یکی از جنبههای کمتر شناخت در مورد امام رضا علیهالسلام، مسئله ولایتعهدی ایشان است. شبهه افکنان جهت مقابله با تفکر شیعی به این موضوع اشاره میکنند که اگر امام رضا علیهالسلام علاقهمند به ولایتعهدی نبود، پیشنهاد مأمون را نمیپذیرفت. امام علیهالسلام در خلال برخی از اظهارات خود، که اشاره به غم و اندوه عمیق او دارد و همچنین در ضمن حالات مختلفی که نمایانگر سختی و فشاری است که آن حضرت از آن رنج میبرد، ناخشنودی و کراهت خاطر خویش را، از ولایتعهدی ابراز فرموده است، زیرا این حکومت حیله گر و لجوج، بر ولایتعهدی او اصرار داشت، بدون این که آن حضرت از اختیار و آزادی عمل برخوردار باشد و بتواند در قبال این وضع کاری انجام دهد، بهویژه این که امام علیهالسلام از پیش میدانست، که ولایتعهدی او یکی از مراحل نقشهی گام به گامی است، که حکومت عباسی، برحسب شرایط زمان و بهمقتضای اوضاع در جهت تأمین اهداف خود، طرح کرده است و هنگامی که حکومت به هدف خود برسد، اوضاع به حال نخست بازمی گردد، بنابراین امام علیهالسلام از این که شخصیت خود را وسیله پیشبرد اغراض ناجوانمردانه و بهره برداری زیرکانه و مزورانه میدید، رنج میبرد و در لحظاتی که ناراحتی درونی او به اوج میرسید، آثار آن دیده میشد، چنان که یاسر خادم روایت میکند که: امام رضا علیهالسلام هنگامی که در روز جمعه از مسجد بازگشته و عرق و غبار بر او نشسته بود، دستهای خود را بلند کرد و گفت: پروردگارا! اگر فرج من از این گرفتاری که دچارم به مرگ من است، همین ساعت آن را برسان و آن حضرت پیوسته دلگیر و اندوهگین بود تا آن گاه که وفات فرمود (1).
پذیرش ولایتعهدی از منظر پیروان
پذیرش ولایتعهدی مأمون از طرف امام علیهالسلام امری بود، که توجیه آن برای اصحاب و یاران آن حضرت، مشکل و دشوار بود و اگر چه آنها بهدرستی موضع گیری امام علیهالسلام مطمئن بودند و روش آن حضرت را دور از هر نقص و خلل میدانستند، ولی در همین موقع احساس میکردند که امام علیهالسلام از سختی و ناراحتی درونی رنج میبرد، چنان که برخی پاسخهای امام علیهالسلام به پرسشهای مکرر اصحاب روشنگر آن واقعیت سیاسی است، که موجب تحمیل ولایتعهدی بر آن حضرت شده است. محمد بن عرفه روایت کرده است که: به امام رضا علیهالسلام عرض کردم، ای فرزند پیامبر خدا، چه چیز شما را وادار کرد، ولایتعهدی را بپذیری؟ فرمود: چه چیز جدم امیرالمؤمنین علیهالسلام را وادار کرد، در شورا درآید (2) مردی به آن حضرت عرض کرد، خداوند کارهایت را اصلاح فرماید، چگونه آن را از مأمون پذیرفتی؟ و چنان مینمود که این عمل را از آن حضرت ناپسند دانسته است. امام علیهالسلام فرمود: ای مرد پیامبر برتر است یا وصی؟ گفت: پیامبر. فرمود: مسلمان برتر است یا مشرک؟ گفت: مسلمان. امام علیهالسلام فرمود: عزیز مصر، مشرک و یوسف، پیامبر بود، مأمون مسلمان و من وصی پیامبرم. یوسف از عزیز مصر درخواست کرد که او را والی و حاکم کند، چنان که در قرآن است: اجْعَلْنِی عَلی خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ در حالی که من بر این کار مجبور شدم (3).
یاسر خادم گفته است، هنگامی که امام رضا علیهالسلام به ولایتعهدی برگزیده شده بود، او را دیدم در حالی که دستهای خود را به آسمان بلند کرده بود میگفت: پروردگارا تو میدانی که من مجبور و مضطربم، مرا مؤاخذه مکن، چنان که بنده و پیمبر خود یوسف را به سبب حکمرانی بر مصر، مؤاخذه نکردی (4)
این روایات کافی است، که نظر امام علیهالسلام درباره ولایتعهدی برای ما روشن شود و بدانیم که آن حضرت گاهی در مقام دعا و درخواست از خدا که فرج او را برساند و غم و اندوه او را برطرف فرماید، غم و اندوه خود را برای ما آشکار میفرماید و گاهی وضعیت خود را در قبول ولایتعهدی باز گردانم، بدانید که من در اندیشه شما و سامان دادن به کار شما و آینده فرزندان شما هستم، در حالی که شما در سهو و لهو و گولی و نادانی به سر میبرید و نمیدانید درباره شما چه خواستهاند. آنچه از محتوای این واژههای پر معنا برمی آید این است که مأمون پس از آن که به استحقاق و شایستگی امام علیهالسلام برای ولایتعهدی تصریح میکند، به خطراتی که از لحاظ سیاسی پیرامون او را فراگرفته است، توجه دارد و از این که ممکن است رشته امور از کف او بیرون رود بیمناک است، زیرا طبقه مؤثر جامعه بر دوستی و روش علویان است و اضافه بر این اندیشه تشیع در برخی از سران سیاسی و فرماندهان نظامی، بهسرعت راه یافته است و ما این حقیقت را از استقبال طبیعی عموم، برای ولایتعهدی امام علیهالسلام میتوانیم دریابیم و اگر در قبال این امر مخالفتی وجود داشته است، صدای ناچیز آن در فریادهای بلند و پرطنین هواداران و تأیید کنندگان، از میان رفته و خاموش شده است. هیچ تردیدی نیست، که مأمون بر آن نبوده که خلافت را به علویان بازگرداند، بلکه هدف او برطرف کردن تشنجات و از میان بردن بحرانهایی بوده، که اگر به همان وضع ادامه مییافت و چاره جویی نمیشد، زوال خلافت بنی عباس را به دنبال داشت.
علت اجبار ولایتعهدی از زبان مأمون
مأمون در پاسخی که به بنی هاشم داده است و پیش از این ذکر شد، خود به این ستمها گواهی داده است و اضافه بر این پاسخ او این ادعای ما را تأیید میکند، که یکی از عللی که مأمون را وادار به بیعت با امام رضا علیهالسلام به ولایتعهدی کرده همین موضوع بوده است، مأمون در نامهاش، چنان که گذشت میگوید: «این اقدام (بیعت با علی بن موسی علیهالسلام به ولایتعهدی) را جز برای این انجام ندادم، که پاسدار خون شما و نگهبان بقای شما از طریق دوستی و مودت میان شما و آنان باشم و این راهی است که من برای حفظ حرمت خاندان ابیطالب در تقسیم غنائم از نظر همیاری و مواسات میسپرم و این اندکی از بهره آنهاست». بنابراین مأمون با بیعت به ولایتعهدی امام علیهالسلام میخواهد آتش فتنه علویان و پیروان آنها را خاموش و ریشه قیام و شورش را در نفوس آنان خشک گرداند و سایه خطر و زحمت آنان را، از عباسیان و حکومت دور سازد و عملاً هم آنچه را خواسته بود واقع شد.
دیگر از انگیزههای مأمون، در بیعت با امام رضا علیهالسلام به ولایتعهدی، بیم دادن عباسیان و تنبیه آنان بود، زیرا آنها پیمان ولایتعهدی مأمون را شکسته و میثاق خود را با او نقض کرده بودند و مأمون با این اقدام، به آنان فهمانید که تمرد و عصیان آنها و خلع او از ولایتعهدی، ضرری به او نمیرساند و او را ناتوان نمیگرداند تا بر آنها چیره شود و از آنها انتقام گیرد و خلافت را از خاندان عباسی، به دشمنان آنها که علویاند منتقل سازد.
حالت بحرانی و جو متشنج میان مأمون و عباسیان در بغداد، به صورتی درآمده بود، که رو در روی هم قرار گرفته و مبارزه طلبی میکردند مأمون برای کوبیدن و جریحهدار کردن احساسات آنها، چیزی در اختیار نداشت، جز این که آنها را به انتقال خلافت از خاندان عباسی به علویان یعنی دشمنان آنها گوش مالی دهد و این چیزی بود که عباسیان همواره از آن بیمناک بودند.
هنگامی که امین برادر خود مأمون را از ولایتعهدی خلع و از عباسیان خواست اقدام او را تأیید کنند، همگی یک زبان امین را تأیید و پشتیبانی کردند و با این عمل خود نزدیک بود به حیات سیاسی مأمون پایان دهند، او هم برای رویارویی با آنها و در پاسخ مبارزه جویی و جنگ طلبی آنان سلاحی برندهتر از این نیافت و آن را به کار گرفت. (5)
پی نوشت ها:
(1).عیون اخبار الرضا ج 2 ص 141
(2).عیون اخبار الرضا ج 2 ص 167
(3).تفسیر عیاشی ج 2 ص 180 یوسف /55 و مرا به نگاهبانی خزانه های کشور بگمار، که من نگهدارنده و دانایم.
(4). امالی صدوق ص 72
(5). تحلیلی از زندگانی امام رضا علیه السلام، ص120
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید