مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به محیطهایی بود که انسان در آنها ساخته میشود و شاکلۀ روحی او را تشکیل میدهد؛ که اولین محیط، محیط خانوادگی است. و این رابطه بین پدر و مادر با فرزندان بر محور محبّت شکل میگیرد و شدیدترین محبّتها هم هست. لذا غیرت که از محبّت نشأت میگیرد، اقتضا میکند که پدر و مادر فرزندان خودشان را در بُعد انسانی و الهی تربیت کنند.
بحث به اینجا رسید که تربیت از دو طریق سمعی و بصری است. پدر و مادر از این دو طریق فرزند را تربیت میکنند. بعد به این مسئله اشاره کردم که نقش مربّی در این وادی تربیتی، نسبت به انسانهایی که میخواهد تربیت کند، نقش دهقان و باغبان است. البتّه از این جهت که دهقان بذر میپاشد، نشا را غرس میکند، در زمین قرار میدهد و... دهقان و باغبان این کارها را میکند. در تربیت اینطور نیست. در تربیت نقش مربّی مثل دهقان است، امّا به آن مقدار زحمت ندارد؛ چه از نظر آماده کردن زمین، و چه از نظر بذر پاشیدن. بلکه تربیت از کار زارع، باغبان و دهقان خیلی آسانتر است. جهت آن هم این است که بذرِ تربیت انسانی را - که همان مسئله تشخیص حق از باطل است - و نشای او را خداوند در نهاد هر انسانی پاشیده است. و همچنین بذر تشخیص خوبی از بدی در اعمال و کردارها را خدا در انسانها قرار داده است. یعنی هر انسانی با نظر فطرتش این مطالب را میفهمد و درک میکند. این تشخیص در نهاد او هست و نقش مربّی در اینجا این است که آن را شکوفا کند و این استعداد را به فعلیّت برساند.
رابطۀ عقل و ادب
حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: «أَلأَدَبُ فی الإنسانِ کَشَجَرَةٍ أَصلُهَا العَقلُ [2]» ادب در انسان مانند درختی است که ریشهاش عقل است. حضرت ادب را در انسان به درختی تشبیه فرموده است که ریشه او عقل است. ما وقتی به روایاتمان مراجعه میکنیم، میبینیم یک رابطه مستقیم بین عقل و ادب مطرح میشود. روایات متعدّدی داریم که در آنها رابطه بین عقل و ادب را با تعبیرات مختلفه مطرح میکند. مثلاً در روایتی از علی (علیه السلام) آمده است: «کُلُّ شَئٍ یَحتاجُ أِلَی العَقلِ وَ العَقلُ یَحتاجُ إِلَی الأَدَبِ [3]» هر چیزی به عقل احتیاج دارد و عقل محتاج ادب است.
حضرت در این روایت احتیاج عقل را به ادب مطرح میفرماید، یعنی اگر عقل بود و ادب نبود، این عقل بیفایده است. این مفهوم روایت است. در روایتی دیگر از علی (علیه السلام): «لَنْ یَنجَعَ أَلأَدَبُ حَتّی یُقارِنَهُ العَقلُ [4]» ادب سود نمیدهد مگر آنکه همراه با عقل شود.
ادب به عقل محتاج است، و عقل به ادب. حضرت یک رابطه تنگاتنگ بین عقل و ادب برقرار میکند. تعبیرات زیاد دیگری در این رابطه داریم. مانند: «نِعمَ قَرینُ العَقلِ أَلأَدَبُ [5]» بهترین همنشین عقل ادب است. «لا أَدَبَ لِمَن لا عَقلَ لَهُ [6]» کسی که عقل ندارد، ادب ندارد. امثال این تعبیرات زیاد است.
عقل نظری و عملی با ادب به فعلیت میرسد
من قبلاً به این مطالب اشاره کردهام که این عقل اعمّ از عقل نظری و عقل عملی است. عقل نظری قوۀ تشخیص حق از باطل است که جنبههای استدلالی دارد و در ارتباط با تشخیص حق از باطل پیش میآید. مثلاً راجع به توحید، برهان اقامه میکند که توحید حق است و شرک باطل است. ولی در تشخیص افعال ظالمانه و عادلانه عقل عملی میگوید که چه خوب است و چه بد است. خوبی و بدی را ما با عقل عملیمان تشخیص میدهیم. مثلاً امانتداری خوب است، خیانت بد است، دروغ گفتن زشت است، راستی و درستی زیباست و... هیچ کدام از اینها، جنبه استدلالی ندارد که بخواهیم با عقل نظری اثبات کنیم. عقل عملی اینها را میفهمد.
در روایات ما که رابطه بین عقل و ادب و بالعکس را مطرح میکند، اینها گویای این مطلب است که آن بذر الهی که در درون انسان پاشیده شده است- اعم از عقل نظری که استدلالی است و عقل عملی که قوّه و نیروی تشخیص است - این نشای الهی باید با ادب و تربیت به فعلیّت برسد و بارور شود. هر کودکی که به دنیا میآید، هر دو گونه عقل را دارد. پدر و مادر باید چه کنند؟ باید کاری کنند که این بذر بیرون بیاید، این نشا رشد کند، بارور بشود و به فعلیّت برسد، کاری ندارد.
تربیت از راه سمع و بصر، روش خداوند است
گفتیم که تربیت عمدتاً از دو طریق صورت میگیرد، سمعی و بصری. این روش تربیتی را که من عرض کردم، یک روش الهی است؛ خدا هم همینطور تربیت میکند. تربیتی را که پدر و مادر در ارتباط با فرزندشان باید پیش بگیرند، همان روش تربیت است که خدا برای تربیت ابناء بشر استفاده کرده است. چه در بعُد مسائل عقل نظری که جنبههای اعتقادی است، چه از نظر بُعد عملی که جنبههای رفتاری دارد. خدا چه کار کرده است؟ البته من نمیرسم و جای آن هم نیست که این بحثها را به طور کامل بشکافم، فقط به مقدار بحث اشاره میکنم «إِنَّا خَلَقْنَا الْانسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعَاً بَصِیرًا [7]» همانا ما انسان را از نطفهای آمیخته آفریدیم و او را پروراندیم، پس او را شنوا و بینا قرار دادیم.
میگوید ما انسان را از نطفه کذایی خلق کردیم... تا اینکه هم سمیعش کردیم هم بصیر. شنیداری و دیداری. چرا فقط این را مطرح میکند؟ و فقط سراغ همین دو مورد رفته است؟ «فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعَاً بَصِیرًا». یعنی نیروی شنوایی و دیداری. جهت این است که اینها دو وسیلهٔ الهی برای تربیت انسان هستند. برای اینکه انسان تربیت بشود و به غایتی که برایش در نظر گرفته شده است -که همان انسان شدن و الهی شدن است- برسد، اینها دو وسیله هستند. اگر انسان بخواهد به آن غایت از خلقتش برسد، با بهره گیری از این دو وسیله میرسد و باید از این دو وسیله استفاده کند.
در بُعد دیداری آیات الهیّه را ببیند و به او پی ببرد. نشانههای خلقت و آفریدههای الهی (زمین و آسمان و کرات و کهکشانها و...) را ببیند تا از طریق معلول پی به علّت ببرد و به وسیلۀ آن پی به مبدأ و معاد ببرد؛ که این روش استدلالی و برهانی است. از چه وسیلهای دارد استفاده میکند؟ به طور غالب دیداری است. از آن طرف آنچه را که از طریق وحی بوسیله ارسال رسل وانزال کتب برای ابناء بشر فرستاده است و پیام الهی را که به وسیله گفتار به ابناء بشر میرسانند و ارائه میکنند – جنبهٔ شنیداری- آنها را بشنود. خدا از این دو راه سمعی و بصری و با استفاده از این دو وسیله است که انسان را تربیت میکند. این روش الهی است. یعنی خدا هم که میخواهد انسان را به غایت خلقتش برساند، تدبیر ربوبی (تربیت) کند، کارهایش از طریق سمعی و بصری است. از همین دو راه است. شنیداری و دیداری است.
بذر هدایت در همه وجود دارد
اگر انسان بخواهد به غایت تربیت برسد، یعنی انسانی بشود الهی، راه آن همین است. آن وقت بعد میفرماید: «إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ [8]» ما انسان را به راه، هدایت کردیم.
ضمناً این یادت نرود، اینها دو وسیله هستند، دو وسیله بسیار خوب؛ اما آنچه که اصل است آن بذر الهی است که خدا در درون انسان پاشیده است و آن نشاء الهی است که در درون انسان نهاده است «إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ» که این عبارت از همان عقل است، چه در بُعد نظری آن که تشخیص حق از باطل است چه در بُعد عملی آن، که تشخیص خوبی از بدی است.
در ذیل این آیه شریفه یک عبارتی است از پیغمبر اکرم دارد: «قَالَ رسولُ الله (صلّی الله علیه و آله وسلّم) کُلُّ مَولودٍ یولَدُ عَلَی الفِطرَة [9]» هر فرزندی بر فطرت الهی زاده میشود.
روایت در ذیل این آیه، اشاره به همین معنا دارد که خدا فطرت را در جان آدمی آمیخته است. امّا این باید به فعلیّت برسد و باید از طریق سمعی و بصری تربیت بشود تا به فعلیّت برسد. «إِنَّا هَدَینَاهُ» ما او را هدایت کردیم.
انسان بر اثر کارهای زشت مسخ میشود
گفتم روایات زیاد داریم که رابطه بین عقل و ادب و تربیت را مطرح میکند. میگوید این بدون او بیفائده است، او بدون این بیفائده است، یا او به این محتاج است و این به آن. توجّه کنید که صرفِ آن استعدادی که در نهاد انسان است برای اینکه شخص را انسان کند و الهی کند، کافی نیست. صرفِ اینکه آیات را ببیند و بشنود ولی آن طرف خراب شده باشد، کارساز نیست. گاهی انسان بر اثر افعال قبیحه مسخ میشود و هرچه به او بگویی یا به او نشان بدهی به تو میخندد. هر دو باید باشد، هم عقل هم ادب.
اما آنچه را که الهی است و موهبتی است، خدا به همه ابناء بشر داده است؛ استثناء هم قائل نشده، چون بحث خلقت است. به آیه نگاه کنید، در بحث خلقت، میگوید من وجود این موجود را به فطرت آمیختهام؛ و به او ارائه طریق کردم چه ارائه طریق به حق- نظری-، چه ارائه طریق به خوبیها - عملی- «إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ» این کار را در نهاد او من کردم. این بذر را من پاشیدم. این نهال را من کاشتم. بحث این طرف است و آن مسئله تربیت است. در تربیت، باید آن طریق درونی به کار گرفته بشود تا بارور شود. این روش تربیت، روش تربیت الهی است و این سنخ کار کردن و این ابزار را به کار گرفتن همان روشی است که خداوند برای ابناء بشر به کار گرفته است.
انسان راه را خودش انتخاب میکند.
اما بدان که اختیار هم در کنار آن داده است «إِمَّا شَاکرًا وَ إِمَّا کفُورًا» یا سپاسگزار میشود و یا کافر.
انسان در انتخاب راه مجبور نیست. هرطور که خودش انتخاب کرد. بذر را من پاشیدم، ارائه طریق هم چه از نظر سمعی و از نظر بصری کردم، حالا انتخاب با توست. ببینم تو باادب میشوی یا بیادب؟! انتخاب این با تو است.
در گذشته روایتی را مطرح کردم که «إِنَّ بِذَوِی العُقولِ مِنَ الحاجةِ إِلَی الأَدَبِ کَما یَظمَأُ الزَّرعُ الی المَطَرِ [10]» نیاز ذوی العقول به ادب مانند نیاز کشت است به باران.
مثال میزند که این کسانی که عقل آنها کار میکند و هنوز از کار نیفتاده، احتیاج آنها به ادب مثل احتیاج و تشنگی بذر به باران است که اگر باران نبارد این رشد نمیکند. که من تعبیر کردم که تربیت نسبت به بذر الهی و نشائی که خدا در درون انسان نشا کرده است، نقش آبیاری دارد. این مثل آن میماند. هر طفلی در هر خانوادهای به دنیا میآید این بذر الهی در او هست چه در بعد نظری او چه در بُعد عملی او. هم تشخیص حق از باطل و هم تشخیص افعال خوب از بد را. خدا گذاشته است، جزء فطریات اوست، و نقش تربیت این است که پدر و مادر باید همان روش تربیت الهی را پیاده کنند و از طریق سمع و بصر این فرزند را تربیت کنند...
اللهم صلّ علی محمّد و آل محمّد...
آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی
[1] بحار الانوار، ج 68، ص 342
[2] غرر الحکم و درر الکلم، ص 247، روایت 5098
[3] همان، ص 248، روایت 5102
[4] همان، ص 53، روایت 426
[5] همان، ص 248، روایت 5104
[6] بحار الانوار، ج 75، ص 111
[7] سوره مبارکه انسان، آیه 2
[8] سوره مبارکه انسان، آیه 3
[9] بحار الانوار، ج 3، ص 279
[10] غرر الحکم، ص 53، روایت 406
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید