در چند دهه اخير موضوع استرس و آثار آن بر نحوه بازدهي سازمانها مورد توجه دانشمندان و پژوهشگران علوم رفتاري قرار گرفته است. استرس از ديدگاه چندين علم مختلف از جمله روانشناسي، پزشكي، مديريت، و . . . مورد بررسي قرار گرفته است، و نتايج علوم مختلف بهصورت مشترك سعي در تبين، پيشبيني و كنترل استرس دارند. گروهي از صاحبنظران رفتار سازماني، استرس را بيماري شايع قرن نامگذاري كردهاند. در واقع اگر چه استرس خفيف تا حدي مناسب و موجب بالا رفتن عملكرد نيروي كاركنان است، اما استرس شديد موجب ضايع شدن و هدر رفتن نيروي مفيد سازمانها ميباشد. درحال حاضر بيش از 40 درصد جمعيت روي كره زمين در شمار نيروي كار جهاني قرار دارد و با توجه به اين كه هر نيروي كار حدود يك سوم از زندگي خود را در محيط كار ميگذراند، تامين سلامت محيط كار و كاهش استرس زندگي بسيار مهم است. پيشينه پژوهشهايي كه رابطه استرس زندگي و پيامدهاي آنها را مورد بررسي قرار ميدهد مملو از نكات متنوعي است كه نتايج نامطلوب استرس را بر سلامتي و ميزان كارآيي كاركنان بخشهاي خدماتي و توليدي مورد تاكيد قرار داده است. پس شناسايي عوامل ايجاد كننده استرس زندگي و جلوگيري از آن يكي از اصليترين چالشهاي بخش توليدي و خدماتي بهويژه در بخش خدمات سازماني است. استرسهاي زندگي به چندين دليل بايد مورد توجه گيرد. اول آنكه موجب شناسايي برخي از استرسزاهاي زندگي روزمره ميشود. دوم موجب ميشود رابطه بين استرس و اختلالها مشخص گردد. سوم شناسايي استرس كار ميتواند موجبات ايجاد روشهاي مقابلهاي و پيشگيرانه را بوجود آورد. با پيشگيري و جلوگيري مداوم از استرس قسمت عمده زيانهاي اقتصادي و مالي كاهش مييابد و بخش عمدهاي از هزينههاي درماني كاهش خواهد يافت. در اين ميان بايد متذكر شويم كه اجتناب از تمامي استرسهاي زندگي امكانپذير نيست؛ اما آگاهي از عوامل مختلف كه با استرس همراه است امكان طراحي مجدد و اجراي مديريت استرس براي مداخله را بالا ميبرد. در اين مقاله سعي شده ميزان آسيب و انواع آسيبهايي كه از استرس بوجود ميآيند مشخص گردد، همچنين راهكارهايي براي مقابله با استرس زندگي ارايه گردد.
با اين كه هزاران سال است كه خاطر بشر به جنبههاي مختلف استرس مشغول بوده است، هنوز از تبيين چارچوب فيزيولوژيك محكمي براي توضيح اين قسمت از تجربه ذهني بسيار دور است. دانشمندان علم اعصاب و علوم رفتاري در عصر جديد توجه ويژه اي به شالوده عصبي فرآيندهاي شناختي نيز دارند كه اين مسأله همراه با روشهاي آزمايشگاهي و باليني فزوني يافته است. براي اينكه برآوردي درست از استرس و نقش آن در سلامتي داشته باشيم، لازم است واكنشهاي بدني و فرآيندهاي متفاوت جسماني و رواني آنرا بررسي كنيم.
در سي سال گذشته مقامات بهداشتي به اين نكته اشاره كردهاند كه زيانهاي ناشي از استرس بر سلامتي تودههاي مختلف مردم تا چه حد چشمگير است. بر اساس گزارش آكادمي بهداشت در ايالت متحده آمريكا حدود دوسوم بيماران پزشكان خانواده دچار نارحتيهاي مرتبط با استرس بودهاند. در همين حال هزينههاي ناشي از آثار اينگونه ناراحتيها در غيبت افراد، هزينههاي سرسامآور درماني شركتها و كاهش توليد، صاحبان صنايع را بيمناك كرده است. بر اساس نمونهگيريهاي سراسري آمريكا اين هزينهها سالانه بين 50 تا 75 ميليارد دلار تخمين زده ميشود، كه سهم هر كارگر آمريكايي از آن 750 دلار است. اين هزينهها شامل هزينههاي زير است: افزايش هزينههاي بيمه، هزينههاي بيمارستاني و مراقبتهاي بهداشتي و كاهش بازدهي و . . . البته كاهش بازدهي ميتواند هم به علت ناتوانيهاي جسماني حاصل گردد و هم بهدليل پيامدهاي رواني استرس. آنچه مسلم است اين است كه استرس براي سلامت انسان مضر است. برخي از بيماريهاي مختلف جسماني و رواني مانند زخمهاي دستگاه گوارش، حملات قلبي، سكته مغزي، آسم، مشكلهاي قاعدگي در زنان، سر دردها، بثورات پوستي، ميگرن و . . . معمولاً به وسيله عامل استرسزا ايجاد و يا تشديد ميگردند.
استرس بهطور اعم و استرسهاي زندگي بهطور اخص از عوامل موثر بر ميزان بازدهي كاري و ميزان سلامت افراد است. از اينرو شناسايي استرس استرس زندگي ميتواند در كنترل و كاهش آن موثر باشد.
مراحل ايجاد استرس و چگونگي تأثير آن
در بدن تمامي موجودات زنده نظام هشدار دهنده پيچيدهاي وجود دارد كه موجب انگيختگي جاندار ميگردد و او را آماده مينمايد تا با خطرهاي احتمالي بيروني مقابله نمايد. اين واكنش جاندار به خطرهاي قريب الوقوع، بقاي جانور در محيط زندگي را تضمين مي كند و اگر بخواهيم دقيقتر بگوييم نوعي واكنش است كه تكامل به جاندار اهدا كرده است تا خود را از خطرهاي پيرامون خود حفظ نمايد. در واقع همه موجودات زنده اعم از انسان و حيوان در محيطي زندگي ميكنند كه اين خطرها را تجربه ميكنند.
انسان اوليه در برخورد با تهديدهاي بيروني همگام با تغييرات بدني و رواني فعاليتي را انجام ميداد كه از لحاظ بدني در موقعيت خطر بايد انجام دهد، او دو واكنش ستيز يا گريز را انجام ميداد. اما اين نوع واكنشها براي انسان امروزي غيرممكن است، پس امروزه انسانها در برابر واكنشهاي طبيعي يك رفتار غيرطبيعي را انجام ميدهند، اين رفتار غيرطبيعي آسيبهاي متفاوتي را ايجاد ميكند و آخر سلامتي و بقاي فرد را به خطر مياندازد. آسيبهايي كه در دراز مدت و يا كوتاه مدت از استرس (فشار) ناشي ميشوند در اكثر مواقع مزمن و ناتوان كننده ميباشند.
استرس چيست؟
استرس يا فشار عصبي پاسخي هيجاني، رفتاري و شناختي است كه به عامل استرسزا داده ميشود. عامل استرسزا ميتواند بيروني يا دروني باشد. استرس از دو طريق عمده در سلامتي نقش دارد، معمولاً استرسهاي كوتاه مدت نقش برانگيزاننده دارند، اما همين استرسهاي كوتاه مدت نيز اگر شديد باشند ميتوانند موجب آسيب و اختلال رواني گردند، ولي اين فشارها معمولاً چندان شديد نيستند و پس از مدتي شرايط عادي ميگردد، اما چنانچه استرس طولاني گردد موجب آسيبزايي بر سلامت فرد ميگردد.
هانس سيليه (1976) اعلام كرد كه اغلب اثرهاي زيانبار استرس ناشي از ترشح طولاني مدت گلوكوكورتيكوئيدها است. اين آسيبها شامل صدمه به بافتهاي عضلاني، بيماري قند استروئيدي ، نازائي، توقف رشد، توقف پاسخهاي التهابي و فشار خون بالا، همچنين كاهش مقاومت دستگاه ايمني بدن ميباشند. حتي كودكاني كه تحت استرس مداوم قرار ميگيرند، رشد مناسبي ندارند. استرس التيام زخمهاي بدن را دشوار مي سازد و به احتمال قوي فرد را در برابر عفونتها و سرطان آسيبپذير ميسازد. بنابر نظر سيليه پاسخ به استرس سه مرحله را طي ميكند، اين واكنشها به نام نشانگان انطباق عمومي ناميده شد. در هنگام مواجه با هر رويداد استرسزا بسته به عمق استرس يكي يا دو و يا هر 3 مرحله آن طي ميگردد.
مرحله 1 اعلام خطر : اين مرحله در اصل پاسخ ناگهاني يا اضطراري سيستم بدن به عامل ايجاد فشار است با توجه به موقعيت استرسآور دستگاه سمپاتيك شروع به فعاليت ميكند. ضربان قلب افزايش يافته، فشار خون بالا ميرود و بدن آماده ميگردد تا با صرف انرژي زيادتري با عامل ايجاد كننده استرس مبارزه كند.
مرحله 2 مقاومت : با ادامه استرس مقابله با آن وارد مرحله دوم ميگردد، در اين مرحله ارگانيسم خود را با عامل استرسزا منطبق ميكند و با صرف انرژي زيادتر از حد معمول با عامل استرس مبارزه ميكند. معمولاً بدن با واكنش خود سعي ميكند تا عامل استرسزا را برطرف نمايد. كورتيزل و ديگر مواد مشابه كورتيكوييدي ترشح ميگردند و بدن را با موقعيت سازش ميدهند. اين دوره براي بدن دوره بسيار دشواري است چون بدن بيش از اندازه انرژي و ذخاير زيستي را مصرف ميكند.
مرحله 3 فرسودگي : اگر مرحله مقاومت طولاني گردد و فشار همچنان ادامه پيدا كند صرف انرژي بيش از اندازه خواهد بود، در اين هنگام عمل كورتيزل موجب ميگردد سيستم ايمني بدن تضعيف شده و فرد نسبت به ابتلاء به بيماريهاي گوناگون مستعد گردد. در آخر بدن انرژي لازم را براي مبارزه با عامل استرسزا از دست ميدهد.
استرس نه تنها ممكن است از ناكاميهاي مربوط به رسيدن به هدفها و احساس تعارض ناشي شود، بلكه ممكن است مربوط به رويدادهاي مختلف يا رفتار كردن به طرق خاصي باشد كه از داخل يا خارج بر فرد تحميل مي شود. هميشه استرس با نشانههايي همراه است كه معمولاً آسيبزا هستند برخي از اين علايم استرس عبارتند از: اختلالهاي گوارشي، مشكلهاي قلبي ـ عروقي، كاهش مقاومت بدني در مقابل بيماريها، مشكلات حافظه و يادگيري، پرخاشگري و تحريك پذيري، بيقراري و اضطراب و احساس خستگي مفرط. اين واكنشها در محيط كاري ميتواند علاوه بر كاهش كارآيي فرد موجب تأثير منفي بر سايرين (همكاران و مراجعان) داشته باشد و استرس محيط را بالا ببرد.
طول عمر افراد و ميزان سلامتي و بازدهي شغلي و اجتماعي آنان رابطهاي بسيار نزديك با ميزان استرسي دارد كه از محيط اطراف دريافت مي كنند. بايد اذعان داشت كه استرس در عملكرد كلي افراد تداخل كرده و سبب كاهش كارآيي افرد ميگردد و درضمن بر سلامت عمومي افراد نيز اثر منفي دارد. نحوه تأثير استرس بر بازدهي و عملكرد افراد در شكل (1) مشخص گرديد است.
در روزگاري كه ميانگين طول عمر آدمي 30 يا حداكثر 40 سال بود، استرس و مشكلهاي آن مسأله چندان مهمي به حساب نميآمدند، ولي اكنون بسياري از اشخاص (بهويژه اگر ميانسال باشند) احساس ميكنند كه با افزايش فشارهاي محيط، ساز و كارهاي دفاع عاطفي و جسماني آنها تضعيف ميشود.
آسيبپذيري در مقابل استرس
استرس بر روي افراد مختلف تأثيرات متفاوتي دارد. برخي از افراد يك مسأله را استرسآميز تلقي كرده، در حاليكه براي عدهاي ديگر ممكن است اين مسأله استرسآميز نباشد. چندين پژوهش نشان دادهاند كه احتمالاً استرس از دو راه با سالخوردگي مرتبط ميشود. اولاً جسم مسن، حتي در بهترين شرايط سلامتي، استرس را به خوبي بدن افراد جوان تحمل نميكند، ثانيا استرس ميتواند روند سالخوردگي را تسريع نمايد. سالپولسكي و همكارانش (1986) يكي از اثرات مهم دراز مدت استرس را مورد بررسي قرار دادند. شواهد نشان داد كه يكي از علل ضعف حافظة توام با سالخوردگي ناشي از زوال مربوط به تحليل ساختار هيپوكامپ مغز است كه بر اثر استرس بوجود ميآيد. البته بايد به اين نكته توجه داشت كه استرس و ميزان آسيبپذيري با يكديگر رابطه دارند. در صورتيكه فشار رواني زياد باشد، آسيبپذيري كم هم ممكن است فرد را دچار آسيب نمايد و بر عكس وقتي فشار كم و آسيبپذيري زياد باشد، احتمال بروز رفتار ناسازگارانه زياد است و آسيبپذيري و ايجاد صدمه هم زياد ميشود. يكي از عواملي كه موجب ميگردد سالخوردگان از آسيبپذيري بيشتري در مقابل استرس برخوردار باشند، ميزان بالاي آسيبپذيري اين گروه در مقابل فشار رواني است، افراد سالخورده از نظر ساختار بدني و شناختي مقاومت كمتري را در مقابل تغييرهاي و استرسها نشان ميدهند. در پژوهشي كه كاب و روز (1973) انجام دادند ميزان فشار خون افرادي كه در يك شغل پر استرس كار ميكردند بررسي گرديد. نتايج نشان داد افرادي كه بين 20 تا 24 سال قرار دارند كمترين فشار خون بالا را نشان ميدهند. در حاليكه افراد داراي سن 40 تا 44 سال بيشترين آسيب را مي ديدند در مقايسه اين نتايج با گروه كنترل كه فشاري دريافت نميكردند نيز نتايج تكرار شد
در پژوهش بعدي مشخص گرديد كه اگر استرس به حد كافي شديد باشد حتي در ميمونهاي جوان نيز ميتواند ضايعات مغزي ايجاد كند. پژوهشگران متوجه شدند كه در يك جامعه ميمون كه داراي سلسله مراتب قدرت است ميمونهايي كه در رده پايين اين سلسله قرار دارند بوسيله ساير ميمونها بيشتر مورد تهاجم قرار گرفته و استرس بيشتري را دريافت ميكنند. اين استرس بيشتر به ظاهر علت مرگ اين ميمونها بود، نتايج كالبد شكافي اين ميمونهاي مرده نشان داد كه ميمونهاي مرده زخمهاي گوارشي متعدد، غده فوق كليوي بزرگ شده و تحليل هيپوكامپ را داشته اند. در ساير پژوهشها مشخص شده است كه انسانهاي تحت شكنجه نيز علايم زوال مغزي را داشتهاند. البته بايد بدانيم كه حتي آمادگي بدني نيز ميتواند آسيبپذيري از استرس را كاهش دهد. در طي پژوهشي كه در موشها انجام شد دو گروه از موشها شوك صوتي را در ابتداي روز و گروه دوم همان شوك صوتي را در انتهاي روز دريافت كردند. نتايج نشان دادند موشهايي كه اين شوك را در ابتداي روز دريافت كرده بودند مقاومت كرده و گروه دوم نتوانستند آن را تحمل كرده و شوك موجب مرگ آنها ميشد.
نقش برخي عوامل بر ميزان استرس
در ساير پژوهشها نقش كنترل نيز بر ميزان استرس وارد شده بسيار مؤثر گزارش شده است . برادي و همكاران (1958) در پژوهشي كه با ميمونها انجام دادند به اين نتيجه رسيدند، ميمونهايي كه ميتوانستند شوك را كنترل كنند به ميزان كمتري تحت آسيب قرار گرفته بودند. نتايج باليني نشان داد كه ميمونهايي كه هيچگونه كنترلي بر شوك وارد شده نداشتند بيشتر دچار زخم معده شده بودند. البته در موارد انساني ميزان پاسخدهي به محركهاي استرسزا بستگي به تيپ شخصيتي افراد نيز دارد، بهعبارت ديگر فعاليتهاي عصبي و دستگاههاي فيزيولوژيكي تحت تاثير شخصيت افراد قرار ميگيرند. براي مثال افرادي كه تحت تاثير استرسهاي غير قابل كنترل قرار دارند با توجه به نوع شخصيت ممكن است پاسخهاي متفاوتي به موقعيت استرسآميز بدهند. برخي از پژوهشگران ادعا كردهاند كه ميتوانند تيپ شخصيتي مستعد به بيماريهاي مختلف به خصوص سرطان را شناسايي كنند. (بوري سنكو ،1982). متغيرهاي شخصيتي كه در رابطه با توانايي مقابله با استرس بدست آمد، اولين بار بوسيله روزنمن و فريدمن (1959) معرفي شدند، آنها دو تيپ شخصيتي A و B را معرفي نموده و خصوصيات آنها را عنوان كردند. تيپ A شخصيتي فعال، رقابت جو، بيحوصله، عجول و كينه توز است در حاليكه تيپ B شخصيتي آرام، شكيبا، صبور و مسامحه كار است. تحقيقات انجام شده نشان دادند افرادي كه تيپ شخصيتي A را دارند بيشتر مستعد ابتلا به بيماريهاي رگهاي كرونري قلب ميباشند.
نتايج بدست آمده از پژوهشهاي انجام شده نشان داد كه استرس و تعامل آن با متغيرهاي شخصيتي نقش مهمي در ابتلاء انسان به سرطان دارد. اما اين نقش نه در بوجود آمدن تومورهاي سرطاني بلكه بيشتر مربوط به رشد تومورهاي سرطاني بوده است. بنابراين رابطه بين استرس و ابتلا به سرطان يك رابطه مستقيم نيست ولي آنچه مسلم است اينست كه فشار و استرس ميتوانند اين مسأله را سرعت ببخشند. طي پژوهشي كه بوسيله اشپيگل و همكاران (1989) انجام گرفت، پروندههاي پزشكي 86 بيمار مورد بررسي قرار گرفت تا بررسي شود، آيا بيماراني كه تحت درمان رواني قرار گرفتهاند، تغييري از نظر مدت بيماري داشته اند يا خير؟ نتايج نشان داد افرادي كه بهمدت يكسال تحت درمان رواني قرارگرفته بودند 37 ماه زنده بودند اما كساني كه اين درمان را دريافت نكرده بودند (كنترل) 19 ماه زنده بودند، جالب اينكه 3 زن كه تحت درمان قرار داشتند زنده مانده بودند. بنا بر عقيده اشپيگل حداقل تاثير روش درماني (روان درماني) كند كردن روند پيشرفت سرطان است.
در اصل ترشح گلوكوكورتيكوييدها بوسيله استرس افزايش مييابد. اين هورمونها بر شكستن پروتئين و تبديل آن به گلوكز نقش دارند و همچنين چربيهاي بدن را براي توليد انرژي آماده ساخته، بر جريان خون ميافزايند و احتمالاً با اثراتي كه بر مغز دارند موجب تحريك پاسخدهي رفتاري ميشوند. تقريباً تمام سلولهاي بدن داراي گيرندههاي گلوكوكورتيكوييد هستند و اين خود حكايت از آن دارد كه فقط اندكي از آنها، از اين هورمونها تأثير نميپذيرند. از آنجا كه ترشح گلوكوكورتيكوييدها به وسيله مغز از طريق آزاد كننده ACTH كنترل ميشوند، روشن است كه توقف فعاليت ايمني بوسيله مغز ايجاد ميگردد. مشخص شده است كه استرس باعث تغيير هورموني در بدن ميگردد و هورمونها نيز با تأثير بر روي لنفوسيتهاي خون (سلولهاي دفاعي سيستم ايمني) تعداد آنها را كم ميكنند. البته استرس تنها بر گلوكوكورتيكوييدها اثر نميگذارد بلكه ساز وكارهاي ديگري نيز وجود دارند مانند مغز استخوان، غدد لنفاوي و غده تيموس كه داراي گيرندههاي عصبي داخلي هستند. پژوهشهاي متفاوت نشان داده است كه دستگاه ايمني پس از دريافت پيامدهاي دردآور تضعيف ميگردد. اين ضعف سيستم دفاعي ميتواند ناشي از ترشح نوروپپتيدها باشد، اين مورفينهاي طبيعي موجب ميگردند تا ارگانيسم درد كمتري را حس نمايد و از طرف ديگر با تأثير بر ساير غدد موجب ميگردند توليد سلولهاي دفاعي متوقف گردد.
همانطور كه مشاهده گرديد عامل استرسزا نقش متفاوتي در افراد متفاوت دارد، بيشتر اثرات مفيد و آسيبرسان استرس ناشي از عملكردهاي مختلف فرد نسبت به استرس است. اين عوامل بستگي به تواناييهاي بدني و رواني هر فرد دارند. البته موقعيتهايي كه استرس در آن به افراد وارد ميشود نيز مهم است، در واقع پاسخگويي افراد به استرس شامل عملكردهاي ادراكي و هيجاني اشخاص نيز ميباشد. يعني افراد با تفاوتهاي فردي متفاوت تجربه متفاوتي از يك موقعيت استرسزا دارند. برخي ممكن است موقعيتي را استرسزا بدانند كه براي گروه ديگر موقعيتي معمولي قلمداد ميشود، در اين موارد ادراك افراد نسبت به وقايع داراي نقش تعيين كنندهاي است.
عوامل فشار زندگي
استرس زندگي چيست؟
استرس زندگي را ميتوان بهصورت پاسخهاي جسماني و احساسي در فرد تعريف كرد. در واقع استرس زندگي زماني ايجاد ميگردد كه نيازهاي زندگي با تواناييها، استعدادها و توقعات كارگر مناسب نيست. بنابراين در مطالعه استرس زندگي بايد به هماهنگي بين محيط و فرد توجه نمود.
استرس زندگي به منزله يك مشكل جهاني مطالعههاي بسياري را در كشورهاي مختلف بهخود اختصاص داده است. الگوهاي نظري فعلي بر ماهيت تعاملي استرس زندگي معلمان تاكيد ميكنند و در اين الگوها به نقش مهم متغييرهاي ميانجي و تعديل كننده هم اشاره ميشود. اين متغييرها شامل خصوصيات سازماني مانند؛ حجم سازمان و سلسله مديريتي سازمان همچنين عوامل محيطي مانند؛ ميزان مراجعان مستخدم، نوع مديريت مدير و حمايت از پرسنل، ميزان حقوق دريافتي، امنيت شغلي، ويژگيهاي فردي مانند؛ سن، جنس، منابع و روشهاي مقابله، ميزان مهارت در كار، تيپ شخصيتي A و منبع كنترل ( دروني يا بيروني) و . . . ميباشد. از آنجا كه نگرشهاي و عقايد پيشبيني كننده برخي از اين ويژگيهاي فردي از جمله احساس كنترل و اميدواري، آرامش و آسايش و بهويژه جهتگيري كنترل دروني پيشبيني كننده عزتنفس، سلامت رواني، عاطفه مثبت، خوشبيني و سبك زندگي سالم ميباشد، لذا منطقي بهنظر ميرسد، كه نقش همه اين عاملها در جهتگيري بهعنوان يك متغير ميانجي در استرس مهم باشد. عوامل تأثير استرس بر كاركنان سازمانهاي مختلف شامل تحريك كننندهها در برگيرنده؛ فشار سازماني، فشار گروهي، فشار فردي، و فشار شغلي است
پژوهشهاي جديد نشان داده است كه فشارهاي زندگي تحت تأثير متغييرهايي مانند جنس و نژاد هم قرار ميگيرد، نتايج پژوهشها نشان داده است كه زنان بيشتر از مردان تحت استرسهاي شغلي قرار ميگيرند. اقليتهاي قومي و نژادي نيز بيشتر از ساير گروههاي كاري تحت فشار و استرس قرار دارند.
عوامل استرس زا
يكي از نتايج استرس ميتواند فرسايش فيزيكي باشد. بسياري از افرادي كه در معرض قسمتي از چنين مخاطرات هستند، احتمالاً بسياري از پيامدها و نتايج مضر آن را نشان ميدهند. حتي اگر استرس عامل بوجود آورنده آسيبها نباشد، ميتواند عامل تسريع يا تشديد كننده اين آسيبها باشد؛ بهطوريكه ميزان بازدهي شغلي و اجتماعي افراد و حتي طول عمر آنها رابطه بسيار نزديكي با ميزان استرس دريافتي آنها از محيط دارد. در گزارش مركز ملي آمار بهداشتي آمريكا در سال 1998 مشخص گرديد كه بيش از نيمي از 4000 نفركارگري كه مورد پرسش قرار گرفتند، درجه كم تا متوسطي از استرس را نشان ميدادند. اين پديده هزينه سنگيني را براي واحدهاي توليدي و اقتصاد ملي به بار ميآورد كه شامل هزينههاي ناشي از افزايش سوانح كار، زمانهاي تلف شده، افزايش هزينههاي بيمه، بيمارستان و مراقبتهاي بهداشتي و كاهش بازدهي و . . . بود. البته كاهش بازدهي ميتواند هم بهعلت ناتوانيهاي جسماني و هم بدليل پيامدهاي رواني استرس حاصل گردد. هم اكنون شواهدي موجود است كه نشان ميدهد، ضعف دركارايي ميتواند ناشي از استرس كاري و شرايط نامناسب محيط كار باشد.
كار زياد يا فشار كار
يكي از عوامل استرسزا، كار بيش از حد است. كار زياد ميزان بالايي از استرس را بوجود ميآورد. كارگراني كه مجبورند كار سخت، طولاني و با حجم زياد را انجام دهند. بهشدت تحت تاثير استرس هستند. اعمال تكراري، يكنواخت و طولاني موجب ضعف سلامت در افراد?ميگردد. بطور مثال همبستگي ميان كار زياد و ضعف سلامتي در ژاپن كه كشور پرآوازهاي در رابطه با ساعات طولاني كار و كار زياد هفتگي با تعطيلات كم است مشاهده ميگردد. گاهاً اين كار زياد موجب مرگ كارگر ميگردد كه به كاروشي معروف است. بر طبق قوانين ژاپن چنانكه ثابت شود نانآور خانواده بر اثر كاروشي درگذشته است خانواده او ميتوانند ادعاي غرامت نمايند، فشار كار نيز ميتواند استرسآور باشد. مثلاً مشخص شده است افرادي كه براي پيشرفت در رده شغلي بايد بهشدت كار كنند، اسيد اوريك خون بالايي دارند كه به عنوان يك شاخص استرس بكار ميرود. همچنين در پژوهشي طولي، الگوهايي از سلامت رواني يك جمعيت مورد بررسي قرار گرفت. در اين پژوهش مصاحبههايي با مرداني كه در معرض استرس شغلي بودند انجام گرفت و مشخص گرديد كه خواستههاي شغلي افراد بهطور معنيداري با سلامت و نشانههاي آسيبشناسي افراد رابطه داشته است.
تعارض و ابهام نقش:
تعارض و ابهام نقش اغلب با استرس پيوند دارد. ابهام نقش هنگامي روي ميدهد كه فرد در چگونگي انجام كار، ايده مشخص و فكر استانداردي براي ارزيابي كار نداشته باشد و تعارض نقش زماني رخ ميدهدكه فرد اطلاعات يا معيارهاي متعارضي براي انجام يك تكليف يا كار داشته باشد. فشار خون مزمن بالا و افزايش ضربان قلب با تعارض و ابهام نقش همبستگي دارد. در مقابل هنگاميكه افراد بازخورد واضح در مورد نوع عملكرد دريافت ميكنند، سطوح پايينتري از استرس را گزارش ميدهند. تعارض نقش نه تنها نتيجه تناقض در نقش كاري فرد بوجود ميآورد، بلكه اغلب هنگامي بوجود مي آيد كه يك فرد چندين نقش مختلف را در اجتماع به عهده داشته باشد.
حمايت اجتماعي:
كاركناني كه فرصت كمتري براي تعامل با سايرين دارند، رضايت كمتري از زندگيشان دارند و سطوح ترشح كاتكولامينهاي بيشتري را نشان ميدهند. داشتن ارتباطات ضعيف يك فرد با سرپرستش رابطه نزديكي با مشكل شغلي دارد و اغلب ميتواند عامل استرسزا باشد و خطر ابتلا فرد به اختلالهاي مختلف بخصوص اختلال كرونري قلبي را افزايش دهد. در مقابل، زنان و مرداني كه ميتوانند وابستگيهاي حمايت اجتماعي را افزايش دهند، كمتر به اختلال كرونري قلب مبتلا ميشوند. نتايج يك پژوهش نشان داد افرادي كه روابط و حمايت اجتماعي مناسبي نداشتند، احتمال ابتلا به بيماري و بروز تصادف در كار را نشان ميدادند. همچنين نتايج تحقيقي ديگري نشان داد گرچه كار زياد موجب فشار خون بالا ميشود. اما در كاركناني كه روابط خوبي با سرپرستشان داشتند و بوسيله او حمايت ميشدند، كار اضافي موجب افزايش فشار خون نبود. بنابراين حمايت اجتماعي ميتواند يك عامل تعديل كننده در كاهش برخي از ابعاد استرس كاري باشد.
امنيت
افرادي كه احساس ناامني در مورد آينده خود دارند و آنهايي كه احساس ميكنند پيشرفت زندگي آنها دركارهاي روزمره از بين ميرود، احساس استرس شديد ميكنند. آنها بيشتر در جستجوي كمك هستند و نسبتهاي بالايي از بيماريهاي قلبي و عروقي را نشان ميدهند. علاوه بر اين كنترل بر زندگي در هنگام كار يكي از شاخصهاي امنيت رواني زندگي است. افرادي كه بر ميزان زندگي خود كنترل ندارند برخي از شاخصهاي استرس مانند افزايش ترشح كاتكولامينها، نارضايتي شغلي و غيبت از كار را نشان ميدهند. پژوهش فرانكن هيزور (1975) مشخص كرد كارگران برشكاري كه بايد الوارهاي چوب را به قطعههاي معين و يك اندازه برش ميدادند و كنترلي بر ميزان كار خود نداشتند، ميزان بالايي از شاخصهاي استرس را نشان ميدادند. اين گروه در مقايسه با گروه ديگر به نسبت بيشتري دچار سردرد، فشارخون، مشكل معدي و رودهاي? (زخم معده) بودند.
بيكاري و بيكاري دوره اي
بيكاري يكي از منابع مهم استرسآور است، بهطوري كه مشخص است بيكاري پيامدهاي ناسازگارانه را بوجود ميآورد كه شامل افسردگي، نشانههاي جسماني، سوء مصرف مواد مخدر و الكل، مشكلهاي جنسي و . . . ميباشد. در پژوهشي كه بوسيله ميچيگن و همكاران انجام گرفت مشخص گرديد كه بيكاري با نسبت بالاي افسردگي، اضطراب، نشانگان كلامي درد و خود گزارشدهي افراد از بيماريها رابطه داشته است. همچنين مطالعههاي ديگر نشان داده است كه فشارهاي مالي ناشي از بيكاري عامل استرسزاي مهمي است كه فرد را نسبت به ساير رويدادهاي زندگي آسيبپذير مينمايد? از طرف ديگر مشاغلي كه همراه با بيكاريهاي شغلي هستند نيز در معرض استرس ميباشند. بيكاري شغلي هنگامي روي ميدهد كه فرد در دورههاي زماني در حين كار رسمي مدتي بيكار ميگردد، هر چند بهصورت رسمي در محل كار حاضر است. اين افراد در دورههاي بيكاري شغلي دچار نشانگان مختلف از جمله كاهش انگيزه انجام كار و فعاليت، افسردگي و گيجي ميشوند. همانگونه كه كار زياد و يا فشار براي كار كردن استرسزا ميباشد، فعاليت يا بيكاري شغلي نيز از كارآيي افراد ميكاهد. در نهايت بايد اذعان داشت كه استرس شغلي نتيجه تعامل بين افراد و شرايط زندگي است كه بهغير از تفاوتهاي فردي شامل روند كلي و نوع زندگي نيز ميباشد. وجود زندگي نامناسب باعث ايجاد استرس ميگردد، بهنظر ميرسد كه سلامت كلي افراد و ميزان كارآيي آنها رابطه بسيار نزديكي با سازمانبندي زندگي و تفاوتهاي فردي داشته باشد. راشينگ و همكاران (1992) اعتقاد دارند كه شغل مناسب پيشگويي كننده سلامت فرد است.
راههاي مقابله با استرس
ورزش:
براي داشتن سلامت كافي و مقابله با استرس داشتن جسم سالم ضروري است. توجه به نحوه ورزش و چگونگي انجام ورزش مهم است. 3 تا 5 بار در هفته و هر بار 20 تا60 دقيقه حركات بدني لازم است، تا ضربان قلب افزايش پيدا كند. تمرينها يا حركتها بايد هوازي باشد، مثل دويدن، دوچرخه سواري يا شنا. حداقل 20 دقيقه لازم است تا ضربان قلب به 140 بار در دقيقه برسد. براي اينكه اينكار را با راهنمايي انجام شود، حدود 45 دقيقه پياده روي لازم است تا ضربان قلب كمي بالاتر از 110 بار در دقيقه باشد. بايد حداقل 2 تا 3 روز در هفته تمرينهاي انعطافپذيري و حركات چندگانه را براي گروه عضلههاي اصلي به اضافه حركات كششي انجام شود. حركات كششي را بايد قبل از حركات هوازي انجام داد. اين تمرين را ميتوان در طول روز انجام داد. لازم نيست حتماً وقتي را براي ورزش كنار گذاشته شود، به مراتب بهتر است براي انجام حركات بدني ميتوان بعضي از كارهاي غير ورزشي را نيز انجام داد. يك ورزش اين است كه بجاي استفاده از آسانسور از پلهها استفاده شود، توپ بازي و هر چيزي كه اندام را به تحرك وادار ميكند نه تنها يك اسباب بدنسازي است، بلكه آن يك وسيله مقابله با استرس محسوب ميشود. نيازي به يك ساعت ژيمناستيك و يا 45 دقيقه دويدن سريع نيست. فقط مهم است كه حركت انجام شود.
تغذيه:
تغذيه مناسب تأثير بسزايي در مقابله با استرس دارد. متأسفانه در فرهنگ غذايي ما رژيم غذايي مملو از چربي است. لازم است كه چربي مصرفي خود را كاهش داده، همچنين استفاده از هيدروكربنها را كم شود، در عوض ميزان مصرف ويتامينها را افزايش يابد. و از خوردن چيزهايي مثل غذاهاي سرخ شده، برگرها و گوشتهاي چرب اجتناب شود. استفاده از محصولات لبني مثل پنير، پنير محلي، شير و خامه بايد از نوع كم چرب باشد. از آجيل و گوشتهاي ساندويچي، مايونز، مارگارين، كره و سسها به مقدار كم مصرف شوند. بيشتر اقلام ياد شده جايگزينهايي با مقدار چربي اندك نيز دارند مثل: پنير بدون چربي، كره و مايونزهاي بدون روغن. گرفتن رژيمهاي طولاني و يا حذف وعدههاي غذايي روش مناسبي براي كاهش وزن نميباشد و اثرهاي جانبي زياد را به بار ميآورد، و فرد را در مقابل استرسها آسيبپذير ميسازد.
خواب مناسب:
معمولاً افراد مختلف از نظر نياز به خواب با هم تفاوت دارند، مثلاً برخي 4 ساعت در 24 ساعت شبانه روز و برخي ديگر در حدود 10 ساعت به خواب نياز دارند. اما بهطور معمول و طبيعي هر فرد به 7 تا 9 ساعت خواب احتياج دارد. معمولاً خوابيدن اثر مهمي بر كاهش ميزان استرس دريافتي دارد، افراد كه كارهاي ذهني يا بدني بيشتر از حد معمول انجام ميدهند، بيشتر نياز به خواب دارند (حدود 9 ساعت). بهويژه هنگاميكه تلاش بدني سنگين دارند، يا تحت فشار فكري قرار دارند. براي مثال معلميني كه درگير امتحان دانشآموزان هستند، بايد خواب بيشتري داشته باشد. خواب مناسب تأثير بسزايي در افزايش تواناييهاي ذهني و جسمي افراد دارد. پس يك خواب مطلوب موجب افزايش كارآيي جسماني و هوشي دارد.
روش تنفسي:
اگر چه اين روش به صورت دوره آموزشي به افراد آموزش داده ميشود اما امكان اينكه اين روش را بون دوره آموزشي براي تنفس درست بهكار برد نيز وجود دارد. براي اينكار ميتوان تنفس را با آرامش و بهشكل تنفس شكمي انجام داد، اين تمرين به فرد كمك ميكند تا روش تنفسي درست را انجام دهد. اين روش تنفس مانند هنگامي است كه فرد در حالت خواب است. بهطور كلي روش معمول تنفس افراد از راه قفسه سينه است كه تنفسي سطحي است و موجب احساس خستگي ميشود.
تمدد اعصاب به طريق متوالي:
از طريق انقباض و رها كردن عضلههاي مختلف بازوان و پاهاي و ساير قسمتهاي بدن ميتوان به آرامش رسيد اين روش به افراد كمك ميكند تا از تنشهاي مداوم روزانه رهايي يابند. روش كار بهصورت مختلف قابل اجرا است.
بحث و نتيجهگيري:
تمامي افراد در طول زندگي و فعاليت روزانه در معرض استرس قرار ميگيرند. كارگري كه در محيط كارخانه كار ميكند، پزشكي كه با بيماران متعدد و درمانناپذير سر وكار دارد، معلمي كه در حال درس دادن در كلاس درس است، كارمندي كه با سيل ارباب رجوع مواجه است و حتي روانشناسي كه مشغول كار است. بنا براين استرس جزيي جداييناپذير از زندگي روزانه است. اما آنچه كه بايد بدانيم اين است كه هيچكدام از دانشمندان علوم رفتاري خواستار ازبين بردن كامل استرس نيستند. گرچه هانس سيليه مطالعات بسياري در مورد بيماريهاي ناشي از فشار روحي به عمل آورد، ولي در عين حال اعتقاد داشت كه اين استرسها براي انجام فعاليتهاي روزانه امري ضروري ميباشند. در واقع مقدار كمي استرس اثرات مثبت و حتي دلپذيري در ايجاد انگيزه ايفا ميكند. اما چنانچه ميزان آنها فزوني يابد، اثرات ديرپا و گاهاً مخربي بوجود ميآورد. بهطور معمول منظور از استرس ميزان بالاي استرس است و بيشتر جنبه منفي آن مد نظر است. آنچه مسلم شده اين است كه استرسهاي شديد از طرفي موجب موجب اختلال در كاركرد دستگاههاي بدن و از طرف ديگر موجب افت كاركرد و بازدهي شغلي افراد ميگردد. پژوهشهاي انجام شده نشان دادهاند افرادي كه تحت تأثير استرس قرار دارند، احتمالاً بيشتر دچار بيماريهاي متعدد ميشوند كه موجب ايجاد خسارت براي سازمانها شده و حتي اگر استرس بوجود آورنده بيماريها نباشد، عامل كاهش انگيزه كار و توليد ميباشد. در بخش ديگري از پژوهشها مشخص شده است كه استرس ميتواند روند، اين موارد بهخصوص در كاركرد حافظه قابل مشاهده است و اين ضعف در كارهايي كه مستلزم دقت است تداخل ايجاد ميكند و ممكن است موجب ايجاد حوادث مختلف گردد. بهعلاوه كنترل فرد بر ميزان استرس نيز ميتواند نقش مؤثري در كاهش يا افزايش ميزان آسيبها داشته باشد، عدم كنترل استرس موجب افزايش آسيبها و ايفاي كنترل موجب كاهش آسيبهاي ناشي از استرس ميگردد. البته بايد به اين مسأله نيز توجه كرد كه هركدام از اين عوامل نه به تنهايي بلكه بهوسيله تعامل با ساير عوامل ديگر ميتواند تأثير كلي بسيار بيشتري بر ميزان استرس ايجاد شده داشته باشد. بهطور كلي استرسها دليل عمده بيماريهاي روان تني از قبيل زخم معده، فشار خون، بيماري هاي قلبي ـ عروقي و . . . ميباشند از طرف ديگر آنچنانكه در پژوهشها نيز ديده شد استرس نقش مهمي در پيشرفت بيمارهايي مانند سرطان و بروز سكته قلبي دارد. با توجه به اين مسأله بايد به اين نكته اساسي اشاره كرد كه آسيبهاي ناشي از استرس يكي از عمدهترين هزينه ها را به بخشهاي درماني و بهداشتي تحميل ميكنند، بهعلاوه تبعات ناشي از آن نيز چشمگير و كلان است، براي مثال ساعات از دست رفته كاري، هزينههاي درماني براي فرد و اجتماع و كاهش توليد از پيامدهاي استرس است. بنا براين شناخت علتهاي استرس و كنترل و مقابله با آن ميتواند تا حد بسيار زيادي از زيانهاي فردي و جمعي ناشي از آن جلوگيري نمايد.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید