».ولایت تشریعی یعنی ولایت قانونی.یعنی اینکه فرد بتواندوحق داشته باشدازطریق جعل و وضع قوانین واجرای آن هادر زندگی مردم وافرادجامعه تصرف کندودیگران ملزم به تسلیم دربرابر اودر رعایت آن ها باشند.خداوند می فرماید:«انماولیکم الله ورسوله والذین امنوایقیمون الصلوه ویوتون الزکاه وهم راکعونم»(مائدهف55).دراینجاولایت رابرای خداوندوپیامبروبرای اهل بیت باروایت اثبات می فرماید..سرپرستی وتصرف ورهبری مادی ومعنوی است به خصوص اینکه این ولایت درردیف ولایت پیامبر(ص) وولایت خداقرارگرفته وهرسه بایک جمله اداشده است به این ترتیب آیه از آیاتی است که به عنوانیک نص قرانی دلالت برولایت وامام علی(ع) می کند(مکارم شیرازی،تفسیرنمونه،ج5،ص146).
اهمیت وضرورت ویژه ولایت فقیه
باتوجه به سخن امام خمینی(ره): به حرف های آن هایی که برخلاف مسیراسلام هستند وخودشان را روشنفکر حساب می کنندومی خواهندولایت فقیه راقبول نکنند اگر چنانکه فقیه درکارنباشد طاغوت است .یادخدا گر با امرخدا نباشدرئیس جمهور با نصب فقیه نباشدغیرمشروع است.وقتی غیرمشروع شدوقتی غیرمشروع شدطاغوت است اطاعت او اطاعت طاغوت است نظام ماکه بیش از دودهه عمرآن می گذردوبه بهای خون های پاک هزاران انسان شریف وفداکاربه دست آمده نظامی است که اسلامی بودنش ویزگی اصلی وممتاز آن است(موسوی خمینی،صحیفه نور،ج2،ص18).اگرخدای ناکرده تدریجا عقایداسلامی وپای بندبه ارزش های اسلام درجامعه فراموش شودیادرمحتوایش انحرافی پدید آیدویادربعدارزشی بنیادی اسلام رافراموش کنندوگرایش های انحرافی رخ نماید.رفته رفته پایه های نظام اسلام سست خواهدشد وهیچ ضمانتی برای بقاءآن دردرازمدت وجودنخواهدداشت.ممکن است سوال شودکه انحراف ازکجامی تواندآغازشود؟درپاسخ می توان گفت انحراف ابتدا درزمینه شناخت مردم پدیدمی آید یعنی آنجایی که مردم ازشناخت صحیح نسبت به مبانی واصول اسلامی غفلت می کنندواگاهی آن هاکم می شود،دست های شیطنت آمیز مشغول به کارشده وافکارنادرستی رابه جای معارف اسلام ترویج می نماید.درقرآن آمده است:«فاستخف قومه فاطاعده انهم کانوا قوما فاسقین»(زخرف،56).آیه درموردنحوه کارفرعون وچگونگی وضع مردم درزمان اوست.دراین آیه دقیقانکته مقابل ولایت فقیه مطرح است.یعنی مااگر ضدولایت فقیه راچنان که هست بشناسیم ازباب بعرف باضدادها که می توان ازویژگی های متقابلشان دیگری راشناخت برای ماولایت فقیه بهترمجسم می شودکه چگونه است وبرای چه قومی قابل تحمل است ولایت طاغوتی چگونه است وبرای چه قومی قابل قبول است.این جامی گویدفرعون قوم خورااستخفاف کردآن هاراخوارشمرده آن هاراتحقیرکند.کسی که برایش مهم نیست ازچه جهت حرکت کنداین جهت ندارداین هرسمتی برایش فراخته بودازهمان سمت حرکت می کنداین همان است که می گویی بادازهرطرف که وزیدبه دنبال بادحرکت می کند.درسوره(شعراء،215) آمده است:«واخفض جناحک لمن ابتعک من المومنین».پرندگان وقتی می خواهندبجنگندبال هایشان رابالا ومحکم نگاه می دارندوبابال باهم می جنگند.وقتی می خواهندبه بچه هایشان دانه بدهندبالهایشان را آویزان می کنندوبرسربچه هایشان می اندازند این حفض جناح است یعنی بال انداخته باشد.پیامبران وامام رامبین که می گفت به این است که من دست شما را می بوسم ولایت فقیه این سبک حکومت است.این ولایت فقیه که ازطریق تکریم وتعظیم نسبت به متقی رازنده وبیدارکندکه متقی نه به دلیل ترس و وحشتش به دلیل بیدارشدن وجدانش دراطاعت ازفقیه شودمن دست می بوسم.باز درآیه دیگری می فرماید:«فاما تثفقنهم فی الحرب فشروبهم من خلقهم لعلهم یذکرون»(انفال،59).هرآنگاه که درنبردبه آن هادست پیدا کنی.پراکنده کن به وسیله آن ها پشتوانه آن ها را یعنی چنان خشونت نشان بده چنان قاطع ومحکم برخوردکن که برای دیگران عبرتی باشدبازی کردن باچنین حکومتی یعنی این مصیبت درجایی دیگرمی گوید:«فشدوالوثاق فاما منابعدواما فداء حتی تصنع الحرب اورادها»(محمد،5).تذکرات امام درسخنانش به گونه ای است که می فرمایدباآن ها چنان رفتارکنیدکه هیچ ابرقدرتی فکربرخورد باشما نکند این درست همین آیه است .برخوردولایت فقیه باانبیاء وائمه نسبت به افرادچگونه است قران نشان می دهد:«الزانیه والزانی فالجلد واکل واحدمنهما ماه جلوه»(نور،2).«والسارق والسارقه فاقطعوا ایدیهما»(مائده،44).این دقیقا برخوردباغیرمتعهداست با فرد.غیرمتعهدمی گویددست این رامی بری تادست های زیادی رابخواهی ببری یک دست برای اینکه این مشکل به درازا نکند.
ولایت فقیه وقانون اساسی
سخن امام خمینی(ره) :
ملت اگربخواهندسردی بکنندیکی از اموری که توطئه درآن هست این است که راجع به این قانون اساسی مردم راسردکنندازآن ها بپرسید خوب این قانون اساسی که شما می گوییدکه قانونی است ارتجاعی کدام یک از این موادش ارتجاعی است(موسوی خمینی،صحیفه نور،ج10،ص142).
یکی ازمسائلی که معمولا دربحث ولایت فقیه مطرح می شودمساله رابطه ولایت فقیه باقانون اساسی است که درواقع به تبیین روشن تر«مطلقه»درولایت فقیه مربوط می شود.همان طوری که گفتیم همه این تعابیر درواقع یک سوال بیشتر نسبت وبه تبیین دررابطه ولایت فقیه وقانون اساسی بازمی گردد.اولابایدتوجه داشت که اگر درذهن کسی این معنا باشد که برولایت فقیه هیچ قانون وضابطه ای حاکم نیست ومنظورازفوق قانون بودن است این باشدکه اصلاقانون خودولایت فقیه است.ولی فقیه هرکاری بخواهدمی کندوهیچ قانونی نمی توانداورا محدودکندومطلقه بودن ولایت فقیه هم به این معناست که ولی فقیه ملزم به رعایت هیچ حدوحصری نیست دراین صورت بایدبگوییم این تصورقطعا وصدذر صدباطل وغلط است.اما اگرهمان طور که ازتوضیح ابتدای بحث روشن شدمنظورقوانین موضوعه باشدکه قانون اساسی ازجمله ان هاست.قانون به خودی خودهیچ اعتباری نداردحتی اگرهمه مردم به ان رای داده باشند البته همان افرادی که رای دادند یک تعهداخلاقی به لزوم رعایت آن دارند ولی آن هایی که رای ندادهآنچه بینشان پیش می آید تورا حکم قراردهند. اندهیچ تعهدی درقبال آن ندارندوآن ها هم که رای داده اند تنها تعهداخلاقی دارند.درسوره نساءآمده است:«فلا وربک لایومنون حتی کموک فیما شجربینهم ثم لایجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت وسلموا تسلیما»(نساء،68).مومن نمی شوند،ایمانشان حقیقی نخواهدبود تاوقتی که درآنچه بینشان پیش می آیدتوراحکم قراردهند.خدا دراینجاتوقعش توقع اصلی واساسی است می گویدنه تنها مرجعشان رسول باشداین شرط انسان است.فقیه جامع شرایط رهبری باجمهورمردم چنین تعهدی کرده است که ولایت خویش رادرمحدوده قانون اساسی اعمال می کند وحدود ووظایف واختیارات خودرابرابراصول معینی رعایت می نماید چه اینکه امت نیزوظایف وحقوق خودرابرابراصول مضبوط درچند فصل قانون اساسی اعمال می کند لذاتعدی ازقانون اساسی نه برای رهبری رواست ونه برای جمهور درعملکرد حضرت امام خمینی نیزشواهدی براین مطلب که محدوده ولایت فقیه منحصر به آنچه درقانون اساسی امدمعنیبت وجوددارد .
هدف انبیاء وائمه درتربیت انسان
سخن امام خمینی(ره):انبیاء آمدندکه انسان بسازند،انسان یک موجودی است درابتدا مثل سایرحیوانات اگررشدبکندیک موجودروحانی می شودکه بالاترازملائکه می شودواگرطرف فسادبرودیک موجودی است که ازهمه حیوانات پست تراست. الان شما دراین انسان هایی که دردنیا هستید وادعای انسانیت می کنند،ادعای طرفداری از بشر می کنند، ادعای حمایت ازحیوانات می کنند(موسوی خمینی،صحیفه نور،ج11،ص34). اگرمارسول اکرم (ص)رامشاهده واوراباتمام مردم مقایسه کنیداحساس می کنیم رسول ازهمه متواضع تر است.یعنی خاکراهی اوبه دلیل خودسوختگی است ولایت فقیه زمانی رسمیت پیدامی کندکه والی درمولای خودش سوخته وفانی شده باشد.درقرآن امده:«فهزموهم باذن الله وقتل داوودجالوت........»(بقره،2529).همچنین آمده: «قدنعلم انه لیحزنک الذی یقولون فانهم لایکذبونک ولکن الظالمین به آیات الله یجهدون»(انعام،1).دقیقا میدانی ای پیغمبر که آنچه مشرکین می گویندتورامحزون می کندپیش پیامبرمی آمدند ومی گفتندتومدعی هستی افترامی زنی خبری نیست رابطه ای باخدانداری می خواهی برماریاست کنی،اینها همه اش بهانه است.توببین آن وقتی که پیام مارا نمی رساندی کسی به تو زخم زبان می زد؟آن وقتی که فرمان برزبان توجاری نشده بودکسی مزاحم توبود؟کسی روز وشب به تواذیت می کرد،توبنگربه هدف آن ها،چراتیرملامت آن هاتورا نشان رفته؟اگررسول درمیان بودموضع انکارایشان درمقابل خداچگونه بود؟ قران می فرماید:«فلا و ربک لایومنون حتی یحکموک فیما شجربینهم ثم لایجدون فی انفسهم حرجا ما قفیت وسلموتسلیما»(نساء،68). ایمان زمانی ایمان است که خودشان احساس حرج نکنی احساس هیچ گونه دشواری درحکمی که توکردی برای خودشان نکنند.ازهردوآیه استفاده شده که ولایت رسول یعنی ولایت الله یعنی آنکس دقیقا به ولایت خداگردن نهاده که ازولایت رسول کراهتی وفشاری احساس نکند.چون دلالت رسول ظهوروبروز ولایت الهی است یعنی دلالت الهی درصورت ولایت رسول موردامتحان قرارمی گیرد.آیه ایه الکرسی:«الله والی الذین آمنویخرجونهم من الظلمات الی النوروالذین کفروا اولیائهم.......»(بقره،255).اگرازولایت الله خارج شوی هیچ چاره نداری که تحت ولایت طاغوت بروی.یعنی انسان درهرحرکتی هرموضع گیری که می کند یادرخط طاغوت قدم برمی داردوحرکتی ازنوربه سوی ظلمت یاالله سیرمی کند.انگیزه هابه حرکت انسان علامت می دهندبامن،انگیزه ام ازاین عمل خروج از تعلقات بیرون رفتن ازجوجاذبه تعلقات دنیایی است همین طورمی گوییم یک سفینه ازمحیط جاذبه زمین خارج شده.برای انسان چه مومن چه کافرولی درنظرمی گیرد مومن کسی است که خدا ولی اوست پس خروج ازولایت الهی لازمه اش ورود درولایت طاغوت است.قران می فرماید:«یاصاحبی السجن ارباب متفرقون خیرام الله الواحدالقهار»(یوسف،38).هرکس به میزان وفانی شدنش دراراده خداوندبه مرتبه ای وقربی می رسد راه تقرب به خداوند فانی شدن دراراده او وپذیرفتن امراوست.رسیدن به ولایت دینی به تسلیم شدن مربوط است به حدی که شخص شخصیتش راازدست بدهد وشخصیت الهی پیدا کند اراده خودش رادر اراده خداوند فانی می کندبه قسمی که سخن او سخن خدا باشد.درقران امده:«یانبی انی اری فی النام انی اذبک فانظرمااذاتری قال یاابت.....»(صافات،101).ابراهیم به اسمائیل گفت فرزندم درخواب می بینم که توراذبح می کنم ومی دانددپای آن ها یکی از صوری است که خدا می خواهد به آن ها ابلاغ کند.ازاین طریق به آن ها می فهماندمی فهمد این فرزندکه چنین امری وچنین ماموریتی برای پدرش درکاراستمی گویدای پدربه جا بیاورآنچه راکه ماموری.عظیم شدن مخالفت بارسول پیش ازآنکه به دلیل رسالت اوباشد به دلیل عبدبودن اوست عبدبودن اوست که مساله را ازاینکه مربوط به اوباشد خارج می کند.درقرآن کریم آمده است:«یقول الذین استضعفوا للذین استکبروا لولا انتم کلنامومنین»(سباء،30).درقیامت ضعفا به مستکبرین می گویند اگرشمانبودیدماایمان آورده بودیم.یعنی ضعفایی که تعلق به دنیا ضعیفشان کرده تعلق به حیات آنها تحت ولایت قوی قرار داده است .ازاین جهت می گوید:«قال کل»،شما همه دراین عذابیدچه ضعیف چه قوی چرا؟ پس این شدکه ولایت قوی برضعیف می کند وانتخاب هایی است که خودضعف انجام داده است.
دلایل لزوم تشکیل حکومت اسلامی دراصل ولایت فقیه
شکی نیست که حکومت از ضروری ترین نیازهای یک جامعه است وبدون حکومت اختلال نظام دراجتماع انسانی پدیدمی آید.مجموعه قانون برای اصلاح جامعه کافی نیست برای اینکه قانونمایه اصلاح وسعادت بشر شود.قوه اجراییه ومجری احتیاج دارد.به همین جهت خداوندمتعال درکنار فرستادن یک مجموعه قانون یک مجموعه قانون یک حکومت ودستگاه اجرا واداره مستقرکرده است.اصولا قانون ونظارت اجتماعی مجری لازم دارد،درهمه کشورهای عالم وهمیشه این طوراست که قانون گذاری به تنهایی فایده ندارد.قوه مجریه آن است که قوانین وااحکام دادگاه ها رااجرا می کند وثمره قوانین واحکام عادلانه دادگاه ها راعاید مردم می سازد به همین جهت اسلام همین طور که قانون گذاری کرده قوه هم قرار داده است.«ولی امر»متصدی قوه مجریه هست.(جوادی آملی،رهبری دراسلام،ص137).سنت ورویه پیغمبر اکرم (ص) دلیل برلزوم تشکیل حکومت را درتاریخ گواهی می دهدکه تشکیل شنیده نشد.اختلاف فقط کسی حکومت داد وبه اجرای قوانین وبرقراری نظامات اسلام پرداخته است.بدیهی است ضرورت اجرای احکام که تشکیل حکومت رسول اکرم نیزادامه دارد.طبق آیه شریفه احکام اسلام محدودبه زمان ومکان نیست وتا ابدباقی ولازم الاجراست.پس ازرحلت رسول اکرم هیج یک ازمسلمانان دراین معنی که حکومت لازم است تردیدنداشت هیچ کس نگفت حکومت لازم نداریم چنین حرفی ازهیچ کس شنیده نشد.اختلاف فقط درکسی بودکه عهده دار این امرشودورئیس دولت باشد.درآیه مبارکه آمده«یا ایها الذین آمنوا اطیعوالله واطیعوالرسول و....».اطاعت از ولی امر واجب شمرده شده است اطاعت از ولی امر واجب شمرده شده است «اولی الامر»بعداز رسول اکرم وائمه اطهارندکه که متصدی چندوظیفه یامقام هستندیکی بیان وتشریع عقایدواحکام ونظامات اسلام برای مردم که بیان وتفسیرقرآن وسنت مترادف می باشد.
سخن امام خمینی(ره):«من ازهمه طبقات ملت وهمه قوای نظامی تشکرمی کنم.امروزهمه قشرها ومخصوصا قوای انتظامی بایدبدانندکه مملکت مال خودشان است.کشورماازدست خائنین نمات پیدا کرد.من به همه ملت هااطمینان می دهم که امردولت اسلامی اگربانظارت فقیه باشدآسیبی براین مملکت نخواهدواردشد.گویندگان ونویسندگان نترسندازحکومت اسلامی ونترسندازولایت فقیه آن طورکه اسلام مقررفرموده است وائمه نصب فرموده اندبه کسی صدمه واردنمی کند دیکتاتوری به وجود نمی آورد.نگوییدباولایت فقیه راقبول داریم لکنباولایت فقیه اسلام تباه می شود.این معنایش تکذیب است تکذیب اسلام است وشمامن حیث لایشعراین حرف رامی زنید نگوییدماولایت فقیه راقبول نداریم.شماولایت فقیه را اطلاع برآن نداریدکه می گوییدماولایت فقیه نداریم این طورولایت فقیه ازروز اول تاحالابود.زمان رسول الله تاحالابوده است.
برنامه حکومت اسلامی:
درقرآن آمده است:«ان الصلوه تنتهی عن الفحشاءوالمنکر»(عنکبوت،45).پس نماز تنهابرای آن نیست که انسان گناه نکندبلکه برای آن است که آدمی حریص برمنافع شخصی ومنع کننده ازخیرنسبت به دیگران وبی تابی دربرابرحوادث ناخوشایندنباشد.ایتاءزکات درمکه نازل شده است یا تزکیه نفسانی است ویاصدقات مستحبه وامثال آن.«والذین فی اموالهم حق المعلوم لسائل والمحروم والذین یصدقون لیوم الدین»)معارج،24-26).بنابراین اهل ایمان چون به حکومت رسندنه تنها زکات واجب می پردازند.بلکه دراموال آن هانسبت به دیگران حقوق مسلمی است.فرق امربه معروف ونهی ازمنکر باتعزیرات ودیات وحدوداین است که درتعزیرات وحدودشخص را به خاطر خلافی انجام داده است شبیه می کنند.ولی در امربه معروف ونهی از منکر شخص را برای پیشگیری ازخلاف شبیه می کند
ویژگی های حاکم اسلامی:
درسوره(قصص،5) تعبیر«یعیدوننی لایشکرون بی شیئا»یک جمله بیش نیست زیراجمله «لایشکرون بی شیئا»با واو عطف مرتبط به جمله قبل شده تا ازباب عطف جمله برجمله شمرده شودبلکه بدون واو به دنبال تعبیر به عنوان مبین عبادت حضرت حق ذکرشده است.یعنی آن ها که طبق وعده الهی به حکومت رسیده اند درهیچ حالت هیچ چیزی وشخصی راشریک خداوندقرار نمی دهند.آن هانه خودرامی بینند ونه برای دوست ویا دشمن ارزشی قائلند لذا نه به غیرخداوند اعتمادمی کنند ونه درکنارخدا ازخلق خدا می ترسندعبارت عای فراوانی درقرآن است که درآن تعابیری چون «تیتلون الانبیاء بغیرحق»(آل عمران،12).پس اینکه فرمودحاکمان الهی ترس وهراس ندارندبه این معنا نیست که کشته وشهیدنمی دهند بلکه به این معناست که دروجوداین ها چیزی که ایجاد رعب کند ومانع اجرای حدود الهی شودراه ندارد.لذا درخاتمه آیه فرمود:«من کفر بعد ذلک فاولئک هم الفاسقون».
ولایت علوی(حضرت امیرالمومنین):
امام خمینی می فرماید:«تمسک به ولایت امیرالمومنین یعنی ماهمین این را بخوانیم وآن هم تمسک به ولایت امیرالمومنین در روزی که ولایت به همان معنای واقعی خودش بوده است.نه تمسک به محبت امیرالمومنین تمسک به محبت اصلا معنا ندارد.تمسک به مقام ولایت آن بزرگوار به اینکه گرچه ما وبشر نمی تواندمعنا بگوییدماتمسک هستیم برخلاف واقع است تمسک وقتی است که قوه قضاییه هم کارهایی که می کنندازروی الگوی علوی باشدکه همان الگوی اسلامی است ومردم باهم کهاین دعا را یا این فقر را می خوانندآن ها هم بایدتوجه کنندبه اینکه تمسک به ولایت امیرالمومنین برای آن ها تبعیت ازمقاصد اوست.حضرت امیرکه پس از رسول خدا(ص) همانندی ندارددرمعرفی خودمی فرماید:بدانیدمن بنده خدا وبرادر پیامبر او هستم.اولین کس هستم که وی را تصدیق کرد.آنگاه که من رسول خدا رابه رسالت و وحی تصدیق کردم هنوز خلقت حضرت آدمتمام نشده بودوآدم بین عالم غیب وشهادت بود(اامام خمینی،صحیفه نور،ج18،ص156).معلوم می شود اگرآدم ابالبشرمسجودهمه فرشتگان قرارمی گیردبه پاس احترام ولایت مطلقه ای است که حضرت آدم(ع) یکی ازظاهرآن است وبرجسته تر از اوعلی واولادعلی هستند.رسول خدا درشان حضرت علی(ع) فرمود:علی به منزله جان پیامبر است لذافرمود:«هرکس تورابکشدمراکشته است وهرکس تورا به خشم درآوردومرابه غضب درآورده است».باآنکه خدای سبحان حضرت علی(ع) رارهبر امت اسلامی قرار داد وپیامبر اکرم هم به ولایت ایشان در مواضع مختلف تصریح کرداما پس از رحلت رسول اکرم(ص) امت اسلامی ولایت حضرت علی(ع) رانپذیرفت به گونه ای که طبق روایت شیعه آمده است.
خدمت به محرومین جلوه ولایت حضرت امیر:دولت واقعا باید باتمام قدرت آن طوری که علی(ع) برای محرومین دل می سوزاند این هم باتمام قدرت دل بسوزاندبرای محرومین مثل یک پدری که بچه هایش اگرگرسنه بمانندچطوربادل افسرده دنبال این می رودکه آن راسیربکندیک دولت تابع امیرالمومنین بایدباشدچهل میلیون جمعیت ایران یک قدرت اسلامی بزرگ است که ان شاءاله اگرباهمین وضع باقی باشدبه همین انسجام باقی باشد،طرفداری ازدولتشان بکنند،طرفداری ازمجلسشان بکنندوپشتیبان باشندبرای جنگ هایی که دراین کشوربه بارآورده اند.اگراین هابه همین حال باشندآن وقت یک پرده ای ازمقام ولایت دراین کشور جلوه پیدا کرده است کوشش کنید براین که همه جمعیت ها وارگان ها وهمه نهادهای اسلامی دراینکه این تبعیت ازمرام علی(ع) را حفظ کند و به پیش ببرند تابع نشوند به اینکه ماحالا تایک حدودی چه شدهاست نخیرهیچ تابع نشوید.براساس ایات «هدی للمتقین الذین یومنون بالغیب ویقیمون الصلوه وممارزقناهم ینفقون»(بقره،3-4).انفاق رکن تقراست که هم باعث تحکیم پیوند بندگان باخداست وهم درپرتوتوجه به خدا درتحکیم پیوندبایکدیگر موثراست.لازم است توجه شودکه حقیقت انفاق منحصربه بذل مال نیست بلکه ایتاءجان در راه خدا نیز مشمول آن است اگرچه عنوان انفاق عرفا بران اطلاق نشود.ازجمله «ممارزقناهم ینفقون»درآیات یادشده واینکه اهل تقوا بایدآنچه را انفاق می کنند«روزی خدا»بدانند نه مال خود،این بینش توحیدی رانیز قرآن کریم به انسان ها می دهد«هرنعمتی که دارید از خداست»(نحل،52).انسان مالک حقیقی است وباید مطابق فرمان او در مال خود تصرف نکند.«وانفقوا مما جعلکم مستخلفین فیه»(حدید،7).و اگرکسی بگوید من باکوشش خودمافراهم کرده ام گفتاراوهمان منطق باطل قارونی است.قرآن کریم انفاق را همجوار سایرفضایل اخلاقی ذکر می کندتا انسان شب زنده دار واهل استغفارونماز گمان کندکه عبادت شبانه برای او کافی استودیگرنیازی به انفاق کردن نداردونه فردثروتمندباسخاوت پنداردکه همین بخشش برای کمال او کفایت می کندو به شب زنده داری نیازی ندارد.
«والصابرین والصادقین والقانتین والمقنین والمستغفرین بالاسحار»(آل عمران،17).
غدیر،ولایت،حکومت:
مساله غدیر ومساله ای نیست که بنفسه برای حضرت امیر یک مساله ای پیش بیاوردحضرت امیرمساله غدیر را ایجاد کرده است آن وجودشریف که منبع همه جهات بوده است غدیربرای ایشانارزش نداردآن که ارزش داردخودحضرت است که به دنبال آن ارزش آمده است واینکه در روایات ما وازآن زمان تا حالاغدیررا آن قدر تجلیل کرده اند نه از باب اینکه حکومت یک مساله است.آن که هست اقامه عدل است،آن چیزی که حضرت امیرواولاداومی توانند درصورتی که فرصت نیافتند،زنده نگه داشتن این عیدنه برای اینکه چراغانی شودومساله این است که به ما یادبدهندکه چطوربایدتبعیت کنیم.کسانی که ولایت خدا،رسول خدا واهل بیت(ع) راپذیرفتند جزء حزب خدا هستند که یگانه حزب پیروز است.«ومن یقول الله ورسوله والذین امنوا فان حزب الله هم الغالبون»(مائده 56).مقصودازحزب گروه دارای مرام نامه واساس نامه است که برطبق آن حرکت می کندواین اختصاص به حق یا باطل ندارد.چنان که خدای سبحان عده ای را جزءحزب شیطان دانسته است:«اولئک حزب الشیطان الا ان حزب الشیطان هم الخاسرون»
ولایت فقیه دیکتاتوری نیست :
امام خمینی می فرماید:این ها اصلا اطلاعی ندارندکه قضیه ولایت فقیه چی هست اصلا از ولایت فقیه سر در نمی آورند که چی هست در عین حال که سر در نمی آورندمی نشیند می گویند اگر بنا باشد که ولایت فقیه بشوددیکتاتوری نیست لذا می شود مگر امیرالمومنین که ولی امور مردم بود ودیکتاتور بود؟مگرخودپیغمبر که ولایت داشت دیکتاتور پیغمبر هم مثل سایر مردم و ازاین ها بعید نیست این را بگویند.لکن جرات نمی کنندبگوینددیکتاتوری کدام است؟در اسلام همچو چیزی مطرح نیست.اسلام دیکتاتور محکوم می کند اسلام یک نفر بخواهددیکتاتوری بکندازولایت ساقط کندچه طور دیکتاتور میگوییدمی کنداسلام و اینحرف ها را می زنید اگر می دانید ومی گویید چرا باید در مخالف مسیر ملت سیر بکنید واین مسائل را بگویید اگر نمی دانید چرا انسان ندانسته یک حرفی را بزند همین خودبدون اینکه بفهمد چی هست مساله بیایدوچه مسائلی بگوید.برای عملی شدن ولایت خداوند درجامعه نخست باید قوانین حاکم برجامعه واصولی که خطوط اصلی یک نظام را ترسیم می کند از طرف خداوند باشد.دومین شرط پیاده شدن ولایت الله آن است که ولی امرازطرف خداوند معین می شود.دومین شرط پیاده شدن ولایت الله آن است که ولی امر ازازطرف خداوند معین می شود خدابه صورت ولی امر قرار داده است ویا به صورت تعیین معیار ها وصفاتی باشد که هر فرد وجود پیدا کرد صلاحیت ولایت را خواهد داشت.همان طور که در ولایت فقیه شخص خاص برای این سمت نصب شده است بلکه ولایت برای عنوان کلی وعام فقیه عادل قرار داده شده است.از مباحث قبلی نتیجه می گیریم که برای پیاده شدن ولایت الهی هم به مساله وحی ونبوت نیازمندیم وهم مسولیت ولایت وسرپرستی جامعه باید از ناحیه خداوند به عهده شخص گذاشته شود دو نوع نصب وتعیین برای ولی امر و امام مسلمین دراسلام وجود داردنصب خاص وعام یعنی منصوب شدن وقرار دادن فردی با نام ونشان معین برای رهبری وزعامت که عده ای از پیامبران به همین شکل برای رهبری وامامت منصوب گردیده اند.«وجعلناهم ائمه یهدون بایدنا واوحینا الیهم فعل الخیرات»(انبیاء،73).
امتیاز ولایت از وکالت و نیابت
وکالت ونیابت نیزازاموراعتباری هستند،لیکن میان این دو با ولایت تفاوت وامتیازی است که با تمیز آن،فرقحکومت متنیبرولات باسایرحکومت ها دانس خاهدشددرنیابتودروکالت موکل ومنوب عنه اصل ووکی ونائب فرع می باشدو حال آن که درولایت،ولی اصل ومولی علیه فرع است زیرا درنیابت نایب جای منوب عنه وهمجنین دروکالت وکیل جای موکل می نشیند.وبه عبارت دیگردرنیابت،سخن ازتنزیل نائب به منزله منوب عنه است.تنزیل فعل وکیل به منزله فعل موکل است،یعنی تنزیل درمحورفعل می باشدبه دلیل همین تنزیل است که درفقه،برخی ازفقها برای اقتدای ماموم به امامی که نماز قضا ازمیت می خوانداشکال کرده اند.جعل وکالت ونیابت درمواردی جایزاست که شخص خودمباشرتا بتواندکاری انجام دهدبدون آنکه انجام آن کارمقیدبه مباشرت شده باشد.ازاین رو اگرکسی کاری راخود نتواندانجام دهد نمی تواندبرای انجام آن کاروکیل یانائب بگیرد.درولایت نیز کسی که می تواندجعل ولی نمایدکه خودولایت داشته باشد به عنوان مثال پدر می توانددرهنگام موت خودبرای فرزند صغیروصی معین می نمایدزیرا تعیین وصی درواقع جعل ولایت برای وصی نسبت به اموری است که انسان ،خودنسبت به آن ها ولایت دارد.به همین دلیل است که وصی نسبت به شئون میت ونسبت به اولادصغار ویا دیون ویابدن اوچگونه تجهیزمی شود ویادرکجادفن گردد،ولایت داردولیکن نسبت فرزندان بالغ میت هیچ گونه ولایتی نداردهمان گونه که پدرنیز درزمان حیات نسبت به آنان فاقدولایت بود.دراسلام امرجامعه به سه دسته تقسیم شده است:1.امورشخصی است.2.اموراجتماعی است که جامعه حق دخالت وتصرف درآن هادارا است.3.اموری است که تصمیم گیری درباره آن ها مختص به مقام ولایت است،به طوری که فردوجامعه هیچ یک حق دخالت وتصرف درآن راندارند.شکی نیست کهافراداجتماع درقسمت اول ودوم همان گونه که مباشرتا حق دخل وتصرف دارندنیز به نحو توکیل ویا استنابه ازحق اعمال نظربرخوردارند.وکالت ونیابت دراموراجتماعی باصرف نظر ازهمه اشکالات فقهی هرگزدر قسمت سومازامور اجتماع که تصرف درآن ها خارج ازاختیار مردم است جریان نمی یابد.دلیل براین مطلب آیه کریمه سوره احزاب است.آنجا که می فرماید:«النبی اولی بالمومنین من انفسهم»(احزاب،16).یعنی پیامبردردخالت اموری که مومنین خودقادربرتصرف درآن ها هستند.اولی ازآنها است.زیرا اولویت مذکور دراین آیه همانندآنچه درقرآن کریم«اولواالارحام بعضهم اولی ببعض»(احزاب،60).آمده است،اولویت تعیینی است نه تفصیلی.وکیل بامرگ موکل منعزل خواهدشد.لیکن ولی منصوب بامرگ ناصب ازولایت خلع نمی گردداگریک مرجع جامع الشرایط فردی رادر بخشی ازکارها وکیل ویانماینده خودقراردهد.بارحلت این فقیه وکالت ونمایندگی آن فردنیز باطل خواهدشد.ولیکن اگرمرجع جامع الشرایط فردی فردی رابرای ولایت امورحسبیه منصوب گرداند.آن شخص برارتحال فقیه مزبور برمنصب خود باقی است مگراین که فقیه بعدی اورا ازآنچه برآن منصوب است عزل نماید.ازآنچه که درامتیاز بین وکیل ونایب بین ولی منصوب بیان شد.دانسته می شودکه اگرفقیه جامع الشرایط به عنوان وکیل یانایب ازطرف ولی معصوم منصوب شده باشد ازوکالت ونیابت درصورتی که توسط امام معصوم منصوب شده است ازوکالت ونیابت درصورتی که توسط امام معصوم تنفیذنشودمنعزل می شود.
ضرورت ولایت درعصرغیبت
امام خمینی می فرماید:ماوشما وهمه اهل دنیا همه برادران ایرانی مادرمعرض امتحان هستیم یعنی مملکتی نیست درعالم که سخت آزمایش خداوامتحان اونباشدما امروز درباره خودمان ومسولین کشورخودمانوملت محترم خودمان عرض می کنیم هرکس درهرمقامی که هست وهرمسولیتی که داردهمان مسولیت انسان است.بنابراین مابایدتوجه کنیم که این قدرت هایی که می گویند مابرای صلح آمده ایم ومع الاسف درخانه حزب هارادارندمی گویند.تماشامی کننداین ننگ هاراعرب ها کجامی برند که اجانب کنارآمده انددرخانه اعراب به اعراب تعدی می کنند.واین هانوشته اندتماشامی کننددرصورتی که این ها اگر ده روز را برآن بندندهوای نفس است که وادارمی کنندکه این ها برای خاطراینکه تحت ستم قراردهند.آفرینش واصل وجودولی عصر طبق قاعده لطف ازخداوندسبحان ضروری است.تصرف ولی عصرلطف دیگری است.تمییزمیان دولطف زمینه دفع اشکالی است که ناحیه اهل سنت ممکن است واردشودوآن اینکه اگرامام زمان به دلیل غیبت تصرفی ندارد وازاو کاری ساخته نمی باشد وجودوعدمش یکسان است.نفی تلازم میان اصل وجودوتصرف امام مستفاد ازکلام علی است که آن جا درسخنان خودمی فرماید:هرگززمین خالی ازحجت نیست واین حجت یاظاهر است ومشهور ویا باطل است ومستور.پس زمین بدون ولی الله نخواهد بوداین ولی گاه ظاهراست وتصرف می کندوگاه غائب است وتصرف نمی کند.دراینجا شبهه استفاده سلب جمیع تصرفات امام در زمان غیبت منتفی است وهم چنین وجهی برای احتمال برخی تصرفات به حضور امام درزمان غیبت داده اند.طبق مباحث گذشته دانسته شدکه عهده داری ولایت ورهبری جامعه به عهدهشخصی است ازناحیه خداوندبراین مقام منصوب شده است.«واطیعواالله واطیعوا الرسول اولی الامرمنکم»(نساء،59)درمقام بیان لزوم اطاعت ازمنصوبین الهی است زیراکه این آیه که فرمان به اطاعت اازاولی الامرمی دهدنسبت به هرکس که زعامت اجتماع رابه عهده گرفت اطلاق نداردبلکه درمقام بیان لزوم اططاعت ازکسسانی است که به عنوان اولامر تعیین شده اندنظیر آیه:«ولا تطیعوا امرالمشرقین»(شعرا،151). ویا آیه:«ولاتطع من افلنا عن ذکرناواتبع......»(کهف،28).وآیه شریفه:«......ولاترکنوا الی الذین ظلموا»(هود،113).که دران ازگرایش به ظالم نهی شده است.این آیه مختص به امام معصوم است.توحیدبنیادی ترین اصل مورداهتمام اسلام است لذا که بعد نماز که جهت دفع زشتی ومنکرانجام می شود.به این معنا که درمقام توحید همه ذرات رافانی درذات حق تعالی وهمه افعال رافانی درفعل اومشاهده نماییدزیرا که تکرار کلمه توحید دراین عبارت جهت تاکید نیست چون اسلام به همه ابعاد وجودی انسان نظر داشته ودر تمامی زمینه های رفتاری،اخلاقی واعتقادی برنامه وقانون دارد.مرحوم محقق داماددرذیل بیان رسول خدا که فرمود«انما العلم ثلاثه ایه حکمه و.......»ازآشنایی به اصول وفروع باتعبیر علم به فقه اکبر وعلم به فقه اصغر یادکرده ومی گوید بخشی ازاین حدیث نبوی که درتقسیم علم وارد شده است ناظربه اصول عقاید است آیه شریفه که در مورد امامت حضرت ابراهیم نازل شده است.بر برخی ازامور دلالت دارد:یکی آن که امامت عهدالله وحق الله است زیرا خداوند درذیل آیه باعبارت «ولا ینال عهدی الظالمین»ازامامت به عنوان عهد خودیاد نموده است.تعبیرازامامت به عهدالهی دراین آیه موجب شده است تا تحت عنوان «ان الاماته عهدالله»تنظیم شود.
ضرورت عصمت اولی الامر(امام زمان (عج) )
درقرآن کریم آمده است:«یا ایهاالذین امنو اطیعوالله واطیعوالرسول واولی الامر منکم.........»(نسا،59).دارای سه بخش اول آن سخن از سه مطاع است خداوندتعالی،رسول خداواولی الامر.دربخش دوم:سخن ازمرجعیت خداوند ورسول اوست.دربخش سوم:تنها سخن ازتوحیدورجوع انسان به خداوند سبحان است. تنها شخصی که دارای این ویژگی باشد که ازاوتعبیر به معصوم می شود می تواند به نحو مطلق مطاع باشد.اطاعت مطلق ازنبی اکرم وائمه معصومین از ناحیه عصمت آن ذوات مقدسه است.هرچندکه عصمت آنان درپرتوحضرت حق که عصمت بالاصاله وبالذات است عصمتی بالعرض است.ممکن است این اشکال به ذهن بیایدکه اگر اولی الامر خودمیزان اندیشه وعملندبه گونه ای که اطاعت ازآن ها به نحومطلق لازم وضروری است. پس چه دلیل برای عرضه اخبارائمه به قران مجید وجود دارد؟درپاسخ می گویند:عرضه روایات معصومین(ع) به قرآن به جهت اثبات کلام امام وتشخیص اصل صدور ویا جهت صدور آنهاست.زیرا هم قرآن قرآن میزان است وهم معصوم واگر تنها یکی از اینرو میزان باشد ودیگری به وسیله آن سنجیده شودوموزون باشد آن که میزان است اصل ودیگری فرع برآنخواهد بود.تفاوتی که ازاین جهت درعالم طبیعت میان این دو ثقل پیدا شده است موجب برتری وتفاضل یکی ازاین دوبردیگری گشته است. یکی ازاین دو به حفاظت ازدیگری که همان قرآن وثقل اکبر است.حاصل اینکه:اگر کسی حق را میزان است بشناسد هم به حقانیت قرآن پی خواهد برد وهم به حقانیت امام و کسی که به این مقام رسیده باشد.هرگز با مشاهده مخالفان فراوان تردید به خود راه نداده واز امام معصوم خود درباره حقانیت او سوال نمی نماید.
نمونه های مختص به مقام ولایت
1.رویت اهله:درمواردی که رویت ماه واستهلال ویاشهادت عدلین برای همگان میسر نیست.حکم کردن به این که چه تاریخی اول ماه رمضان ویا اول شوال است خارج از اختیار فردو جامعه است.وچون در اختیار مردم نیست قابل توکیل واستنابه نیز نمی باشد.
2.وقف درموقفین:درمساله حج،درک موقفین در روزهای معین برای قافله میلیونی حجاج نیاز به مرجعی مشخص جهت تعیین روزهای وقوف در عرفات منی دارد.درماه مبارک رمضان امکان مسافرت و احتیاط برای شخص روزه دار وجود دارد اما درمساله حج برای جمعیت کثیر حجاج امکان احتیاط ورفت وآمد مکرر به منی وعرفات وجود ندارد.دراین مورد نیز که تعیین آغاز وانجام حرکت برعهده فرد یا افراد اجتماع نمی باشد.
3.حدودالهی وتعزیرات:اقامه حدود واجرا تعزیرات دریافت ارش الحکومه ومانند آن نه ملک افراد است ونه حق جامعه .نه فردی از افراد.حق دخالت دراین امور را دارد.چون ترجیح بلامرجح لازم می آیدونه همه حق دخالت دارند.زیرا که هرج ومرج را به دنبال خواهد داشت.دربرخی روایات ضمن اثبات این مطلب برای حاکم اسلامی حق عفو در حدود نیز در شرایط خاص مانندآن جا که اصل جرم به اقرار متهم ثابت می شود.به حاکم واگذار شده است.
افراد بی سرپرست:افراد بی سرپرست اشخاصی هستند مانند غیب وقصر که ولی و وصی خاصی ندارد.یعنی فردوجامعه حق دخالت در شئون آنان را واجد نمی باشند.واز همین قبیل است مردگانی که ولی و وارث ویا وصی نداشته و دین ومیراث آنان نیز مشخص نمی باشد.درتمامی این موارد تنها یک مقامرسمی باید تا رسیدگی به آن امر را عهده دار گردد.
4.انفال:اموالی که در جامعه اسلامی وجود دارند به سه قسمت تقسیم می شوند:1.اموالی است که متعلق به اشخاص وافراد است مانند آنچه که به سبک تحصیل می شود 2.اموال عمدی است که متعلق به جامعه اسلامی است مانند:برخی از غنایم که فی مسلمین نامیده می شود.3.اموالی است به نام انفال که نه مال فرد است ونه مال جمع بلکه متعلق به ولی مسلمین یعنی رسول الله استوعترت طاهره پیامبر است.
5.خمس وسهم امام:خمس به طور کلی یعنی بیست درصد ذرآمد های مقرر که شامل سهم امام وسهم سادات می باشد قسمتی از امور مالی است که ادای آن وظیفه تمامی افراد متمکن است. باتوجه به آیه قرآن«واعملوا انما غنمتم من شی ............»دراین بخش از اموال نیز علیرغم آن که پرداخت آن وظیفه همگان است،افراد ویا جامعه حق دخالت ودر نتیجه حق دخالت به نحو توکیل ویا استنابه را ندارند پس تنها مرجع قانونی وشرعی که عهده دار جمع آوری تصرف در این اموال است
نویسنده:رهرا یوسفی مصری
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید