آنچه پیش روی شماست تکه های از دشت نوشته حسین قدیانی با عنوان " با من سخن بگو 9 دی!" در وبلاگ قطعه 26 است .
یوم الله 9 دی، «کربلای پنج جنگ روزگار» است و چه خوب که عملیات کربلای پنج روزگار جنگ، هم در دی ماه حادث شد. بخوانیم با هم این رنج مقدس و پنج شیرین و گنج گرامی و جنگ دیدنی و روزگار رویایی را…
1: کربلای پنج، به روایتی؛ تحلیلی ترین عملیات 8 سال جنگ تحمیلی بود و به شدت سیاسی. یوم الله 9 دی نیز، در 8 ماه جنگ تحلیلی، حکم یک عملیات تحمیلی را داشت. یعنی ملت ناچار شد رای و اراده خودش را تحمیل کند به فتنه گران. بی تاب، بلکه دیگر عصبانی کرده بودند ملت شهیدپرور ما را. مادران شهدای ما را. همسران شهدای ما را. فرماندهان سپاه و بسیج ما را. ناراحت کرده بودند «آقا»ی ما را. آشوب عاشورا، علمدار عباس مدار انقلاب اسلامی را سراسر «خشم مقدس» کرده بود. خامنه ای با «9 دی» سیلی حیدری زد بر گوش بعضی ها. خامنه ای، فرزند زهرا، و «حسینی» است؛ غیرت دارد به خیمه عزای عاشورا. فقط زیر یک بیرق، اشک می ریزد رهبر مقتدر ما؛ بیرق اباالفضل.
2: عملیات کربلای پنج، به عبارتی؛ محصول شکست در عملیات کربلای چهار بود و اصلا کربلای پنجی در کار نبود و می توان گفت؛ کربلای پنج، همان ادامه کربلای چهار بود که بعد از شکستی سخت، به یک پیروزی دلچسب انجامید. یوم الله 9 دی نیز، به دنبال فتنه 88 شکل گرفت و در اینجا هم بعد از شکست، پیروزی حاصل آمد.
3: بعد از شکست در کربلای چهار، چه بسیار که ناله سردادند و از یاس سخن گفتند و از طولانی شدن جنگ، آه و فغان کشیدند و از این حرفها. کربلای پنج اما دوباره نشان داد که بسیجی، همان بسیجی است و هرگز سنگر دفاع از انقلاب را رها نکرده است. در فتنه هم، تعداد آدمهای ناامید، داشت فزونی می گرفت که فصل 9 دی، دگر بار نشان داد که ملت ایران، همان ملت ایران است. این بار هم از پس حادثه ای تلخ، حماسه ای شیرین خودنمایی کرد و پیروزی، از پیله شکست، متولد شد. به معجزه می مانست آنچه در کربلای پنج و یوم الله 9 دی رخ داد. اصلا عادی نبود.4: با همه این اوصاف اما از منظری آسمانی تر، بسیاری از بچه های جنگ، معتقدند که شکست در کربلای چهار، از جنس شکست در عاشورای سال 61 هجری قمری بود و در دل خود فتح کربلای پنج را مستتر داشت. گاهی شکست، ناشی از کم کاری سربازان خدا نیست، تقصیر رزمندگان نیست، بلکه تقدیر الهی است. از این زاویه، کربلای چهار هم مثل عملیات «رمضان» و «محرم» می ماند و هیچ کم از «فتح المبین» و «الی بیت المقدس» ندارد. اینک 2 سال بعد از فتنه هشتاد و اشک، اگر چه هر روز زوایای تازه تری از فتنه رونمایی می شود، اما لطف مخفی پروردگار، حتی در لا به لای فتنه 88 هم قابل رویت است. اطبا معتقدند که برای بدن آدمی، گاهی بیماری، عین درمان است و لازم است بیماری، خودش را نشان دهد و علائمش را هویدا کند. جز این اگر باشد، غدد چرکین در بدن می ماند و دیگر جز مرگ، علاجی نخواهد بود. باورم هست که فتنه 88 هم از این جنس بود و انقلاب اسلامی را متوجه نقاط بیمار اندام خود کرد. قطعا درد دارد برای یک درخت که شاخه های زائدش را قطع کنی، اما دوره درد که تمام شد، درخت می فهمد که چه خدمتی به او شده. آری! پیروزی در کربلای پنج، هرگز خودش را نشان نمی داد، اگر که کربلای چهار، سخت و غمگین تمام نمی شد. حکایت 9 دی 88و فتنه 88 هم همین است.
5 : دشمن بعد از عملیات کربلای چهار، یاوه ها سر داد، اما کربلای پنج، خیلی زود دشمن را ادب کرد و سر جایش نشاند. بخشی از مهمترین اعترافات دشمن به توانایی های عجیب و غریب انقلاب اسلامی، اتفاقا از فردای کربلای پنج شروع شد و رزمندگان ما در آن عملیات، کاری کردند که هنوز هم مزه کربلای پنج در دهان دشمن، تلخی شکست به همراه دارد. روسای جمهور آمریکا، نسل به نسل برای هم تعریف کرده اند که بعد از عملیات فوق استراتژیک کربلای پنج، چگونه کاخ سفید، خاک بر سر شد. یوم الله 9 دی نیز، همین کارکرد را دارد و خنده دشمن، متاثر از فتنه 88 را تبدیل به گریه و ماتم کرد. دشمن اما فعلا از ظاهر 9 دی، عصبانی است؛ هنوز مانده بفهمد که باطن 9 دی، چه تیری در چشمش فرو کرده. یوم الله 9 دی، حالاحالاها با آقای اوباما کار دارد!
6: هنوز هم بچه های جنگ، شوخی و جدی، گاهی که می خواهند سوابق خود را به رخ هم کیشان شان بکشند، و یا، هر وقت که می خواهند از سخت ترین روزهای جنگ یاد کنند، جمله معروفی دارند به این مضامین؛ «کربلای پنج کجا بودی؟!» یا «شلمچه کجا بودی؟!» و خداوند منان بر درجات شهید تفحص، «سعید شاهدی» -که این نوشته را تقدیم به روح قشنگ او می کنم- بیافزاید. آقاسعید از فرط تکرار جمله «شلمچه کجا بودی؟!»، به خلاصه گویی افتاده بود اواخر حیاتش و می گفت: داداش! شلم کجا بودی؟! منظور شهید عزیز، سعید شاهدی از «شلم کجا بودی؟!»، هم کربلای چهار بود و هم کربلای پنج… و صدالبته منظور ایشان، فتنه 88 و 9 دی 88 نیز بود، چرا که قصد اصلی آن شهید، تنبه دادن به این نکته است؛ اگر در میدان نیستی، هر کجا می خواهی باش!
7 : بی تعارف اگر بخواهم نوشته باشم، و بی آنکه بخواهم بر درجه اخلاص ذاتی رزمندگان، اندک خللی وارد آورده باشم، واقعیت بامزه اما مهم این است؛ گاهی که این عزیزان، با خودشان، می نشینند و پای سخن به گلیم جبهه می رسد، به حضورشان در کربلای چهار و کربلای پنج، «پز مخصوص» می دهند. یعنی اینکه ما اولا؛ تقریبا تا اواخر حیات اصلی جنگ تحمیلی در جبهه بودیم و ثانیا؛ در زمانی جبهه بودیم که حضور در جبهه، تحمل غم و غربت و مظلومیت ویژه ای می طلبید و ثالثا؛ هنگامی شلمچه بودیم که «الی بیت المقدس» نبود و فتح خرمشهر نبود و شیرینی و شربت نبود، اما کربلای چهار بود و کربلای پنج، و صدها رنج، که ماندن در آنجا مرد می خواست، بی شهدا. القصه! می خواهم بگویم کسانی که در فتنه 88 و یوم الله 9 دی، سرافراز بیرون آمدند، هر چند که غرور، راهی در خصائل شان ندارد، اما به نمره درخشان خود افتخار می کنند و به نوعی پز می دهند که با توجه به کارنامه برخی خواص، انصافا پز هم دارد. فی المثل؛ عده ای در «مناظره» خیلی زور زدند که از مردم رای بگیرند، اما در «مبارزه»، نه فقط برای دفاع از انقلاب اسلامی، زور نزدند، بلکه به جای «شوی اخلاص»، وقیحانه از «نمایش اختلاس» دفاع می کنند! و بعضا دورکاری می کنند! بی حکمت نیست اینکه چرا مردم در یوم الله 9 دی، عکس بعضی ها را دست نگرفتند! پیام صریح و طعنه دار این کارویژه ملت، این بود: «ما حکومت را به هیچ چیز نمی فروشیم، حتی به دولت». به وقت لزوم البته می شود به جای دولت، بخوانی مجلس و هر جای مقدس دیگری. خارج از خیمه ولی فقیه، طاغوت اند افراد و نهادها.
8: گمانم فاصله کربلای پنج با زمان اتمام 8 سال جنگ تحمیلی، در عالم تناسب ها، مثل فاصله یوم الله 9 دی 88 است با 22 بهمن همان سال. بعد از کربلای پنج، جنگ حالت فرسایشی به خود گرفت و به قطعنامه رسید و بعد هم ماجرای «مرصاد» و داستان «صیاد». فتنه 88 نیز اگر چه با یوم الله 9 دی، ختم به خیر شد، اما باورم هست که راهپیمایی 22 بهمن ماندگار همان سال، «مرصاد جنگ روزگار» بود. ملت در 9 دی، حجت را بر دشمن البته تمام کرد، اما از آنجا که کار از محکم کاری عیب نمی کند، راهپیمایی 22 بهمن سال 88 آنچنان ویژه تر از سال های قبل انجام شد که رهبر انقلاب، ساعاتی بعد از اتمام راهپیمایی، خطاب به ملت شریف ایران نوشتند؛ «خسته مباد گام های تان»، نامه ای که سرعت عملش بی سابقه بود و پیام داشت در ضمیرش. نکته بسیار مهم، همین جاست.
اگر چه یوم الله 9 دی، کربلای پنج جنگ روزگار است، لیکن اهالی فتنه و اصحاب انحراف و حضرات ساکت، این بار نتوانستند بر سر پیروزی، باز هم بلای جام زهر بیاورند. در فتنه 88 عده ای ملتفت شدند؛ خامنه ای، خمینی دیگر است، اما خامنه ای از همان نخستین ثانیه رهبری حکیمانه شان، برای این ملت، در حکم خمینی دیگر بود. قصه به این برمی گشت که این بار ملت، کار عظیم 9 دی 88 را، با ابتکار بزرگ 22 بهمن 88 گره زد و چنان دفاعی از فتح الفتوح خود در 9 دی کرد که دیگر احدی جرئت نکند حرف از تکرار جام زهر بزند. نیاز داشت 9 دی 88به 22 بهمن هشتاد و اشک. عده ای می گویند؛ بزرگی خمینی به این بود که جام زهر نوشید. این عده ابله اند و از سیاست، چیزی جز ترس نمی فهمند، چرا که بزرگی خمینی، به انقلاب اسلامی، بیداری اسلامی و امام خامنه ای امت واحده اسلامی است. بزرگی خمینی به این است که خامنه ای را شایسته رهبری می دانست و فی الحال معلوم شده که خوب می دانست و قشنگ می دانست. الحق که سیمای خامنه ای، بارزترین تجلی بزرگی خمینی است. بزرگی خمینی به این است که همچنان صورت آمریکا از سیلی تاریخی امام راحل ما سرخ است. جام زهر، تجلی مظلومیت امام ما بود، نه بزرگی اش. آنانکه امام ما را نشناخته اند، برای جبران ذلت خود، چرا از امام با عزت امت، مایه می گذارند؟! بزرگی خمینی و انقلاب اسلامی اش، یعنی همانکه گفت: «جنگ ما جنگ فقر و غناست» و برای پی بردن به ابعاد بزرگی امام، امروز باید از کوچه های خاورمیانه تا خیابان های واشینگتن را رصد کرد، نه اینکه کور بود و چون «صم و بکم و عمی» حرف مفت زد. خمینی بزرگ است، ملتش هم ملت بزرگی است، چرا که در ورای کربلای پنج جنگ روزگار، اجازه نداد قصه کربلای پنج روزگار جنگ تکرار شود. ملت رشید ما، این بار، جام زهر را ارزانی همان کسانی کرد که جام زهر را به دست امام داده بودند. این شد که راهپیمایی 22بهمنِ بعضی ها، فقط به چند قدم ختم شد.
9 : مهمترین یا به نام ترین فرمانده شهید عملیات کربلای پنج، «حاج حسین خرازی» بود. اغلب سرداران نامی، پیش از این در خیبر و بدر و والفجر مقدماتی و اروند به شهادت رسیده بودند و حاج حسین که فقط یک دست در بدن داشت، علمدار شهید کربلای پنج شد. خیلی از بهترین بچه های ملت، در عملیات کربلای چهار و کربلای پنج به شهادت رسیدند. شلمچه، خاک نبود، قطعه ای از افلاک بود و آنقدر، غوغای آتش و حجم دود و وسعت درد بالا بود که جز نگاه مهربان، آشنا و گرم «بی بی دو عالم»، هیچ چیز آرام نمی کرد شهدای ما را، که اغلب با پهلوی شکسته و دست و پای زخم بسته به شهادت رسیده بودند. آن روز فرشته ها با دیدن بچه بسیجی های شلمچه، بار دیگر فهمیدند که چرا باید به آدم سجده می کردند. این بار اما به جای «حسین»، می بایست «مادر حسین» می آمد، چرا که شلمچه، شلمچه بود و من و تو چه می دانیم که شلمچه چیست؟! و شلمچه کجاست؟! ما فقط یک «کانال پرورش ماهی»، یک «جزیره بوارین»، یک «شهرک دوئیجی» و یک «موانع نونی شکل» شنیده ایم. ما فقط یک «شرق ابوالخصیب» شنیده ایم. ما فقط چند تا عکس دیده ایم و چند تایی هم روایت شنیده ایم. گاهی شعاع آتش، آنقدر بالا می رود که شب عملیات را مثل روز، روشن می کند. عملیاتی با رمز «یا زهرا» و بچه هایی که تمام حرف شان این بود: «می رویم تا انتقام سیلی زهرا بگیریم». این بار، سخن، حتی بر سر کربلا هم نبود؛ همه آلام و آرزوها به کوچه بنی هاشم ختم می شد…
9 دی! السلام ای همسایه خانه عشق! با من سخن بگو…
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید