حکايتي از کتاب «فرج بعد از شدت»
جمعي از مشايخ دريابار که در ديار هند و بلاد سند، تردد و اختلاف 1 داشتند، حکايت کردند که در آن ديار، شايع و مشهور بود که مردي از جمله صيادان که معاش او از صيد فيل بود، گفت عادت من در شکار فيلان چنان بود که در مشرعي 2 که مسکن پيلان بودي، تيري که پيکان او را زهرآب داده بودمي بر پيل زدمي و دندان فيل و پوستش جدا کردمي. يک نوبت هم بر اين عادت فيلي را زخم کردم و آن فيل بيفتاد و بانگي صعب بکرد و فيلان ديگر بگريختند و بعد از لحظه اي ، فيل بزرگ تر بازگشت و بر سر فيل مجروح بايستاد و در تير مي نگريست و موضع جراحت مي ديد و چون او بازگشت، تمامت فيلان بازگشتند و بر سر آن پيل زخم خورده بايستادند و آن پيل مجروح اضطراب مي کرد تا هلاک شود و پيلان در بيشه متفرق شدند و يک يک درخت را مي پژوهيدند و تفتيش مي کردند و من به هلاک خويش متيقن شدم 3 و آن فيل بزرگ بدان درخت آمد که من بر آنجا بودم و چون نيک تامل کرد، مرا بديد، شک نکردم که همين لحظه بي توقفي مرا هلاک کند و فيلان ديگر قصد من کنند. فيل بزرگ، پيلان ديگر را منع کرد و در من و تير و کمان تامل کرد و بعد از آن خرطوم فرا کرد 4 و مرا برگرفت و به رفق 5 بر پشت خويش نهاد و تير و کمان برگرفت و به من داد و بازگشت و روي بدان طريق نهاد که آمده بود و پيلان ديگر در پي او مي آمدند تا به موضعي رسيدند که ماري بغايت بزرگ بر مثال اژدهايي آنجا خفته بود و چون فيلان را بديد، روي بديشان آورد و به سهم 6 در ايشان دميد.
فيلان از او دور بايستادند . از او محترز مي بودند7. آن فيل برگ مرا بر زمين نهاد و تير و کمان پيش من نهاد و مرا معلوم شد که مي خواهد که مار را به تير بزنم و من تير در کمان نهادم و بر اژدها راست کردم و تاپَر، در او نشاندم و چون فيلان ديدند که تير کارگر آمده است، فيلي برفت و مار را در زير دست و پاي خود خرد گردانيد و فيل بزرگ مرا بر پشت خويش نهاد و به تعجيل دويدن گرفت و فيلان ديگر بر اثر او، تا آنگاه که به بيشه اي رسيد که من آن بيشه را هرگز نديده بودم. چندين فرسنگ طول و عرض آن بيشه بود و چندين هزار فيل مرده و بعضي پوسيده شده در آن بيشه افتاده بود و استخوان ها مانده . آن فيل بزرگ مرا بار ديگر به رفق بر پشت خويش نهاد و به راهي که به جانب ولايت و معموري مي کشيد، پوييدن گرفت تا به موضعي رسيد که دِيه هاي 8 از آن دور پيدا بود. آنجا توقف کرد و مرا هم بر زمين نهاد و بازگشت و من به نزديک ترين ديهي رفتم ، حمالان به کرا 9 گرفتم و دندان ها بدان ديه نقل کردم و مبالغي مال از بهاي آن حاصل شد و از جمله اغنيا و متوملان گشتم و خداي – عزوجل – را بر حصول سلامت و احراز آن غنيمت، شکرها گزاردم.
________________________________________
پي نوشت ها :
1 – رفت و آمد
2 – آبشخور، جاي خوردن آب
3 – يقين کردم، بي گمان شدم
4 – پيش آورد
5 – مهرباني و ملايمت
6 – خشم
7 – دوري مي کردند
8 – آبادي
9 – کرايه
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید