آقای گریزپا هنگامی که میخواهید به این گونه مردها بگویید که مثلاً این اواخر اصلاً با هم نبودهاید، بلند میشوند و اتاق را ترک میکنند. با این بهانه که: «الآن دوست ندارم درباره این موضوع چیزی بشنوم.» از صورت حسابهای سنگینی که به جهت خریدهای اعتباری برایتان فرستاده شده است شکایت میکنید و سپس گریهتان میگیرد. او میگوید: «هر وقت این جوری به هم میریزی نمی تونم با تو صحبت کنم.» این را میگوید و از خانه خارج میشود. فکر میکنید سرانجام در مذاکرات خود با او دربارهٔ بچهها دارید کم کم به جایی میرسید که یک باره بلند میشود و میگوید که خسته شده است و بیش از این تحمل این قبیل صحبتها را ندارد. سپس به اتاق دیگری میرود تا تلویزیون تماشا کند. فکر نمیکنم زنی وجود داشته باشد که دست کم یک یا دو بار در زندگی خود با آقای گریزپا (فراری) رو به رو نشده باشد. یک لحظه مثل یک مرد مهربان شیرین و خوش اخلاق که عاشق هستید مقابلتان نشسته است اما به یک باره غیبش می زند. گاهی اوقات علت رفتنش را توضیح میدهد که البته فرقی در کل ماجرا ایجاد نمیکند، اما حداقل شما متوجه میشوید که اتفاقی افتاده است، گاهی اوقات از روی صندلیاش درست مثل یک تکه نان از دستگاه توستر بیرون میپرد، میجهد و با ذکر گفتهای ناخوشایند از اتاق خارج میگردد و گاهی اوقات نیز پیش از آن که متوجه شوید چه اتفاقی افتاده است در سکوت صحنه را ترک میکند. صرف نظر از این که به کدامیک از این روشها اتاق را ترک میکند، اما نتیجه همواره یک چیز است. احساس رنجش خاطر، رهاشدگی و عصبانیت میکنید، زیرا با صداقت و به طور شسته و روفته دلیل ناراحتیاش را به شما نگفته است. این پدیدهٔ ناخوشایند و آزاردهنده را چه چیزی سبب میشود؟ شاید بتوان گفت که مردها ظرفیت مشخص ومحدودی را برای مذاکرات احساسی و عاطفی دارند و هنگامی که عقربهٔ دستگاه نشانگر آنها در برابر درجهٔ خاصی قرار میگیرد به یک باره فشار دیگ بخارشان به مرحلهٔ بحرانی میرسد و سپس ناگهان تصمیم میگیرند که باید آن را از مدار خارج کنند. این است که اعلام میکنند وقت مذاکره به سر رسیده و تمام شده است. شاید به همین دلیل است که عقب نشینی آقای گریزپا چنین ناگهانی، غیر منتظره و بدون اطلاع قبلی است. شاید خود او نیز تا زمانی که اتفاقی نیافتاده است از واقع قریب الوقوعش اطلاع چندانی ندارد. مگر تا موقعی که دیگر اتفاق افتاده است! برخی از مردها آستانهٔ صمیمیت بسیار پایینی دارند. تحمل و ظرفیت این گونه مردها برای صحبتها و مذاکرات احساسی و عاطفی از حد چند جمله تجاوز نمیکند که با سه شماره ناپدید میگردند برخی دیگر آنقدر ادامه میدهند تا یکی از کلیدهای حساس آنها را اشتباهی بزنید. بدین معنا که یکی از نقطه ضعفها یا حساسیتهای آنها را برانگیخته کنید. مثلاً شروع به گریه کنید یا جمله یا عبارت خاصی را به زبان بیاورید یا به گونهای خاص به آنها نگاه کنید. در این گونه اوقات است که به یک چشم به هم زدن در منطقهٔ ناامن خود قرار میگیرند و احساس خطر میکنند و به دنبال آن دیری نمیکشد که اثر یا رد پایی نیز از آنها پیدا نمیکنید. با تمامی این اوصاف برخی دیگر واقعاً بیشتر وقتها هم صحبت خوبی برای نامزد/همسرشان هستند مگر اینکه با شرایط سختی رو به رو شوند که از کنترل آن معذور باشند. مثلاً یا خیلی خسته باشند یا فشار کار زیادی را تحمل کرده باشند. در این اوقات است که استعداد و گرایش آنها به ناپدید گشتن افزایش مییابد. این امکان وجود دارد مردان گریزپا و فراری واقعاً قصد ناراحت کردن نامزد/همسر خود را نداشته باشند اما متأسفانه این عادتشان یکی از بدترین و به اصطلاح «بی اتیکت ترین» روشهای ارتباطی است. ترک کردن نامزد/همسرتان آن هم هنگامی که وسط یک مکالمه یا مذاکرهٔ دو طرفه هستید نه تنها محترمانه نیست و بی ادبی است بلکه گستاخانه و رنجش آور نیز هست. مردان عزیز: لطفاً توجه داشته باشید که در اینجا منظور من هرگز آن نیست که هنگامی که پیشرفت قابل ملاحظهای در صحبتها و مذاکرات به چشم نمیخورد ساعتها آنجا بنشینید و خود را رنج بدهید. اوقاتی وجود دارند که یک تنفس و استراحت کوتاه و موکول کردن ادامهٔ مذاکرات به بعد برای آرامش و تجدید قوا بسیار نیز مفید و عاقلانه است. اما کاری که آقای گریزپا میکند چیر دیگری است. هر چند که خود او ممکن است فکر کند که این روش را به کار برده است. آنچه او در واقع انجام میدهد پریدن از هواپیمای در حال سقوط با چتر نجات است بدون خبر دادن به همسرش و تنها گذاشتن او در داخل هواپیما. چرا مردهای بسیارخوب و خوش اخلاق نیز گاهی اوقات به یکباره به آقای گریزپا تبدیل میشوند؟ این همان چیزی است که در سرتاسر این کتاب به آن پرداختهایم: مردها از مذاکرات مارپیچی احساسی و پیچ و تاب خوردنهای عاطفی زنها خسته و بی تاب میشوند. مردها از چیزهای ناخوشایندی که نامزد/همسرشان در این گونه صحبتهای طولانی می گویند، خوششان نمیآید و احساس سرزنش و کنترل شدگی میکنند از این رو دوست ندارند به این گونه صحبتها گوش کنند. قابلیت و توانایی مردها در پردازش اینگونه اطلاعات و دادهها به یکباره بااختلال مواجه میشود به طوری که برای درنگ و ژرفانگری بیشتر بر روی این دادهها به وقت بیشتری نیاز پیدا میکنند. به هنگام صحبت دربارهٔ صمیمیت و نزدیکی مردها احساس خفگی میکنند و حس میکنند که نیاز دارند فرار کنند. درست مانند کسانی که از قرار گرفتن در مکانهای بسته دچار «فوبیا» و هراس میشوند. مشکلی که در رابطه با ناپدید شدن وجود دارد این است که مکالمه و مذاکره را با بن بست رو به رو میکند و برخلاف مقررات و قوانین گفت و گو و مذاکره است. هرگز نمیتوان در غیبت یکی از طرفین پایان مذاکره را اعلام کرد یا نتیجه و حاصلی را برای آن در نظر گرفت.
آقای گریزپا: خانم بی سرپرست در مواجهه با آقای گریزپا و فراری چه احساسی به زنها دست میدهد؟ به عبارت دیگر هنگامی که زنی شاهد خارج شدن شوهر خود از اتاق آن هم در وسط یک مکالمه و گفت وگو است، چه احساسی به او دست خواهد داد؟ احساس ترک شدگی. اینکه او را مثل فردی بی سرپرست رها کردهاند. مانند بچهٔ بی سرپرستی که پدر و مادرش او را رها کردهاند و او منتظر است تا نجات دهندهای پیدا شود و او را با خود به خانه ببرد. چشم به در میدوزیم تا مرد گریزپایمان برگردد، ما را در آغوش بگیرد و بگوید: «عزیزم، متأسفم. نباید تو را همین جوری میگذاشتم و میرفتم. راستش فقط یکدفعه خیلی مأیوس و سرخورده شدم. دیگر هرگز دوباره تو را اینطور ترک نخواهم کرد.» بسیار خب، شاید این کمی زیاده خواهی باشد. بنابراین ما به همان «متأسفم، یکدفعه حالم خیلی بد شد» و یک بوسه از گونههایمان یا هر چیز دیگری که مجدداً ارتباط میان ما و معشوقمان را برقرار کند، راضی هستیم. بسیار دشوار است، شما را ترک کنند و احساس بی پناهی و بی سرپرستی نکنید آنهم به خصوص در لحظات دشوار که آسیب پذیر هستید. زنها در این گونه اوقات میرنجند و احساس وحشت و تنهایی میکنند. به طرزی عجیب ممکن است احساس شکست نیز بکنند. شکست درحل و فصل و ترمیم آنچه بر سرش دچار سوء تفاهم شده بودیم. شکست در اینکه تمایل مرد زندگی خود را جلب کنیم تا بر روی مشکلاتمان کار کند. شکست در اینکه او را برای خود نگه داریم به یاد داشته باشید برای زنها عشق همواره در اولویت است. از این رو حفظ ارتباط، هارمونی، هماهنگی و همخوانی به هر قیمت که شده باشد از مهمترین نیازهای آنها به حساب میآید. به همین دلیل است که بیشتر ما زنها از جر و بحث و مشاجرهٔ لفظی بیزاریم. و ترجیح میدهیم تا صبح هم که شده باشد بیدار بنشینیم مسئله را در میان خود حل و فصل کنیم تا آنکه مجدداً بتوانیم آشتی کنیم. ما زنها اصولاً از انجام هر کاری که گسستگی ارتباط میان ما و معشوقمان را مجدداً ترمیم کند و بتوان آن را به حالت اولیه بازگرداند روی گردان نیستیم. اما به جای آن نامزد/همسرمان ناپدید شد و ما احساس میکنیم که فریب خوردهایم و ازفرصت ما اصلاح و بهبود شرایط و اوضاع محروم شدهایم. راه حل: مردان عزیز: لطفاً هرگز به یکباره و ناگهانی در وسط یک مکالمه یا مذاکره نامزد/همسرخود را ترک نکنید. لطفاً کمی طاقت بیاورید و سعی کنید با استفاده از روشها و راه کارهایی که در این کتاب آموختهاید، به راه حل و تفاهم برسید و مسائل و مشکلات موجود میان خود و نامزد/همسرتان را حل و فصل کنید. چنانچه حصول تفاهم مقدور نبود، دست کم تلاش کنید مهربان باشید. مردان عزیز: چنانچه احساس کردید که میخواهید به آقای گریزپا تبدیل شده ناپدید شوید یا فکر میکنید که در آستانهٔ تحمل خود قرار دارید به یکباره بلند نشوید اتاق را ترک کنید. در اوقاتی که میخواهید ناپدید شوید چه کار کنید به نامزد/همسر خود خبر دهید که: *اهمیت مکالمه و مذاکره را درک میکنید. *همچنان مایلید که مکالمه را در وقتی مناسب ادامه دهید و مسئله را حل کنید. *به آستانهٔ تحمل خود رسیدهاید و می دانید که دیگر نمیتوانید مؤثر یا مفید واقع شوید. *میخواهید تنفس اعلام کنید و مدتی (یکساعت یا تمام عصر) را استراحت کنید. *کاملاً متعهد هستید که مکالمه را مجدداً در زمانی که برای هر دو طرف مناسب باشد از سر گیرید تا به نتیجهای مشترک برسید.
آقای فرمان فرما چنین مردهایی مدام با صدای بلند به شما دستور میدهند، گویی رئیس شما هستند. به گونهای با شما صحبت میکنند که گویی شما بچهای کوچک هستید و نمیدانید چه کار باید بکنید. هر بار که به آنها پیشنهاد میدهید، می گویند که نمیدانید دربارهٔ چه چیزی حرف میزنید! اینگونه مردها احتمالاً فیلمهای زیادی را از جان وین تماشا کردهاند. شاید هم قهرمانان مورد علاقهشان ترمیناتور باشد و امکان دارد اساساً و از نظر سرشتی مردهایی رئیس مآب و سلطه جویی باشند. میخواهم با «آقای فرمان فرما» آشنا شوید. کافی است که سعی کنید با او صحبت کنید و ببینید که چگونه فوراً به شما اعلام میکند که مقام و مرتبهٔ او از شما بالاتر است و بر این ادعای خود پای میفشارد و میگوید که او خود بهتر میداند چه کار کند. کافی است سعی کنید کاری را خودتان به تنهایی و به روش خودتان انجام دهید و ببینید که چگونه فهرست بلند بالایی از انواع دستورها، بکن نکن ها، راهنماییها را به شما ارائه خواهد داد. کافی است بخواهید در برابر او عکس العمل نشان دهیدـ البته بهتر است که این کار را نکنیدـ مگر اینکه بخواهید برایتان سخنرانی کند و پند و اندرزتان دهد و بگوید که چقدر با تجربه تر، عاقلتر، کاملتر و فهمیدهتر از شمات. آقای فرمان فرما عاشق آن است که زنها را کنترل کرده بر آنها چیره شود. مدام به شما دستور میدهد واز شما انتظار دارد فرمانهای او را مو به مو اطاعت کنید و درستی آنها را هرگز زیر سؤال نبرید. چرا که خب بالاخره ناسلامتی او یک فرمان فرما است و راه درست انجام هر کاری را میداند و شما باید خیلی هم از او متشکر و ممنون باشید که راهنماییهایش را بی شایبه به شما ارائه میدهد. مکالمه و گفت و گو با آقای فرمان فرما یک طرف است، این گونه صحبتها در واقع اصلاً «مکالمه» نیستند. بلکه سخنرانی، خطابه و موعظهاند. او حرف می زند و شما گوش میکنید هنگامی که با آقای فرمان فرما رابطه دارید تنها یک نفر صلاحیت دارد و تام الاختیار است. و آن یک نفر البته فقط اوست. بنابراین تلاش برای مکالمه و برقراری ارتباط با او بیهوده و محکوم به شکست است. زیرا او از این کار سرباز خواهد زد، مگر آنکه بخواهد دربارهٔ چیزی با شما بحث کند. ارتباط با آقای فرمان فرما برای اعتماد به نفس و خودباوری زن گران تمام میشود. این بدان جهت است که او عادت دارد: *شما را در نزد دیگران تحقیر کند. *همچون زیردست با شما رفتار کند. *به گونهای رفتار کند که از شما مهمتر است. *شما را نکوهش کند، گویی که تمامی آنچه انجام دادهاید اشتباه بوده است. *صدایش را بر روی شما بالا ببرد تا اینکه جا بزنید و عقب نشینی کنید. عجیبترین چیز دربارهٔ چنین مردی این است که براستی خودش هم نمیبیند که همچون کماندوها رفتار میکند. در قلبش، شما را براستی دوست دارد و چنین باور دارد که فقط میخواهد مفید واقع شود و به شما کمک کند، آموزش دهد، تربیت کند، حمایت کند و بله: برایتان یک «مرد» باشد. آنچه او تشخیص نمیدهد این است که هرچه بیشتر با چنین رفتار نامحترمانه ای با شما رفتار میکند از عشق و علاقهٔ میان شما کاسته خواهد شد. چرا؟ زیر هیچ زنی به لحاظ جنسی نسبت به کسی که همچون «افسر ارشد» او با او رفتار کند، تحریک نمیشود.
آقای فرمان فرما: خانم منفعل هنگامی که با زنی مانند بچه رفتار میشود به تدریج احساس بچه بودن هم خواهد کرد. هنگامی که به این دلیل کسی نکوهش میشود که نمیتواند کارها را به درستی انجام دهد و از او انتقاد میشود، او اعتماد به نفس و خودباوریاش را از دست میدهد. هنگامی که به او می گویند چه کار بکند و چه کار نکند و چگونه هم انجامش دهد، خلاقیت و قوهٔ ابتکار عملش را از دست میدهد. این دقیقاً همان اتفاقی است که برای زنی می افتد که با آقای فرمان فرما زندگی میکند. بدین معنا که به زن منفعل و انفعالی تبدیل میشود. اما زن منفعل کیست؟ او زنی است که تمامی قابلیتها و مهارتهای لازم برای زندگی کردن و سر کردن با آقای فرمان فرما را به خوبی آموخته است. بدین معنا که ابراز وجود نمیکند. منطق و قضاوت خود را زیر پا میگذارد و با منطق و قضاوتهای بهتر آقای فرمان فرما جایگزین میکند، به روشهای او تن میدهد، حتی در اوقاتی که با گفتهها یا رفتارهای او نیز موافق نیست، هرگز با او بگو مگو نمیکند و به منظور حفظ حیات و بقای احساسی و عاطفی خود و برحذر بودن از زد و خوردهای مداوم و بلانقطاع روحی، تمام و کمال وا میدهد و خود را تسلیم میکند. ممکن است زنهای منفعل به غیر از شوهرشان با هیچ کس دیگر انفعالی به نظر نرسند. این امکان وجود دارد که دوستان یا همکاران او، او را زنی قوی، با اعتماد به نفس و نیرومندـ نقطهٔ مقابل منفعل ـ بدانند اما آنها هرگز شاهد مراودات وتبادلات او با نامزد/همسرش نیستند. یا اگر هم باشند احتمالاً او را نخواهند شناخت! راه حل: چنانچه شما نیز آقای فرمان فرما هستید و مشغول مطالعهٔ این مطالب، احتمالاً توصیهٔ مرا نخواهید پذیرفت. اما در هر حال، آنچه مایلم به آن فکر کنید این است که: درنهایت رفتار مانند کماندوها با زنی که می گویید دوستش دارید روح او را خفه خواهد کرد. در ابتدا ممکن است فکر کنید که نامزد/همسرتان زن بسیار خوب و فرمانبرداری است، اما با گذشت زمان خواهید دید که گرمای نگاهش به شما به سردی گراییده است و در خواهید یافت آنچه را که شما احترام او نسبت به خودتان تلقی میکردید چیزی جز ترس نبوده است. شاید هیچگاه او را به لحاظ جسمانی و فیزیکی از دست ندهید، اما مطمئن باشید قلب او هرگز باشما نخواهد بود. زیرا خویشتن واقعی او در زیر خرابههایی که از اعتماد به نفس او باقی مانده مدفون گشته است. خرابههایی که هربار که شما مانند زیردست با او رفتار میکنید، بیشتر و بیشتر فرو میریزند و بر سر او خراب میشوند. آیا براستی هیچیک از توصیفهای فوق دربارهٔ شما صدق نمیکنند؟ آیا کمترین احساس گناهی از مطالعهٔ این بخش در شما زنده نشده است؟ چنانچه پاسخ شما به این پرسشها مثبت است پس لطفاً کمک حرفهای دریافت کنید، نزد مشاور بروید. هم به تنهایی و هم به همراه نامزد/همسرتان. تا بتوانید رابطهٔ سالم و عاشقانهای را که هر دو شما نیز استحقاق آن را دارید ایجاد کنید.
آقای نیش و کنایه زن «آه طفلی، می گه دوباره احساساتش رو جریحه دار کردم. دوباره اشکهاش سرازیر شدن!» «آه، دوباره لب و لوچه ات آویزان شدند؟ بله خانوم دوباره عصبانی شدن.» «دوباره وقت دکتر گرفتی؟ مثل اینکه ما با یه دایره المعارف پزشکی ازدواج کردهایم؟!» این نوع مردها فکرمی کنند خیلی بامزه هستند. هیچ گاه هیچ چیز از گفتههای شما را جدی نمیگیرند. حتی هنگامی که ناراحت هستید، سعی میکنند شما را با حرفهایشان از احساساتتان خارج کنند. میخواهم شما را با آقای نیش و کنایه زن آشنا کنم. او همیشه یک عالمه خنده در آستین آماده دارد. مگر اینکه حوصلهٔ خندیدن را نداشته باشید. اما او طریق دیگری برای برخورد با احساسات نمیشناسد. اینکه آنها را مسخره کند و این به معنای آن است که شما را مسخره میکند. مرد کنایه زن در ابتدا بی ضرر و بی خطر به نظر میرسد. زیرا همیشه مشغول شوخی کردن است و لطیفه گفتن. چطور میتوانید از مردی که مدام میخندد و خوشمزگی میکند عصبانی شوید؟ مشکل این جاست که او هرگز نمیخواهد در مکالمهای جدی شرکت کند. در واقع او به هر قیمت باشد از هر نوع رویارویی و برخورد فرار میکند. هنگامی که موضوعی را با اومطرح میکنید «آه و اوه» میکند و آن را طوری جلوه میدهد که گویی «خیالی» نیست. هنگامی که به او می گویید میخواهید با او دربارهٔ چیزی صحبت کنید میگوید بچه شدهاید یا شما را احمق میخواند. هنگامی که جرأت آن را به خود میدهید که بگویید عصبانی هستید، تلاش میکند گفتههایتان را کم اهمیت جلوه دهد و سپس با این عنوان که احمقانه است از آن طفره برود. در پشت تمامی رفتارهای مرد کنایه زن (آقای نیش و کنایه) ترس از مکالمهٔ مستقیم و رو در رو، ترس از احساسات و صمیمیت واقعی نهفته است. گوشه و کنایههای نیشدار او تلاشی هستند برای پس زدن مسئله یا موضوعی مهم و یا فرار از شکایتهای دیگران. آن هم فقط به این دلیل از رویارویی با آنها واهمه دارد. به همین دلیل تلاش برای ارتباط با آقای کنایه زن نبردی بس سخت و دشوار است. به زبان ساده او از رو به رو شدن با هرچیز ناخوشایندی سرباز می زند. هر چیز که مذاق او سازگار نیاید او را آزار میدهد و ناراحت میکند. لذا به طنز و شوخ طبعی متوسل میشود تا عصبیت خود را بپوشاند. مشکل نیز اینجاست که در نهایت شما را مضحکهٔ لطیفههای خود میکند.
آقای کنایه زن: خانم خشک و جدی عجیبترین اتفاقات و بلاهای دنیا بر سرزنی که با آقای کنایه زن رابطه دارد نازل میشود. هرچه او بیشتر همه را به مضحکه میگیرد شما گرفتهتر، غمگینتر و ناراحتتر میشوید. تا آن جا که به زنی خشک و بیش از حد جدی بدل میشوید. به او می گویید: «آه، دست بردار. کمتر مسخره بازی در بیار.» «خیلی جدی میگم. من و تو باید بنشینیم و حتماً صحبت کنیم.» «اصلاً هم خنده دار نیست، موضوع خیلی برای من مهمه.» هرگاه که میخواهید با آقای کنایه زن صحبت کنید، مجبورید از خودتان دفاع کنید زیرا او استاد این است که صحبتهای شما را احمقانه یا بی اهمیت جلوه دهد. آیا تعجبی است که همواره در پایان احساس کنترل شدگی میکنید؟ به همین دلیل است که طعنه و کنایه به راستی شکلی از خشم و رفتاری تهاجمی ـ انفعالی به حساب میآید. این رفتار بدین منظور طراحی شده است که شما را از صحنه خارج سازد و احساس حماقت و مسخره بودن به شما بدهد. آن هم تنها به این دلیل که فکر ابراز خویشتن را به ذهن خود راه دادهاید. بودن با مرد کنایه زن بی شک به احساس عزت نفس و احترام شخص شما لطمه می زند. هر چند که او به طرزی سرگرم کننده و شوخ طبعانه ضربههای خود را فرو میآورد. اما گوشه و کنایههای نیشدار او عملاً تحقیرهای استتار شدهای هستند برای مخابره کردن این پیام به شما که بیش از حد حساس و احساساتی هستید. به همین دلیل احساساتتان ارزش جدی گرفته شدن را ندارند. راه حل: فرض کنید نزد رئیس خود رفته و به اوگفته اید که میخواهید در رابطه با برنامهای که بر روی آن کار میکنید، با او صحبت کنید. و او به مسخره به شما جواب میدهد که: «آه، آیا کارمند کوچولوی من از چیزی در رابطه با این برنامه ناراحت شده است و میخواهد کمی گریه کند، آه، طفلی!» چه احساسی به شما دست خواهد داد؟ آیا عصبانی نخواهید شد و احساس نخواهید کرد که به شما توهین شده است؟ این دقیقاً همان احساسی است که هر گاه به درخواستهای نامزد/همسرتان با گوشه و کنایه پاسخ میدهید به او دست میدهد. هرگاه متوجه شدید که میخواهید آنچه را که بین شما و نامزد/همسرتان پیش آمده است کوچک یا سبک جلوه دهید، لحظهای بایستید و به یاد بیاورید که او همان زنی است که دوستش دارید. او میخواهد درباره موضوع مهمی با شما صحبت کند. اهمیتی ندارد برای شما مهم باشد یا نباشد. چنانچه فرزند کوچکتان گریه کنان به دلیل این که توپ خود را گم کرده است نزد شما بیاید او را مسخره نخواهید کرد و به او نخواهید گفت که: «آه، چه بچهٔ نق نقویی. یک توپ مسخره و بی ارزش که این قدر گریه کردن نداره.» به طرز مشابهی چرا باید به معشوق خود و آن کس که به او عشق میورزید این گونه برخورد کنید؟ به گفتههای نامزد/همسر خود گوش بسپارید و سعی کنید که از تکنیکها و روشهای ارائه شده در این کتاب استفاده کنید و گوشه و کنایه را کنار بگذارید.
آقا مرغه به شما میگوید که باید تا دیر وقت کار کند در حالی که در واقع میخواهد با حسابدار خود ملاقات کند تا دربارهٔ سرمایه گذاریهایی که با شکست مواجه شدهاند صحبت کند. هنگامی که از او میپرسید، گرسنه است یا خیر میگوید معدهاش درد میکند و به شما نمیگوید که در واقع با یکی از دوستانش که شما زیاد از او خوشتان نمیآید قبلاً ناهار خورده است. به نامزد خود می گویید میخواهید جمعه را با او بگذرانید و او بهانه میآورد که نمیتواند زیرا هفته سختی را پیش روی دارد. در حالی که به همسر قبلی خود قول داده است که درمرتب کردن حسابهای مالیاتیاش به او کمک کند. عاشق مرد بسیار خوب و مهربانی شدهاید. او هیچ گاه قصد و مرضی ندارد و مغرض و ناپاک هم نیست. اما با وجود این مدام مچ او را به هنگام دروغ گفتن میگیرید. چرا؟ زیرا او آقا مرغه! است. کسی که دوست دارد مسائل و موضوعاتی را که شما را میرنجاند یا ناراحت میکند از شما مخفی کند. از این رو عادت میکند که گاه و بی گاه به شما دروغ بگوید. در این جا منظور دروغهای بزرگ نیست. بیشتر وقتها دروغهای او کوچک هستند. در واقع مرد مرغ صفت از مطالعهٔ این مقاله بسیار ناراحت خواهد شد، زیرا اصرار میورزد که او در واقع دروغ نمیگوید، بلکه تنها اطلاعاتی را که فکر میکند نامزد/همسرش را ناراحت میکند، حذف کرده است تا بدین وسیله از او محافظت کرده باشد. اما واقعیت امر آن است که او به هیچ وجه سعی در محافظت از شما ندارد بلکه تنها خود را فرافکنی میکند. مرد مرغ صفت یا به عبارتی «بزدل» شغل و پیشهاش «لاپوشانی» است. او همیشه در حال پوشاندن چیزی است که فکر میکند کسی را از دست او عصبانی کند. این بدان جهت است که مرد مرغ صفت به طور معمول بسیار حساس نیز هست پس میتوان او را «آقای دل نازک» نیز نامید. کسی که از روی استیصال میخواهد همه را خوشحال و خرسند نگه دارد. بدیهی است که این کاری است ناممکن. بنابراین او قسمت اعظم وقت خود را مثل مرغ سرکنده ای پرپر می زند تا مبادا کسی از او برنجد. نهایتاً تنها راهی که برای او باقی میماند این است که دروغ بگوید. مشکل مرد مرغ صفت این است که در واقع هیچ گاه نیز موفق نمیشود چیزی را پنهان کند. معمولاً ما زنها فوراً حس میکنیم که او دارد چیزی را مخفی میکند. و لذا فقط ما را میترساند و مضطرب میکند. هنگامی که مرد مرغ صفت متوجه میشود که پولهایش را جای درستی سرمایه گذاری نکرده است دربارهٔ قرار ملاقاتش با حسابدار شرکت به زنش دروغ میگوید. ما زنها میتوانیم احساس کنیم که مشکلی پیش آمده است. از این رو نگران میشوم و به دفتر کار او زنگ میزنیم و هنگامی که او را آنجا پیدا نمیکنیم احساس میکنیم که به ما خیانت کرده است و مثلاً با زنهای دیگری است. هنگامی که مرد مرغ صفت پیشنهاد غذای ما را رد میکند و میگوید که دلش درد میکند، ما زنها به راحتی میتوانیم بفهمیم که دروغ میگوید و با ما صادق نیست. اما فکر و خیالمان هزار جا میرود. هنگامی که او از زیر برنامه ریزی برای جمعه در میرود. ما نمیدانیم او سعی در پنهان کردن چه چیزی دارد. اما «بو» میبریم که ممکن است کاسهای زیر نیم کاسه باشد و در عوض تمام روز حالمان بد میشود. تضاد مضحکی که در رابطه با تلاشهای نافرجام مرد مرغ صفت برای محافظت از ما وجود دارد این است که دروغ گفتنها، فرارکردن ها و لاپوشانیهای او نه تنها ما را از چیزی محافظت نمیکند، بلکه ما را ناراحتتر و عصبانیتر نیز میسازد. بدین معنا که چنانچه قرار بود حقیقت را بگوید و آنچه را که از گفتنش واهمه داشت برای ما بیان کند هرگز به این اندازه ناراحت یا عصبانی نمیشدیم. حداقل آن بود که چنانچه میدانستیم اوضاع از چه قرار است میتوانستیم طوری با آن کنار بیاییم. اما بدون اطلاعات و دادهها تنها کاری که ازمان برمی آید این است که نگران و عصبی باشیم. نگرانی و عصبیتی که بزودی نیز از بین نخواهد رفت و انواع و اقسام فکر و خیالها و افکار منفی و ناخوشایند که به ذهن ما حمله ور خواهند شد. در نهایت مرد مرغ صفت به همان نتیجه و محصولی میرسد که سخت تلاش میکرد. از آن فرار کند. زیرا حقیقت همیشه نهایتاً رو میشود و وقتی که این اتفاق افتاد دروغهای او همگی رو میشوند و ما عصبانی؛ مأیوس و سرخورده میشویم و احساس میکنیم که به ما خیانت کردهاند.
آقا مرغه: خانوم دیوونه فرض کنید که بامردی که دوستش دارید مشغول حرف زدن هستید و متوجه میشوید که او چیزی را از شما مخفی میکند. این حقیقت را از لحن مضطرب صدای او، تلاش مداوم او برای عوض کردن موضوع صحبت و پرهیز او ازبرقراری تماس چشمی به خوبی میتوانید تشخیص دهید. مشکلی که در این اوقات وجود دارد این است که نمیدانید چه چیزی را از شما پنهان میکنندـ آیا موضوعی بزرگ و وحشتناک مانند رابطهٔ نامشروع با زنی دیگر است یا تنها موضوع کم اهمیت و کوچکی است که او از صحبت کردن دربارهاش میترسد؟ هیچ راهی برای یافتن پاسخ پرسش فوق وجود ندارد. اما یک چیزقطعی است: او دارد دروغ میگوید و با این کار شما را دیوانه کرده است. به طوری که حال دیگر به «دیوونه خانوم» بدل شدهاید! همانگونه که به یاد دارید یکی از نیازهای پایه و اساسی هر زن نیاز به احساس امنیت است. اما هنگامی که ما زنها بر مرد مرغ صفت در ارتباط هستیم، احساسی کاملاً متضاد آن را در خود تجربه میکنیم. بدین معنا که پارانویید، مضطرب و هراسان میشویم و احساس میکنیم که به ما اعتماد ندارند و هر لحظه منتظر آنیم که بلاهای بیشتری نیز از آسمان بر سرمان نازل شود. «زن دیوانه» مدام منتظر شواهدی است دال بر اینکه بدبختی در راه است. او میترسد مبادا ضربهای کاری نهایتاً بر او وارد شود. دروغی که مرد مرغ صفت میگوید در واقع «دود» است. ما بوی دود را از هزار فرسنگی تشخیص میدهیم. لذا با عصبیت هر چه تمام، همهٔ مکالمههای او را کنترل میکنیم و یک یک مراودات او را زیرنظر میگیریم تا نسبت به آنچه درحال وقوع است سرنخی بدست آوریم. هرگاه ما به «زن دیوانه» تبدیل میشویم بدترین ترسهای مرد مرغ صفت تحقق مییابند. در این اوقات مرد مرغ صفت پیش خودش فکر میکند: «ببین چقدر ترسو و عصبی است. درست تشخیص دادم که نمیتوانم در بارهٔ شکست سرمایه گذاریهایم، مالیاتهای همسر قبلیام. شام خوردن با دوستم چیزی به او بگویم. آنچه او از آن غافل است این است که این دروغ گویی ها و پنهان کاریهای او بود که از همان اول ما را دیوانه کردند، نه اشتباهات او. گرچه ممکن است نیت او از این دروغ گویی ها خوب و خیر باشد، اما بی صداقتی او هرگز قابل توجیه نیست. راه حل: 01 مردان عزیز: لطفاً به ما زنها دروغ نگویید. دروغ ما را دیوانه میسازد و بدترین احساسات را در ما زنده کرده اعتماد ما به شما را سلب میکند. همیشه حقیقت را به ما بگویید. حتی هنگامی که میترسید از شنیدن آن خیلی هم خوشحال نشویم. احتمالاً همینطور هم باشد و از شنیدن حقیقت ناراحت شویم. اما به یاد داشته باشید که چنانچه بفهمیم به ما دروغ گفتهاید به مراتب ناراحتتر خواهیم شد. هنگامی که موضوع ناراحت کنندهای را با ما در میان میگذارید ناراحتیها و نگرانیهای خود را نیز به همراه آن ابراز کنید. به ما بگویید «عزیزم، میخواستم بهت بگم که قول دادم جمعه حساب و کتابهای مالیاتی همسر قبلیام رو انجام بدم. می دونم که از شنیدن این موضوع زیاد خوشحال نخواهی شد. خودم هم ترجیح میدادم با تو باشم تا با او. اما فکر کردم بهتر باشه به او کمک کنم چون که این اولین سالی که او تنهاست و باید خودش به تنهایی حساب و کتابها رو انجام بده. مطمئن باش که رفتن من به اونجا به معنای هیچ چیزی نیست و به محض اینکه کارم رو انجام دادم فوراً بر میگردم پیش تو.» آیا از شنیدن این که قرار است به دیدن همسر خود بروید، خوشحال خواهیم شد؟ البته نه. اما چنانچه همه چیز را خودتان به ما بگویید احساس به مراتب بهتری خواهیم داشت. در مقایسه با زمانی که مجبور باشیم همه چیز را به تنهایی خودمان حدس بزنیم و کشف کنیم که چرا نمیخواهید با ما باشید و اینکه چرا تا به این حد عجیب و غریب رفتار میکنید. 02 به زن زندگی خود فرصت دهید تا به شما نشان بدهد چقدر شمارا دوست داشته و چقدر نسبت به شما محبت و علاقه دارد. هنگامی که حقیقت را به ما می گویید این فرصت را به ما میدهید که خود را بالا بکشیم و بهترین عملکرد خود را ارائه دهیم. هنگامی که دروغ می گویید بدرفتاری اجتناب ناپذیر خواهد بود. 03 هنگامی که مشاهده میکنید سر وکله «زن دیوانه» پیدا شده است از خود بپرسید آیا این اواخر در نقش مرد مرغ صفت ظاهر شدهاید یا خیر. ممکن است متوجه شوید که چیزهایی را از ما پنهان کرده یا با ما در میان نگذاشتهاید. هنگامی که سفرهٔ دل خود را باز میکنید و اسرار درون خود را بیرون میریزید، نهایتاً ما نیز آرام خواهیم شد گرچه ممکن است اندکی طول بکشد بنابراین صبور باشید.
اما هرگز نمیدانیم آتشی که آن را تولید کرده است چقدر بزرگ است.
می دانید که احتمالاً چه احساسی به ما دست خواهد داد. برای نمونه:
آقای ترقه
می گویید میخواهید با او صحبت کنید. اما او شما را متهم میکند که میخواهید روز او را با شروع کردن دعوای دیگری خراب کنید.
در حین صحبت با او اشک در چشمانتان حلقه می زند اما او به شما برچسب می زند که عصبی هستید و هیستری دارید و او حوصلهٔ گریه و زاری شما را ندارد.
ادعا میکند به این دلیل نمیتواند احساساتش را با شما در میان بگذارد که شما از هم میپاشید؛ و سپس از واقعهٔ مشابهی که چند سال پیش اتفاق افتاده است مثالی می زند.
در این گونه شرایط شانس برنده شدن ندارید. هرچیزی را که بگویید او را به جان خود میاندازید. هر گونه تلاش شما مبنی بر ایجاد ارتباط با او به منزلهٔ بیماری روانی تلقی میشود. هر چیزی که در گذشته اتفاق افتاده است و موجب رنجش خاطر او میشود توی صورتتان کوبیده میشود آن هم بارها و بارها. بله درست حدس زدید: «آقای ترقه». مردی که متخصص آن است که بدترین احتمالات را از پیش تشخیص بدهد و عصبانی بشود حتی هنگامی که مکالمه هنوز آغاز نشده است.
آیا میدانستید که آقای ترقه یک پیشگو و دارای نیروهای فوق طبیعی است؟ دست کم این چیزی است که خود او فکر میکند. اومطمئن است و با قطعیت اصرار میورزد که میتواند چگونگی پیش رفتن مکالمهای را از قبل حدس بزند و پیشگویی کند:
«می دونم آگه شروع به صحبت کنیم باید تا صبح بیدار بمونیم.»
«می دونم چی منتظرمونه. تو شروع به گریه و زاری میکنی و منو متهم میکنی که شخص (بی ارزشی) هستم.»
«هر بار که دربارهٔ این موضوع صحبت میکنیم، نتیجه یک چیز بیشتر نیست، مثل دفعهٔ پیش است. پس چرا اصلاً خودمونو اذیت کنیم؟»
آقای ترقه در لحظهای اکنون و در زمان «حال» زندگی نمیکند. او در واقع به چیزی واکنش نشان میدهد که ممکن است سالها پیش اتفاق افتاده باشد. یا چیزی که میترسد در آینده اتفاق بیافتد. شاید در گذشته نامزدی داشته است که به لحاظ روحی از هم پاشیده بوده است یا مادری داشته که عصبی، تنیده و تحریک پذیر بوده است. لذا فرض را برای این میگذارد که هر گونه مکالمه و گفت و گویی با شما نیز مثل همیشه از آب در بیاید. لذا به مجرد آنکه شروع به صحبت با اومی کنید در یک گسست خیالی نسبت به زمان گیر می افتد. میتوان گفت او به نوعی درگیر حدیث نفس است یعنی با خود صحبت کردن. آنچه می گویید یا میکنید تفاوت خاصی ایجاد نخواهد کرد. چرا؟ زیرا او از پیش تصمیم گرفته است که چه اتفاقی خواهد افتاد. لذا سعی خواهد کرد که مکالمه با شما در نطفه خفه کند چه این کاراو را دوست داشته باشید و چه نداشته باشید.
روش مورد علاقهٔ آقای ترقه آن است که بدترین اتفافات گذشته را به یاد بیاورد و آن را به عنوان دلیل اینکه چرا نمیخواهد با شما حرف بزند، به رخ شما بکشد. ممکن است سه سال پیش یکبار در حین جر و بحثی شدید عصبی شده بودید و تا صبح گریه کردید. خب، حتی چنانچه خودتان نیز بخواهید که آن را فراموش کنید آقای ترقه به شما چنین اجازهای نخواهد داد! هر بار که بخواهید مکالمهٔ ساده و کوتاهی نیز با او داشته باشید آن را به شما یادآوری خواهد کرد: «می دونم قراره آخرش چی از آب دربیاد! تا صبح می خوای بیدار بمونی و سر من داد بزنی و گریه زاری بکنی!»
چنانچه بخواهیم رک و بی پرده صحبت کنیم، میتوانیم بگوییم که آقای ترقه پدر سوختهای لج باز و یک دنده است!؟ روش او برای رویارویی با چالشها و مشکلات روشی «صلب»، سفت و سخت و انعطاف ناپذیر است. از این رو همواره حالت تدافعی دارد و آماده است که درمقابل هر چیز که از دید او خطرناک به نظر میرسد، از خود دفاع کند. به همین دلیل در مواجهه با کوچکترین احساسات و عواطفی، منفجر میشود و به مکالمه پایان میدهد. مشکل این جاست که زنی وجود ندارد که تلاش کند با او حرف بزند و برچسب عصبی بودن نخورد. صرف این حقیقت که میخواهید دربارهٔ چیزی صحبت کنید، نشانگر آن است که از قبل احساساتی و حساس هستید.
آقای ترقه: خانم ترقه
اجتناب ناپذیر است! به رغم تمامی تلاشهای ما مبنی بر جلوگیری از آن ـ حتی چنانچه به خودمان قول بدهیم و قسم بخوریم که دیگر نخواهیم گذاشت اتفاق بیافتدـ اما باز هم همیشه اتفاق می افتد. هرگاه سر و کلهٔ آقای ترقه پیدا شود ما نیز به خانم ترقه تبدیل میشویم. حتی چنانچه درابتدا آرامش و تمرکز حواس داشته باشیم اما همیشه پس از چند دقیقه صحبت کردن با آقای ترقه، ما نیزحالت تدافعی به خود میگیریم:
«چطور می تونی بگی من عصبی هستم؟ من عصبی نیستم!»
«منظورت چی یه من همیشه غیرمنطقی حرف میزنم؟ این منم که همیشه سعی میکنم ازموضوع پرت نشم و دیگران رو سرزنش نکنم.»
«خواهش میکنم (قبرستون کهنه نشکاف) این منصفانه نیست!»
اینقدر به من نگو (آروم باش) من که هنوز چیزی نگفتم بجز اینکه پیشنهاد دادم دربارهٔ تعطیلات آخر هفته صحبت کنیم.»
حال متوجه منظور من شدید؟ هیچ راه دیگری ندارید. آقای ترقه کاری میکند که شما از خود واکنش نشان دهید. اگر او به شما میگوید عصبی و هیستریک هستید و کنترل خود را از دست دادهاید، هر چیزی که بگویید چنین به نظر میرسد که حالت تدافعی به خود گرفتهاید. چنانچه او ادعا میکند که صحبتهای شما دربارهٔ چیزی تمامی نخواهد داشت چگونه خواهید توانست اثبات کنید اشتباه میکند بدون اینکه با او مخالفت کنید. چنانچه او به وقایع گذشته استناد میکند تا اثبات کند که شما غیرمنطقی هستید، در هرحال شما را از لحظهٔ اکنون و زمان حال خارج ساخته است. صحبت با آقای ترقه گیر کردن و گرفتار شدن در یک دام کلامی ـ گفتاری است که بدون مجروح شدن از آن خارج نخواهید شد.
راه حل:
01 هرگز پیش از شروع یک مکالمه دربارهٔ نامزد/همسر خود قضاوت نکنید و فرض را براین نگذارید که او حتماً به طریقی خاص رفتار خواهد کرد. زیرا با این کار پیش زمینهٔ خودخواهانهای را ایجاد میکنید که فقط به نفع خود شماست. چنانچه او را متهم کنید که حتماً از هم خواهد پاشید، او نیز شکنندهتر شده از هم خواهد پاشید. اگر به او بگویید که او عصبانی است او را با گفتن این جمله عصبانی نیزخواهید کرد. او را از عنصر احتمال وتعلیق برخوردار کنید و بگذارید مکالمه و مذاکره شکل بگیرد و پیش برود.
02 از مبالغه و اغراق به منظور ترساندن ایجاد جوّ رعب و وحشت در مکالمه خود داری کنید. چنانچه او اندکی گریه میکند او را عصبی و «هیستریک» نام گذاری نکنید. اگر او کمی تحریک پذیر و ناراحت شده است نگویید که دارد از خشم منفجر میشود. بگذارید نامزد/همسرتان احساساتش را ابراز کند و این احساسات را پیش از آنکه او حتی فرصتی برای بیان کردنشان داشته باشد، سرکوب نکنید.
03 در حین مکالمه و گفت و گو با نامزد/همسرتان در زمان حال یا لحظهٔ اکنون باقی بمانید. هرگز وقایع، واکنشها و نتایج گذشته را به میان نکشید. به او و نیز به خودتان فرصت دوبارهای بدهید تا این بار بتوانید مسائل و مشکلات را حل و فصل کنید.
مردان عزیز: امیدوارم از مطالعهٔ این فصل دربارهٔ عادات ارتباطی مردانه آگاهی؛ شناخت و بصیرت کافی کسب کرده باشید. شاید تنها یک یا دو مورد از این عادات ده گانه درباره شما صدق کرده باشند. شاید هم به رغم میل باطنیتان متوجه شده باشید که بسیاری از آنها درشما وجود دارند. نکتهٔ امیدوار کننده آن است که حال این قابلیت و توانایی را دارید که پیش از درآمدن به رنگ یکی از این شخصیتهای ده گانه (آقای اسرارآمیز، آقای گریزپا، آقای آتشفشان و...)، آنها را در خود شناسایی کنید و مچ خودتان را بگیرید! سپس با استفاده از راه کارها و روشهایی که آموختهاید، میتوانید آگاهانه انتخاب کنید که این راه کارهای ارتباطی را تغییر دهید و همان مرد مهربان و با ملاحظهای بشوید که براستی هستید.
خانمهای عزیز: توجه داشته باشید که در این فصل روی سخنمان تنها با مردها نبود. گرچه از این عادات ارتباطی به عنوان عاداتی مردانه نام بردیم، اما مطمئنم که برخی از آنان دربارهٔ شما نیز صدق میکند! میلیونها مرد از این واقعیت شکایت داشتهاند که با خانم فرمان فرما یا خانم نامرئی یا خانم نیش و کنایه زن رابطه داشتهاند. چنانچه به راستی خواهان آنید که نامزد/همسرتان این عادات ارتباطی ناسالم را در خود ردیابی و برطرف کند، به عادات ناسالم خود نیز در حضور او اعتراف کنید و از همین راه کارها و روشهای ارائه شده استفاده کنید تا راههای سالمتر و مکالمه و گفت و گو با مرد زندگیتان را بیاموزید.
نویسنده: باربارادی آنجلیس
منبع: رازهایی درباره زنان
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید