آقای نامرئی
عمیقترین احساسات خود را با آنها در میان میگذارید، اما آنها همان طور مثل مجسمه مینشینند و به شما زل میزنند.
هنگامی که نظرشان را درباره چیزی میپرسید، می گویند نظری ندارند. هنگامی که متوجه میشوید از چیزی ناراحت یا گرفته هستند و ازایشان میپرسید چه اتفاقی افتاده است به گونهای رفتار میکنند که گویی حرف شمارا نشنیدهاند و پاسخی ندارند.
چه بلاهایی که آقایان نامرئی بر سر زنها نیاوردهاند!؟ آقایان نامرئی اغلب به تلاشهای زن به منظور برقراری ارتباط با سکوت پاسخ میدهند. صحبت کردن با چنین مردهایی مثل انداختن سنگریزه در چاهی است که ژرفای آن بی انتهاست. منتظرید صدایی از کف چاه بشنوید، اما خبری نمیشود. این دقیقاً همان اتفاقی است که به هنگام تلاش برای گفت و گو با آقای نامرئی می افتد. بدین معنا که فقط «غیبش می زند»!
گاهی اوقات رابطه داشتن با آقای نامرئی این احساس را به انسان میدهد که با اشباح رابطه دارد. او هم با شماست و هم نیست! او را میبینید، اما احساس اش نمیکنید. او به گونهای رفتار میکند که گویی حضور دارد، اما چیزی نمیگوید.
با ماشین و به همراه نامزدتان به طرف رستورانی میروید تا شام بخورید. ظاهراً اوقاتش تلخ است. میپرسید: «عزیزم، آیا از چیزی ناراحت هستی؟» سکوت. همین طور به رانندگی ادامه میدهد.
سر میز صبحانه به شوهرتان می گویید: «فکر میکردم به زودی می تونیم از تعطیلاتمون استفاده کنیم.» سکوت. روزنامهاش را میخواند. چیزی نمیگوید.
به نامزدتان می گویید: «از اینکه وقت زیادی را به مکالمهٔ تلفنی با نامزد قبلیاش میگذراند، ناراحت هستید.» او به شما گوش میدهد بدون آن که کلمهای بگوید از او میپرسید: «آیا چیزی هست که بخواهی در این باره به من بگویی؟» سرش را به علامت «نه» تکان میدهد. سکوت.
در این برخوردها چه چیزی در سر آقای نامرئی میگذرد؟ کسی چه میداند؟ شاید حوصلهٔ حرف زدن را ندارد. شاید هم نمیخواهد زحمت جواب دادن را به خود بدهد. شاید نمیداند چه جوابی بدهد. شاید ناراحت یا نگران است یا احساس گناه میکند یا فقط گیج و سردرگم است و نمیداند احساسات اش را چگونه به کلمه بکشد. بنابراین فقط آن جا مینشیند. البته اینها حدسیاتی بیش نیستند. زیرا آقای نامرئی اصولاً بر طبق تعریف، قرار نیست حرف بزند.
مردان عزیز: فرض کنید ماشینتان خوب کار نمیکند. آن را به تعمیرگاه میبرید تا نگاهی به آن بیاندازید. ماشین را چند ساعت آن جا میگذارید و میروید. هنگامی که باز میگردید از مسئول تعمیرگاه میپرسید:
«خب، متوجه شدید مشکل ماشینم چی بود؟»
او به شما خیره میشود و چیزی نمیگوید: «ببخشید، مثل اینکه صدامو نشنیدید. پرسیدم فهمیدین مشکلش چی یه؟» او رویش را برمی گرداند و شروع به ورق زدن روزنامه میکند.
چه احساسی به شما دست خواهد داد؟ مطمئنم از عصبانیت منفجر خواهید شد.
مثالی دیگر: هفتهها روی گزارشی که رئیستان از شما خواسته بود کار میکنید تا سرانجام آن را تحویل میدهید. چند روزی میگذرد و هیچ بازتابی از او دریافت نمیکنید. از او وقت میگیرید که یک روز در دفترش اورا ببینید. هنگامی که وارد میشوید پای میزش نشسته است.
میپرسید: «هنوز چیزی درباره گزارشی که تهیه کردهام از شما نشنیدهام، آیا فرصت کردهاید نگاهی به آن بیاندازید؟» او آهی میکشد و چیزی نمیگوید. در حالی که نگران شدهاید میپرسید: «آیا اشکال یا ایرادی در آن دیدهاید؟» میخواهید آن را دوباره از نو بنویسم؟» او در حالی که با یک گیره کاغذ ور میرود همان جا نشسته است و با نگاهی که هیچ چیز را نمیتوان از آن خواند، به شما خیره میشود.
مردان عزیز: چه احساسی به شما دست خواهد داد؟ احتمالاً از ترس این که قرار است اخراج شوید وحشت شما را فرا میگیرد. مطمئنم حالا دیگر متوجه منظور من شدهاید: اصلاً درست نیست به کسی که سعی دارد با شما صحبت کند پاسخی ندهید. به علاوه بی ادبانه، گستاخانه و غیرانسانی نیز هست. مطمئناً چنانچه چنین برخوردهایی با شما بشود شما نیز همین احساسات را در خود تجربه خواهید کرد. خب، فکر میکنید نامزد/همسرتان هنگامی که شما «آقای نامرئی» میشوید چه احساساتی را تجربه خواهد کرد؟
مطلبی است دربارهٔ سکوت که میخواهم به شما مردان بگویم:
سکوت خنثی نیست. بلکه حاوی پیامی است که به همان میزان صحبت و گفت و گو نیرومند است. سکوت به معنای غیبت یا عدم حضور پیام نیست بلکه تنها به معنای عدم حضور کلمات و واژگان است. سکوت عدم حضور پاسخ نیست. بلکه تنها پاسخی تهی و خالی است. هنگامی که مردی تلاشهای زنی مبنی بر ایجاد ارتباط با او با سکوت پاسخ میدهد، زن احساس نمیکند که به او پاسخی ندادهاند. بلکه احساس خواهد کرد پیامی شنیده است که دلش را شکسته و قلبش را به درد آورده است.
هنگامی که مردها پاسخی نمیدهند زنها چه میشنوند؟
زنها در این اوقات میشنوند که:
01 آنچه گفتهاند آنقدر مهم نیست که به آن پاسخی داده شود.
02 اهمیت چندانی برای نامزد/همسر خود ندارند که به آنها جواب بدهد.
03 آنچه گفتهاند احمقانه است و استحقاق آن را ندارد که به آن پاسخی داده شود.
04 پاسخی که قرار است به آنها داده شود چنان ناراحت کننده و ناخوشایند است که نامزد/همسرشان آن را در خود نگه میدارد و بروز نمیدهد.
خانم ترسو
آیا میخواهید بدانید چگونه میتوان وضعیت روحی زنی را تنها ظرف چند دقیقه کاملاً به هم بریزید و او را به لحاظ احساسی و عاطفی از هم بپاشید؟ با سکوت به او پاسخ دهید، از او فاصله بگیرید. ارتباط خود را با او قطع کنید؛ تنهایی طلب باشید. و هیچ چیز نگویید. سپس ببینید که چگونه به زنی ترسو بدل خواهد شد.
در چه اوقاتی از زندگیمان دچار استرس و اضطراب میشویم؟
هنگامی که چیزی وحشتناک یا گیج کننده ـ آنهم به طور ناگهانی ـ برایمان اتفاق می افتد. این دقیقاً همان احساسی است که زنها در مواجهه با حضور ناگهانی آقای نامرئی دارند. کنار او نشستهایم و حال او خوب به نظر میرسد. اما یک دقیقه بعد هنگامی که چیزی ازگفته هایمان به مذاق او خوش نمیآید، به طرزی ناگهانی ناپدید و نامرئی میگردد. اما او به کجا رفته است؟ پاسخ آن را نمیدانیم. سپس خانم ترسو ظاهر میشود در حالی که احساس رهاشدگی و تنهایی میکند و بسیار ترسیده است.
البته هنگامی که آقای نامرئی با خانم ترسو مواجه میشود نامرئی تر میشود. خانمهای ترسو همیشه موجب میشوند آقای نامرئی هرچه سریعتر در جهت مخالف فرار کند. هرچه او نامرئی تر میشود ما بیشتر وحشت میکنیم، هرچه ما بیشتر بترسیم او نیز بیشتر فرار خواهد کرد و بدین ترتیب چرخهٔ معیوب دیگری آغاز میشود.
به طرز مضحکی، آقای نامرئی میتواند موجب شود زن نیز احساس نامرئی بودن کند، گویی که وجود ندارد یا ناپدید شده است. زیرا حرفهایش شنیده نمیشوند. گویی میتوان آنچه را که در پشت ما واقع شده است، دید. به یاد دارم زنی برای من نوشته بود: «انگار توی صورتم در را به هم کوبیده باشد.» بله، این همان احساسی است که به انسان دست میدهد، شاید هم بدتر.
راه حل:
01 هنگامی که نامزد/همسرتان سعی دارد با شما صحبت کند،
گذشته از اینکه چه احساسی دارید به او پاسخ دهید و به یکباره در برابر چشم او در هوا ناپدید نشوید. در زیر جایگزینهای خوبی برای سکوت ارائه شدهاند: «متوجه ام چی می گی. ممنونم که بهم گفتی. اما نیاز دارم مدتی در بارهاش فکر کنم.»
«الآن وقت بسیار بدی برای صحبت کردن با من است. اصلاً تمرکز حواس ندارم. بذار بعداً صحبت کنیم.»
«می دونم نیاز دارید آلان صحبت کنی. اما الآن آمادگی اون رو ندارم. به کمی دقت نیاز دارم تا جواب دلخواه تو رو بدم.»
«احساس میکنم کمی در برابر صحبت کردن از خود مقاومت نشون می دم. فکر میکنم به این دلیل که خستهام و بعد از کار به کمی استراحت نیاز دارم. می تونیم بعد از شام صحبت کنیم؟»
«اینطور که متوجه شدم این موضوع برایت خیلی مهمه. اما ذهنم الآن خیلی مشغوله و به سختی می تونم روی گفتههای تو تمرکز کنم. فکر میکنم بعد از کمی استراحت/چرت/غذا/ورزش و... احساس بهتری داشته باشم.»
02 هرگاه متوجه شدید که «آقای نامرئی» شدهاید، به طرزی ملموس تلاش کنید تا مجدداً به طریق نامزد/همسر خود ارتباط برقرار کنید. به او نزدیک شوید، او را لمس کنید یا از او دربارهٔ گفتههایش سؤال کنید. به یاد داشته باشید: سکوت هرگز نتیجهٔ مثبتی در پی نخواهد داشت و دیر یا زود سر و کلهٔ «خانم ترسو» پیدا خواهد شد!
آقای مرموز
هیچوقت نمیتوانید فهمید چه چیزی را میخواهند به شما بگویند، می دانید سعی دارند چیزی بگویند، اما نمیدانید که آن چیز چیست!؟ هنگامی که از آنها میپرسید آیا به چیزی نیاز دارید؟ می گویند نه. اما کاملاً مشخص است که واقعیت را نمیگویند. به دلیل یکی از گفتههایی که از شما سرزده است ناراحت است اما وقتی که از او میپرسید، میگوید که همه چیز خوب است و هیچ مشکلی وجود ندارد.
بگذارید شما را به «آقای مرموز» معرفی کنم. او بسیار شیرین، مهربان، جذاب، و خوش برخورد بوده کنار آمدن با او نیز بسیار ساده است. خانمهای عزیز: اما این تنها نیمی از ماجرا است. آقای مرموز با مهارت تمام نیازها و خواستههای خود را از شما پنهان میکند. به طوری که هرگز نمیتوانید بفهمید در اندرون او چه میگذرد. او همهٔ آنها را همچون یک راز از شما مخفی نگه میدارد. شاید حتی از خودش هم! و هر چه قدر تلاش میکنید باز هم نمیتوانید موفق شوید کاری کنید تا اسرارش را با شما در میان بگذارد. ممکن است فکر کنید او را خوشحال کردهاید، اما نمیتوانید زیاد مطمئن باشید زیرا در رابطه با مرد مرموز واقعیت را همواره به سادگی نمیتوانید ببینید. ممکن است به ظاهر خوشحال و راضی به نظر آید، اما آیا واقعاً همینطور است؟ کسی نمیداند. هر بار که از او میپرسید آیا به چیز دیگری از جانب شما نیاز دارد اصرار میورزد که «نه» و اینکه شما عالی و مطلوب هستید. همین پاسخ شما را مظنون میکند. زیرا شما می دانید که از «مطلوب» فاصله دارید. آیا او واقعاً چنین احساس میکند؟ آیا او براستی تحقق یک رؤیاست یا اینکه چیزی را از شما پنهان میکند؟
پاسخ البته آن است که آقای مرموز استاد تمام عیار پنهان کاری است. او مخزن الاسرار است و چیزی را که نخواهد به کسی فاش نمیکند. نارضایتیهای خود را نیز همینطور، نیازها و خواستههایش نیز جزو اسرار او هستند. و بدتر از همه این که همه اینها را باید خودتان به تنهایی کشف کنید.
اینگونه مردان که نیازها و خواستههایشان را چه به لحاظ احساسی ـ عاطفی و چه به لحاظ جنسی بیان نمیکنند معمولاً سعی دارند نامزد/همسر خود راـ البته به طرزی ناخودآگاه ـ امتحان کنند. آنها نزد خودشان فکر میکنند: «اگر او براستی همان گمشدهٔ من باشد و اگر براستی نیز مرا دوست داشته باشد. نیازها و خواستههای مرا کشف خواهد کرد.» لذا مینشیند، راحت تکیه میدهد تا شما خودتان را برای او اثبات کنید. خانمهای عزیز: کاملاً طبیعی است که در این امتحان مردود خواهید شد. از آنجا که «غیبگو» نیستید و نمیتوانید ذهن خوانی کنید سپس هر بار که او را مأیوس میکنید و خواستههایش را برآورده نمیسازید یا بی خبر از همه جا به انجام آنچه ناراحتش میکند ادامه میدهید به این نتیجه میرسد که شما همان گمشدهٔ او نیستید و نمیتوانید همسر مناسبی برای او باشید. لذا او نیز عشق و قلب خود را تمام و کمال به شما نخواهد داد.
در واقع ریشه و علت اصلی رفتار مرموزانه او نیز همین است: ترس ازصدمه دیدن و مأیوس شدن. به طرزی مضحک همین ترس اوست که رابطهٔ او را با شکست مواجه میکند و موجب میشود همان چیزی به سرش بیاید که از آن میترسد. زیرا هر چه زنی اطلاعات کمتری از خواستهها و نیازهای او داشته باشد احتمال اینکه او را مأیوس کند بیشتر می ود و هر چه آقای مرموز بیشتر مأیوس و سرخورده شود، مرموزتر میشود و خواستههایش را بیشتر پنهان میکند.
آقای مرموز احتمالاً توسط زن یا زنانی در مقطعی خاص از زندگی خود به لحاظ احساسی و عاطفی صدمه و لطمه دیده است. به همین دلیل است که شما را مدام به محک میکشد و میآزماید. از خود میپرسد: «آیا این همه خوب بودن او قلابی و مصنوعی نیست؟ آیا واقعاً زنی وجود دارد که این همه مرا دوست داشته باشد؟» اما او از اینکه پاسخ این سؤال را بیابد، میترسد بنابراین به شما فرصت نمیدهد تا خود را نشان دهید.
مأیوس کننده ترین چیز در رابطه با آقای مرموز این نیست که برای برقراری ارتباط با شما تلاش نمیکند. در واقع او چنین فکر میکند که در تمام مدت نیازها و خواستههایش را بیان کرده است و هنگامی که شما نیازهایش را بدرستی تشخیص نمیدهید شگفت زده میشود. مشکل آن است که تلاشهای او برای ابراز خودش بسیار پنهان، ناملموس، ضعیف، مبهم و ناواضح هستند. به طوری که میتوان گفت اصلاً وجود خارجی ندارند. بیشتر به سرنخ شباهت دارند تا درخواستهایی رک و مستقیم. بدین معنا که باید نکته بین باشید، ذهن خوانی کنید؛ مدام حدس بزنید و به آزمون و خطا متوسل شوید. برای نمونه: از نامزد خود میپرسید آیا دوست دارد غذای چینی بخورد یا نه؟ او میگوید: «البته.» سپس اضافه میکنید: «البته آگه دوست داشته باشی می تونیم به یک رستوران مکزیکی بریم و غذای مکزیکی بخوریم.» پاسخ میدهد: «مکزیکی؟ خیلی خوبه!» در حالی که گیج شدهاید و نمیدانید که براستی کدامیک را ترجیح میدهد: «خب، دوست داری کدوم یکی رو امتحان کنی؟» پاسخ میدهد: «هر کدوم که تو بخوای عزیزم.»
سپس از آنجا که ظاهراً برای نامزدتان تفاوتی نداشت به کدام رستوران بروید شما رستوران چینی را انتخاب میکنید. سپس همان شب پس از آنکه از رستوران به خانه میآیید، میبینید که او در یخچال سرک میکشد. با شگفتی میپرسید: «مگر گرسنهای؟» در حالی که مشغول جویدن برشی از پیتزا است که از پیش در یخچال باقی مانده بود میگوید: هی، یه کمی.» «مگه توی رستوران سیر نشدی؟»
پاسخ میدهد که: «راستش غذای چینی هیچوقت حسابی ته دلم رو نمی گیره.»
به ناگهان همه چیز را به روشنی میبینید: او اصلاً از اول هم رستوران چینی را دوست نداشت و نمیخواست که غذای چینی بخورد. هنگامی که در پاسخ به پیشنهاد دیگر شما گفت: «مکزیکی؟ خیلی خوبه!» باید خودتان همه چیز را همانجا متوجه میشدید و میفهمیدید که این جمله یعنی همان بله! گرچه در ابتدا زیاد هم از لحن او نمیتوانستید چنین نتیجهای بگیرید.
این حادثه چندان جدی نیست که بتواند موجب از هم پاشیدگی ازدواجی بشود. اما فقط تصور کنید چند بار در هفته اتفاق می افند که آقای مرموز شمارا از خواستههای خود باخبر نمیکند و نمیگوید که از چه چیزهایی ناراحت بوده یا اینکه در بستر او را راضی میکنید یا نه! برای یک زن چقدر وحشتناک است که مثلاً به یکباره بداند که آقای مرموز انزجار، تنفر و احساسات سرکوب شده و فروخوردهٔ بسیاری نسبت به او در خود انباشته است. چنانچه مرد مرموز مراقب نباشد، روزی تمامی این احساسات سرکوب شده طغیان میکند و منفجر خواهد شد و او را به آقای آتشفشان ـ شخصیتی بعدی که دربارهٔ آن توضیح خواهیم دادـ تبدیل خواهد کرد.
خانم بازپرس
هنگامی که زنی به مردی مرموز عشق میورزد همواره در فقر اطلاعات بسر میبرد. چه احساسی دارد؟ به چه چیزی نیاز دارد؟ آیا او را راضی نگه داشتهام یا خیر؟ این سؤالات همواره ذهن نامزد/همسر آقای مرموز را به خود مشغول نگه میدارد و ناگزیر او را به خانم بازپرس تبدیل میکند. خانم بازپرس همواره مراقب علایم، نشانهها و سرنخهایی است تا از آنچه در افکار و احساسات آقای مرموز میگذرد، اطلاعاتی کسب کند.
از کجا بدانیم به خانم بازپرسی تبدیل شدهایم یا نه؟ چنانچه همواره نامزد/همسر خود را مانند قرقی «میپایید» یا اورا زیر نظر گرفتهاید. بنابراین به بازپرس تبدیل شدهاید. در این اوقات معمولاً از دوستان خود (زنهای دیگر یا به عبارتی دستیاران دادستان یامعاونین بازپرس!)
نظرشان را جویا میشویم و میپرسیم که دربارهٔ رفتار یا واکنش نامزد/همسر ما چه فکر میکنند. تا بدین وسیله بینش بیشتری نسبت به اعمال و رفتار او پیداکنیم. بازپرس بودن کار سادهای نیست. هیچ گاه آرامش نخواهید داشت. زیرا همیشه نگرانید، مبادا سرنخ اصلی را که فاش کننده حقیقت مرد زندگیتان است از دست بدهید. البته او شاهد آن است که همیشه مضطرب و نگران هستیم و از این رو چنین نتیجه گیری میکند که از او خوشحال و راضی نیستیم و احساس خوشبختی نمیکنیم و این نیز به نوبهٔ خود موجب میشود مرموزتر و تودارتر هم بشود!
مشکل اصلی این جاست که روشهای خانم بازپرس همواره متکی بر تجربیات او از آقای مرموز میباشند. زیرا آقای مرموز اصلاً اطلاعات زیادی را در بارهٔ خودش فاش نمیسازدـ دست کم به طور مستقیم ـ با این حال چنانچه تصادفاً حقیقتی را از او کشف کنید به شما خواهد گفت که آیا درست فهمیدهاید یا نه. بنابراین همیشه مشغول بازی «حدس زدن» خواهید بود و پرسشهایی نظیر پرسشهای زیر را مطرح خواهید کرد:
«آیا احساس نمیکنی که این اواخر زیاد به تو زنگ زدهام؛ به طوری که آزادی تو را مختل کردهام؟ آیا به آزادی و فضای شخصی بیشتری نیاز داری؟»
«آیا صحبتهای طولانی دیشب من درباره مشکلات کاریام تورا نارحت کردهاند؟»
«آیا ازاین که قرار است خواهرم هفتهٔ بعد پیش ما بیاید و مدتی را با ما باشد ناراحت شدهای و ترجیح میدهی که تنها باشیم؟»
هنگامی که نامزد/همسرمان به یکی از پرسشهای فوق پاسخ مثبت میدهد احساس موفقیت میکنیم، زیرا احساس میکنیم موفق شدهایم معمای قلب او را حل کنیم. اما این الگو پس از مدتی بسیار تکراری خسته کننده خواهد شد زیرا مدام مجبوریم قطعات مختلف پازل شخصیت گیج کنندهٔ او را آن هم بدون کمترین کمک و راهنمایی از جانب او حل کنیم و کنار یکدیگر بچسبانیم.
راه حل:
01 با بیان کردن خواستهها و نیازهایتان این فرصت را به نامزد/همسرتان بدهید که شما را خوشحال و راضی کند. چنانچه شما را خوشحال کردیم یا کاری کردیم که شما از آن لذت بردید بگویید: «از اینکه فلان کار را کردی خیلی خوشحال شدم.» هنگامی که از چیزی ناراحت شدهاید یا مسئلهای شمارا نگران کرده است به این امید نباشید که ما خودمان آن را به تنهایی کشف کنیم. زیرا احتمالاً موفق نخواهیم شد. در عوض با گفتن این جمله ما را راهنمایی کنید: «میخواستم درباره چیزی که مرا ناراحت کرده است با تو صحبت کنم تا بلکه کدورتمان برطرف شود.»
02 هنگامی که دربارهٔ نیازها و اولویتهایتان با ما صحبت میکنید به طور واضح و روشن و با ارائهٔ جزئیات کافی این کار را انجام دهید. تنها هنگامی بگویید: «هر چه تو بخواهی.» یا: «برای من فرقی نمیکند.» که واقعاً حقیقت داشته باشد. به یاد داشته باشید ما زنها عشق ورزیدن را شغل و وظیفهٔ خود می دانیم بنابراین هر چه اطلاعات و دادههای بیشتری را در اختیار ما قرار دهید، بهتر خواهیم توانست نیازها و خواستههایتان را برآورده سازیم.
03 هرگاه متوجه شدید که از شما بازجویی میکنیم، بار را از دوش ما بردارید و به ما کمک کنید. شما خیلی خوب می دانید که در این اوقات، ما سعی داریم از احساسات شما باخبر شویم بنابراین کار ما را سخت نکنید!
آقای آتشفشان
اینگونه مردها مسئلهای را بهانه قرار میدهند و سپس بدون تناسب منفجر میشوند.
به دلیل ناراحتی یا عصبانیت از دست شما در سکوت «خودخوری میکنند. اما چیزی نمیگویند و سپس ناگهان از کوره در میروند. از آنجا که چیزی به شما نمیگویند، هیچ وقت نمیفهمید که عصبانی هستند. سپس مدتها میگذرد و تنها با یک سؤال ساده و کوچک شما منفجر میشوند.
یگان ویژهٔ خنثی سازی بمب را خبر کنید، لباس ایمنی خود را بپوشید و از منطقهٔ خطر دور بایستید، زیرا آقای آتشفشان وارد میشود.
خانمهای محترم: او را خیلی خوب میشناسید. او احساساتش را فرو میخورد. اصرار میورزد که حالش خوب است تا سپس به یکباره و به طرزی کاملاً ناگهانی هنگامی که اصلاً انتظار آن را ندارید، منفجر میشود. فقط آن وقت است که میفهمید در تمام مدت مثل یک بمب ساعتی تیک تیک میکرده و اینکه دیر یا زود قرار بوده است منفجر شود و شما یا هر کس دیگری را که در آن حوالی است مجروح کند.
البته او هرگز متوجه نمیشود که با انفجار خود چه آسیبی به بار میآورده است زیرا همیشه پس از آن که منفجر شود و فشار اضافی را تخلیه کرد و احساساتش را بیرون ریخت، حالش خوب میشود. حتی شاید پس از آن احساس نیاز جنسی بکند! و هنگامی که علاقهٔ چندانی به این کار در شما نمیبیند گیج و حیران میشود. شاید اگر تا این حد خودخواه نبود میتوانست جراحتی را که خشم او به شما وارد ساخته است ببیند و بفهمد که چرا تا این حد شکسته و بی رمق شدهاید.
آقای آتشفشان کیست؟ او کسی است که نمیداند با اضطراب و تنش خود چه کار کند. از این رو آن را بر روی کسانی که دوستشان دارد خالی میکند. معمولاً او فرزند پدر یا مادری آتشفشانی است که به او آموختهاند. تنها راه تخلیهٔ احساسات و عواطف، فریاد زدن، تهدید کردن و ترساندن این و آن است. در دوران او پسربچهٔ کوچک و بسیار وحشت زدهای وجود دارد که روزی (درکودکی) ناخودآگاه وبی آنکه آن را به یاد آورد تصمیم گرفته است کسانی را که میتوانند به او آسیب بزنند با خشم خود بترساند و فراری دهد پیش از آن که فرصت آن را بیابند که خشم خود را به او نشان دهند و از دست او عصبانی شوند.
آقای آتشفشان هرگز با نامزد/همسر خود ارتباط برقرار نمیکند و نمیگوید که چه میخواهد یا نمیخواهد. او آتش زیرخاکستر است، از این رو تهدید میکند، اذیت میکند، و از کوره به در میرود. چنانچه زنی سعی کند که با او دربارهٔ چیزی صحبت کند که او دوست ندارد دربارهٔ آن صحبت کند، او با نگاههای تند و نیشدار، نگاههای خشم آلود و کلمات و عبارات زشت پاسخ میدهد. چنانچه این سلاحها مؤثر واقع نشوند به بالا بردن صدایش متوسل میشود تا ما را از میدان به در کند. معمولاً این روش بر روی زنها مؤثر واقع میشود زیرا بیشتر ما زنها دوست نداریم بر سرمان داد کشیده شود.
مردان عزیز: بگذارید لحظهای با شما صریح باشم. برای ما زنها هیچ چیز جذابتر، مردانه یا قابل تحسینی در آقای آتشفشان وجود ندارد. کسی که نمیتواند واکنشها و عکس العمل های خود را کنترل کند ضعیف است نه قوی. کسی که از تهدید و ارعاب برای رو به رونشدن با احساسات نامزد/همسرش استفاده میکند، ترسوست نه شجاع.
چگونه آقای آتشفشان موجب میشود زنها پاورچین پاورچین راه بروند
رابطه با آقای آتشفشان مانند راه رفتن در یک میدان مین میباشد. نفستان را در سینه حبس میکنید و دعا میکنید روی مینها پا نگذارید تا تکه تکه شوید. به همین دلیل است که همسران مردان آتشفشان همیشه پاورچین پاورچین راه میروند و وقت و انرژی و تلاش خود را صرف آن میکنند تا مبادا چیزی بگویند یا کاری بکنند که موجب انفجار شوهرشان بشود!
محال است زنی با آقای آتشفشان زندگی کند و ترسان و لرزان، پارانویید و وحشت زده نشود. چه خصوصیات و ویژگیهای جذابی؟! این طور نیست؟ اما هنگامی که در ترس دایمی از توهین بعدی، دعوا وجر و بحث بعدی، و بزن بزن های بعدی زندگی میکنید این دقیقاً همان چیزی است که انتظارتان را میکشد.
راه حل:
چنانچه نامزد/همسرتان دور و برتان پاورچین پاورچین راه میرود شاید بیش از آنکه فکرش را میکنید آتشفشانی هستید. از او بپرسید آیا علایمی را که در بارهٔ مرد آتشفشانی ذکر کردیم از خود نشان میدهید یا خیر. سپس سعی کنید دربارهٔ احساسات، ناراحتیها و نگرانیهایتان صحبت کنید پیش از آن که در شما انباشته گردند. و سپس منفجر شوند.
02 چنانچه حدس میزنید مرد آتشفشان هستید مشاوره و کمک حرفهای دریافت کندی. به راستی مشکل است تمامی این خشم را خودتان به تنهایی (بدون کمک حرفهای) حل و فصل کنید. در این اوقات یک مشاور خوب یا یک متخصص «مدیریت خشم» میتواند به شما درحل و فصل کردن مسائل و موضوعاتی که در زیر خشمتان واقع شدهاند کمک فراوانی کنید. شما استحقاق آن را دارید تا خود و نیز نامزد/همسرتان را از زندان خشم و غضب خود آزاد سازید.
نویسنده: باربارادی آنجلیس
منبع: رازهایی درباره زنان
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید