نویسنده: باربارادی آنجلیس
زنها به احساس ارزشمند بودن نیازمندند تا نقش همسر بودن خود را بهتر ایفا کنند.
باربارادی آنجلیس در کتاب خود تحت عنوان رازهایی درباره زنان اینگونه مینویسد:
هفته گذشته یکی از دوستانم به من زنگ زد تا از نامزدش شکایت کند. آنها سه سال تمام بود که با هم نامزد بودند. با صدایی ناراحت گفت: «دوباره اتفاق افتاد. دنی با یکی از دوستانمان سوزی، ناهار خورده بود و ظاهراً به او گفته بود که چقدر مرا دوست دارد و چقدر با من احساس خوشبختی میکند و اینکه من چه زن فوق العاده ای هستم»
پاسخ دادم: «خب، این که خیلی خوب است. نمیفهمم از چه چیزی ناراحت و عصبانی هستی؟»
گفت: «الآن دلیل اش را می گویم. مسئله این است که او هیچ وقت این چیزها را در حضور خودم نمیگوید!»
متأسفانه زنهایی شبیه دوست من تعدادشان کم نیست. پس از سالیان سال تجربهٔ مشاوره به زوجها چنین نتیجه گرفتهام که مردها یکی از مهمترین نیازهای اساسی زنها را بسیار دست کم گرفتهاند و برای آن اهمیت کمی قائلاند. نیاز به ارزشمند بودن. بیشتر مردها در این باره بسیار لاقید شدهاند و بیان نمیکنند که نامزد/همسرشان تا چه حد برای آنها اهمیت دارد. بارها، زنهایی را مشاهده کردهام که احساس میکنند شوهرانشان قدر و اهمیت زیادی برای آنها قائل نیستند. هرگاه با این قبیل مردها صحبت میکنم، در کمال تعجب متوجه میشوم که برعکس ارزش و احترام بسیاری نیز برای همسر خود قائل هستند اما هرگز آن را در رفتار یا گفتار خود نشان نمیدهند.
چرا نیاز به ارزشمند بودن یکی از اساسیترین و مهمترین نیازهای پنهان زنهاست؟ این نیاز با دو نیاز دیگر که قبلاً دربارهٔ آنها صحبت کردیم، ارتباط نزدیک دارد: نیاز به امنیت و نیاز به ارتباط. بیایید مجدداً نگاهی به دلایل تاریخی نیاز به امنیت در زنها و ارتباط آن با بقا و حفظ حیات آنها بیاندازیم. چه چیزی امنیت زن را در رابطه با همسرش تضمین میکند؟ چنانچه مرد برای زن ارزش و قدر و منزلت قائل باشد، زن احساس امنیت خواهد کرد. چرا که در این صورت احتمال این که بخواهد با آن زن بماند بیشتر خواهد شد. لذا زن نهایت تلاش خود را خواهد کرد که قدر و منزلت خود را در چشمان مرد بالاتر ببرد. بدین معنا که تلاش خواهد کرد مادر بهتر، آشپز بهتر و خیاط بهتری باشد و به هرطریق که میتواند او را خوشحال کند. هنگامی که مرد رضایت خود را از او ابراز میکند و به ارزشی که در زندگی مرد دارد صحه میگذارد، زن احساس امنیت میکند.
همواره در طول تاریخ به زنها براساس میزان قدر و ارزششان نگریسته شده است. ارزش دارایی و املاک پدرشان، ارزش جهیزیهشان، ارزش ارتباطات خانوادگی و میزان نفوذ هریک از اعضای خانوادهٔ آنها، ارزش و میزان جوانی و زیبایی و توانایی باورر شدن آنها و زاییدن فرزندان سالم. بله. حال زمانه در بیشتر جوامع مدرن بسیار عوض شده است و زنان، دیگر در قبال زمینهای کشاورزی داد و ستد نمیشوند یا به دلایل مادی و اقتصادی ازدواج نمیکنند. گرچه در این میان، چیزی همچنان دست نخورده باقی مانده است و آن نیاز به ارزشمند بودن در زنهاست.
نظیر بسیاری از زنهای دیگر که خود را قوی و مستقل میدانند، من نیز همواره با این نیاز که توسط مردی در زندگیام با ارزش و محترم تلقی شوم. دست و پنجه نرم کردهام.بخشی از وجودم میگفت: «این که او درباره تو چه فکر میکند نباید اهمیت زیادی داشته باشد!» در اعماق وجودم، این را نیز میدانستم که در نهایت واقعاً اهمیتی نخواهد داشت. اما از آن جا که تجارب روزمره زندگیام از روابط من تأثیر پذیرفته بودند، نمیتوانستم نیاز به تأیید و پذیرش از جانب مرد زندگیام را نادیده بگیرم. این حقیقت را نیز نمیتوانستم کتمان کنم که هرگاه از احساس ارزشمند بودن از ناحیه نامزد/همسرم محروم بودم، بدترین ترسها و ناامنیها به سراغم میآمدند.
دراین باره با بسیاری از زنهای توانمند و موفق اجتماع صحبت کردهام.ممکن است تصور کنید که تقدیر و احترام مردها روی زنهایی که برای نمونه هنرپیشه، دکتر، میلیونرو...هستند تأثیر چندانی بر روی حس اعتماد به نفس و خود باوری آن زنها نخواهد داشت. اما در واقع این طورنیست. به یاد دارم خوانندهٔ معروفی یک بار به من گفت:
«ممکن است باور کردنش مشکل باشد، اما هیچ یک از موفقیتهایی که در بیرون کسب میکنم به اندازهٔ آن هنگامی که شوهرم از غذای خوشمزهای که درست کردهام تعریف میکند یا مثلاً میگوید که مادرخوبی برای بچههایمان هستم یا نظرم درباره یکی از نگرانیهای شغلیاش جویا میشود و هنگامی که موفق میشوم به او کمک میکنم از هوش و ذکاوتم تعریف میکند، در من احساسات خوب تولید نمیکنند. ممکن است دهها جایزه فوق العاده را کسب کنم، یا موفق بشوم چندین آهنگ درجه یک و عالی بسازم، اما هیچ یک به اندازهٔ نظر او دربارهٔ من اهمیت ندارند.
آنچه زنها دوست دارند مردها بدانند:
زنها نیاز دارند احساس ارزشمند بودن کنند و از شما مردها بشنوند که نقش مهمی را در زندگی شما ایفا میکنند.
برای یک زن ارزشمند بودن به این معناست که مردی حضور او را در زندگیاش ارزشمند بداند و بگوید که حضور او در زندگیاش مسلماً نقش مهمی را ایفا کرده است و این که بدون او قطعاً کمبود چیزی را احساس خواهد کرد. در یکی از تحقیقاتم زنی چنین نوشته بود: هنگامی که شوهرم صریحاً میگوید بدون من خوشبخت نخواهد بود، احساس ارزشمند بودن میکنم.» آنچه این زن سعی دارد آن را توصیف کند، همان نیاز عمیق زنها به دانستن این نکته است که حضورشان در زندگی همسرشان نقشی منحصر به فرد را بازی کرده است و همسرشان هرگز نمیخواهد او را از دست بدهد.
حقیقتاً باور دارم که بیشتر مردها هرگز نمیدانند که زنها تا چه حد نیاز دارند احساس ارزشمند بودن کنند و چقدر نیاز دارند احساس کنند که در زندگی مرد زندگیشان تأثیر مثبتی میگذارند. این موضوع بالاخص هنگامی بیشتر صحت پیدا میکند که مرد، زن خود را قوی و توانمند میبیند. چرا که در این گونه مواقع به غلط فرض میکند که اعتماد به نفس ظاهری زن به این معناست که احساس خوبی نسبت به خود داشته است و دیگر نیازی ندارد بشوند که چقدر زن خوبی است. البته این باور غلط است و زنها هر قدر هم که موفق، با نفوذ، با... هم که باشند، همواره به تأیید و تحسین از جانب همسرشان نیاز دارند.
برای زنهایی که احساس ارزشمند بودن نمیکنند، چه اتفاقی می افتد.
طی سالیان، از خوانندگان و دوستارانم نامههای بسیاری دریافت کردهام. برخی در نامههایشان از من تشکر کرده بودند، برخی سؤالاتی پرسیده بودند و برخی نیز توصیه و پیشنهادهای مرا در رابطه با مسئلهای که با آن مواجه بودند، جویا شده بودند. در این میان شمار بسیاری از نامهها از طرف مردهای دل شکستهای بود که اعتراف کرده بودند زن مورد علاقهشان را از دست دادهاند و این که تقصیر و کوتاهی نیز از خودشان نبوده است.
این مردها همگی یک فیلم نامه را بازگو میکردند. همگی آنها عشق زنی را توصیف میکردند که همسری مطلوب و بسیار مهربان، وفادار، با ملاحظه، صبور و بخشنده داشتهاند. در ابتدا همه چیزخوب و ملایم پیش میرفته است. اما در مقطعی خاص از رابطه زن، در ناحیهای خاص احساس کمبود میکرده است. حال کمک در انجام کارهای خانه، عدم بیان و ابراز افکار واحساسات یا صرفاً توجه و محبت. در هر مورد نیز مرد به این قبیل شکایات همسر خود گوش نمیداده، نیازهای او را نادیده میگرفته، عصبانی میشده یا از او فاصله میگرفته است. زن همچنان سعی میکرده است به او نزدیک شود و ناخوشحالی های خود را با او در میان بگذارد. اما هر بار مرد لج بازتر، مغرورتر یا مسامحه کارتر از آن بوده است که پاسخ مقتضی بدهد.
تمامی داستانهای فوق نیز پایانی مشابه دارند. همگی مردها در نامههایشان لحظهای را توصیف کرده بودند که در کمال شگفتی و تعجب نامزد/همسرشان چنین بیان داشته است که دیگر تاب تحمل ندارد و این که رابطه پایان یافته است. همگی این مردها چنین نوشته بودند که به یکباره به خود آمده و اذعان داشتهاند که هرگز آن گونه که باید و شاید قدر همسر خود را ندانسته و به او احساس ارزشمند بودن ندادهاند و این که عشق او را امری بدیهی، همیشگی و ماندگار تلقی کرده بودند. اما حال دیگر بسیار دیر شده است. حال رابطه پایان یافته و مرد تنها و درمانده در حسرت چیزی است که روزی از آن او بوده و حال آن را از کف داده است.
در زیر پاراگراف پایانی یکی از همین نامهها را آوردهام. نامه از طرف مرد جوانی است که از ایالت ویرجینیا که از هم پاشیدگی ازدواج چهارسالهاش با ترزا، همکلاسی دوران دانشگاه خود خبر میدهد.
حال که این نامه را مینویسم، پاسی از شب گذشته است و تنها درآپارتمان کوچک و غمزده ام مثل هر شب به یاد ترزا هستم. دلم برایش تنگ شده است و میخواهم برگردد. اما می دانم که هرگز امکان ندارد. خداوند چیزی ارزشمند و گرانبها را به من ارزانی کرد، اما من قدر آن را ندانستم و آن را از دست دادم. دکتر دی انجلیس، آنچه شکنجهام میدهد این است که می دانم او چقدر مرا دوست داشت. او واقعاً براستی مرا دوست داشت و تنها خواستهای که در مقابل از من داشت این بود که مطمئن شود من نیز به همان میزان او را دوست دارم. آنچه آزارم میدهد این است که میدانستم چه میخواهد اما مغرورتر و کله شقتر از آن بودم که این خواسته او را برآورده سازم. با بی تفاوتی و بی خیالی خود او را از دست دادم. او فرشتهٔ نجاتم بود. اما حالا دیگر رفته و رونق زندگیام را با خود برده است.
در این جا از شما نمیخواهم به من بگویید که چگونه میتوانم او را برگردانم. زیرا می دانم کوچکترین امیدی نیز در این رابطه وجود ندارد. تنها خواستهام در این جا از شما این است که داستان مرا با دیگر خوانندگان یا شرکت کنندگان سمینارها یا سخنرانیهایتان در میان بگذارید تا اشتباهات مرا تکرار نکنند. به مردها بگویید که زن زندگی خود را گرامی و محترم بشمارند و دودستی او را بچسبند. وگرنه سرنوشتی نظیر سرنوشت من گریبانشان را خواهد گرفت و این چیزی است که برای هیچ انسانی آرزو نمیکنم.»
اولین بار هنگامی که نامه او را خواندم، اشک چشمانم را پر کرد. حال نیز که این داستان را دوباره برای شما بازگو میکنم، اشک از گونههایم سرازیر است. به حال این مرد و تمامی مردهای دیگری اشک میریزم که
کمی دیر از خواب غفلت بیدار شدهاند و کمی دیر متوجه این حقیقت میشوند که عشق یک زن در واقع هدیهای گرانبهاست. چنانچه قدرش را ندانند، نهایتاً آن را از دست خواهند داد. همچنین برای زنهایی (از جمله خودم) اشک میریزم که مجبور بودند به رغم میل باطنیشان مردی را ترک کنند که دوستش داشتهاند. تنها به این دلیل که حضورشان هرگز گرامی و محترم شمرده نشده و عشقشان امری بدیهی پنداشته شده است.
چهار راز دربارهٔ احساس ارزشمند بودن زنها
یکی از دوستانم که جریان پیشرفت نگاشتن این مقاله را همواره با من تعقیب میکند، همین امروز صبح به من تلفن زد. او پذیرفته است که توصیهها، پیشنهادها، و نظرات سازندهٔ خود در رابطه با مقالاتم ارائه دهد. از نظرات او همواره سود جستهام. او همواره برایم ملاک سنجش بوده است تا مطمئن شوم نحوهٔ ارائه مطالب همواره به نحوی روشن، واضح و ساده بوده است. برای مردی سنتی نظیر او آسان و قابل فهم باشد.
از من پرسید: «عنوان مقالهای که در حال حاضر روی آن کار میکنی چیست؟»
برایش توضیح دادم: «زنها نیاز دارند احساس ارزشمند بودن کنند، ولی مردها اغلب به ما نشان نمیدهند که برایمان ارزش و احترام قائلند.»
بعد گفتم: «حالاکه زنگ زدی بذار سؤالی از تو بپرسم: «چطور به ملانی (همسرش) نشان میدهید که برایش ارزش و احترام قائلی؟»
با صدایی متعجب پرسید: «چگونه به او نشان میدهم که برایش ارزش قائلم؟ خب، با او ازدواج کردم!»
بعد از آن که خندهمان تمام شد و گوشی را قطع کردیم به آنچه دوستم گفته بود فکر کردم. او نیز مانند بسیاری از مردها فکر میکرد که صرف حضورش در رابطه به این معناست که همسرش را دوست دارد و برایش نیز ارزش و احترام قائل است. مثل آن داستان قدیمی که در آن زن از همسرش میپرسد: «جورج، آیا هنوز عاشقم هستی؟» و جورج جواب میدهد: «مگر نمیبینی که هنوز با تو هستم؟» گرچه کمی خنده دار به نظر میرسد، اما این لطیفه متأسفانه نشانگر یکی از سوءتفاهمات است که مردها همیشه در بارهٔ زنها داشته و دارند و آن این است که به مجرد این که به کسی تعهد دادند یا با او ازدواج کردند، زن باید از آن جا به بعد بداند که شوهرش ارزش زیادی برای او قائل بوده است و دیگر نگران چیزی نباشد!
آنچه زنها دوست دارند مردها بدانند:
چنانچه قرار باشد زنی احساس ارزشمند بودن بکند به چیزی بیش از حضور و شرکت شما در رابطه نیاز دارد. ما زنها نیاز داریم مردها ارزش و احترامی را که برایمان قائلند درقالب رفتارها و گفتههایشان نیز به ما نشان دهند.
مردان عزیز: از شما معذرت میخواهم، اما باید بگویم که صرف حضور خشک و خالی کافی نیست. مگر این که بخواهید زن خود را به زنی نق نقو، ایرادگیر تبدیل کنید.
چنانچه میخواهید به زنی که دوستش دارید احساس با ارزش بودن بدهید، به این چهار مورد عمل کنید:
1-به او نشان دهید که خوشحالی او اولویت اول شما میباشد.
2-به او نشان دهید که به زندگیاش علاقه مند هستید.
3-به او نشان دهید که به او نیاز دارید و این که برای نظرات و افکار او نیز ارزش قائل هستید.
4-به او نشان دهید که هرگز برایتان عادی نشده است.
1-به او نشان دهید که خوشحالی او اولویت اول شما است
چند سال پیش در یکی از سمینارهایم لصیفه ای را برای زنهای حاضر تعریف کردم که از این قرار است.
پرسش: وجه اشتراک مردها و زنها در چیست؟
پاسخ: هر دوی آنها مدام به این فکر میکنند که چگونه مردها را خوشحال و راضی نگه دارند!؟
مردان عزیز: قبل از آن که به شما بربخورد، بگذارید برایتان توضیح دهم، بیشتر زنها چنان عشق را اولویت اول خود قرار دادهاند و چنان همیشه سعی در خوشحال کردن دیگران دارند که فکر و ذکرشان این است که چگونه شوهرشان را خوشحال نگه دارند. چنانچه بی پرده و صریح باشیم باید اذعان کنیم که اغلب مردها نیز بیشتر به فکر خودشان هستند تا آن که به نیازهای همسرشان توجه و بر روی آن تمرکز کنند. زنها لحظه به لحظه به نامزد/همسرشان فکر میکنند. این را هم می دانیم که اغلب مردها این گونه نیستند. نتیجه این که مردها اغلب خودشیفتهتر از زنها هستند. به این معنا که لحظات کمتری به فکر دیگراناند لحظات بیشتری را غرق در خود. بی آنکه بخواهند یا حتی بدانند.
آنچه زنها دوست دارند مردها بدانند:
هنگامی که مردی به نامزد/همسر خود نشان میدهد اولویت اول اوست و این که به خوشحالی و خوشبختی او احترام میگذارد، زن به عنوان یک انسان احساس ارزش مند بودن و عزت نفس میکند.
زنها هرگز فکر نمیکنند که مرد زندگیشان نمیخواهد آنها را خوشحال کند. بلکه تنها چنین باور دارند که خوشحالی زن اولویت اول آنها نیست. مردها معمولاً پس از آن که امور مربوط به کار و شغل و نیز تفریح و استراحتشان را رتق و فتق یا پس از آن که صدای زنشان به آسمان بلندشود، به او و خوشحالی او میپردازند.
مردان عزیز: چگونه به نامزد/همسر خود نشان میدهید که خوشحالی او اولویت اول شماست؟ براستی زیاد مشکل نیست. در زیر توصیههایی است از طرف برخی زنها که از من خواسته بودند آن توصیهها را به شما انتقال بدهم:
*سعی کنید چیزهایی را که برای نامزد/همسرتان اهمیت دارد، شناسایی کنید و سپس تمامی تلاش خود را به کار گیرید تا آن چیزها یا کارها را برایش انجام دهید.
برای نمونه چنانچه می دانید خواباندن بچهها برای همسرتان کار مشکل و خسته کنندهای است سعی کنید پیش از آن که از شما کمک بخواهد خودتان داوطلبانه به او کمک کنید. چنانچه می دانید نامزد/همسرتان کلوچههای شکلاتی مثلاً فلان مغازه را دوست دارد، گاه و بیگاه او را با خرید این کلوچهها غافلگیر کنید.
چنانچه نامزدتان از تماشای برنامه تلویزیونی به خصوصی لذت میبرد، پیشنهاد دهید که حداقل هر ازگاهی با هم به تماشای آن بنشینید. چنانچه جایی از همسرتان میشنوید که فلان فیلم سینمایی، فیلم خوبی است، او را با بلیط سینمای از پیش رزرو شده غافلگیر کنید. اگر می دانید نامزدتان از این که پیش از هر کار صبحها به او زنگ بزنید خوشحال میشود این کار را بکنید. چنانچه چندی پیش از نامزدتان شنیدید که دوست دارد بزودی اوقات رمانتیکی را با هم ترتیب دهید سعی کنید پیش دستی کنید و این شما باشید که دفعهٔ بعد صحبت آن را پیش میکشید. به جای آن که منتظر او بمانید تا او کارها را ترتیب دهد.
چنانچه دقت کنید زنها همیشه سرنخهایی را در خصوص علایق، خواستهها و نیازهایشان در اختیار شما قرار دادهاند. گرچه ممکن است بسیاری از این سرنخها، درخواستهایی روشن و صریح نباشند، اما معمولاً راهنماییهای مؤثری برای خوشحال کردن آنها هستند. دقت کنید و سعی کنید معنای آنها را بفهمید. این گونه دقتها معمولاً مستلزم صرف وقت یا تلاش زیادی نیستند. اما در چشم همسرتان بسیار مهم و با ارزش تلقی میشوند.
*از او بپرسید دوست دارد چه کار کند و این که چه چیز/چیزهایی او را خوشحال میکند.
این معمولاً زنها هستند که از نامزد/همسرشان میپرسند: «عزیزم دوست داری امشب چه کار کنی؟» یا «دوست داری کجا غذا بخوری؟» یا «دوست داری آخر هفته به برنامهٔ بچهها یه نگاهی بیاندازی؟» ما زنها در انطباق با خواستهها و اولویتهای همسرمان و سازش پذیری و هماهنگ سازی خود با آنها تخصص داریم، پیش از آن که حتی خواستهها و ترجیحات خودمان را فاش سازیم. لذا هنگامی که مردی این کار را در حق ما میکند، از شادی و شعف در پوست خود نمیگنجیم. با تعجب پیش خودمان فکر میکنیم، اول از من پرسید که دوست دارم امشب چکار کنم؟! احساس میکنم که خواستههایم اهمیت دارند و این که برایش مهم هستم.
مردان عزیز: باور کنید که مبالغه نمیکنم. یک بار زنی به من نوشته بود: «هنگامی که نامزدم میداند چه چیزی برایم مهم است و سعی میکند که آن را انجام دهد احساس محبوب بودن میکنم. زیرا به من نشان داده است که واقعاً مرا دوست دارد و به افکار و احساسات من احترام میگذارد.»
چنانچه میخواهید سنگ تمام بگذارید و حسی قوی از ارزشمند بودن را به او القا کنید در کنار او بنشینید و از او بپرسید: «عزیزم، آیا کاری از من ساخته است تا تو را خوشحالتر سازم؟»
پیش از آن که با ناباوری به این گفتهٔ من اعتراض کنید، مدتی به این پرسش فکر کنید: «آیا چنانچه براستی نامزد/همسر خود را دوست داشته باشید آیا حاضر نیستید بدانید چه چیزی او را خوشحالتر میکند؟ چنانچه پاسختان مثبت است پس به جای آن که به حدس و گمان روی آورید چرا از خود او نپرسید؟
*برایش وقت بگذارید.
هنگامی که برای بودن با نامزد/همسرتان وقت میگذارید و برنامه ریزی میکنید، او احساس خواهد کرد که یکی از اولویتهای شماست. نگذارید برای این کار از شما التماس کند. هر آنچه را که در توان دارید به کار ببیندید و برای او وقت بگذارید. حتی اگر مقادیرش کم یا کوتاه باشد. مطمئن باشید از هر هدیهای او را خوشحالتر خواهید کرد و احساس خاص بودن و ارزشمند بودن بیشتری را به او خواهید داد.
2-به او نشان دهید که به زندگیاش علاقه مند هستید
داستان زیر داستانی واقعی است:
زنی برای چک آپ به متخصص زنان خود مراجعه میکند و دکتر روی یکی از تخمدانهای او چیزی غیرطبیعی را مشاهده میکند. از او میخواهد که پنج شنبه صبح مجدداً برگردد تا آزمایشهای دقیقتری را بر روی رحم و تخمدانهای او به عمل آورد و مطمئن شوند که آیا مشکل جدی است یا خیر. آن شب، زن، شوهر خود را از ماجرا باخبر میکند و با نگرانی به او میگوید که ممکن است آزمایشهای روز پنج شنبه احیاناً چیز بدی مثل سرطان را مشخص کنند. شوهرش میگوید: «بگذار جواب آزمایشها حاضر شوند بعد خودمان را نگران کنیم.»
صبح روز پنج شنبه فرا میرسد و مرد درحالی که زنش هنوز کاملاً بیدار نشده است او را میبوسد و از او خداحافظی میکند. زن با اضطراب و نگرانی لباس میپوشد و به طرف مطب دکتر به راه می افتد. دکتر معاینات و آزمایشهای لازم را به عمل میآورد و به او میگوید که هیچ جای نگرانی وجود ندارد. زیرا همه آزمایشها طبیعی هستند. زن بیچاره از نگرانی در میآید و نفس راحتی میکشد.
آن شب زن شام را آماده میکند و منتظر شوهرش میشود تا به خانه بیاید. او در حالی که مثل همیشه خسته است و روز طولانی و سختی را نیز پشت سر گذاشته است به خانه میرسد و سر میز شام مینشیند تا غذا بخورد. در حالی که دهانش را با سالاد پر کرده است میگوید: «هی، اشکالی نداره کمی تلویزیون را نگاه کنیم. یه مسابقه است که حتماً می خوام ببینمش.»
مرد تلویزیون را روشن میکند و اشک از چشمان زن سرازیر میشود.
با ناباوری تمام با خود میگوید: «از آزمایشهایم هیچ چیز از من نپرسید. حتی یادش هم نبود که قرار است به دکتر بروم. مدتی صبر میکند. به این امید که شاید پس از کمی استراحت یادش بیاید. اما همین که شامشان تمام میشود و مرد شروع به تماشای برنامه بعدی میکند. زن مطمئن میشود که شوهرش چیزی از او نخواهد پرسید و این که احتمالاً در تمام مدت روز نیز اصلاً به آن فکر هم نکرده است عصبانی و رنجیده خاطر به طبقهٔ بالا میرود و به دوستش زنگ می زند و در حالی که گریه امانش نمیدهد، ماجرا را برای او تعریف میکند. های های گریه میکند و میگوید: «اصلاً برایش اهمیتی ندارد چه بلایی به سر من میآید. اگر مرا دوست داشت حتماً یادش بود که وقت دکتر دارم.»
خواهید پرسید: «از کجا می دانم که این داستان واقعیت دارد؟ پاسخ اش ساده است: زیرا سالها پیش برای خودم اتفاق افتاده بود. میتوانید باور کنید که داستانهای مشابه بسیاری را از دوستان و آشنایان و نیز زنهای دیگر شنیدهام!
از بیان این داستان چه منظوری دارم؟ منظورم هرگز آن نیست که مردها را تحقیر کنم یا بگویم که آنها بد هستند. مرد داستانی که تعریف کردم، واقعاً مرد خوبی بود و اصلاً متوجه نبود که زنش را ناراحت کرده است مگر تا هنگامی که به او گفته است. او پاک همه چیز را فراموش کرده بود، اما متأسفانه به درستی نمیدانست که چگونه احساس ارزشمند بودن به زن بدهد. او تمام انرژی خود را صرف زندگی و چالشهای مربوط به خودش میکرد، به طوری که چیزی برای زن باقی نمیماند.
مردان عزیز: دوست ندارم این را بگویم. اما گاهی اوقات مردها به طرزی باور نکردنی خودشیفته و خود مرکزبین میشوند. (البته بعضی از زنها هم همینطور، اما این مقاله خطاب به آنها نوشته نشده است) می دانم مردها منظور خاصی از این کار ندارند و معمولاً هنگامی که به آنها گفته میشود واقعاً متعجب میشوند. زیرا در واقع نیتشان خیر است. واقعیت آن است که بیشتر مردها آموزش ندیدهاند تا مثل ما زنها به نیازهای دیگران توجه داشته باشند. لذا آماده آن هستند که به سادگی و بی آن که متوجه باشند به دام خودخواهی بیافتند.
به همین دلیل است که لازم میبینم به مردها یادآوری کنم که به زندگی نامزد/همسرشان از خود علاقه نشان دهند و این که زنها نیاز دارند احساس ارزشمند بودن و مهم بودن کنند. از آن جا که شما مردان گاهی اوقات کمی فراموش کار هستید توصیههای زیر را لازم میبینم.
*به آنچه در زندگی نامزد/همسرتان میگذرد، توجه کنید.
آیا می دانید چنانچه زنی به همراه شوهر و یکی از دوستان زنش در یک مسابقهٔ تلویزیونی در این باره که کدام یک آن زن را بهتر میشناسند شرکت میکردند، کدام یک برنده میشدند؟ بسیاری از مواقع مردها در این نوع مسابقهها بازنده هستند! این بدان دلیل است که دوست آن زن احتمالاً توجه بیشتری به جزئیات زندگی آن زن نشان میدهد تا شوهرش. باور کنید، تمامی دوستان من تاریخ وقت دکتر و قرار معاینات و آزمایشهای مرا دقیقاً به یاد داشتند.
توجه به عزیزان و جزئیات زندگی آنان در برنامه ریزی ژنتیکی زنها گنجانده شده است. برای نمونه می دانم که در همین یک هفته دوستم رابین برای شرکت در یک کنگره تلویزیونی عازم لاس وگاس است و این که میخواست یک کیف زنانهٔ نو بخرد و به اضافهٔ این که منتظر یک پیمانکار است تا سقف اتاق خوابش را که چکه میکند، تعمیر کند. دوست دیگرم، جولیا دوشنبه باید برای دریافت نتایج آزمایش مربوط به ذخایر آهن خونش مراجعه کند و این که هفته آینده در محل کارش یک سخنرانی دارد و این که او و شوهرش همین شنبه در یک مراسم هنری که سود آن عاید خیریه میشود، شرکت خواهند کرد.
این وقایع و قرارهای مهم در کنار دیگر وقایع مهم زندگی خودم، همگی یک جا در تقویم مغزم حک شدهاند این در حالی است که نامزد رابین و شوهر جولیا احتمالاً از تمامی این اطلاعات آن هم به این میزان که من خبر دارم، خبر نداشته باشند یا اگر هم خبر داشته باشند فراموش کنند که در بارهاش از نامزد/همسر خود جویا شوند و به پیشرفت کارها و امور از خود علاقه نشان دهند.
مردان عزیز: آنچه برای نامزد/همسرتان مهم است از خود توجه و علاقه نشان دهید. به یاد دارم زنی برای من نوشت:
هنگامی که شوهرم از چیزهایی که در زندگی من اتفاق می افتد جویا میشود و خود را درگیر آن میکند، گویی به من میگوید: «هر چه برای تو مهم است پس برای من نیز مهم است و میخواهم همه چیز را در آن باره بدانم.»
در بارهٔ فعالیتهایی که برای او مهم هستند از او بپرسید.
همواره خود را در جریان آخرین وقایع و اتفاقات زندگی او قرار دهید. هنگامی که واقعهای پایان میپذیرد همچنان وضعیت او را تعقیب کنید.
در باره آنچه میخواسته با شما در میان بگذارد، صحبت را پیش بکشید.
تنها با اندکی تلاش میتوانید به او نشان دهید که به آنچه برایش مهم است اهمیت میدهید و این که برایش ارزش قائل هستید.
افکار و احساساتش را از او جویا باشید.
یکی از راههایی که معمولاً زنها برای ورود به رازهای درونی مرد به کار میبرند، پرسیدن این سؤال از اوست که «به چه چیزی فکر میکنی؟» «چه احساسی در بارهٔ آن داری؟»
در این جا لازم می دانم بگویم که بیشتر مردها از این قبیل سؤالات بیزارند. زیرا این سؤالات مرد را تحت فشار میگذارند که فوراً جواب دهد و از طرفی نیز این سؤالات، سؤالاتی گیج کننده ومبهم هستند. علاوه بر آن، این سؤالات به حیطههایی مربوط میشوند که به طور معمول مردها دوست ندارند درباره آن صحبت کنند. اما هنگامی که ما زنها این سؤالات را از مرد زندگیمان میپرسیم تنها منظورمان این است که به او نشان دهیم آنچه در درون او میگذرد برایمان مهم است.
آنچه زنها دوست دارند مردها بدانند:
هنگامی که از نامزد/همسر خود میپرسید، «چه احساسی داری؟» یا «به چه چیزی فکر میکنی؟» در واقع این پیام را به او فرستادهاید که افکار و احساسات او برای شما مهم است و برای افکار و احساسات او، و در نتیجه خود او نیز ارزش قائل هستید.
پرسیدن این سؤالات از زن زندگیتان یکی از سادهترین راههای ابراز علاقه به زندگی اوست. مطمئن باشید او از تلاش شما قدردانی میکند و شما نیز چیزهای بیشتری از او دستگیرتان خواهد شد. که پیش از آن هرگز نمیدانستید.
3-به او نشان دهید که به او نیاز دارید و این که برای نظرات و افکار او نیز ارزش قائل هستید.
چنانچه مردی از من بپرسد چه میتواند بکند تا نامزد/همسرش احساس محبوب بودن و ارزشمند بودن بکند به او می گویم به نامزد/همسرش نشان دهد که چقدر به او نیازمند است. آیا میتوانید باور کنید بیشتر زنها به درستی نمیدانند که نامزد/همسرشان چقدر به حضور آنها در زندگی خود نیاز دارند؟ بارها شاهد بودهام که زنها از این موضوع شکایت دارند که شوهرانشان هرگز به آنها نشان نمیدهند که چقدر دوستشان دارند یا چقدر به حضور آنها در زندگی خود نیازمند هستند واحتمالاً چنانچه آنها بگذارند و بروند هرگز دلشان هم برای او تنگ نمیشود. اما هنگامی که با مردها صحبت میکنم، در کمال تعجب اعتراف میکنند که عمیقاً همسر خود را دوست دارند و این که بسیار به او و هر آنچه در زندگی او انجام میدهند، نیازمند و محتاج هستند.
اگر مردها براستی به ما زنها نیاز دارند پس چرا ما آن را حس نمیکنیم؟
مردان عزیز: شاید به این دلیل باشد که به ما نشان نمیدهید یا به ما نمیگویید! مردها دوست ندارند قوی، مستقل و خودکفا ظاهر شوند و این فکر که به نامزد/همسر خود نیازمند هستند میتواند برایشان ناراحت کننده یا حتی وحشتناک باشد. نتیجه این میشود که ممکن است گاهی اوقات البته به طرزی ناخودآگاه سعی کنید به او نشان دهید که آنقدرها هم به او نیاز ندارید و این کار را معمولاً به شیوههای زیر انجام میدهید:
*از او درخواست کمک یا حمایت نمیکنید.
*نظرات و توصیههای او را جدی نمیگیرید یا کم اهمیت تلقی میکنید.
*او را در فرآیند تصمیم گیری خود منظور نمیکنید.
*ناامنیها و آسیب پذیری های خود را در رابطه با او پنهان میکنید. این رفتارها چه احساسی را در زن تولید میکنند؟
پاسخ: این احساس که به او نیازی ندارید و برایش احترام یا ارزش نیز قائل نیستید. و این واقعاً ناراحت کننده است.
آنچه زنها دوست دارند مردها بدانند:
هنگامی که به روشهایی به زن زندگیتان نشان میدهید که به او در زندگی خود نیاز دارید به او احساس ارزشمند بودن میدهید.
در زیر توصیههایی است برای عملی کردن این راز:
*به او بگویید نیازمندش هستید.
یکی از خوشایندترین و باارزشترین لحظاتی که در زندگی خود به یاد میآورم هنگامی بود که نامزدم به من نشان داد چقدر به من احتیاج دارد. در آن موقع من و نامزدم در دو جای مختلف کشور زندگی میکردیم و به نوبت برای دیدار یکدیگر به شهرهای همدیگر مسافرت میکردیم. هنگامی که با هم بودیم در بهشت بودیم و هنگامی که از یکدیگر دور بودیم بسیار دشوار بود. به طوری که به طرزی وحشتناک دلم برای او تنگ میشد.
یک شب دیرهنگام پس از آن که در پی دیداری فوق العاده، او به شهر خود بازگشت، تنها در بستر دراز کشیده بودم. احساس تنهایی میکردم و این احساس را داشتم که گویی ماههاست او را ندیدهام، درست در همان هنگام ناگهان تلفن به صدا در آمد.
با صدایی بسیار مهربان گفت: «سلام عزیزم، هنوز بیداری؟»
پاسخ دادم: «آره، دراز کشیده بودم و به تو فکر میکردم.»
با ملایمت و مهربانی ادامه داد: «می دانم دیروقت است. اما با این حال خواستم یک زنگ کوچولو به ات بزنم! خوابم نمیبرد. چون که دلم خیلی برات تنگ شده.»
از شنیدن آن کلمات در خود آب شدم. معمولاً این من بودم که خیلی با او رمانتیک بودم و نامزدم مردی مستقل و قوی بود. لذا شنیدن این کلمات محبت آمیز از او قلبم را از خوشحالی پر کرد.
در حالی که اشک در چشمانم حلقه زده بود به او گفتم: «من هم برایت دلتنگ شدهام. این را گفتیم و خداحافظی کردیم.»
بعد از آن که گوشی را گذاشتیم متوجه شدم که احساساتی عمیق از جنس صلح، آرامش، امنیت خاطر بر من هجوم آوردهاند. میدانستم که منشأ و منبع این صلح و آرامش چه بود: «احساس خواستنی بودن و مورد نیاز بودن کرده بودم.»
به دنبال فرصتهایی باشید تا به زن زندگی خود نشان دهید به او احتیاج دارید. هر چه میخواهد باشد. این که دلتان برای او تنگ شده، این که نمیتوانید زندگی بدون او را تصور کنید یا هر چیز دیگری که می دانید به او احساس خاص بودن و خواستنی بودن میدهد.
*اجازه ندهید به شما و زندگی شما کمک کند و نقش خود را ایفا نماید.
بیشتر مردها به سختی میتوانند چیزی را از زنها دریافت کنند. حتی از زنی که دوستش دارند. دلایل بسیاری برای این حالت وجود دارد. نیاز به استقلال، ترس از کنترل شدن، ترس ناخودآگاه از دست دادن، رد شدن یا طرد شدن. اما نهایتاً نتیجه همواره یک چیز است:
زن احساس میکند که به حساب نیامده است و این که آنچه برای ارائه دارد، به قدر کافی ارزشمند یا خواستنی نیست.
آنچه زنها دوست دارند مردها بدانند:
هنگامی که به نامزد/همسر خود اجازه میدهید در زندگی شما نقشی داشته باشد، به او احساس مهم بودن میدهید.
چگونه میتوانید زن زندگی خود را تشویق کنید نقش خود را در زندگی شما ایفا کند؟
نظراتش را بپرسیدـ درباره سیاست، اخبار، مشکلاتی که با آن رو به رو هستید و سرانجام دربارهٔ هر چیز و همه چیز.
این به او نشان میدهید که برای او و افکارش ارزش قائل هستید، و این که به نظراتش علاقه مند و کنجکاوید.
از او بیاموزید. به آموزش پذیری در نواحی و زمینههایی که تبحر یا دانش و آگاهی بیشتری از شما دارد از خود تمایل و علاقه نشان دهید. برای نمونه شاید نامزد/همسرتان مهارتهای فوق العاده ای در سازمان دهی، ورزش تنیس یا مراقبه و تمرکز گرفتن ذهنی داشته باشد. این قابلیتها و استعدادها را در او گرامی بدارید و از او بخواهید آنها را با شما سهیم شود. فراموش نکنید به او بگویید که چه نقش فعال و مثبتی را در زندگی شما ایفا میکند.
*از او کمک بخواهید یا حداقل هنگامی که خودش کمک یا توصیهای ارائه میدهد آن را پس بزنید.
مردها گاهی اوقات مغرور و لج باز هستند.
مردان عزیز: متأسفم که این حقیقت را چنین صریح گفتم، اما می دانید که حقیقت دارد. طی چندین هزار سال، مغز مردها چنان برنامه ریزی شده است که چنانچه از کسی کمک بگیرند دیگر دستیابیها و موفقیتهایش ارزش چندانی نخواهد داشت.
لذا از سرگذراندن بحرانها، انجام کارها وحل مسائل و مشکلات، آن هم به تنهایی و بدون دریافت هیچ کمک خارجی است که ارزشمند تلقی شده است و تنها چنین مردهایی هستند که بزرگ، قوی و... به حساب میآیند. نتیجهٔ این تفکر و باور اشتباه این است که برای بیشتر مردها تقاضای کمک، حمایت یا راهنمایی، آن هم به خصوص از جانب زنی که او را دوستش دارند، کاری بسیار دشوار به حساب میآید.
این یکی از بزرگترین شکایتهایی است که زنها از مرد زندگیشان دارند. هنگامی که کمک ما را نمیپذیرند احساس جداافتادگی و به حساب نیامدن میکنیم و این پیام دردناک را دریافت میکنیم که چیز با ارزشی برای ارائه دادن به شما را نداریم.
آنچه زنها دوست دارند مردها بدانند:
هنگامی که زنی میداند نامزد/همسرش روزهای سختی را پشت سر میگذارد یا در ناحیهای خاص از زندگانی خود با چالش یا دشواریهایی دست به گریبان است، اما در عین حال از زن زندگی خود تقاضای همراهی، کمک یا حمایت نمیکنند، احساس بی ارزش بودن میکند. گویی نامزد/همسرش به او اعتماد یا اطمینان کافی ندارد و فکر نمیکند که زنش اصولاً چیز با ارزش یا مؤثری برای ارائه دادن داشته باشد.
این را می دانم که تک تک سلولهای مغز مردها فریاد میزنند که: «هرگز اجازه نده زنی بفهمد که چقدر ترسیدهای، چرا که از آن علیه تو استفاده خواهد کرد!» شاید برخی از زنهای آسیب دیده این کار را بکنند، اما بیشتر زنها چنین نیستند. بیشتر ما زنها ـ تنها چنانچه به ما فرصتی داده شودـ نهایت تلاش خود را خواهیم کرد تا از مرد زندگیمان حمایت کنیم، و آن جا که می دانیم نظراتی برای ارائه دادن داریم، به او کمک فکری برسانیم. و با او مهربان و با محبت باشیم. شاید نهایتاً گفتههای ما تأثیر چندانی در حل مشکل شما نداشته باشند یا راه حل فوری و مناسبی نیز ارائه ندهند، اما به شما قول میدهم که آغوش گرم و بوسههایی که به شما خواهیم داد موجب خواهند شد احساس به مراتب بهتری داشته باشید. در این اوقات ما نیز احساس خواهیم کرد که نقش کوچکی در زندگی شما داشتهایم. حتی اگر آن نقش، تنها ارائه عشق و محبت ما باشد.
*از جایگاههایی برابر با او رفتار کنید.
بیشتر مردها هرگز اعتراف نخواهند کرد که به طرزی ناخودآگاه حق و حقوق کمتری برای زنها قائل هستند.
(بیایید با این حقیقت رو به رو شوید حتی امروزه نیز مردهایی وجود دارند که باور دارند جایگاه آنان در ازدواج بالاتر و مهمتر از جایگاه زنان است. مطمئنم که این قبیل مردان جزو خوانندگان این کتاب نیستند. بنابراین میتوانم با امنیت خاطر کامل به نوشتن ادامه دهم!) حتی صادقترین، آزاد اندیش ترین و خوش نیت ترین مردها نیز مستعد افتادن در این دام هستند که یک تنه و به تنهایی تصمیمات مهمی را که بر روی
هر دو نفر رابطه تأثیر میگذارند اخذ کنند، و فراموش کنند که نامزد/همسر خود را در این گونه تصمیم گیریها دخالت دهند. اما در این جا نیز اشارهٔ مجددی به آن خواهیم کرد.
برخی از مردان سنتی نقش حمایتگر یا به عبارتی «سپر بلا» را در ازدواج بازی میکنند و زنها را درمشکلات و تصمیم گیریها دخالت نمیدهند. گرچه ممکن است برخی زنها این رفتار پدرانه و حمایتگرانه را ترجیح بدهند، اما بیشتر زنها ترجیح میدهند مانند فردی بالغ، توانا و قابل با آنها رفتار شود. به زبان ساده: بیشتر زنان چنانچه با آنها از جایگاهی برابر رفتار نشود، احساس ارزشمند بودن نخواهند کرد.
انجام این کار چندن نیز مشکل نیست. کافی است بیاموزید که با یکدیگر مانند یک تیم کار کنید و پیش از اخذ تصمیمات مهم با یکدیگر صحبت و گفتگو کنید. حال چه دربارهٔ پول و مادیات باشد، چه خریدها یا تغییرات شغلی، بچهها، یا والدین سالخوردهتان.
4-به او نشان دهید که هرگز برایتان عادی نشده است.
آیا هرگز این سؤال را در رابطه با نامزد/همسرتان از خود پرسیدهاید: «اگر واقعاً مرا دوست داشته باشد چگونه میتواند با من چنین رفتار کند؟.» من (و نیز بیشتر زنهای دیگر) این سؤال را از خود پرسیدهایم.
پس از سالها تجربهٔ شغلی و نیز روابط شخصی، متوجه حقیقتی دربارهٔ مردها شدهام که این پرسش را پاسخ میدهد.
بیشتر مردها رابطهٔ میان نحوهٔ رفتار خود و احساسی را که در پی آن در ما زنها تولید میکنند، نمیبینند.
این جمله در کمال عجیب و غریب بودنش، حقیقت دارد. شاید به همین دلیل است که حتی خوش قلبترین مردها نیز ظاهراً دلیل ناراحتی و عصبانیت نامزد/همسرشان را نمیتوانند درک کنند.
برای نمونه، مردی به هنگام ناخوشحالی همسرش از من میپرسد: «چطور میتواند فکر کند قدر او را نمیدانم و دیگر همه چیز برایم عادی شده است؟ من او را واقعاً دوست دارم و دیوانه وار عاشق اش هستم!»
پس از آن که با او صحبت میکنم روشن میشود که براستی همسرش را دوست دارد. سپس زن فهرست بلند بالایی از تمامی رفتارهایی را که از مرد سر می زند و موجب میشود همسرش احساس کند دیگر او را دوست ندارد و زندگی با او دیگر برایش عادی شده است ذکر میکند: به او در رابطه با بچهها کمکی نمیکند و به درخواستهای او در این رابطه نیز ترتیب اثر نمیدهد، در درست کردن غذاـ به رغم درخواستهای بی شمار همسرش ـ به او کمک نمیکند (با این که هر دو تمام وقت کار میکند و شاغل هستند) در تعریف و تحسین کردن یا به کار بردن عبارات رمانتیک لاقید است. و... هنگامی که دربارهٔ این مسائل و موضوعات با مرد صحبت میکنم و حقایق را به رخ او میکشانم، در بیشتر موارد مرد میپذیرد و اعتراف میکند: «حق با شماست، می دانم که خیلی در این گونه کارها مهارت ندارم. اما نمیتوانم بفهمم که این صحبتها چه ربطی به این احساس او دارد که دیگر محبوب من نیست یا دیگر برای من ارزش ندارد؟» در این گونه اوقات میتوانم ببینم که این را صادقانه میگوید و شوخی هم نمیکند. بدین معنا که به راستی نمیتواند ارتباط میان این دو را دریابد.
خب، علت این موضوع چیست؟ توضیح این داستان به تقسیم بندی زندگی مردها برمی گردد. این مرد به راستی نمیتواند رابطهٔ علی ـ معلولی میان رفتارهایی را که نشانگر عدم احترام او به وقت و انرژی همسرش و احساس نامطلوب بودن و محترم نبودن در اوست، دریابد چرا؟ زیرا درست به نحوی مشابه، خود او نیز نمیتواند ارتباطی میان احساس به همسرش و رفتاری که با او دارد ببیند. احساسات مردها نسبت به همسرشان بیشتر در یک اتاق، از دایرهٔ خودآگاهی آنها و عادتهای رفتاری و تصمیمات روزمرهشان در اتاقی دیگر قرار گرفته است. به عبارت دیگر:
نحوهٔ رفتار مرد با زن ممکن است هیچ گونه رابطهای با احساسی که مرد نسبت به او دارد نیز نداشته باشد. همین هفته گذشته سعی داشتم که این مفهوم را برای یکی از دوستانم جا بیندازم. او مدت هفت ماه است که با زنی نامزده شده است. او مدت هفت ماه است که با زنی نامزد شده است. هنگامی که از او پرسیدم اوضاع به چه نحوی پیش میرود، پاسخ داد که همه چیز خوب است. اما من میدانستم که برای نمونه پنج روز تمام است که با او حتی حرف هم نزده بود. زیرا در محل کار
سرش خیلی شلوغ بوده است.
بالحنی انتقادآمیز به او گفتم: «الیوت، پنج روز است که حتی یک تلفن هم به دنیس نزدهای. مطمئنم که او بسیار نگران و ناراحت است.»
با ساده لوحی تمام پرسید: «واقعاً این طور فکر میکنی؟»
«البته که این طور فکر میکنم. او عادت داشت هر روز با تو صحبت کند. حال ناگهان ناپدید شدهای، بدون این که توضیحی به او داده باشی. مطمئنم نگران است که میخواهی با او به هم بزنی.»
اعتراف کرد: «خب، راستش، روی دستگاه پاسخگوی تلفنیام برایم چندین پیغام گذاشته بود، پرسیده بود که آیا حالم خوب است یا نه. صدایش هم کمی احساساتی و نگران به نظر میرسید.»
«بفرما! احتمالاً تا الآن حالش خیلی بد شده است.»
«اما، آخرین بار که با هم بودیم خیلی به ما خوش گذشت و همه چیز ببن ماخوب بود. او میداند که من عمیقاً او را دوست دارم.»
«واقعاً؟ تو واقعاً فکر میکنی که او مطمئن است دوستش داری، در حالی که پنج روز تمام به او زنگ نزدهای که پیغامهایش را هم جواب ندادهای؟»
گفت: «خب، فکر میکردم بدونه که سرم شلوغه و این که هر وقت، وقت کنم، به او زندگی میزنم.»
«از کجا بداند؟ مگر او فالگیر یا غیب گو است که این را بداند. تمام چیزی که او میداند این است که تو هر روز به او زنگ میزدی و این که اخیراً این کار را نکردهای حتی با این که می دانی او چندین بار زنگ زده و میخواسته که حتماً با تو صحبت کند.»
با تعجب گفت: «اما این که ربطی به احساس من به او ندارد.»
تا این جا دیگر از ناامیدی میخواستم فریاد بزنم. به همین دلیل است که زنها احساس میکنند دیگر برای مردشان عادی شدهاند، زیرا او نمیتواند بفهمد که رفتارهای هر روزهٔ او نیز مهم هستند و فرض را بر این میگذارند که همسرش حتماً میداند که او دوستش دارد.
مردان عزیز: یک یک تمامی کارهایی که میکنید برای ما مهم هستند. در زیر روشهای برای نشان دادن این موضوع به نامزد/همسرتان هست که همچنان او را دوست دارید و این که او برایتان عادی نشده است.
*به وقت و انرژی او احترام بگذارید:
آیا می دانید زنها از چه چیزی بیزارند؟ هنگامی که مرد طوری رفتار میکند که گویی وقت و انرژی او مهمتر از وقت و انرژی زنشان است. این شکایت را بارها از زنهای زیادی شنیدهام. زنهایی که مادر هستند، زنهایی که شاغل هستند و با وجود این هنوز قسمت اعظم مسئولیتهای خانه بر دوش آنهاست: زنهایی که شوهرشان فکر میکند شغل او مهمتر از شغل همسر اوست. آن هم تنها به این دلیل که درآمد یا وجههٔ اجتماعی بالاتری دارد. در زیر گفتهها برخی از این زنها را آوردهام.
«گاهی اوقات شوهرم همین جوری مینشیند، در حالی که من از دویدن دنبال بچهها خیس عرق شدهام. گویی اصلاً نمیتواند ببیند که به کمک او احتیاج دارم. وقتهای دیگر وقتی که از کار به خانه برمی گردم، میبینم که چندین ساعت پیش از من به خانه رسیده است، اما چیزی برای شام درست نکرده است. احساس میکنم او ابداً اهمیت و احترامی برای وقت من قائل نیست.»
من و شوهرم هر دو شاغل هستیم. او فکر میکند تنها به این دلیل که یک وکیل است و من یک مدیر معمولی هستم، پس لزوماً بیشتر از من خسته میشود، لذا به مرخصی و حق و حقوق بیشتری از من نیاز دارد. هر بار که از او میخواهم در آشپزی یا نظافت خانه به من کمک کند، طوری به من نگاه میکند، که گویی دیوانه هستم. سپس سخنرانی مبسوطی ارائه میدهد مبنی بر این که چه شغل پرزحمت و سختی دارد. انگار که احترام و ارزشی برای شغل یا وقت وانرژی من قائل نیست.»
«فکر میکنم نامزد من چنین فکر میکند که وقت او با ارزشتر از وقت من است. او یک تهیه کنندهٔ برنامههای تلویزیونی است و تمام زندگی او در حول و حوش برنامه ریزی و تحویل دادن یک محصول دور می زند. اما وقتی که به من میرسد، فکر میکند که میتوانم مدتها صبر کنم و نیاز به رسیدگی و توجه ندارم. مثلاً هنگامی که از او میپرسم آیا میتواند با من به یک میهمانی بیاید، میگوید که الآن نمیتواند تصمیم بگیرد. این در حالی است که چنانچه کسی در رابطه با شغلش به او زنگ بزند، تنها ظرف دو ثانیه همه چیز را ترتیب میدهد و برنامه ریزی میکند. بیشتر هنگامی که میگوید بزودی به من زنگ خواهد زد، تا ساعتها این کار را نمیکند، می دانم که با مشتریهای خود این طور نیست. احساس میکنم که برایش عادی شدهام.»
آنچه زنها دوست دارند مردها بدانند:
هنگامی که برای وقت و انرژی ما احترامی قائل نیستید، احساس میکنیم که برای ما احترام قائل نیستید و این که برایتان عادی شدهایم.
راه حل
*از همسر خود بپرسید که آیا در کارهای خانه یا بچهها به کمک احتیاج دارد یا نه؟
منتظر نشوید ببینید همسرتان دیگر به ستوه آمده است، پیشنهاد کنید در انجام کارها به او کمک کنید. حتی هنگامی که از شما کمک نخواسته یا ظاهراً نیازی به آن نیز ندارد. صرف این که همه چیز را بدون شکایتی انجام میدهیم، لزوماً به این معنا نیست که از آن لذت میبریم و خوشحال هستیم. بر فرض هم که این طور باشد، چنانچه به ما کمک کنید بسیار خوشحالتر خواهیم شد.
*در قبال وقت و برنامههای شخصی او مسئولانه رفتار کنید.
چنانچه می دانید نامزد/همسرتان منتظر تلفن شما یا تصمیم نهایی شما در مقابل برخی برنامههای مشترک شماست آن را پشت گوش نیاندازید. چنانچه کار داری یا سرتان شلوغ است زنگ بزنید که نمیتوانید صحبت کنید تا وقتی که کارتان تمام شود. به او بگویید که مایل هستید برای تعطیلات آخر هفتهتان از پیش برنامه ریزی کنید، اما به مدت چند روز به علت مشغله نمیتوانید دست به این کار بزنید. چنانچه
قرار است دیر کنید حتماً از پیش به او خبر دهید.
*به حقوق او تجاور نکنید، حتی چنانچه مخالفتی نیز با شما نداشته باشد.
در بخش پرسش و پاسخ یکی از سمینارهایم مرد خوش سیمایی برخاست و گفت: «من شوهر خوبی نیستم.» زنهای حاضر همگی خندیدند. سپس مرد ادامه داد «دوسال است که نامزد دارم. او را واقعاً دوست دارم. اما... چطور بگم؟ او زیادی خوب است. میگذارد هر کاری که دوست دارم انجام دهم. هرگز از دست من ناراحت یا عصبانی هم نمیشود.»
پرسیدم: «چرا فکر میکنی این یک مشکل است.»
توضیح داد: «مشکل این است که من از این صفت او سوءاستفاه میکنم. همیشه همه کاری را در آخرین لحظه انجام میدهم. یا مدتها به او زنگ نمیزنم، حتی با این که می دانم منتظر تلفن من است.
میتوان گفت او برایم خیلی عادی شده است. کدام یک از کتابهای خود را به او توصیه میکنید؟ فکر میکنم اعتماد به نفسش پایین باشد. اگر کمی قویتر بود این جوری همیشه (قسر) در نمیرفتم!»
پاسخ دادم: «طوری صحبت میکنید که گویی دلیل بدرفتاریهای شما آن است که نامزدتان با خیلی خوب بودن و با گذشت بودن در حق شما، شما را وسوسه میکند با او بیشتر بدرفتاری کنید. در این که این مشکل اوست، بحثی نیست. مطمئناً نامزد شما باید بیاموزد که حدود و ثغوری برای خودش تعریف کند. اما این موضوع مورد بحث ما نیست.
مشکل این است که شما دانسته حدود و ثغور و نیز حقوق شخصی او را زیر پا میگذارید و خوب بودن او را وظیفهای می دانید. مهم نیست که او مقابل شما میایستد یا نه. اما این درست نیست که شما با او چنین رفتار کنید.
کمی با او سخت گیر بودم. زیرا در واقع آنچه انجام میداد، سرزنش قربانی خود بود. بدین معنا که میگفت رفتار نادرست او تقصیر اونیست. بلکه تقصیر ضعف نفس و عدم اعتماد به نفس نامزد اوست. گویی میگفت، «اگر از من بخواهد، با او بهتر رفتار خواهم کرد. ولی حالا کهان یک تو سری خور حسابی است نمیتوانم جلو خودم را بگیرم و توی سرش نزنم. این در واقع شقی از بازی روانی ببین مجبورم کردی چکار کنم است. (1) این بازی همواره مرا عصبانی میکند. حال چه در اتاق مشاوره بازی شود چه در دادگاه.
هدفم از بیان این داستان این بود که به شما مردها بگویم به حدود و ثغور نامزد/همسرتان تجاوز نکنید حتی اگر او به شما اجازه میدهد حقوق او را زیر پا نگذارید و او را امتحان نکنید. حتی چنانچه به شما اجازه میدهد. اجازه ندهید تنبل شوید، به او بی احترامی نکنید، حتی اگر او به شما اجازهٔ این کار را میدهد.
ما زنها همواره در طول تاریخ با این قبیل شرطی شدنهای اجتماعی در نبرد بودهایم. این که برای احراز حقوق خودمان در برابر مردها نایستیم یا مرد زندگیمان را با توقعات زیادی نترسانیم. ما زنها میبایست صدمات و لطمات عاطفی گذشتهٔ خود را که نتیجه بدرفتاریهایی است که تحمل کردهایم، التیام بخشیم. اما شما مردان میتوانید حتی هنگامی که ما خودمان نیز بر حقوق خود واقف نیستیم و به کمتر از آن دل خوش کردهایم، به ما کمک کنید و با احترام با ما رفتار کنید. به یاد داشته باشید: کم گذاشتن درعشق، پیروزی محسوب نمیشود و چیزی جز باخت و شکست نیست.
در زیر خلاصهای از مواردی که به زنها احساس ارزرشمندبودن و بی ارزش بودن میدهند، آورده شده است.
آنچه موجب احساس ارزشمند بودن در ما میشود: آنچه موجب احساس بی ارزش بودن در ما میشود:
توجه شما به آنچه بر ما میگذرد خودشیفتگی شما
تشکر و قدردانی کلامی تشکر و قدردانی نکردن
همکاری و کار گروهی خودسری و یکه تازی
نشان دان این که به ما نیاز دارید پنهان کردن نیازهایتان
پرسیدن و جویا شدن افکار و نظرات ما به حساب نیاوردن ما
ما را در اولویت قرار دادن انکار یا نادیده گرفتن نیازهای ما
احترام به وقت و نگرانیهای ما بی توجهی به ما
نشان دادن علاقه به زندگی ما توجه نکردن به ما
در زیرجدولی آمده که در لحظات دشوار و پر اضطراب روابطتان میتوانید پرسشهای ساده آن را از خود بپرسید و به خودتان و همسرتان در حل مشکلات کمک کنید.
آنچه مردها میتواند انجام دهند:
هنگامی که متوجه میشوید نامزد/همسرتان علایمی دال بر نارضایتی و ناخوشحالی از خود بروز میدهد، سؤالات زیر را از خود بپرسید:
1-چگونه میتوانم الآن به او احساس امنیت بدهم؟
2-چگونه می توام الآن به او احساس مرتبط بودن بدهم؟
3-چگونه میتوانم الآن به او احساس ارزشمند بودن بدهم؟
به عنوان مثال: فرض کنید همسرتان یک شب کمی زودرنج و تحریک پذیر شده و نمیدانید که چرا؟ به جای آن که آن را نادیده بگیرید و فرض را به این بگذارید که چنانچه خودش
بخواهد حتماً در آن باره با شما صحبت خواهد کرد، از او بپرسید: «چه اتفاقی افتاده؟ آیا کاری از من ساخته است تا تو را خوشحال کنم؟» ممکن است او به طور واضح و مشخص به شما بگوید که در آن لحظه چه خواستهای از شما دارد. چنانچه خواستهاش را نگوید نگران نباشید. کافی است کاری کنید احساس امنیت، مرتبط بودن یا ارزشمند بودن کند، اهمیتی ندارد، چنانچه راه حلی برای مشکل فعلی او ارائه ندهید، صرف این که پیش قدم شوید و به او نشان دهید که برایتان مهم است و دوستش دارید، به او احساس بهتری خواهد داد.
به یاد داشته باشید میزان تلاشی که صرف تغییر احساسی او میکنید در مقایسه با وقت و انرژی که صرف ناراحتی مداوم او خواهید کرد، بسیار ناچیز است. رسیدگی به یکی از سه نیاز پنهان او سرمایه گذاریای کوچک خواهد بود با سودی گزاف.
آنچه زنها میتوانند انجام دهند:
گاهی اوقات ما زنها در مقاطعی از زندگیمان احساسات ناخوشایندی را تجربه میکنیم که دلیل آن راهم نمیدانیم. هنگامی که به ناگهان احساسات بدی به سراغ شما میآیند، به احتمال قوی به این دلیل است که یکی یا هر سهٔ نیازهای اساسی و پنهان شما برآورده نشده است. بدین معنا که یا احساس ناامنی میکنید یا احساس جداافتادگی و گسستگی میکنید و یا احساس ارزشمند بودن شماخدشه دار شده است.
از خود بپرسید:
1-چگونه میتوانم همین حالا احساس امنیت داشته باشم؟
2-چگونه میتوانم همین حالا احساس مرتبط بودن کنم؟
3-چگونه میتوانم همین حالا احساس ارزشمند بودن کنم؟
برای نمونه، فرض کنید یک روز غمگین و ناراحت هستید و دلیلش را هم نمیدانید. سؤالات فوق را از خود میپرسید و متوجه میشوید که شوهرتان اخیراً خیلی کار داشته و شما نیاز داشتهاید که بیشتر با او مرتبط باشید. ولی تمام این مدت احساس جداافتادگی و دوری داشتهاید.
چه کار میتوانید بکنید؟ به او نزدیک میشوید و احساسات خود را بیان میکنید. میتوانید برای خودتان برنامهای دو نفره ترتیب یدهید. میتوانید نزدیکی و صمیمیت جسمانی را امتحان کنید. حال دیگر می دانید که مشکل چیست و میتوانید چارهای بیاندیشید.
گاهی اوقات نیز احساسات بدی را تجربه میکنید که هیچ ربطی به روابط صمیمی شما ندارند. به یاد داشته باشید سه نیاز پنهان که دربارهٔ آنها صحبت کردیم، نیازهایی نیستند که فقط از مردها داشته باشیم. اینها نیازهای عمومی زنها محسوب میشوند. شاید تشخیص دهید که احساس ارزشمند بودن نمیکنید. در این گونه مواقع چه کار میتوانید بکنید؟ از خود بپرسید به اهدافی دست یافتهاید که برای خود قرار داده بودهاید یا خیر. شاید لازم باشد فهرستی از تمامی چیزهایی که در خود ارزشمند می دانید، تهیه کنید. شاید دستیابیها و موفقیتهای خود را با دوستانتان در میان نگذاشتهاید تا پاسخی مثبت و کافی را که استحقاقش را نیز دارید، دریافت کنید. میتوانید به یکی از دوستان خود زنگ بزنید و پیشرفتهای خود را با او در میان بگذارید. خواهید دید که سریعاً حالتان بهتر خواهد شد.
هر چه بیشتر با نیازهای پنهان خود آشنا شوید، بیشتر به آنها احترام خواهید گذاشت و بیشتر تلاش خواهید کرد تا آنها را
برآورده سازید. بدین ترتیب میتوانید آن نوع از زندگی را که استحقاق آن را دارید، برای خود ایجاد کنید.
پی نوشت:
1-به منظور کسب اطلاعات بیشتر دربارهٔ بازیهای روانی در روابط انسانی، رجوع کنید به کتاب: بازیها، اریک برن، ترجمهٔ اسماعیل فصیح-م.
منبع: رازهایی درباره زنان
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید