مناظره پیامبر اسلام (ص) با گروه مسیحیان
پنج گروه از مخالفین اسلام که هر گروه پنج نفر و جمعاً 25 نفر بودند، باهم تفاهم کردند و هم رأی شدند که به حضور پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ شرفیاب شده و به بحث و مناظره بپردازند.
این گروهها عبارت بودند از یهودی، مسیحی، مادّی، مانُوی و بتپرست.
اینها در مدینه به حضور پیامبر آمدند، دور پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ را گرفتند، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ با کمال خوشروئی، به آنها اجازه داد که بحث را شروع کنند.
گروه مسیحیان گفتند
«ما معتقدیم که حضرت عیسی ـ علیهالسلام ـ پسر خدا است، و خدا با او متّحد شده، به حضور شما آمدهایم در این باره، مذاکره کنیم، اگر از ما پیروی کنی و با عقیده ما موافق باشی، ما در این عقیده از تو پیشی گرفتهایم و در صورت مخالفت، طبعاً با شما مخالف خواهیم بود.»
پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ به آنها رو کرد و گفت شما میگویید خداوند قدیم، با پسرش حضرت مسیح متّحد شده است، منظورتان از این سخن چیست؟ آیا منظورتان این است که خدا از قدیم بودن، تنزّل کرده و یک موجود حادث (نوپدید) شده و با موجود حادثی (عیسی) متحد گشته یا به عکس، عیسی که موجود حادث و محدود است ترقی کرده و با پروردگار قدیم، یکی شده، و یا منظور شما از اتّحاد، از جهت احترام و شرافت حضرت عیسی ـ علیهالسلام ـ است؟!
اگر سخن اوّل را بگویید یعنی وجود قدیم مبدّل به وجود حادث شده اینکه محال است، زیرا از نظر عقلی محال است یک شیء ازلی و نامحدود، حادث و محدود گردد.
اگر سخن دوّم را بگوئید، آن نیز محال است، زیرا از نظر عقلی تبدیل شیء محدود و حادث به شیء نامحدود و ازلی، محال است. و اگر سخن سوّم را بگویید، معنی سخن سوّم این است که عیسی مانند سایر بندگان حادث است ولی بنده مورد احترام و ممتاز خدا است در این صورت نیز متحد و برابر بودن خدای قدیم با عیسی قابل قبول نخواهد بود.
گروه مسیحی چون خداوند، حضرت مسیح ـ علیهالسلام ـ را مشمول امتیازات خاصی کرده است، و معجزات و امور عجیبی را در اختیار او قرار داده، از این رو او را بهعنوان پسر خود برگزیده است، و این پسر بودن به خاطر شرافت و احترام به اوست!
پیامبر «عین این مطلب را در گفتگو با گروه یهود داشتیم و شنیدید که اگر بنا باشد خدا عیسی را به خاطر امتیازش پسر خود بداند، کسانی را که مقام بالاتر از عیسی دارند یا در ردیف عیسی هستند باید پدر یا استاد یا عموی خود بداند...»
گروه مسیحی، در برابر این اشکال جوابی نداشتند، نزدیک بود که از گردونه بحث خارج گردند که یکی از آنها گفت
آیا شما ابراهیم را «خلیل خدا» (دوست خدا) نمیدانید؟».
پیامبر آری میدانیم.
مسیحی بر همین اساس ما هم، عیسی را «پسر خدا» میدانیم، چرا ما را از این عقیده منع میکنید؟
پیامبر این دو لقب، باهم تفاوت دارند، کلمه خلیل در اصل لغت از «خلّه» (بر وزن ذرّه) گرفته شده به معنی فقر و نیاز است، نظر به اینکه حضرت ابراهیم بینهایت به خدا متوجّه بود، و با عفت نفس و بینیازی از غیر، خود را تنها فقیر و نیازمند درگاه خدا میدانست، خدا او را «خلیل» خود دانست، شما بهخصوص داستان آتش افکندن ابراهیم را به نظر بیاورید. وقتی که (به دستور نمرود) او را در میان منجنیق گذاشتند تا در دل انبوه آتش بیفکنند، و جبرئیل از طرف خدا بهسوی او آمد و در فضا با او ملاقات کرد، به او گفت از طرف خدا آمدهام ترا یاری کنم، ابراهیم به او گفت من نیازی به غیر خدا ندارم، یاری او برای من کافی است، او نیکو نگهبان است، خداوند از این رو او را «خلیل» خود نامید، خلیل یعنی فقیر و محتاج خدا و بریده از خلق خدا.
و اگر کلمه خلیل را از ماده «خِلّه» (بر وزن پِلّه) بدانیم به معنی تحقیق در خلال معانی و توجّه به اسرار و رموز حقایق و آفرینش است، در این صورت ابراهیم، خلیل بود، یعنی به اسرار و لطایف آفرینش و حقایق امور آگاه بود، و چنین معنی، موجب تشبیه مخلوق به خالق نمیگردد، از این رو اگر ابراهیم، تنها محتاج خدا نمیشد، و آگاه به اسرار نبود، خلیل نیز نبود، ولی در موضوع توالد و تناسل، بین پدر و پسر، رابطه و پیوند ذاتی هست، حتّی اگر پدر، پسر را از خود براند و پیوندش را از او قطع کند، باز او پسر اوست، و پیوند پدری و پسری دارند.
وانگهی اگر دلیل شما همین است که چون ابراهیم، خلیل خدا است، پس عیسی پسر خداست، بنابراین بگوئید موسی نیز پسر خدا است، بلکه همانگونه که به گروه یهود گفتم، اگر بنا است درجه مقام افراد باعث این نسبتها شود، بگوئید موسی، پدر، استاد، عمو، رئیس و مولای خداست... ولی هیچگاه چنین نمیگویید.
یکی از مسیحیان گفت در کتاب انجیل که بر حضرت عیسی ـ علیهالسلام ـ نازل شده آمده که حضرت عیسی گوید «من بهسوی پدر خود و پدر شما میروم» بنابراین در این عبارت عیسی خود را، پسر خدا معرفی کرده است!
پیامبر اگر شما کتاب انجیل را قبول دارید، طبق این سخن عیسی، باید همه مردم را پسر خدا بدانید، زیرا عیسی میگوید «من بهسوی پدر خود و پدر شما میروم» مفهوم این جمله این است که هم من پسر خدایم هم شما.
از طرفی این عبارت، سخن شما را که قبلاً گفتید (در مورد اینکه چون عیسی دارای امتیازات و شرافت و احترام خاصی است، خداوند او را بهعنوان پسر خود خوانده است) مردود میشمرد، زیرا حضرت عیسی در این سخن تنها خود را پسر نمیداند بلکه همگان را پسر خدا میداند.
بنابراین، ملاک پسر بودن، امتیازات و ویژگیهای فوقالعاده عیسی نیست، زیرا سایر مردم در عین اینکه فاقد این امتیازات هستند، از زبان عیسی بهعنوان پسر خدا خوانده شدهاند. بنابراین به هر شخص مؤمن و خدا پرست میتوان گفت او پسر خدا است، شما سخن عیسی را نقل میکنید ولی برخلاف آن سخن میگویید.
چرا شما واژه «پدر و پسر» را که در سخن عیسی ـ علیهالسلام ـ آمده بر غیر معنی معمولی آن حمل میکنید، شاید منظور عیسی ـ علیهالسلام ـ که میگوید «من بهسوی پدر خود و پدر شما میروم» همان معنی معمولیاش باشد یعنی من بهسوی حضرت آدم و نوح که پدر همه است میروم و خداوند مرا نزد آنها میبرد، آدم و نوح پدر همه ما است، بنابراین چرا از معنی ظاهری و حقیقی الفاظ دوری کنیم و برای آن معنای دیگر اتخاذ نماییم؟!
گروه مسیحی، آنچنان مرعوب و محکوم سخنان مستدل پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ شدند که گفتند ما تا امروز کسی را ندیده بودیم که این چنین ماهرانه با ما مجادله و بحث کند که تو با ما کردی، به ما فرصتی بده تا دراینباره بیندیشیم. [1]
پينوشت:
[1] ـ احتجاج طبرسی، ص 27 و ص 31 ـ 34، نشر اسوه.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید