شادابی حسی معنا آفرین
رضایت و شادی برای ما ناشناخته نیست. رضایت بیشتر یک حس درونی است که ممکن است به چشم هم نیاید و شادی یکی از هیجانات شش گانه ی انسانی که به دفعات آن را تجربه کرده ایم؛ حسی نظیر غم یا خشم که بروز بیرونی دارد. با این تفاوت که شادی از دسته ی هیجانات مثبت و خوشایند محسوب میشود و با این شباهت که مانند سایرهمتایانش دوام ندارد و زودگذر است.
شکی نیست که هر کدام از ما به فراخور خلق و خو و ذائقه مان شادی را به شکلی تجربه می کنیم؛ بعضی با چشیدن یک طعم دلخواه و دیگری با لطیفه ی شیرینی که باعث شده از ته دل بخندد. حتی در شدت و ضعف این تجربه هم تفاوت هایی داریم؛ مقایسه ی واکنش های دو فرد در یک تجربه ی مشابه گویای این ویژگی ست، مثلا در واکنش به یک موقعیت کمیک یکی به لبخندی اکتفا می کند و دیگری از خنده روده بر می شود. اما صرف نظر از این تفاوت های کیفی اهمیت این تجربه ها در پاسخ به پرسش های کلیدی متن روشن می شود که آیا این شادی با آنها باقی خواهد ماند؟
و آیا این تجربه ی کوتاه می تواند برای سال هایی که پشت سر گذاشته اند یا در پیش دارند معنایی خلق کند؟ و به تعبیری فرد را به تجربه ی "خالی نبودن زندگی" برساند؟
مرور باورها در زندگی
برای پاسخ و درک بهتر این مفهوم بیایید باورهای شناختی و زندگی شخصی مان را مرور کنیم. آیا پیش آمده که اوقات خوشی را گذرانده باشیم، اما با یادآوری آن حالمان خوش نشود؟
به خودمان نمره ی خوبی ندهیم و حتی حس کنیم این تجربه با معنای زندگی و ارزش های ما همخوانی ندارد و احساس گناه کنیم یا در بهترین حالت اگر حسرت نمی خوریم دلتنگ تجربه ی دوباره اش هم نشویم و دیگر برایمان جذابیتی نداشته باشد.
حالا مقایسه کنید با یادآوری خاطره ای تلخ که لبخند به لب شما می آورد و همزمان حسی از رضایت و غرور. اینجاست که به نظر می رسد معنای زندگی بیشتر در گرو کسب احساس رضایت است؛ حس خوشایند دیرپایی که در مقایسه با شادی سخت به دست آید، اما پایا و ماندنی ست.
رضایتی دست یافتنی
با این حال اهمیت رضایت در مقایسه با شادی به این معنا نیست که این دو هرگز با هم جمع نمی شوند یا لازم و ملزوم زمانی هستند؛ به این معنا که می توان خشم، نگرانی یا ترس را تجربه کرد؛ ولی در نهایت از پشت سر گذاشتن آن احساس رضایت کرد یا برعکس خاطره ای کمرنگ از خوشی و احساس حسرتی عمیق را یدک کشید و گاهی نیز شادی و رضایت را توامان از سر گذراند. این همزمانی ها نشان می دهد که ما نه تنها مجبور نیستیم یکی از این دو را انتخاب کنیم، بلکه می توانیم برای داشتن هر دو زمینه سازی کنیم.
رضایت درست شبیه چشم اندازی است که بعد از یک صعود طولانی و با نگاهی به پشت سر و راهی که طی شده میبینیم و شادی تمام آن چیزهای کوچکی است که در طول مسیر دیده ایم اما از این ارتفاع دیگر به چشم نمی آیند. نمی توان یکی را به کلی حذف کرد تا دیگری را به دست آورد یا فقط به داشتن یکی اکتفا کرد. بنابراین شاید قبل از انتخاب شادی یا رضایت و پاسخ به پرسش اولیه ی متن باید از خودمان بپرسیم: قله ی رضایت زندگی من کجاست و چطور این مسیر را با شادی طی کنم؟
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید