روانشناسي علم مطالعه رفتار و فرايندهاي ذهني است. در يك تعريف ساختار شكن روانشناسي كشف دروغهائي است كه به خود ميگوييم."روانشناسي" يک رشته دانشگاهي و کاربردي است که شامل مطالعه بر روي ذهن، مغز، و رفتار انسان مي شود. همچنين روانشناسي اشاره به کاربرد چنين علمي در زمينه هاي مختلف فعاليت انساني، شامل مشکلات زندگي روزمره فردي و درمان بيماري هاي ذهني دارد.روانشناسي متفاوت از علومي همچون انسان شناسي، اقتصاد، علوم سياسي و جامعه شناسي است که در جستجوي راه هاي توضيح روش هاي ذهني و رفتار فردي هستند. روانشناسي همچنين از علومي همانند زيست شناسي و عصب شناسي بطريقي که ابتدا" به تعاملات روش هاي ذهني و رفتاري و روش هاي کلي يک سيستم، و نه انحصارا" در ذات روش هاي زيست شناسي و عصبي مي پردازند، تفاوت دارد. اگرچه يک رشته زير مجموعه بنام روانشناسي عصب شناسي مطالعات فرآيند واقعي اعصاب با مطالعات تاثيرات ذهني که محصول ذهني آن است را با هم ترکيب مي سازد. بهر حال، روانشناسي زيست شناسي يعني مطالعه علمي پايه هاي زيستي رفتار و حالات ذهني، زير مجموعه اي از زيست شناسي و روانشناسي بحساب مي آيد که در ارتباط با اين تاثيرات ذهني مي باشد.تاريخچهيک فيلسوف تحصيل کرده آلماني بنام رادولف گوسلنيوس ابداع کننده اصطلاح "روانشناسي" است (1950). معني ريشه کلمه روانشناسي از کلمه (روان) بمعناي "روان در زبان يوناني است و روانشناسي را گاهي اوقات بعنوان علم مطالعه روح (از جنبه مذهبي اين اصطلاح) در نظر ميگيرند. روانشناسي بعنوان يک راه درمان را مي توان در نوشتار توماس ويليز بنام ("دکترين روح) که اشاره به روانشناسي دارد، يافت. اين نوشتار در رابطه با عملکرد مغز و به منزله جزئي از روش هاي درماني کالبد شناسي او به سال 1672 با نام "دي انيما بروتروم" (دو سخنراني در باره روان ها و حيوان صفتي") مي باشد.تا حدود اواخر قرن نوزدهم، روانشناسي بعنوان شاخه اي از علم فلسفه شناخته مي شد. و همچنين بعنوان يک کيش در برخي فرهنگ ها در نظر گرفته مي شد که شامل تهاجم افکار و نابودي يگانگي دروني مي گرديد.
در سال 1879 شخصي بنام ويلهلم وندت (که به پدر روانشناسي نيز معروف است) اقدام به تاسيس يک لابراتوار در دانشگاه شهر لايپزيک آلمان نمود که تمرکز اصلي آن بروي مطالعات روانشناسي قرار داشت. در سال 1890 ويليام جيمز درکتاب خود با نام "اصول روانشناسي به بسياري از سوالات مطروحه در باب بنياد هاي روانشناسي که تا سالها بعد توسط روانشناسان مطرح گرديدند، پاسخ داد. از ديگر افراد مطرح در اين رشته هرمن ابينگواس (پيشتاز تحقيقات حافظه)، دانشمند روسي با نام ايوان پاولف (شخصي که مبتکر فرآيند يادگيري شرطي شدن کلاسيک است) مي باشند.
در همين حال، شخصي بنام زيگموند فرويد که تحصيل کرده رشته اعصاب شناسي بوده و آموزش رسمي در خصوص روانشناسي نديده بود، روش روان درماني را ابداع و مورد استفاده قرار داد که بنام تجزيه و تحليل روحي شناخته مي شود. شناخت فرويد از ذهن بطور گسترده بر پايه روش هاي تفسيري و درون گرائي است. ولي تمرکز خاص آن بروي حل مشکلات روان پريشي و آسيب شناسي رواني قرار دارد. تئوري هاي فرويد بسيار مشهور گرديدند دليل اين معروفيت احتمالا بخاطر در گير بودن آن با موضوعاتي از قبيل جنسيت و سرکوب بعنوان جوانب عمومي توسعه روانشناسي مي باشد. در آن زمان، اين مسائل بصورت عمده بعنوان موضوعات ممنوعه در نظر گرفته مي شدند. و فرويد مبدلي فراهم آورد که بتوان راجع به اين مسائل بطور باز در مجامع مبادي آداب بحث و گفتگو نمود. اگرچه در روانشناسي امروزي، تئوري هاي فرويد اساسا مورد توجه نيستند ولي کاربرد خاص او در تبديل روانشناسي به موضوعي کلينيکي بسيار تاثير گذار بود.
بعنوان بخشي از عکس العمل نسبت به طبيعت فردي و درون نگر روانشناسي و وابستگي انحصاري آن به جمع آوري مجدد تجارب مبهم و دوردست کودکي، مکتب رفتار گرائي بمنزله روش راهنمائي تئوري روانشناسي معروف گرديد. روانشناساني از قبيل جان بي. واتسون، ادوارد تورنديک و بي. اف. اسکينر بعنوان پيشتازان اين مکتب بودند. رفتار گرايان اعتقاد داشتند که روانشناسي بايد تبديل به علم رفتار شناسي گردد و نه ذهن. آنها اين نظر را که وضعيت هاي درون ذهني مانند اعتقادات، تمايلات يا اهداف را مي توان بصورت علمي مورد تحقيق قرار داد را رد نمودند. در سال (1913) واتسون در نوشتاري با نام "روانشناسي از ديدگاه رفتار گرا" اظهار داشت که روانشناسي " رشته اي کاملا تجربي از علوم طبيعي است،""اشکال درون گرائي از اجزاي لازم اين روش ها محسوب نمي گردند" و اينکه "رفتار گرايان مرزي بين انسان و حيوان صفتي قائل نيستند."
رفتار گرائي در تمامي سال هاي اوليه قرن بيستم بعنوان مدل غالب روانشناسي مطرح بود. دليل عمده اين سرآمد بودن خلق و کاربرد موفق (نه حداقل از آنچه بنام تبليغ) تئوري هاي شرطي شدن بعنوان مدل هاي علمي رفتار انسان بود.
بهرحال، کم کم مشخص شد که عليرغم آنکه رفتار گرائي اکتشافات مهمي صورت داده بود ولي بعنوان يک تئوري راهنماي رفتار انسان نا کارآمد بنظر ميرسيد. بازبيني کتاب"رفتار کلامي اثر اسکينر توسط نوام چامسکي (با هدف توضيح فرآيند اکتساب زبان در يک چهار چوب رفتار گرائي) بعنوان يکي از عوامل اصلي ختم کننده دوران رفتار گرائي بحساب مي آيد. چامسکي اثبات نمود که زبان را نميتوان بصورت انحصاري از طريق شرطي شدن آموخت. زيرا مردم قادرند جملاتي بي همتا در ساختار و معنا را بيان کنند که بتنهائي از طريق تجارب روزمره زندگي قابل توليد نيستند. اين مباحث مويد آنست که فرآيند هاي دروني ذهن که رفتار گرايان آن ها را تحت عنوان توهم رد مي کردند، واقعا وجود دارند. به همين شکل، کار آلبرت باندورا نشان داد که کودکان قادرند يادگيري از طريق مشاهدات اجتماعي را بدون تغيير در رفتار علني بياموزند و بنابر اين بيشتر بروي بازنمائي هاي دروني حساب باز نمايند.
روانشناسي بشر دوستانه در سال 1950 بوجود آمد و بعنوان عکس العملي نسبت به مثبت گرايان و تحقيقات علمي ذهن بکار خود ادامه داد. تاکيد اين روانشناسي بر نظريه پديدار شناختي تجارب انساني بوده و در جستجوي فهم ابناء بشر و رفتار آنها از طريق انجام تحقيقات کيفي بر آمد. ريشه هاي تفکرات بشر دوستانه در اگزستانسياليست ها و فلسفه پديدار شناختي بوده و بسياري از روانشناسان بشري روش علمي را کاملا رد نموده و اعتقاد داشتند که سعي در تبديل تجارب انسان به واحد هاي اندازه گيري باعث تخليه کليه معاني و ارتباطات او بعنوان موجودي زنده خواهد گشت.
برخي ديگر از تئوريسين هاي اين مکتب فکري عبارتند از آبراهام مازلو مبتکر سلسله نياز هاي انساني، کارل راجرز مبتکر درمان مشتري مداري و فيتز پرلز مبتکر و بسط دهنده درمان گشتالت.
ظهور تکنولوژي کامپيوتر نيز به پيشرفت استعاره عملکرد ذهني به پردازش اطلاعات کمک نمود. اين تکنولوژي بهمراه تحقيقات علمي در زمينه مطالعه ذهن و همچنين اعتقاد به وضعيت داخلي ذهن به پيدايش شناخت گرائي بعنوان مدل برجسته ذهن کمک نمود.
ارتباطات بين مغز و عملکرد سيستم عصبي نيز متداول گرديد. دليل اين رايج شدن قسمتي به آزمايشات افرادي مانند چارلز شرينگتون و دونالد هب و قسمتي به مطالعات دانشمندان در خصوص جراحت مغزي (همچنين بخش روانشناسي اعصاب شناختگرا را ببينيد) برمي گشت. با توسعه تکنولوژي هاي اندازه گيري عملکرد مغز، روانشناسي اعصاب و علوم مربوط به اعصاب بخش هاي فعال در روانشناسي امروزي گرديدند.
با درگيري علوم ديگر (از جمله فلسفه، علوم کامپيوتر و علوم مربوط به اعصاب ) جهت شناخت و فهم ذهن،
چتري از علوم شناخت گرا بعنوان ابزار تمرکز تلاش ها در مسيري سازنده تشکيل گرديد.
بهرحال، بسياري از روانشناسان از آنچه بعنوان مدل هاي "مکانيکي" ذهن انسان و طبيعت او مطرح بود، دلخوشي نداشتند. حلقه کامل افراد اين دست، مي توان به روانشناسي تبديل شخصيت و روانشناسي تحليلي کارل جانگ اشاره نمود که در طلب برگشت روانشناسي به ريشه هاي روحاني خود بودند. ديگران مانند سرگئي موسکويکي و گرهارد داوين اعتقاد داشتند که رفتار و فکر در ذات خود الزاما با هم تعامل داشته و در جستجوي قالب گذاري روانشناسي در قالب وسيعتر مطالعات علوم اجتماعي بودند که اين علوم نيز در ارتباط مستقيم با مفهوم اجتماعي تجربه و رفتار هستند.ذهن و مغزروانشناسي تشريح کننده تلاشهاي توصيف کننده هوشياري، رفتار و تاثيرات متقابل اجتماعي مي باشد. منظور ابتدائي روانشناسي تجربي توضيح تجربه و رفتار انسان به همان صورتي که رخ ميدهد بود. در حدود بيست سال گذشته روانشناسي به بررسي ارتباط هوشياري و مغز يا سيستم عصبي پرداخت. هنوز مشخص نيست اينها به چه صورت هائي با هم در ارتباط هستند: آيا هوشياري تعيين کننده وضعيت مغز است و يا وضعيت مغز تعيين کننده هوشياريست و يا اينکه هر دو اينها روش هاي خاص خود را دارند؟ احتمالا براي فهم اين ارتباطات ميبايد ابتدا با تعاريف "هوشياري" و "وضعيت مغز" آشنا گرديد – يا اينکه آيا هوشياري نوعي "وهم و خيال" پيچيده است که هيچ ارتباطي با فرآيند هاي عصبي ندارد؟ فهم عملکرد مغز نيز بصورتي فزاينده در تئوري و تمرين روانشناسي خصوصا در بخش هائي مانند هوش مصنوعي، روانشناسي شناخت اعصاب و علوم شناخت گراي اعصاب داخل شده است.مکاتب فکريبحث اکثر مکاتب فکري بر سر استفاده از يک مدل خاص بعنوان تئوري راهنما بود که از طريق آن بتوان کليه، يا اکثريت رفتار هاي انساني را توضيح داد. محبوبيت اين مکاتب در طول زمان کم و زياد مي شده است. ممکن است برخي از روانشناسان تصور کنند که پيرو مکتب خاصي بوده و مابقي را رد نموده اند، اگرچه اکثر افراد هر کدام از اين مکاتب را روشي براي فهم ذهن و نه لزوما تئوري هاي انحصاري متقابل در نظر مي گيرند.حوزه و قلمرو روانشناسيزمينه روانشناسي بسيار گسترده و شامل روش هاي متفاوت مطالعه فرآيند هاي ذهني و رفتاري مي گردد. در زير حوزه هاي اصلي بررسي و تحقيق روانشناسي به آگاهي مي رسند. ليست کامل و جامع عناوين زير مجموعه و حوزه هاي علم روانشناسي را ميتوانيد در ليست سر فصل هاي روانشناسي و ليست رشته هاي علمي روانشناسي پيدا و ملاحظه نمائيد.روش هاي تحقيقاتتحقيقات روانشناسي بر طبق استاندارد هاي روش علمي انجام و هم شامل کيفي کردار شناسي و هم وجوه آمار کمي گرديده تا به توليد و ارزيابي توضيحي فرضيات در ارتباط با پديده هاي روانشناسي بپردازد. در جائيکه تحقيقات اخلاقي و حالت توسعه در يک دامنه فرضي تحقيق مجاز انجام گردد، پژوهش از طريق پروتکل هاي آزمايشيدنبال مي شوند. تمايل روانشناسي به التقاطي بودن باعث اقتباس دانش علمي از ديگر رشته ها بمنظور کمک به توضيح و درک پديده هاي روانشناسي گرديد. تحقيقات کمي روانشناسي باعث ايجاد طيفي وسيع از روش هاي مشاهده اي شامل تحقيقات عمل، کردار شناسي، قوم نگاري، توضيحات آماري، ساختاري شده و بدون ساختار مصاحبه ها و مشاهدات شرکت کنندگان گرديد که منظور آن جمع آوري اطلاعات غني بدون غرض حاصل از آزمايشات سنتي بود. ادامه تحقيقات عام روانشناسي انساني با تحقيق در روش هاي قوم نگار، تاريخي و تاريخ نگار ادامه يافت.
تست جنبه هاي مختلف عملکرد روانشناسي زمينه اي فوق العاده از روانشناسي معاصر است. روان سنجي و روش هاي آماري غالب شامل انواع معروف تست هاي استاندارد شده و همچنين آنهائي که يطور اتفاقي به مقتضي وضعيت و آزمايش شکل گرفته اند، مي باشند.
تمرکز روانشناسان آکادميک احتمالا بطور خالص بروي تحقيق و تئوري روانشناسي با هدف فهم بيشتر روانشناسانه در زمينه اي مشخص قرار دارد، اين در حاليست که ديگر روانشناسان بروي روانشناسي کاربردي کار کرده تا چنين دانشي را براي سود آوري سريع و عملي گسترش دهند. بهرحال، اين ديدگاه ها بطور متقابل انحصاري نبوده و اکثر روانشناسان هم درگير تحقيقات و هم در بکار بردن روانشناسي در مقاطع خاص کار خود مشغول بوده اند. در ميان بسياري از انواع رشته هاي روانشناسي، هدف روانشناسي باليني توسعه کاربرد دانش روانشناسان و تجارب تحقيقات و روش هاي آزمايشات که آن ها به ساخت و بکار بستن ادامه دادند و همچنين بکار گيري موضوعات روانشناسي انفرادي يا استفاده از روانشناسي جهت کمک به ديگران مي باشد.
زمانيکه زمينه رغبت نياز به آموزش خاص و دانش تخصصي خصوصا در زمينه هاي کاربردي دارد، تداعيات روانشناسي بطور عادي به ايجاد سازماني حاکم جهت مديريت نياز هاي آموزشي مي پردازد. به همين شکل، نيازمندي ها احتمالا در درجات دانشگاهي روانشناسي قرار دارند، طوري که دانش آموزان بتوانند به کسب علم کافي در زمينه هاي مختلف اقدام نمايند. در کل، زمينه هاي روانشناسي عملي که در آن روانشناسان درمان را به ديگران توصيه مي کنند، همچنين نياز به اعطاي پروانه از سازمان هاي منظم دولتي به روانشناسان نيز احساس مي شود.آزمايشات کنترل شدهتحقيقات روانشناسي آزمايشي در داخل لابراتوار و تحت شرايط کنترل شده انجام مي پذيرند. تلاش اين متد تحقيقات تکيه انحصاري بر کاربرد روش هاي علمي بر ابناء بشر بمنظور فهم رفتار مي باشد. نمونه هاي چنين معيار هاي سنجش رفتاري شامل زمان عکس العمل و انواع معياري هاي روان سنجي مي گردد. آزمايشات جهت تست يک فرضيه خاص انجام مي پذيرند.
بعنوان يک مثال روانشناسي آزمايشي، ممکن است ادراک مردم را در زمينه تن هاي صدا بسنجد. خصوصا، ممکن است سوال زير پرسيده شود: آيا براي مردم آسانتر نيست که بين يک جفت تن صدا تفاوت قائل شده و آن را از ديگر اصوات بر مبناي تکرار آن ها تشخيص دهند؟ براي پاسخ به اين سوال امکان عدم اثبات اين فرضيه که کليه اصوات صرفنظر از فرکانس آنها، بطور يکسان قابل تشخيص هستند وجود دارد ( همچنين بخش تست فرضيه براي توضيح اينکه چرا شخص بجاي اثبات فرضيه به عدم اثبات آن مي پردازد، را ببينيد.) جهت تست اين فرضيه مي بايد يک شرکت کننده در يک اتاق نشانده شده و به يک سري اصوات گوش دهد. چنانچه شرکت کننده بخواهد نسبت به يک صوت عکس العمل نشان دهد (مثلا از طريق فشار دادن يک دکمه)،
در صورتيکه فکر کنند که تن اصوات شامل دو صداي متفاوت بوده و يک عکس العمل ديگر اگر فکر کنند که همان صدا را شنيده اند. نسبت پاسخ هاي صحيح بعنوان معيار سنجش اينکه آيا کليه تن هاي اصوات بصورت يکسان قابل تشخيص بوده يا خير، بکار مي رود. نتيجه اين آزمايش بخصوص نشانگر بهتر تفاوت اصوات خاص بر پايه درگاه شنيداري انسان مي باشد.مطالعات همبستگييک مطالعه همبستگي از آمار ها جهت تعيين اينکه اگر يک متغير بهمراه متغير ديگر مجددا رخ مي دهد يا خير، استفاده مي نمايد. بعنوان مثال، ممکن است يک شخص علاقه داشته باشد که بداند آيا سيگار کشيدن با احتمال ابتلا به سرطان ريه در ارتباط هست يا خير. يک راه ساده پاسخ گفتن به اين سوال آنست که گروهي از افراد سيگاري را در نظر گرفته و نسبت آنهائي را که در يک مدت زمان مشخص به سرطان ريه مبتلا گشته اند را برآورد نمائيم. در اين مورد خاص، ممکن است نتيجه حاصله حاکي از همبستگي بالاي اين دو عامل با يکديگر باشد. (قبلا ثابت شده است که توتون اثرات زيانباري بر ريه انسان وارد مي سازد). بهرحال، تنها بر پايه همين رابطه همبستگي، نميتوان بطور قاطع قضاوت نمود که کشيدن سيگار "علت" ابتلا به سرطان ريه است. فقط مي توان گفت آنهائي که مستعد سرطان هستند بيشتر آنهائي هستند که سيگار نيز مي کشند. جايگزين سوم آنست که يک متغير ديگر باعث ايجاد هر دو وضعيت گردد. با مثال روشن نمودن اين واقعيت که همبستگي بر عليت دلالت ندارد اين مورد را به يکي از اصلي ترين محدوديت هاي مطالعات همبستگي تبديل مي نمايد.مطالعات طولمطالعات طولي نوعي روش تحقيق است که به مشاهده يک گروه در يک دوره زماني مشخص مي پردازد. بعنوان مثال، ممکن است شخصي در نظر داشته باشد که پديده اختلال در يک زبان مشخص (اس. ال.آي.) را از طريق مشاهده يک گروه از افراد تحت شرايطي خاص و در يک دوره زماني مورد مطالعه قرار دهد. مزيت اين روش آن است که مي توان چگونگي تاثير گذاري يک وضعيت در افراد را طي مدت زمان طولاني مورد نظر قرار داد. ولي در هر صورت، از آنجا که نميتوان تفاوت هاي فردي اعضاء گروه را کنترل نمود، نتيجه گيري در باره کل گروه مشکل خواهد بود.روش هاي روانشناسي اعصابموضوع روانشناسي اعصاب هم بررسي افراد سالم و هم افراد بيمار که بطور عام از جراحت مغزي يا بيماري هاي ذهني رنج ميبرند، مي باشد.موضوع بررسي رشته هاي روانشناسي اعصاب شناخت گرا و پزشکي اعصاب و روان شناخت گرا بيماري هاي عصبي يا ذهني از طريق تلاش در استنتاج تئوري هاي عملکرد عادي ذهن و مغز مي باشد. فعاليت اين رشته بطور عادي شامل مشاهده تفاوت هاي موجود در زمينه هاي توانائي باقيمانده (که بنام " عملکرد عدم همکاري" شناخته مي شود) است که ميتواند پاسخي به اين سوال باشد که آيا توانائيها از عملکرد هاي جزئي تري تشکيل شده و يا توسط يک مکانيسم شناخت گراي واحد کنترل مي گردند.
در کل، تکنيک هاي آزمايشاتي اغلب مورد استفاده قرار مي گيرند که بر مطالعات روانشناسي اعصاب افراد سالم نيز صدق ميکنند. اين تکنيک ها شامل آزمايشات رفتاري، اسکن مغز يا تصوير سازي اعصاب از منظر عملکرد – بمنظور بررسي فعاليت مغز در حين انجام عملي خاص، و تکنيک هائي مانند شبيه سازي مغناطيسي انتقال جمجمه، که بصورتي مطمئن به تغيير عملکرد بخش هاي کوچک مغز جهت بررسي اهميت آن ها در عمليات ذهني مي پردازد.
مدل سازي کامپيوتري
مدل سازي کامپيوتري ابزاري است که اغلب در روانشناسي شناخت گرا جهت شبيه سازي رفتاري خاص با استفاده از يک کامپيوتر بکار مي رود. اين مدل مزيت هاي زيادي دارد. نظر به اينکه کامپيوتر هاي مدرن از سرعتي فوق العاده بالا برخوردار هستند، بسياري از فرآيند هاي شبيه سازي را ميتوان در اندک مدت اجرا نمود که اين خود توان آماري ما را بمقدار بسيار زياد افزايش خواهد داد. همچنين با استفاده از مدل سازي روانشناسان قادر به تجسم فرضيات در خصوص سازمان عملکردي وقايع ذهني هستند که اين امر بصورت مستقيم در انسان قابل رويت نيست.
انواع متعددي از مدلسازي در مطالعه رفتار مورد استفاده قرار مي گيرد. پيوند گرائي از شبکه هاي عصبي جهت شبيه سازي مغز بهره مي جويد. روش ديگر عبارتند از مدل سازي سمبليک که اشياء ذهني مختلف را با استفاده از متغير ها و قوانين بنمايش در مي آورد. انواع ديگر مدلسازي عبارتند از سيستم هاي پويا و اتفاقي.انتقاداگرچه جريان روانشناسي مدرن بطور گسترده در مسير تلاش هاي علمي قرار دارد، وليکن اين مسير سابقه مناقشات تاريخي دارد. زمينه برخي از انتقادات روانشناسي بر پايه اخلاقيات و فلسفه استوار گرديده است. برخي معتقدند روانشناسان با در مرکز قرار دادن ذهن انسان در آزمايشات و مطالعات آماري، به شکل دهي ماهيت آنها پرداخته اند؛ زيرا اين روشها با انسان بمانند اشياء بيجان و چيز هائي که با آزمايش مورد بررسي قرار گرفته برخورد ميکنند. گاهي اوقات روانشناسي بعنوان ابزار از بين بردن خصايص انساني، بي توجهي يا بي ارزش کردن هر آنچه براي ابناء بشر لازم است، تلقي مي گردد.
يک انتقاد مشترک از روانشناسي به نامتعادل بودن آن بعنوان يک علم بر ميگردد. نظر به اينکه تکيه بعضي از زمينه هاي روانشناسي بر روش هاي تحقيقات "ضعيف" از قبيل زمينه يابي و پرسشنامه قرار دارد، برخي گفته اند که اين زمينه هاي روانشناسي به اندازه اي که خود روانشناسي ادعا مي کند علمي نيستند. روش هائي از قبيل درون گرائي و تحليل متخصص، که توسط برخي روانشناسان مورد بهره برداري قرار دارند، بصورت باز با مسئله ذهنيت برخورد نموده و بر پايه مشاهده قرار دارند. در اينجا سوال مطروحه آنست که آيا بايست روانشناسي را بعنوان علم طبقه بندي نمود يا خير زيرا عواملي مانند عينيت، اعتبار، جامديت بعنوان معيار هاي کليدي وجوب تجربه و علم محسوب مي گردند. از اين جهت برخي شاخه هاي روانشناسي داراي اين معيار ها نيستند. از سوي ديگر، استفاده گسترده تر از کنترل هاي آماري و طراحي هاي تحقيقات که بصورت فزاينده اي پيچيده مي گردند، تحليل ها، روش هاي آماري و همچنين عدم استفاده از روشهاي مشکل دارتر مانند درون گرائي، حداقل در بخش هاي روانشناسي دانشگاه ها، باعث کاهش سطح انتقاد نسبت به آنچه در گذشته بود گرديده است.برخي سوال مي کنند که آيا ذهن تابع تحقيقات کمي علمي خواهد شد. و برخي منتقدين نيز به طرح تنوع زياد تئوري هاي روانشناسي که مخالف سر سخت نحوه کارکرد ذهن هستند، پرداختند. انتقاد وارده شده ديگر بر روانشناسي مدرن بي اعتنائي آن به روحانيت و خود روح است.همچنين انتقاداتي از سوي محققان تجربي روانشناسي در خصوص شکاف بين تحقيق و تمرينات باليني در روانشناسي طرح گرديده است. يک روند جديد شامل رشد درمان هاي غير علمي مانند برنامه ريزي زبانشناختي عصبي ، تولد مجدد و درمان آغازين ميگردد که توسط برخي سازمان هاي روان درماني توسعه مي يابند. سازمان هائي از قبيل مرکز بررسي علمي تمرينات سلامت ذهن بمنظور افزايش سطح آگاهي و تحقيق در خصوص اين رشته بوجود آمده اند.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید