دوستيهاي افراطي
در هر حال ماهيت اين نوع رابطه در ابتدا دوستانه، پاک و بي شائبه است، ولي امکان آلوده شدن آن به مسايل ديگر وجود دارد.زماني که اين علاقه به اوج خود مي رسد، نوجوان و فرد کامل هر دو حالت سرگرداني قرار مي گيرند و مصرانه مي خواهند بدانند که اکنون چه بايد کرد؟
و ادامه اين روابط و يا قطع آن، کدام به مصلحت نزديکتر است؟
بايد توجه داشت که اين نوع گرايشهاي افراطي توأم با احساسات در نوجوانان دختر بيشتر مشاهده مي شود و متأسفانه تعداد دختران نوجواني که در نامه هايشان به اين موضوع صريحاً و يا تلويحاً اعتراف نموده اند، کم نيست و بعضاً اگر يک روز معلم و يا مربي خود را نبينند دچار احساسي تلخ همراه با نااميدي و ناکامي مي شوند و گريه مي کنند.در يک مورد دختر نوجواني در نامه اي خطاب به يکي از مربيان مدرسه نوشته بود:
اگر روزي برسد که شما را نبينم و از شما جدا شوم، خود را خواهم کشت و از اين رنج خود را خلاص خواهم نمود.
بهترين شيوه براي حل اين مسئله اين است که ابتدا توجه داشته باشيم به علل شکل گيري اين نوع دوستيها و به ويژه نحوه ي شدت گرفتن آنها و پس از آن به شيوه هاي برخورد با اين کيفيت بپردازيم.
علل دوستيهاي افراطي
1-مجرد بودن فرد کامل (بزرگتر):
اگر بپذيريم که ازدواج نوعي پختگي روحي در انسان به وجود مي آورد و مضافاً به نيازهاي غريزي و رواني انسان پاسخ مثبت مي دهد، در نتيجه کمبود اين ويژگيها نزد افراد مجرد به صورت زمينه ي مساعدي بروز مي کند و آنها را مستعد جذب نوجوانان درجهت مسايل خاص و افراطي مي کند.
در اينجا يادآوري اين مطلب ضروري است که بيشتر کساني که از ازدواج سر باز مي زنند، به مرور زمان در انتخاب همسر، مشکل پسندتر و سختگيرتر مي شوند و با بالا رفتن سن، ازدواج آنها نيز بيش از پيش به تأخير و تعويق مي افتد.لذا با تشويق و ترغيب افراد کاملي که حاضر به ازدواج نيستند و ايجاد تسهيلات لازم در جهت تشکيل خانواده برايشان، مي توان سلامت اخلاقي جامعه را تضمين کرد و با توصيف واقعيتهاي ملموس زندگي، آنها را از سختيگري و اعمال سليقه ها و معيارهاي خيلي دشوارو استانداردهاي جاه طلبانه برحذر داشت.
بي مناسبت نيست که در اينجا به پاره اي از علل سختگيري و مشکل پسندي در امر ازدواج، به تأخير انداختن آن و يا فرار از اين سنت الهي، اشاره اي هر چند گذرا، داشته باشيم:
1:1-وجود الگوهاي نامناسب در امر تشکيل خانواده و ازدواج:
به عنوان مثال پدران و مادراني که از ازدواج خود راضي نيستند، نبايد پيوسته اين امر را به فرزندان خود منتقل کنند و آنها را در جريان يک تجربه ي تلخ خانوادگي و ماجراي يک ازدواج ناموفق قرار دهند و دائقه ي ايشان را براي هميشه نسبت به اين موضوع مهم و سرنوشت ساز، بدبين، خدشه دار و گريزان سازند.
1:2-وجود مقرارت سنگين دست و پاگير ازدواج و اعمال شرايط سخت براي اين مرحله از زندگي، جوانان را دلسرد و مأيوس مي کند و در آنها نوعي بي رغبتي نسبت به ازدواج به وجود مي آورد.
1:3-آموزشهاي غلط و نامناسبي که پسران ودختران در خصوص ازدواج از همسالان خود و يا برخي از رفقاي غيرموجه و مشکوک کسب مي کنند، آنها را نسبت به اين مهم، نگران و مضطرب و بعضاً متوحش مي سازد.
1:4-والدين ايده آل گرا:برخي از خانواده ها به دليل اعمال مقررات دشوار و برقراري انظباط شديد، فرزنداني تربيت مي کنند که آنها هم به نوبه ي خود سختگير و غيرقابل انعطافند و کوچکترين گذشت و اغماضي نسبت به ديگران، به ويژه کسي که مي خواهد شريک زندگي آنها شود، روا نمي دارند. از اين رو، فرزندان وقتي به سن ازدواج مي رسند، کسي را نمي يابند که از معيارهاي بسيار سخت گزينش آنها، با موفقيت عبور کند و لياقت ازدواج با آنها را داشته باشد.
1:5-والدين و وابستگي عاطفي:پاره اي از پدران ومادران تک فرزندي، تمامي آرزوها و علايق خود را در وجود او متمرکز مي کنند.حتي محروميتهاي گذشته ي زندگي خود را هم مي خواهند به وسيله ي اين فرزند جبران کنند و چون اين فرزند کانون تمامي عواطف و احساسات پدر و مادر مي شود، از اين رو يا در جستجوي فردي واجد تمام شرايط براي فرزند خود هستند و يا به او تفهيم مي کنند که اگر ازدواج کند، دل آنها را براي هميشه مي شکند ايشان را در تنهايي يأس آور و کشنده اي باقي خواهد گذاشت.
اين والدين گرچه صريحاً معترف نيستند که به فرزندخود از حيث عاطفي وابسته اند ولي رفتارشان مؤيد اين مطلب است که تحت هيچ شرايطي، حاضر به جدا شدن از فرزند خود نيستند.لذا فرزند هم در مي يابد که براي جلب رضايت آنها بايد از ازدواج صرف نظر کند شايان ذکر است که تنها خانواده هاي تک فرزندي نيستند که اين گونه عمل مي کنند، بلکه خانواده هاي چند فرزندي هم هستند که اين معادله رفتاري را با اولين و يا آخرين فرزند خويش به وجود مي آورند.
2-کمبود و خلأ عاطفي:
دستگاه رواني انسان به گونه اي است که اگر از حيث عاطفي مورد تهديد واقع شود، کمبود عاطفي خود را در هر جا و به وسيله ي هرکس جستجو و او را به عنوان تکيه گاه براي خود انتخاب مي کند.جستجوي تکيه گاههاي عاطفي از اين حيث، داري اهميت است که فرد را از فروپاشي شخصيتي محافظت مي کند و در برابر تهديدهاي محيطي پناه مي دهد.
حضور همزمان دو عامل، يعني کمبودهاي عاطفي نوجوان و شخص کامل، وضعيت را تشديد مي نمايد و منجر به دوستي افراطي تنگاتنگ ميان آن دو مي شود.
در دوران بلوغ، مربيان و خانواده ها، از حيث عاطفي مراقب باشند که نوجوان، ضربه هاي عاطفي سنگين دريافت نکند.چرا که جبران آن مشکل و در مواردي غير قابل جبران (برگشت)خواهد بود، لذا اگر با نوجواني اين چينن برخوردي داشته اند، سعي نمايند ضمن برقراري روابط سالم و سازنده، او را از اين حيث تأمين و تغذيه کنند تا راه براي نفوذ انحرافات عميقتر، مسدود گردد.
3-طبيعت دوران بلوغ:
در چنين موقعيتي آنچه بر فرد حاکم است و در تصميم گيريها دخالت مي کند، عواطف قدرتمند وي مي باشد.نوجوان به گونه اي دچار عدم تعادل عاطفي و هيجاني است که در موقع خشم و يا خوشحالي زياد، نمي تواند رفتار ظاهري خود را تحت کنترل قرار دهد و آن غالباً با فرياد و جنبش بدني زياد، همراه است.به همين دليل، اين قبيل دوستيهاي افراطي نيز، زماني محدود و مشخص دارد؛ به نحوي که شروع آن، حوالي 12 و 13سالگي و دوام آن حداکثر با 18 سالگي است.پس از آن، احساسات فرو مي نشيند و به اصطلاح «تصفيه»مي گردد.البته در مواردي معدود، پس از 18سالگي نيز، اين عوارض مشاهده شده است.منتها اين موارد نسبت به دوره ي سني ذکر شده ي بالا، کمتر و محدودتر است.
4-محيطهاي شبانه روزي:
از هم گسيختگي پيوندهاي عاطفي خانواده فرد را آسيب پذير مي سازد و او را وادار مي کند که به هر کس رو بياورد.
قرار گرفتن در حلقه هاي ارتباطي نزديک و مداوم و طولاني با مربيان و مسئولان محيطهاي شبانه روزي، ضربه ي آخر را از حيث عاطفي به فرد وارد مي کندو او را در جرگه ي اين کششها قرار مي دهد.
5-شخصيت زدگي:
در چنين صورتي است که هر صفت و ويژگي خوب شخصيتي، مي تواند آنان را مجذوب نمايد و به اين تعلقات دامن زند و در نتيجه آنها را تحت تأثير قرار دهد.لذا کافي است که محبوب (دوست بزرگ)از يک جنبه، شخصيتي ممتاز باشد تا بتواند دلهاي نوجوانان مورد اشاره را زير نفوذ بگيرد.
6-عشق به زيبايي:
7-توجه بيش از حد به نوجوان:
به نظر من اگردختري، پسري را دوست داشته باشد، بد است ولي بدتر از آن اين است که دختري عاشق دختر ديگري شود.در اين صورت طرفي که مورد عشق قرار مي گيرد چه بايد بکند؟ (2)
با دوستيهاي افراطي چگونه برخورد کنيم؟
1-اولين توصيه به دوست بزرگتر، بخصوص اگر مؤنث باشد، اين است که خود را پاک و منزه نگه دارد و دامن خود را از هرگونه آلودگي احتمالي، حفظ کند.شايان ذکر است که از دوست بزرگتر انتظار خويشتن داري و کفّ نفس بيشتري مي رود تا از نوجوان گرفتار بحران بلوغ که در شرايط تحريک کننده اي قرار دارد.
2-به شيوه ي صحيح و توصيه ي آن به دوست بزرگتر اين که اگر مجرد است در اولين فرصت ممکن اقدام به ازدواج نمايد و گريبان خود را از مشکلات اخلاقي و روحي ناشي از دوران تجرد که دامنگير مجردها مي شود، برهاند و به آرامش روحي توأم با حفظ عفاف و ايمان دست يابد.
3-به نوجوان نيز توصيه مي شود که پاکي و تقوا را پيشه کند.چه اگر متوجه نداي معنويت و ارزشهاي اخلاقي باشد (که از درون او برمي خيزد) و به عظمت معنويت و پاکي دوران بلوغ آگاهي يابد، خود را آلوده به اين مسايل نمي نمايد.بايد به نوجوانان تلقين کنيم که در دوران بسيار مهم از زندگي خود قرار دارند و ارزش و منزلت آن را به خوبي درک کنند و به اين فصل مهم و درخشان زندگي را ارج نهند و اين ممکن نيست مگربا آگاهي بخشيدن و انتقال ارزشهاي دوران بلوغ که در بهترين فرصتها از طريق گفتگوهاي صميمي خانواده و مربيان با نوجوانان فراهم مي شود.
4-براي نوجواناني که در بدو ورود به دوران جواني قرار دارند (معمولاً سالهاي آخر دبيرستان)و به ويژه در خصوص دختران نوجوان يادآوري مي شود که اگر خانواده احساس کنند دخترشان نياز به ازدواج دارد، بايد در اولين فرصت ممکن مقدمات اين امر را فراهم کنند.در پاره اي از موارد با عقد کردن دختر و پسر، مي توان ايجاد الفت و رابطه ي دوستانه به شکل مطلوب و شرعي آن نمود، آنگاه ازدواج را براي مدتي به تأخير انداخت تا امکان ازدواج دختر و پسر فراهم شود.
طبيعي است دوران عقد علاوه بر آن که نيازهاي طبيعي آنان را به شکل صحيح و مطلوبي ارضا مي کند، مي تواند ضامن پاکي وتقواي دختر و پسر نيز باشد. لذا بايد خانواده ها را به اهميت ازدواجهاي ضروري و پيشگيرانه آگاه نمود و از آنان به طورجدي خواست که براي حفظ سلامت فرزندان خود و جامعه تسهيلاتي براي امر ازدواج قايل شوند و از سختگيريهاي بيجا و مقررات و تشريفات دست و پا گير و زايد که عموماً به توسعه ي فساد و بي بندوباري جامعه و جوانان منجرخواهد شد، خودداري نمايند.
5-تعادل بخشي درتوجه مربيان به نوجوانان:بدون ترديد حفظ اعتدال در تمامي مراحل تدريس و يا تربيت نوجوانان، بايد مورد اعتقاد دست اندرکاران تعليم و تربيت باشد، به ويژه کساني که در دوران بلوغ با دختران و پسران (بالاخص دختران)ارتباط دارند، بايد اين تعادل را در تمامي جنبه ها که حاکي از توجه و بذل عنايت مربي يا معلم است به دقت مراعات کنند و گرنه منجر به «سوگلي پروري» يک يا چند نفر از نوجوانان خواهد شد.توجه انحصاري به يک نفر، در سايرين که اکثريت کلاس يا گروه را تشکيل مي دهند، ايجاد احساسات نامطبوعي از قبيل حسادت، حساسيت، زودرنجي، احساس وجود تبعيض و مورد بي مهري (مربي يا معلم)قرار گرفتن، خواهد کرد.
شهيد ثاني يکي از متفکران تعليم و تربيت اسلامي، ضمن توصيه هاي دقيقي که به دست اندرکاران تعليم و تربيت مي کند، مي گويد:
حتي بايد توجه داشت که معلم (استاد)نگاههاي خويش را عادلانه بين شاگردانش توزيع نمايد.(3)
طبيعي است زماني که نگاه معلم تا اين اندازه مؤثر و مورد تأکيد است، اهميت تأثير و جايگاه گفتار و رفتار معلم تا چه اندازه مي تواند کارساز باشد.لذا به همکاران فرهنگي بايد توصيه نمود که به يک نوع بازنگري در رفتارها، برخوردها،روشهاي تربيتي و شيوه هاي تدريس بپردازند تا اين وارسي رواني، امکان هر گونه بازده منفي را به حداقل کاهش دهد.
6-جايگزيني (تعويض):يکي از شيوه هاي برخورد در اين زمينه، جايگزين نمودن يک رشته فعاليتهاي ذوقي، هنري، فکري و عملي است تا بتواند خلأ به وجود آمده در زمينه هاي عاطفي و رابطه ي نامطلوب نوجوان با دوست بزرگتر را پرکند و زمينه ساز شخصيت سالمي در نوجوان شود.به طور معمول نوجواناني که به اين روابط افراطي کشيده مي شوند، در ساير زمينه ها و فعاليت هاي فوق برنامه ي مدرسه و يا خارج از مدرسه، نقشي ندارند و يا اين نقش چشمگير نيست.لذا طبيعي است که پس از ترک روابط قبلي، او را در رابطه ي جديد و غني تر قرارداد تا احساس تنهايي و بي برنامگي نکند.
امرالمؤمنين علي (ع)ضمن بيان حديثي مي فرمايد:
نفس خود را اگر مشغول ننمودي، او تو را مشغول خواهد نمود.(4)
يعني اگر برنامه هاي متنوع و سرگرم کننده اي براي نوجوان وجود نداشته باشد، به طورطبيعي امکانات فراواني جهت گرايش او به فعاليتهاي ناسالم وجود خواهد داشت و او را به سوي خود جذب خواهد کرد.
در محيطهاي آموزشي، مربيان و ستادهاي تربيتي با تدارک برنامه هاي ويژه اي براي اين قبيل نوجوانان، مي توانند آنان را در فعاليتهاي گوناگون مدرسه از قبيل مسئوليت سپاري، همکاري در اداره ي امورکلاس و مدرسه، مسابقات مختلف فرهنگي و هنري، برنامه هاي سرود و نمايشنامه و کارهاي گروهي شرکت دهند و زمينه ي مناسبي براي اين گونه افراد فراهم نمايند.به ويژه در خصوص دانش آموزي که ناگاه علايق شديد و افراطي خود را نسبت به مربي (معلم)و يا دانش آموز بزرگتر از دست مي دهد و طبيعتاً دچار حالت سرخوردگي روحي و تنهايي عميق مي شود.ضمن آن که مربيان و کادر مدرسه به نحوي او را از تنهايي خارج مي کنند و ارتباطهاي دوستي متعادل و جديدي را برايش به وجود مي آورند و او را تحت هرعنوان و به هرشکل مطلوب و ممکن در برنامه هاي مدرسه شرکت دهند تا به تدريج نوجوان خود را با وضعيت جديد تطبيق دهد و در مسيرعواطف سالم و رشيد قرار گيرد.
7-پرورش ايمان:مباني تربيتي و اخلاقي نوجوان، تعيين کننده ي جهتگيري او در برخوردها و ارتباطهاي انساني است و اين خود برخاسته از کيفيت شرايط منظومه ي خانوادگي است.مقاومت نوجوان در قبال گرايشها و کششهاي غرايز،بستگي تام به بنيه ي اخلاقي و ايمان وي دارد و در شيوه هاي برخورد نيز ازهمين نيروي مؤثر و بازدارنده مي توان بهره جست.
توصيه هاي سازنده ي اخلاقي، ايجاد فضاي معنوي در محيط کلاس و مدرسه و آکنده نمودن انديشه و باور نوجوان از لذت ايمان و نشئه ي عرفان و معنويت، همچون سدي استوار در برابر انحرافات محسوب مي شود.چنانچه يکي از مربيان و يا اعضاي ستاد تربيتي مدرسه و يا هر فرد ديگري به تشخيص ستاد تربيتي که رابطه نزديک و مطلوبي با نوجوان دارد، از اين فرصت بهره گيرد و ضمن جلب اعتماد بيشتر و تفاهم عميقتر، يک رشته گفتگوهاي اخلاقي با نوجوان برقرار نمايد، در جهت تضعيف گرايشهاي افراطي و نامطلوب مؤثر خواهد بود.
8-تهديد روابط:بعضاً اين سؤال در مجامع تربيتي مطرح مي شود که وقتي روابط تا اين حد نزديک وصميمانه و بعضاً عاشقانه شد، چه بايد کرد؟
ـ آيا بايد روابط را به طورناگهاني با دانش آموز قطع کرد؟
ـ آيا بايد روابط را توسعه و تعميق بخشيد؟
ـ آيا بايد روابط را کنترل و محدود نمود؟
به طور دقيق بايد گفت که راههاي اول و دوم، به هيچ وجه توصيه نمي شود. زيرا در صورت اول يعني قطع نمودن روابط، تعادل عاطفي و روحي نوجوان بر هم مي خورد و او را دچار آشفتگي و اضطراب مي نمايد و در وضعيت دشواري قرار مي دهد که احتمالاً نوجوان در چنين حالتي تهديد به خودکشي ويا اقدام به خودکشي مي نمايد.
راه دوم هم کاملاً روشن است که به جاي حل مشکل، آن را توسعه و گسترش مي دهد.لکن راه سوم منطقي و معقول به نظر مي رسد.و در اين حالت دوست بزرگتر با کنترل نمودن ارتباطهايش با نوجوان، او را به حالت تعادل سوق مي دهد ونوعي محدوديت در روابط فيمابين برقرار مي کند.دوست بزرگتر (مربي يا معلم يا دانش آموز بزرگتر)با اين روش مي فهماند که او فقط هدف توجه نيست، بلکه ديگران نيز در اين مجموعه، به لحاظ روابط انساني، سهمي دارند.ولي اين مهم را به تدريج و با ظرافت و ملايمت انجام مي دهد تا از فروريختن تعادل نوجوان پيشگيري کند و به صورتي گام به گام او را با واقعيتي که چندان مطلوب و جالب نيست، آشنا سازد.
نوجوان در اين رابطه به کسي مي ماند که از جاي تاريک و بي نوري که مدتها در آن ساکن بوده، خارج مي شود تا روشنايي و روز را نظاره کند.مواجه نمودن چنين فردي به طورناگهاني با نورخورشيد، شديداً به چشمانش آسيب مي رساند ولي اگر به تدريج نور ضعيفي را به او نشان دهيم و مرحله به مرحله نور بيشترشود، امکان آشنايي فرد با روشنايي خورشيد فراهم مي شود. ضمن آن که سلامت چشمانش را نيزحفظ نموده ايم.
9-تربيت بدني:فعاليتهاي ورزشي علاوه بر اين که موجب پرورش جسم و صحت بدن مي شود، روح را نيز پاکيزه مي کند و موجب پالايش روان مي گردد.توسعه ي تربيت بدني در مدارس به ويژه در دوران بلوغ، اهميتي بيش از آن دارد که از ظاهر هرمسئله برداشت مي شود.زيرا فعاليتهاي ورزشي، دريچه هايي براي خروج فشارهاي ناشي از تراکم انرژي نوجوان محسوب مي شود.اگر به شکل مطلوب واز طريق ورزشهاي متناسب با سن و جنس، انرژي به جريان افتد، دل و انديشه و بدن او را مشغول نموده ايم و اگر امکان اين گونه فعاليتهاي سالم فراهم نشود، انرژيهاي متراکم، سر بر مي آورند و از هرطريقي خود را به جريان مي اندازند و آنگاه يکي از اين انحرافات به شکل دوستيهاي افراطي که بعداً رنگ جنسي نيز پيدا مي کند، متجلي خواهد شد.
نوجوانان دلي رقيقتر دارند.(5)
چون پير شدي ز کودکي دست بدار
بازي و ظرافت به جوانان بگذار
طرب نوجوان ز پير مجوي
که دگر نايد آب رفته به جوي
زرع را چون رسيد وقت درو
نخرامد چنان که سبزه ي نو (6)
توصيه هاي تربيتي در باب حيات عاطفي نوجوان
1-با توجه به نياز مبرم نوجوان به تأمل و تفکر و دروني شدن احساسات وي، لازم است که فرصتهاي کافي براي اين که پاره اي از ساعات با خود خلوت کند و به انديشه فرو رود، در اختيار وي قرار گيرد و والدين و مربيان آگاهانه و يا ناآگاهانه خلوت مورد نياز او را بر هم نزنند و با اين عمل اعتماد او را نسبت به خود سلب ننمايند.
2-اشاره نموديم که عواطف نوجوان سرکش ونيازمند کنترل و نظارت بزرگترهاست، لکن بايد ضمن اعمال نظارت صحيح و به موقع،ازحد اعتدال خارج نشود و موقعيتي فراهم نگردد که سوءظنهاي بي جا و بي مورد، اساس روابط صميمانه ي والدين نوجوان را درهم ريزد وآن را آسيب پذير سازد.
اگر نظارت و کنترل به موقع، بجا، صحيح، توأم با صميميت و محبت صورت گيرد، مي توان به آينده ي نوجوان اميدوار شد.درغير اين صورت بايد نظاره گر شکافهاي عميقي بين والدين و نوجوان باشيم.
يادآوري مي شود تا زماني که شواهدي قطعي و مسلم مبني بر رفتار نامطلوب نوجوان در دست نداريم، نبايد سوءظن به جاي حسن ظن، بر مجموعه ي روابط متقابل حاکم شود.بلکه حسن ظن داشتن به نوجوان، او را در موقعيت رفتاري و ارتباطي بهتر و مطلوبتري قرار خواهد داد.
3-دربحبوحه ي مبارزه با مشکلات، نوجوان به راحتي دلسرد و نوميد مي شود و دست از تلاش وفعاليت مي کشد.گاهي اين حالت تشديد مي گردد و به نوعي قهقراي روحي مي رسد که نوجوان احساس عجز و درماندگي عميق مي کند و احساس مي نمايد که زير پايش خالي شده و در حال فرو ريختن است.
والدين و اطرافيان نوجوان نبايد به مجرد اظهار ضعف و ناتواني نوجوان، به کمک او برخيزند و ابتکار عمل را به دست گيرند .بلکه بايد فرصتهايي ايجاد کنند تا او خود، راه غلبه برمشکلات را بياموزد.ولي اگرحالت درماندگي و ناتواني عميقتر شد و به نااميدي بيشتر انجاميد، لازم است اطرافيان به کمک او برخيزند و وي را در اين احساس تلخ تنها نگذارند و با مساعدت وراهنماييهاي لازم او را ترغيب و تشويق به تلاش مجدد نموده و در اين حالت منفي روحي، جنبه هاي مثبت شخصيت و عمل او را گوشزد و يادآوري نمايند.چه،تشويق به موقع و مؤثر، موج اندوه و يأس را از انديشه و قلب او مي زدايد و نيرويي مضاعف وجديد در او مي آفريند و وي را براي مقابله و مواجهه با مشکلات مهيا مي سازد.
4-همان گونه که روابط گرم و مستحکم عاطفي، فاصله ها را کم مي کند و بر تفاهم و حُسن سلوک مي افزايد، روابط معيوب و غلط عاطفي نيز فاصله ها را عميقتر وبيشتر مي نمايد و به انزواي نوجوان و دوري گزيدن از روابط انساني مي انجامد، چيزي که بهاي سنگيني براي جبرانش بايد پرداخت نمود.دراين صورت نوجوان دچار سرخوردگي عاطفي شده و در انزوا و دورباطلي قرار مي گيرد که با حرکتهاي بعدي تاروپود بيشتري بر دست و پاي خود و
مشکلاتش مي تند و درحلقه هاي پيچيده اي از بحران، قرار مي گيرد.
5-در پاره اي از موارد،نوجوان براي تجسم و تبلور رؤياها و احساسهاي نيرومند خود،به بيان پاره اي از مسايل مي پردازد که از آنها به «ميتوماني» يا دروغهاي افسانه اي، ياد کرديم.اطرافيان نوجوان بهتر است در مواقع برخورد با اين نوع دروغپردازيها، از هرگونه برچسب زدن و اطلاق کلماتي از قبيل دروغگويي، فريبکاري و غيره از ضربه زدن به احساسات او، خودداري نمايند و با اين عمل نوجوان را در اتخاذ اين شيوه تشويق ننمايند. بهتر است با درايت و تدبير به گونه اي غيرمستقيم، سخنان او را با دقت حاکي از اطمينان گوش نموده ومحتاطانه سؤالهايي براي اطمينان بيشتر از صحت گفته هايش مطرح کنيم.سؤالهايي از اين قبيل که:
ـ آيا مطمئني که اين مطلب، همينطور است که مي گويي؟
ـ آيا يقين داري که چيزي در بيان مطلب، اشتباه نشده است؟
ـ من حرفهايت را باور دارم، ولي فکر مي کنم بايد دقت بيشتري داشته باشي.
ـ فکر مي کنم اگر يک بار ديگر افکارت را مرتب و منظم کني، گفتارت دقيقتر و صحيح تر خواهد بود.
6-از آنجايي که هيجانهاي عاطفي، عموماً در دوره ي نوجواني، همواره ميان «خواهشها و قطبهاي متضاد»در نوسانند، لذا تظاهرات عاطفي آنان از قبيل:غم و شادي، خشم و محبت، انزوا و تعاون و غيره دايماً از حالتي به حالت مقابل منتقل مي شود.از اين رو مربيان و والدين نبايد اين گونه تظاهرات رفتاري را به مثابه ي رفتاري پايدار و هميشگي تلقي نمايند و برچسب خاصي، حاصل از آن رفتار و بنا برتشخيص خود، بر شخصيت نوجوان بزنند.
7-قبلاً اشاره نموديم که نوجوان به اقتضاي عدم تعادل عاطفي، قادر به کنترل هيجان و احساسات خود از قبيل شادي و يا خشم نيست و در اين شرايط ممکن است فرياد هم بزند و سر وصداي زياد راه بيندازد.مربيان و خانواده هاي دورانديش و با تدبير دراين گونه مواقع، به جاي هر نوع عکس العمل تند و شديد که وضعيت را به مراتب بدتر کند با ملايمت و خويشتن داري برخورد مي کنند.چرا که حداقل سکوت آنها در چنين موقعيتي، نوجوان را جري تر و آشفته تر نخواهد کرد.
اطرافيان نوجوان، توجه دارند که نبايد وضعي پيش آورند که نوجوان به دفعات متعدد رو در روي آنها بايستد و جبهه گيري کند که اين به معناي از دست دادن ابتکارعمل تربيتي و کشيده شدن به برخوردهاي علکس العملي ناموجه است و متأسفانه بايد اذعان کرد که اين نوع رفتارها، ضعيفترين برخوردها از حيث تربيت محسوب مي شود.
به طورطبيعي، ديدگاه و جهت گيرهاي نوجوانان و اطرافيان آنها با يکديگر متفاوت است ونتيجه ي آن هم حالت رويارويي طرفين و موضعگيري متقابل است.لکن بايد توجه داشت که ادامه اين وضعيت به نفع هيچ کس نخواهد بود و جملگي آسيب مي بينند.در واقع انسان عاقل به فرموده ي اميرالمؤمنين علي (ع)، کسي است که وقتي بين دو شر و ضرر قرار گرفت و مجبور به انتخاب يکي از آن دو گرديد، چيزي را برگزيند که زيان آن کمتر باشد. (7)درحال تقابل با نوجوان قرار گرفتن يک نوع ضرر است و خويشتن داري و سکوت وملايمت نيز، در توان همه کس نيست، بلکه بايد انرژي رواني صرف نمود.ولي مصلحت تربيتي اقتضا دارد که انسان راههاي ديگري را اتخاذ کند تا کار به جايي نرسد که مداوماً ومکرراً در مقابل نوجوان بايستد وبا عمل نسنجيده ي خود فاصله ها را بيشتر و محبتها و همدليها را کمتر کند.
پي نوشت ها:
1-دختري 17ساله، دانش آموز سوم دبيرستان.
2-قسمتي از نامه ي يک دختر جوان.
3-آداب تعليم و تعلم در اسلام، شهيد ثاني.
4-غررالحکم و دررالحکم، ترجمه ي محمدعلي انصاري.
5-رسول اکرم (ص)الحديث؛ جلد1، ص 349.
6-کليات سعدي.
7-اصول کافي؛ کتاب العقل و الجهل.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید