مرتب در حال محبت کردن به شوهرم هستم، او از کار من خیلی خوشش میاد، اما بعضی اوقات این سؤال به ذهنم میرسد که اگر من به این اندازه بهش محبت نمیکردم، آیا او بازم منو دوست داشت؟»
«همیشه این منم که بیشتر به او عشق میورزم. آرزو دارم مردی را پیدا کنم که همان اندازه که من به او عشق میورزم، او به من عشق بورزد، ولی واقعاً فکر نمیکنم چنین مردی وجود داشته باشد.»
«احساس میکنم فقط این منم که از لحاظ عاطفی روی رابطهمان کار میکنم. آگه من این کار را نکنم، شوهرم نمیدونه چکار باید به کنه و توی زندگیمون با مشکل روبرو می شیم.؟»
آیا تا به حال احساسی مشابه این زنها داشتهاید؟ و یا این شما هستید که بیشتر بر روی رابطهی خود کار میکنید و از خودتان مایه میگذارید؟ آیا هرگز به طرزی پنهانی آرزو کردهاید، ای کاش به همان اندازه که شما همسرتان را دوست دارید، او نیز شما را دوست داشت؟ در این مقاله راجع به بزرگترین اشتباهی که زنها در روابطشان مرتکب میشوند، صحبت میکنیم؛ این اشتباه که چطور ما زنها بیشتر از آن چه که عشق دریافت میکنیم، عشق میورزیم.
تعداد بیشماری از زنهایی را دیدهام که در حالی که گریه میکردند از روابطشان با نامزد یا همسرانشان برایم میگفتند. آنها در حالی که درد عظیمی در چشمانشان بود، به من نگاه میکردند و میپرسیدند: «من، او را خیلی دوست دارم. هر کاری از دستم بر میآید برایش انجام میدهم، ولی چرا آن طوری که من او را دوست دارم او مرا دوست ندارد. من نمیفهمم مرتکب چه اشتباهی میشوم؟» در برخی از سمینارهایم بعضی از زنها بلند میشوند و در حالی که اشک در چشمهایشان حلقه زده رو به شوهرانشان کرده و میگویند: «عزیزم تو میدونی چقدر دوستت دارم، اما این قلبم را به درد میاره که مرتب مجبورم عشق را ازت گدایی کنم، تا شاید کمی از اونو به من نشون بدی. چرا عشقت را آن جوری که من به تو نشون میدم، تو به من نشون نمیدی؟»
دوست داشتنیترین دختر دنیا
یک روز، دختر کوچولویی تو این دنیا بود که بیش از هر مورد دیگری میخواست تا ابد شاد و خوشحال زندگی بکند. افسانههای شاهزادهها و پریان و عشقهای واقعی را میخواند. روزی تصمیم گرفت، وقتی بزرگ شد، آن قدر بگردد تا مردی را که در آن کتابها خوانده بود بیابد. اودید که بهتر است خودش را برای یک سفر رمانتیک از همین حالا آماده کند. وقتی دنبال شاهزادههای جذاب میگشت، تنها کسی که توانست پیدا کند، پدرش بود. مثل اغلب دختر کوچولوهای دیگر او فکر میکرد، پدرش بهترین و قویترین مرد دنیاست. بنابراین برایش طبیعی بود که پدرش مرد شمارهی یک زندگیاش باشد.
یک روز، پدر این دختر کوچولو چمدانهایش را بست و به او گفت که قصد رفتن دارد. او گفت: با این که هنوز خیلی او را دوست میدارد، اما نمیتواند با مادرش زندگی کند و مجبور است که آنها را ترک کند. دختر کوچولو با دلی شکسته خودش را توی رختخوابش انداخت و های های گریه کرد. با خودش گفت: «اگر پدرم واقعاً مرا دوست دارد پس چطور میتواند ترکم کند، باید کنارم بماند. پس حتماً من دوست داشتنی نیستم.» در این لحظه این دختر کوچولو به خودش قول داد، چنان پدرش را دوست بدارد تا بالاخره یک روز به خانه برگردد.
بنابراین دختر کوچولو تصمیم میگیرد که دوست داشتنیترین دختر روی زمین باشد. ابتدا خوب فکر میکند که چهکارهایی باید انجام بدهد تا پدرش را بیشتر خوشحال کند و سپس یکییکی این کارها را انجام میدهد. اول از همه مرتب در مدرسه نمرهی بیست میگیرد. بعد بازیگری یاد میگیرد و در چند نمایشنامه بازی کرده و دائماً کتاب میخواند و تلاش میکند به پدرش اطمینان خاطر بدهد که او بهترین مرد دنیاست. این دختر کوچولو فهمیده بود، پدرش موقعی بیشتر از همیشه او را دوست دارد که خودش هم احساس دوست داشتنی بودن بکند. پس با دقت به داستانهای خنده دارش گوش میکرد و میخندید و از قسمتهای ترسناکش هم میترسید. او به پدرش میگفت که او خوش تیپترین و با هوشترین مرد این دنیاست و این که هیچ وقت با او مخالفت نمیکرد و از پدرش هیچ انتقادی هم نمینمود. چون میدانست که اگر از او انتقاد کند، پدرش او را زیاد دوست نخواهد داشت.
بله، پدر این دختر کوچولو هرگز به خانه برنگشت، اما او را خیلی دوست داشت و با او خوش رفتاری میکرد. بنابراین دختر کوچولو فهمید که نقشههایش درست از آب درآمدهاند، چرا که پدرش هم موافقت کرده بود که او دوست داشتنیترین دختر دنیاست. حال این دختر آمادهی آیندهاش میباشد.
چگونه یک شاهزاده دبیرستانی را اغوا کنیم؟
دخترک وقتی بزرگ میشود و زمان عاشق شدنش فرا میرسد، با اعتمادبهنفس تمام میداند باید چکار کند. رازش را برای دوستانش فاش نموده، به آنها میگوید: برای موفقیت در عشق میبایست، چنان به معشوق عشق بورزی و آن قدر سعی کنی به او احساس خوبی دست بدهد که دیگر نتواند بدون تو زندگی کند و خودش همین کار را انجام میدهد. پسری را پیدا میکند و عاشق او میشود. هر روز برایش داخل کمد مدرسهاش یاد داشت میگذارد. در مسابقه بسکتبالی که دارد تشویقش میکند و نهایت تلاشش را مینماید تا به او بگوید: چقدر پسر فوقالعادهای است. آن قدر دوستش دارد که روزی پسر به خودش میگوید: «آه، هیچ کس تا به حال مرا اینقدر دوست نداشته؛ حتی پدر و مادرم هم این طور مرا دوست ندارند. فکر میکنم عاشق این دختر هستم.» مدتی این دختر خیلی خوشحال میشود. به خودش میگوید: «این همان شاهزادهی من است و من همان پرنسس او هستم»، اما پس از مدتی متوجه میشود، گرچه یکی را دوست دارد، اما خیلی خوشبخت و خوشحال نیست. پیش خودش میگوید: «من با او مثل یک شاهزاده رفتار میکنم، اما او با من مثل یک پرنسس رفتار نمیکند.» خیلی غمگین و ناراحت میشود، به اتاقش پناه میبرد، خود را روی تختخوابش میاندازد و گریه میکند. به خودش میگوید: «من بیش از آن چه او مرا دوست دارد، دوستش دارم؛ چگونه ممکن است چنین اتفاقی بیافتد؟ چرا با این که او را خیلی دوست دارم، اما به جوابی نمیرسم؟»
سلطان قلبها
سالها میگذرد، این دختر کوچولو حالا برای خودش یک زن کامل شده است. پسرها هم حالا مردانی بزرگسال شدهاند و این شکستها، سقوطها و احساسهای بد، حالا تبدیل به روابط عشقی و ازدواج شدهاند. گرچه جزئیات داستان تغییر کرده، اما کل داستان همان قصه قبلی است. او مدام از روی استیصال سعی میکند، مرد زندگیاش را با تلاش بیش از حد و عشق ورزیدن نگه دارد. حال بهعوض گذاشتن یادداشتهای عشقی درون کمد مدرسه و تحسین و تمجید کردن او در راهروی مدرسه، این زن خودش را به مهمات خیلی جدیتری مسلح کرده است. حالا این زن شعرهای عشقی به پای او میریزد، داستانهای کوتاه عشقی برایش مینویسد، کارتهای زیبا برایش میفرستد. مدام هدایای گران قیمت برایش میخرد و با نصیحتهای هوشمندانه کردن به او میخواهد در نظر مردش غیرقابل چشم پوشی جلوه کند. خلاصه مرتب از او تعریف و تمجید مینماید؛ تا آن مرد احساس کند، دوست داشتنیترین مرد روی زمین است.
این دختر خانم آنقدر مشغول عشق ورزیدن است که لحظهای تأمل نمیکند تا از خودش بپرسد، آیا خودش هم عوضی دریافت میکند یا نه؟ بالاخره یک روز میبیند که این مرد هم از او عشق کافی میگیرد، اما در عشق ورزیدن و پس دادنش، چنگی بدل نمیزند و با این که اغلب اوقات مردش همراه اوست، اما احساس تنهایی میکند.
بهزودی مرد اعتراف میکند: «این قدر که تو مرا دوست داری، من تو را دوست ندارم، همین» و بعد، از او خداحافظی میکند. زن دوباره به اتاق خوابش رفته، خود را بر روی تختخوابش میاندازد، گریه میکند و پیش خودش میگوید: «چرا این بلاها بر سرم میآید؟ من خیلی تلاش کردم بهترین و دوست داشتنیترین زن روی زمین باشم؛ چرا نمیتوانم مردی بیابم که همان اندازه که من او را دوست دارم، او نیز مرا دوست بدارد؟» بعد از این همه سال گریه کردن هنوز جوابی پیدا نکرده بود.
دست و پا زدن و تقلا برای عشق
زنی که داستان زندگیاش را خواندید، یکی از مراجعینم و یا یکی از شرکت کنندگان در سمینارهایم نبود. این داستان، داستان زندگی خودم هست. من همان دختر کوچولویی هستم که تصمیم گرفت، چنان سعی و تلاش از خودش نشان دهد، تا بلکه بتواند عشق مردی را به دست بیاورد و یاد گرفت چنان تعریف و تحسین به پای یک مرد بریزد، تا آن مرد بالاخره متقاعد شود که عاشقم شده است. من همان زنی هستم که تا همین اواخر سخت کار میکردم و آنقدر فداکاری مینمودم که حتی لحظهای نمیایستادم تا ببینم آیا آن چه که در روابطم نیاز دارم را میگیریم یا نه.
بهمانند بسیاری از شما من هم فکر میکردم برای این که کسی دوستم داشته باشد، حتماً باید خیلی زحمت بکشم. در این راه من یک عاشق حرفهای به شمار میرفتم. متأسفانه چون در این کار خیلی ماهر شده بودم، اکثر اوقات کارهایم به نتیجه میرسید. به یک مرد آنقدر توجه میکردم که او فکر میکرد، عاشقم شده است. در حالی که در واقع عاشق آن چه بود که به او میدادم، نه خود من. تعجبی نیست که هیچ وقت احساس دوست داشته شدن نمیکردم و در انتها مرا با احساس اجحاف و خیانت تنها میگذاشت. حتی موقعی که خودم رابطه را قطع میکردم نیز همین احساس را داشتم و آخر و عاقبت روابطم همیشه این میشد که:
سر از روابط نامناسب در میآوردم، چون ذهنم مرتباً مشغول این بود که آیا او دوستم دارد یا خیر؟ هرگز لحظهای با خود نمیاندیشیدم که آیا من هم او را دوست دارم یا نه؟
دائماً نگران بودم، آیا آن مرد، مرا بهترین زن دنیا میداند یا خیر؟ بهطوری که حتی لحظهای تأمل نمیکردم تا از خود بپرسم: آیا او به درد من میخورد یا نه؟
بنابراین روابطم با مردانی بود که فقط عاشقشان بودم، اما دوستشان نداشتم و در هیچ زمینهای با هم به تفاهم نمیرسیدیم. این بدین معنی بود که همهی آنها برای من مردانی نامناسب بودند، زیرا به احساس خودم نسبت به آنها توجهی نمیکردم.
به مردان زندگیام فرصت نمیدادم احساس واقعیشان را نسبت به من بفهمند و ببینند، آیا واقعاً مرا دوست دارند یا نه. چنان مشغول عشق ورزیدن بودم که هیچ گاه فرصت و فضای کافی به آنها نمیدادم تا خودشان مرا انتخاب کنند. آن دختر کوچولوی طرد شدهای که در درونم وجود داشت، نمیتوانست باور کند مردی بخواهد به خاطر خودش با او بماند. به همین دلیل تمام سعیام را میکردم تا خود را در مقابل یک مرد، با ارزش جلوه بدهم. بهطوری که آن مرد احساس کند، به من خیلی احتیاج دارد و بدون من نمیتواند به زندگی ادامه دهد.
چگونه زنها کم کاریها و خلأهای روحی را پر میکنند
در این جا میخواهم راجع به پر کردن خلأهای احساسی با شما صحبت کنم. ما در ذهنمان تصویری از یک رابطهی ایده آل داریم. مردی را پیدا کرده جهت خلق رابطهای که در ذهنمان داریم، بدون تشریک مساعی و همکاری از جانب او سخت تلاش میکنیم. گویی به او میگوییم: تو فقط در این رابطه شراکت داشته باش. ترتیب دادن کلیهی کارها از جمله کارهای روحی و عاطفی رابطه به عهدهی من. از جملهی این کارها: ترتیب دادن مکالمات، خط دهی، فراهم نمودن زمینههای صمیمیت، کاربر روی مسائل روحی و عاطفی، برنامه ریزی برای فعالیتهای اجتماعی و غیره. تنها کاری که میبایست موافقت کنی انجام بدهی، این است که بپذیری نامزد یا همسرم باشی.
خطر کار این است که ما عملاً از رابطهای سر در میآوریم که در آن فقط با خودمان رابطه داریم و سخت تلاش میکنیم رابطه ظاهراً خوبی داشته باشیم. بهطوری که بعد از مدتی باورمان میشود، رابطه دو طرف است، در حالی که واقعاً یک تک نوازی بیش نیست. در این تک نوازی این مرد فقط صندلی را از آن خود دارد، همین و بس. در زیر، لیستی از برخی روشهایی که به آن طریق زنها خلأهای روحی را پر میکند، آورده شده است. ممکن است با بعضی از آنها یا با همهی آنها ارتباط برقرار کنید.
در پر کردن جاهای خالی فعالیتهای اجتماعی، در این گونه موارد، این شما هستید که برای فعالیتهای اجتماعی برنامه ریزی میکنید:
این شما هستید که روزنامه را میخوانید و از تئاتر، کنسرت، فیلمهای جدید و برنامههای فرهنگی مطلع میشوید و او را متقاعد میکنید تا در آنها شرکت کنید.
این شما هستید که به او پیشنهاد میدهید، آخر هفتهها را چگونه بگذرانید.
این شما هستید که از هفتهها یا ماهها قبل برای فعالیتهای مختلف برنامه ریزی میکنید.
این شما هستید که برای تعطیلات و یا مناسبتهای ویژه برنامه ریزی میکنید.
این شما هستید که بیشتر تلفنها را به دوستان، آشنایان، فامیلها و حتی فامیلهای او میزنید و دورهم جمع شدنها را ترتیب میدهید.
این شما هستید که پیشنهاد میدهید به رستورانهای تازه و متنوع بروید.
این شما هستید که صحبت راجع به جزئیات سفر را آغاز میکنید.
برای پر کردن خلأهای جنسی، این معمولاً شما هستید که اغلب تماسهای جسمانی و جنسی را شروع میکنید.
این شما هستید که معمولاً اول جلو میروید تا او را در آغوش بگیرید و یا تقاضای در آغوش کشیدن میکنید.
این شما هستید که هنگام تماشای تئاتر، تلویزیون یا در سینما و یا هنگام راه رفتن در خیابان دست نامزد یا همسرتان را میگیرید.
این شما هستید که معمولاً بوسیدن را آغاز میکنید.
این شما هستید که از آن طرف اتاق میآیید تا کنار همسرتان باشید.
این شما هستید که اغلب پیشرویهای جنسی را آغاز میکنید. (توجه: شاید این تنها موردی است که مردها اول این کار را شروع میکنند.)
این شما هستید که معمولاً در رختخوابتان از سمتی که خودتان میخوابید به سمتی که همسرتان میخوابد، میآیید تا او را بغل کنید.
پر کردن خلأهای صمیمی و نزدیکی
این شما هستید که اغلب صمیمیت را در رابطه شروع میکنید.
این شما هستید که به یاد همسرتان میاندازید، مدتی است اوقات رمانتیکی را با هم نگذاشتهاید.
این شما هستید که معمولاً پیشنهاد میدهید، با یکدیگر راجع به احساسهای خود صحبت کنید.
این شما هستید که موضوع تعهد و آینده را پیش میکشید.
این شما هستید که محیطی صمیمی با یک موزیک رمانتیک، شمع و یا عصرهای ویژه را ترتیب میدهید.
این شما هستید که اغلب نامه، کارت و یا هدیه میدهید.
این شما هستید که معمولاً بعد از دعوا و یا کدورتی که پیش آمده، جلو میروید تا آشتی کنید.
پر کردن خلأهای ارتباطی
این شما هستید که وقتی با هم هستید، بیشتر حرف میزنید.
این شما هستید که سؤالهای بیشتری از نامزد یا همسرتان میپرسید تا او از شما.
این شما هستید که معمولاً وقتی همسرتان ساکت است و در خودش فرو رفته، نگران میشوید و میترسید و دور و بر او رفته و از او در مورد احساسات و افکارش میپرسد.
در حین گفتگو با نامزد یا همسرتان وقتی جوابی نمیگیرید، این شما هستید که در مورد احساساتی که او در آن زمان دارد، حدس میزنید، یعنی کار هر دو طرف مکالمه را انجام میدهید. هم فرستنده هستید و هم گیرنده.
این شما هستید که سعی میکنید، حدس بزنید نامزد یا همسرتان چه احساسی دارد.
این شما هستید که پیشنهاد میدهید همسرتان باید با رئیسش، کارمندش، مادرش، بچههایش صحبت کند و چه مواردی هم بگوید.
پر کردن جاهای خالی خلاقیتی
این شما هستید که ایدهها و مفاهیم جدید را برای صحبت کردن و بحث کردن پیش میکشید.
این شما هستید که برای تغییرات بیشتر پیشنهاد میدهید، این تغییرات ممکن است در مورد روابطتان، دکوراسیون خانه، اتاق و غیره باشد.
این شما هستید که نوارها و کاستهای موسیقی جدید، کتابهای جدید و یا غذاهای تازه را به همسرتان پیشنهاد میدهید.
برای همگی ما پیش میآید که در تمامی این موارد شروع کننده باشیم، اما اگر بهطور معمول و یا همیشه این شما هستید که این کارها را میکنید، قطعاً کم کاریهای نامزد یا همسرتان را جبران نمایید.
چگونه جبران کم کاریها میتواند رابطهی شما را تخریب کند؟
در وجودتان انزجار زیادی انباشته میشود. وقتی با پر کردن کم کاریها، شما رابطهای را شروع میکنید در ابتدا خوشحال هستید، زیرا عشق و توجه زیادی را به سمت خودتان جلب مینمایید، بنابراین تصور میکنید تلاشتان ارزشش را دارد، اما در نهایت وقتی متوجه میشوید تمام بار احساسی رابطه به دوش شما است، از نامزد یا همسرتان متنفر میشوید.
سوزان و جری هنگامی که جهت مشاوره نزد من آمدند، ازدواجشان به یک بحران کشیده شده بود. سوزان شکایت کرد. «احساس میکنم همهی وظایف به عهدهی منه. همهی برنامه ریزیها را من انجام میدم. همیشه من به
دوستان زنگ میزنم تا دورهم جمع بشیم. این منم که پیشنهاد میدم راجع به مشکلاتمان صحبت کنیم. با این که هفت ساله با هم ازدواج کردیم، اما فکر نمیکنم جری حتی یک بار هم مسئولیت این کارها رو به عهده گرفته باشه.»
جری پس از شنیدن شکایتهای همسرش با تعجب گفت: «همیشه فکر میکردم از انجام این کارها لذت میبری و دوست داری این کارها را خودت بکنی؟ از همون موقع که باهم آشنا شدیم، این تو بودی که همه برنامههای تعطیلات را ترتیب میدادی. پس منم به این کار تو عادت کردم و فرض را بر این گذاشتم که دوست داری این مسئولیتها به عهدهات باشه.»
به سوزان و جری کمک کردم تا الگوی ارتباطی که گرفتارش شده بودند را ببینند. سوزان به این خاطر که احساس میکرد از او حمایت و مواظبت نمیشود، از دست جری عصبانی بود و جری نمیتوانست بفهمد چرا تاکتیکهایی که سوزان به کار میبرده تا جری دوستش داشته باشد، حال نتیجهی عکس دادند؟ سوزان احساس میکرد به دام افتاده و همیشه تمام مسئولیتها به عهدهی اوست.
به همسرتان فضای کافی نمیدهید که او هم جاهای خالی را پر کند. وقتی عادت دارید، جاهای خالی را خودتان پر کنید، نامزد یا همسرتان را از این فرصت محروم میکنید که حرکتی بکند. شما از این که او از قبول مسئولیت سرباز میزند، مأیوس میشوید. بدون این که متوجه باشید، این شما هستید که به او فرصت انجام کارها را نمیدهید.
مردها موقعی احساس خوبی نسبت به خودشان دارند که مسئولیت موردی به عهدهی آنهاست و یا موقعی که خودشان کاری را شروع میکنند. بنابراین هنگامی که این فرصت را به آنها نمیدهید، احساس میکنند از مذکر بودنشان دورماندهاند و احساس انزجار مینمایند.
آیلین و روی هم همین مشکل را داشتند. قبل از آن که به سمینارم بیایند، سه سال بود که با هم ازدواج کرده بودند. آیلین چنین گفت: «من روی را واقعاً دوست دارم، اما در مورد رابطهی جنسی مشکل بزرگی داریم. احساس میکنم، برای روی زیاد جذاب نیستم. همیشه من شروع میکنم و پا پیش میگذارم و او نو بغل میکنم و میبوسم. او خیلی خوبه. اما ایکاش تو این زمینه کمی جدیتر بود.»
روی اعتراف کرد: «این حقیقت داره. احساس میکنم با آیلین این موضوع را جدی نمیگیرم. وقتی راجع به اون فکر میکنم میبینم، به من فرصت نمیده و منو تحت فشار قرار میده هر وقت از سر کار بر میگردم و یا توی آشپزخانه هستم، منو تحت فشار قرار میده. فکر نزدیک شدن به اونو هیچ وقت نمیکنم، برای این که مجبور نیستم. میدونم سعی می کنه منو اغوا به کنه. به همین دلیل تو این رابطه من تنبل شدم.»
موضوع این بود که آیلین به روی هیچ فرصتی نمیداد. در مورد رابطهی جنسیشان هرگاه احساس خلأ میکرد، سریع میدوید و جای خالی را پر میکرد و روی هم احساس میکرد، تضعیف شده و آیلین هم احساس غیر دوست داشتنی بودن میکرد و تنها میماند و در نتیجه هر دو از یکدیگر منزجر میشدند.
مردها بهمانند روی، هنگامی که زنشان متخصص پر کردن جاهای خالی هستند، با احساسات متفاوت و ضد و نقیضی واکنش نشان میدهند. از یک طرف احساس خلاصی و راحتی میکنند و از طرف دیگر به طرزی پنهانی از این که به آنها فرصت داده نشده کاری بکنند و جاهای خالی را پر بکنند، احساس اجحاف مینمایند.
وقتی این شما هستید که همیشه در رابطهی خود جای خالی را پر میکنید، طرف مقابلتان را از این که عشق ورزیدن را بیاموزد، محروم میکنید. بنابراین این فرصت رشد را از او سلب مینمایید.
خودتان را گول میزنید که رابطهی خوبی دارید، در حالی که این طور نیست. وقتی متخصص پر کردن جاهای خالی هستید، ممکن است دچار این توهم شوید که رابطهی فوقالعادهای دارید، در حالی که این طور نیست. این اشتباه را خودم در زندگیام بارها مرتکب شدهام.بگذارید راجع به یکی از روابطم برایتان بگویم.
با مردی آشنا شدم که در این جا او را سندی خواهم نامید. هنگامی که اولین بار سندی را دیدم، فهمیدم دوستم دارد و میدانستم اوقات رمانتیک خیلی خوبی را با هم خواهیم داشت. بر طبق عادت شروع به پر کردن جاهای خالی کردم. دیدارهای فوقالعادهای ترتیب میدادم. برای او شعرها و نامههای قشنگ و پر احساس مینوشتم و در آنها از احساساتم برایش میگفتم. موضوعهای عمیق و فلسفی زیادی را برای مکالمه پیش میکشیدم. در رابطه با موضوعهای مختلف نظراتم را با او در میان میگذاشتم و ساعتها حرف میزدم. آخرین مشاهدات و دریافتهایم در روابطم با او را به اطلاعش میرساندم و این که چه مواردی میآموزم و سعی میکردم تا جایی که ممکن بود، او را با خود صمیمی کنم.
آیا سندی از تلاشهایم، جهت پر کردن جاهای خالی خوشش نمیآمد؟ مطمئنم که او بینهایت از این کار من خوشش میآمد. چرا که به او کمک میکرد تا از آن نواحی که احساس کاستی و بیکفایتی میکند، بر حذر باشد و با آنها روبرو نشود و برای «خود» او خیلی جذاب بود که زنی تا این حد دیوانهوار دوستش داشته باشد.
هنگامی که برای دوستانم از رابطهام میگفتم، آن را کاملاً دینامیک مینامیدم و همه فکر میکردند، اگر هر رابطهای این طور باشد، پس واقعاً آن رابطه فوقالعاده است. کسانی که ما را با هم میدیدند، تصور میکردند ما خیلی با هم خوشبخت هستیم. وقتی از خودم میپرسیدم، آیا ما رابطهی خوبی با هم داریم؟ بلافاصله برای توجیه خودم به یاد سفر هیجان انگیزی میافتادم که با هم رفته بودیم و یا به یاد صمیمیت فوقالعاده خوبی که هفتهی پیش داشتیم. همچنین یاد لحظهی زیبایی که به هنگام خواندن شعری برایش داشتم، میافتادم و به خودم اطمینان خاطر میدادم که البته ما رابطهی فوقالعادهای داریم.
یک روز سندی آمد و گفت: میخواهد مرا ترک کند. او توضیح داد: «مدتی است احساس میکند در این رابطه حضور ندارد و گفت تصمیم ندارد که مرا معطل خود بکند.» در حالی که به حرفهایش گوش میدادم، واقعاً شوکه شده بودم. چطور ممکن بود چنین اتفاقی بیافتد؟ در حالی که رابطهی ما به نظر فوقالعاده میرسید. بعد از مدتی فکر کردن به حقایقی راجع به خودم دست پیدا کردم. حقایقی که مدتها بود نخواسته بودم با آنها روبرو شوم و جواب سؤالم را پیدا کنم. رابطهام با سندی یک نمایش یکنفره با شرکت من بود که سندی فقط نقش تماشاچی را در آن ایفا میکرد. در واقع من چنان سرگرم پر کردن جاهای خالی رابطهام بودم که هرگز از نزدیک به ماهیت آن نگاه نکرده بودم. ظاهر بیرونی رابطهی ما ایده آل به نظر میرسید. مسافرتها، کارتها، خوشگذرانیها همه بینظیر بودند، اما رابطهمان از درون موردی کم داشت. عاملی فوقالعاده ضروری و آن شرکت و مشارکت سندی و سرمایه گذاری احساسی او بود.
شما بهتنهایی در قایق رابطهتان پارو میزنید؟
در زیر تمثیلی آمده است که به شما کمک میکند تا بفهمید پر کردن جاهای خالی در یک رابطه به چه معنا است. تصور کنید شما و همسرتان در یک قایق پارویی روی دریاچه هستید. شما در قسمت جلو نشستهاید و نامزد یا همسرتان نیز در قسمت عقب قایق نشسته است. هر دوی شما یک جفت پارو دارید و فرض را بر این گذاشتهاید که هر دو پارو میزنید. قایق بهخوبی و زیبایی تمام از عرض رودخانه حرکت میکند. با خود میاندیشید چه قایق سواری زیبایی؟ لحظهای فرا میرسد که احساس خستگی میکنید و تصمیم میگیرید پارو زدن را متوقف نموده و کمی استراحت کنید. ناگهان قایق میایستد و وقتی بر میگردید تا ببینید چه اتفاقی افتاده است، میبینید، نامزد یا همسرتان تمام مدت آن جا نشسته بود و هیچ کاری نمیکرده و یا خوابیده است و تمام مدت شما بهتنهایی پارو میزدید و او داخل قایقتان فقط یک مسافر بوده. یا شاید هم برگردی و ببینید، هیچ کس داخل قایق نیست و تمام مدت شما با خودتان در قایق تنها بودهاید.
وقتی تلاش میکنید جاهای خالی احساسی را در رابطهی خود پر کنید، نامزد یا همسرتان در رابطهی شما بهمثابه یک مسافر ماند.
چه وقت سخت تلاش میکنید عاشق خوبی باشید؛ وقت این را پیدا نمیکنید که ببینید آیا به شما نیز عشق ورزیده میشود یا نه؟
چرا زنها جاهای خالی را پر میکنند؟
زنها به سه دلیل عادت دارند که بیشتر از آن چه به آنها عشق ورزیده میشود، عشق بورزند و این کار را با پر کردن جاهای خالی انجام میدهند. این دلایل عبارتاند از:
1- آنها احساس میکنند عشق چیزی است که باید به دستش آورد و برای کسب آن، مثل پول باید کار کرد. اگر احساس میکنید استحقاق دوست داشتن زیاد را ندارید، مگر این که در قبال آن کاری کرده باشید، تا به دستش بیاورید. مجبور خواهید بود در روابطتان با مردها مرتباً جاهای خالی را پر کنید. شاید در کودکی دوست داشته نمیشدید. شاید در کودکی مجبور بودید سخت تلاش کنید تا به خود و یا والدینتان ثابت کنید دوست داشتنی هستید. شاید مثل من به این نتیجه رسیدید که در کودکی اگر عشق کافی بورزید، مردانی که دوستشان دارید ترکتان نخواهند کرد. به هر دلیلی که این کار را میکنید، نتیجه همیشه یک چیز است: شما متخصص تلاش سخت برای کسب عشق میشوید.
2- احساس میکنید اگر جای خالی را پر نکنید؛ رابطهتان به هم میخورد. اگر در گذشته مدام با مردهایی بودید که از لحاظ احساسی تنبل بودهاند و یا همیشه شاهد بودهاید چگونه مادرتان جاهای خالی را برای پدرتان پر میکرده، ممکن است باور کنید، چنان چه شما نیز این کار را نکنید، رابطهتان پایان یافته و یا چندان هم ارضاء کننده نخواهد بود! ممکن است در رابطهای باشید، یا کمتر از آن چه که استحقاقش را دارید و یا همسرتان از لحاظ احساسی و عاطفی درگیر است، این وضع را تحمل میکنید؟ با پر کردن جاهای خالی ممکن است این وضع را جبران نمایید و سپس نگاهی بیندازید و ببینید، همه چیز خوب است و خودتان را متقاعد کنید که عشق کافی دریافت کردهاید.
زنها از خلأ تنفر دارند
آیا تا به حال وارد آپارتمان مردی شدهاید که اسباب و اثاثیهاش را خوب نچیده باشد و پیش خودتان فکر کنید، باید دکوراسیون منزلش را تغییر بدهم تا بهتر بشود؟ هرگاه در کنار عدهای غریبه که با هم صحبت نمیکنند، نشستهاید و احساس اجبار کنید که حتماً باید سر صحبت را با یکی از آنها باز کنید؛ آیا بهسختی میتوانید کشوها یا کمدها را کاملاً خالی رها کنید؟ آیا احساس میکنید، باید در هر فضای خالی، چیزی جای بدهید؟ اگر میزی با دو بشقاب و چنگال ببینید بدون گلدان گل در وسط، میز به نظرتان لخت و خالی میآید؟
چنان چه به هر یک از سؤالهای بالا پاسخ مثبت دادید، پس میتوانید این موضوع را درک کنید. زنها از خلأ متنفر هستند. آنها دوست دارند جاهای خالی را پر کنند و همهی موارد را به هم مربوط کرده و جایی که موضوعی نیست موضوعی بیافرینند. عقیدهی من بر این است که این عمل ما از همان میل غریزی و نیاز طبیعی ما به زاییدن، ایجاد صمیمیت، تولید زیبایی، مکالمه و غیره پدید میآید.
در روابط، زنها احساس میکنند انگیزهای آنها را به این سمت میکشاند که جاهای خالی را پر کنند. سکوت را با کلمات، فاصله را با اتصال، وقت را با فعالیت و جدایی را با عشق پر کنند. این که ویژگی فوقالعادهای است و قابلیت ما در انجام این کار آن هم به این خوبی، یک استعداد محسوب میشود، اما وقتی زیاد از حد این کار را بکنیم، ممکن است روزی چشممان را باز کرده و ببینیم بهتنهایی مشغول پارو زدن هستیم.
بیش از آن چه که به ما عشق ورزیده میشود، عشق نورزیم
1- ممکن است در حین خواندن این مقاله از خودتان بپرسید، آیا من هم در روابطم جاهای خالی را پر میکردهام؟ اگر جوابتان مثبت بود، یک روش ساده برای خلاصی از این الگو ناسالم، این است که دست از پارو زدن بردارید.
بله درست است، تنها پارو نزنید؛ برنامه ریزی نکنید؛ برای در آغوش کشیده شدن پیش قدم نشوید؛ رابطه جنسی را شروع نکنید؛ مکالمات صمیمی را شما شروع ننمایید. دست از همه چیز بکشید و ببینید چه اتفاقی میافتد. اگر مشاهده کردید دیگر روابط جنسی تعطیل شد، هیچ جا میهمانی نمیروید و دیگر روابط صمیمی با همسرتان ندارید یا دیگر دربارهی موضوعات مهم با نامزد یا همسرتان صحبت نمیکنید و توجه زیادی از جانب او نمیگیرید؛ مطمئن باشید مشغول پر کردن جاهای خالی بودهاید و نامزد یا همسرتان سهم خودش را انجام نمیداده است. پس وقت آن رسیده، اقدامی صورت دهید. از تمامی مواردی که فقط شما جاهای خالی را پر میکردید، لیستی تهیه کنید.
شاید تعجب کنید، اما همان طور که گفتم خودم معتاد به پر کردن جاهای خالی بودم و در حال حاضر در حال بهبودی از این وضع میباشم. لیستی تهیه کردهام و هر روز آن را میخوانم، فقط برای این که به خودم یادآوری کنم که چهکارهایی را نباید انجام بدهم. باور کنید چندان هم ساده نیست. گاهی اوقات وسوسه میشوم آخر هفتهها را طبق عادت گذشته از قبل برای خودم و همسرم برنامه ریزی کنم و یا هر پنج دقیقه به پنج دقیقه به او بگویم، دوستش دارم و یا لحظات خالی بین مکالماتمان را با حرف زدن پر کنم. وقتی متوجه میشوم نزدیک است یکی از همان کارهایی که در لیستم آوردهام را انجام بدهم، همانجا میایستم و چشمانم را میبندم و در ذهنم خود را در آن قایق یکنفرهای که در گذشته سوار میشدم؛ مجسم میکنم و خود را مجبور میکنم، هیچ کدام از آن کارها را انجام ندهم. این لیست به شما هم کمک میکند که از این عادات خود آگاه شوید.
به نامزد یا همسرتان نیز فرصت دهید، تا او هم جاهای خالی را پر کند. این دومین مرحله از این فرآیند محسوب میشود. یعنی باید منتظر نامزد یا همسرتان بمانید تا او بهطور خودکار به سمت شما بیاید، در عوض این که شما بهطرف او بروید. لحظات سکوت و توقف را در مکالماتتان تحمل کنید و اجازه بدهید، موضوعی را پیش کشیده و صحبت کند. همیشه رابطهی جنسی را شما شروع نکنید. این فرصت را بدهید تا او شما را اغوا نماید. آخر هفته را بدون برنامه ریزی از قبل، رها کنید و وقتی از شما میپرسد چهکار میخواهید بکنید، این طور جواب بدهید: تو یک برنامه ریزی بکن تا ذوق زده بشوم. این حرف را از من بپذیرید. ممکن است لازم باشد تمام خویشتن داریتان را به کار ببرید تا که موفق به انجام این مراحل شوید. من چنان به پر کردن جاهای خالی عادت دارم که عملاً خودآگاه و هوشیارانه تلاش میکنم تا دست از این کار بکشم. هنگامی که از پر کردن جاهای خالی دست بر میدارید، موارد زیر اتفاق میافتد:
1- همسرتان پاروها را به دست گرفته و شروع به پارو زدن میکند.
2- کم کاری و بیعلاقگی همسرتان به رابطهاش کاملاً فاش خواهد شد و ملاحظه خواهید کرد، رابطهتان بهسرعت از هم پاشیده میشد.
اگر دست از پر کردن جاهای خالی بردارید، مطمئناً در این کار ریسکی نهفته است. ممکن است متوجه شوید، تنها با خودتان در رابطه بودهاید. ممکن است بفهمید نامزد یا همسرتان چیز زیادی ندارد تا به شما بدهد. ممکن است بفهمد حتی به این نتیجه برسید از این که فقط عاشق خوبی بودهاید، لذت میبرید و این که او را دوست ندارید، بلکه عشق ورزیدن را دوست دارید. اما مسلماً ارزشش را دارد که این ریسک را بکنید.
3- اطمینان حاصل کنید زندگیتان با فعالیتهای پر انرژی و ارضاء کننده، بهاندازهی کافی پر شده است و رابطهتان را بهعنوان تنها فعالیت پر انرژی نمیدانید، هرچه مستقلتر و متکی به نفس تر باشید، کمتر انتظار
دارید رابطهتان شما را ارضاء کند. رؤیاهای شخصیتان را تعقیب کنید. از خودتان خوب مواظبت نمایید و مطمئن شوید به همان اندازه که شما به نامزد یا همسرتان عشق میورزید، او هم به شما عشق میورزد.
4- در مورد پر کردن جاهای خالی با مرد زندگیتان به گفتگو بنشینید. اگر یک الکلی بودید و قصد داشتید ترک کنید، میدانستید برای بهبودیتان لازم است که طرف مقابلتان را ازالکی بودنتان آگاه کنید تا که بتوانید کمکهای لازم را بهموقع از او دریافت نمایید. نظیر همین موضوع در پر کردن جاهای خالی نیز صادق است. روشهای مورد علاقهتان را با نامزد یا همسرتان در میان بگذارید و از او کمک بگیرید. هرگاه دیدید، مشغول پر کردن جاهای خالی هستید، مچ خود را بگیرید، سپس به او بگویید میخواهید برایتان چهکاری انجام دهد. ترتیبی اتخاذ کنید تا بار احساسی رابطهتان، بین هر دو شما تقسیم شود.
این یکی از بهترین مراحل عشقی است که استحقاق آن را دارید. در ابتدا ممکن است در مقابل این روش مقاومت کنید. ممکن است بترسید که مبادا دیگر مانند گذشته به او عشق نورزید. بنابراین مطمئن شوید که این اطلاعات را بهدقت با او در میان گذاشتهاید و به همین دلیل خواندن این مقاله را به نامزد یا همسرتان پیشنهاد دهید. امیدوارم نامزد یا همسرتان نیز مایل باشد در خلق رابطهای سالمتر و متعادلتر تلاش کند و عشقی که خواهان آنید را به دست بیاورید.
بر سر سلطان قلبها چه آمد؟
سالها وقت صرف کردم تا مهارتهای لازم جهت رابطهای موفق، پر مهر و صمیمی را پیدا کنم، اما یکی از نقاط کوری که در این زمینه داشتم، پر کردن جاهای خالی بود. در واقع این یکی از همان مواردی بود که مایل نبودم با آن روبرو شوم. وقتی متوجه شدم در روابطم، این من بودم که بیشتر عشق میورزیدم، خود را متعهد کردم، دیگر هرگز برای به دست آوردن عشق بیش از حد تلاش نکنم و حالا از این بابت که همسرم بهاندازهای که من او را دوست دارم، او نیز مرا دوست دارد، بسیار خوشحالم.
برای اولین بار در زندگیام به همان اندازه که من برای عشق ورزیدن تلاش میکنم، همسرم هم به همان اندازه تلاش میکند. هنوز که هنوز است، گاهی اوقات این طور فکر میکنم که برای به دست آوردن عشق باید سخت تلاش کرد. خوشبختانه همسرم در این گونه مواقع به من یادآوری میکند که این قدر بهتنهایی و یکنفره سخت پارو نزنم.
یک روز من و همسرم راجع به عشق و صمیمیت مشغول صحبت بودیم و من مرتباً میگفتم: چقدر در این رابطهها درس گرفتهام و همچنان سخت مشغول کار بر روی خودم هستم. ناگهان او جلو آمد و دستانم را گرفت و با صدایی آرام گفت: «باربارا مجبور نیستی، این قدر در تعقیب عشق باشی.» این کلمات در اعماق قلبم نفوذ کرد و به دلم نشست و ناخودآگاه اشک از چشمانم سرازیر شد. اشک تأسف به خاطر این که دختر کوچولوی درون من هنوز این طور باور داشت که برای این که دوست داشتنی باشی، باید سخت تلاش کنی و اشک شادی بهعنوان هدیهی فوقالعادهای که به خودم دادم. برای این که تصمیم گرفتم دیگر برای عشق گدایی نکنم و نهایتاً برای این هدیهی گران قدر زندگی که به من داده شده بود ادامه دهم، مخصوصاً با مردی با ظرفیتی فوقالعاده بالا برای عشق ورزیدن.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید