مغز
مغز حدود 1500 گرم وزن دارد، حجمش در آقایان 1260 و خانم ها 1130 سانتی متر می باشد. ( با وجود تفاوت در حجم کلی مغز، هیچ تفاوت معناداری در ضریب هوشی کلی بین آقایان و خانم ها یافت نمی شود) بافت مغز بیشتر چربی ست. برای حفاظت از مغز سه پرده با نام مننژ وجود دارد که مغز و نخاع را پوشش می دهد.
مغز به دو نیمکره تقسیم می شود که هر کدام مسئولیت خاص خود را دارند. به طور کلی نیمکره ی چپ مسئول پردازش های عددی و زبانی ست و نیمکره راست مسئول پردازش ادبیات، استعاره و موسیقی است.
در مغز میلیارد ها سلول عصبی (نورون) وجود دارد. این سلول ها مسئول پردازش می باشند. کودک تازه متولد شده دو برابر بیشتر از افراد بالغ سلول عصبی دارد و در طی زمان سلول هایی که از آن استفاده نشود از بین می رود. به عبارت دیگر هر نورونی که استفاده نشود در فرآیند هرس از بین می رود. از سویی دیگر اگر دو سلول عصبی مدام در ارتباط با هم باشند این دو سلول تقویت شده و سرعت پردازش بالاتری خواهند داشت.
اجازه دهید با یک مثال مطلب بالا را شرح دهیم: دشتی را تصور کنید که تاکنون هیچ عابری از آن بالا گذر نکرده است. اگر یک نفر برای بار اول از آن عبور نماید ممکن است ردی از او باقی بماند اما اگر بعد از او مثلا صد نفر دیگر نیز دقیقا از مسیر او رد شوند، آن مسیر تبدیل به یک راه می شود که سرعت عابرین در آن بیشتر خواهد بود.
ذهن
بنابر آنچه بالا گفته شد، مغز یک واحد مادی و فیزیولوژی ست، اما ذهن یک پدیده ی فلسفی ست که به فرماندهی واحد مغز گفته می شود. ذهن در آثار افرادی چون زرتشت، بودا و افلاطون دیده می شود و بعد تر ها متفکران یونانی، هندی و فلاسفه ی اسلامی در این باره سخن ها راندند.
به دیگر سخن ذهن مسئول هوشیاری به احساسات (شامل دو دسته ی بدنی- مانند لامسه و چشایی- و عواطف- مانند افسردگی) ، اندیشه، حافظه و دیگر توانایی های مغزی انسان می باشد.
هر چند برخی از اندیشمندان معاصر ذهن را به زیر سوال بردند و وجود آن را انکار نمودند، اما در محاورات عامیانه و برخی از دانشمندان حوزه ی مغز، ذهنی هنوز به وفور یافت می شود.
شخصیت
شخصیت عبارت است از الگوی لگوهای معین و مشخصی از تفکر، هیجان و رفتار تعریف کرد که سبک شخصی فرد را در تعامل با محیط اجتماعی و مادیاش رقم میزنند.[۱] به عبارت دیگر شخصیت شامل ویژگیهای نسبتاً با ثبات و پایدار است که در توصیف آنها از صفاتی همچون زودرنج، مضطرب، پر حرف، درونگرا و برونگرا و غیره استفاده میشود.
بر اساس این تعریف سه ویژگی از شخصیت نمایان می شود:
یکتا بودن: هیچ دو شخصیت یکسانی وجود ندارد.
پایداری: الگوی عمل افراد در طول عمر تقریبا به یک شکل ا ست.
پیش بینی پذیری: با دانستن شخصیت افراد می توان رفتار آنان را در شرایط مختلف پیش بینی کرد.
نظریات شخصیت بسیار گوناگون و متنوع اند، لذا از ذکرشان در این مقاله خود داری می کنیم.
و اما من کیستم؟
از مجموع آن چه در بالا ذکر شد، چنین نتیجه ای می توان گرفت که: تجربیات دوران کودکی باعث فعال شدن بخش از سلول های مغزی ما می شوند. در صورتی که چند اتفاق باعث شود دو سلول با هم وارد عمل شوند، آن دو سلول سرعت بالاتری در پردازش خواهند داشت. حال رخداد جدیدی که نسبتا مشابه به آن باشد را در از آن گذرگاه پردازش می کند.
شاید خیلی از ما کودکانی که تازه زبان باز کرده اند را دیده باشیم. کودکی را در چنین شرایط فرض نمایید، او واژه ی آب را یاد گرفته و هر مایعی را آب می نامد. خواه این مایع بی رنگ همچون آب باشد خواه این مایع سیاه رنگ مانند نفت باشد.
سخن آخر
شخصیت ما چیزی نیست جز شاهراه های عصبی که بر اساس تجربیات دوران کودکی شکل گرفته است. برای شکل دهی به شخصیت باید از دوران کودکی تجربیاتی فراهم آوریم که فرد آن ها را به طریق جامعه پسند حل کند.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید