همانگونه که پیش از این بیان شد، فرد در فرایند دستیابی به هویت کامل انسانی، از عوامل گوناگونی چون خانواده، نهادهای آموزش و پرورش، نظام سیاسی و فرهنگی و اجتماعی حاکم بر جامعه و رسانهها و مطبوعات و تبلیغات بیگانگان و... متأثر میگردد.
البته در این میان، دو عامل نخستبیشترین تأثیر را دارند. بر این اساس، افرادی که از نعمت والدین و خانوادههای مناسبی برخوردارند و در نتیجه سرپرستهای فهیمی دارند، ضمن حفظ تعادل روحی و روانی، زمینه رشد و تفکر و بینش آنان هماهنگ با سایر استعدادها میگردد. چنین افرادی با توجه به توانمندیهایی که قبل از این پیدا کردهاند، به راحتی میتوانند این بحران را پشتسر بگذارند و به تمام پرسشهای مربوط به کسب هویت مستقل پاسخ صحیحی دهند. در نتیجه، از دچار شدن به تحیر و سردرگمی در پیشآمدهای زندگی در امان باشند و اما اگر چنین مسؤولیتی به هر دلیلی در محیط خانواده به انجام نرسد، روشن است که جوان تربیتیافته در چنین خانوادهای قادر نخواهد بود در فرایند هویتیابی به موفقیت لازمی دستیابد.
نهاد آموزش و پرورش و یا به عبارت دیگر، مجموعه نهادهای فرهنگی جامعه پس از خانواده مؤثرترین عامل تاثیرگذار در تکوین هویت اشخاص محسوب میشوند. اگر مجموعه آموزههای این بخش از جامعه با توجه به واقعیتهای وجودی انسان و جهان تهیه شود و در انتقال آن به افراد نیز از مناسبترین شیوهها استفاده گردد، در مرحله جستوجوی هویت قشر جوان با کمترین تلاش قادر خواهد بود جایگاه واقعی خود را در کل نظام هستی و در نتیجه در جامعه تشخیص دهد و به وظایف و مسؤولیتهایی که برعهده دارد به نحو احسن عمل نماید و از عوارض آشفتگی هویت در امان بماند.
امروزه به لحاظ حاکمیت نظام استکباری غرب در جوامع بشری، از جمله مهمترین عوامل اختلال در هویت افراد، تبلیغ فرهنگ اومانیستی غرب است. استکبار جهانی با در اختیار گرفتن دستآوردهای علمی و تکنولوژیک از طریق به کاربردن پیچیدهترین شیوههای تبلیغی به ترویج اصول و ارزشهای منحط خود میپردازد که اغلب با آموزههای فرهنگی و ارزشهای دینی و ملی سایر جوامع در تعارضاند. از اینرو این ارزشها مانع از تکوین هویت واقعی افراد است و موجب از خود بیگانگی و غربزدگی و پوچگرایی و تمایل به هویت منفی غربی است. از جمله دستآوردهای خطرناک آن، اینکه اصولاً هویتزدایی از جمله مهمترین اهداف عوامل استکبار است و بدون چنین کاری، زمینه برای تسلط نظام ضدبشری غرب در هیچ جامعهای فراهم نمیگردد.
علاوه بر آنچه گذشت اموری چون ویژگیهای شخصیتی هر فرد، نظام اجتماعی و اصول فرهنگی ملتها، نوع اعتقادات و فرهنگ دینی جامعه، عملکرد رهبران، ویژگیهای الگوهای پذیرفته شده اجتماعی، میزان خودباوری و اعتماد به نفس افراد و نظام اخلاقی در رشد اندیشهها و سلامت روانی افراد و چگونگی تکوین هویت آنان مؤثرند.
جوان و بحران هویت جهانی
به دنبال نهضت عصرنوزایی در نوع تفکر و جهانبینی بشر تحول بسیار عظیمی پدید آمد، زیرا بین جهانبینی و رفتارها رابطه نزدیکی وجود دارد. توضیح آنکه وقتی در جریان عصرنوزایی مکتب اومانیسم به معنای انسان محوری، جای مکاتب الهی و خدامحوری را گرفت و به اصطلاح، انسان در جایگاه خدا قرار گرفت و ملاک خوبیها و بدیها امیال و غرایز خود انسان شد هویت الهی انسان جای خود را به هویت مادهگرایی و لذتپرستانه داد. از این پس، به موازات تغییر در جهانبینی، انحطاط اخلاقی نیز شروع شد. در نتیجه مکاتب الحادی انسانمدار، لیبرالیسم و آزادی بی حد و مرز و به دنبال آن، نیهلیسم (پوچگرایی) با هدف مذهب ستیزی پایهگذاری و حاکمیت پیدا کرد. و بدین سان، بشر غربی هویت اصیل انسانی خود را از دست داد و کمکم با اصالت پیدا کردن تکنیک و اقتصاد، انسان آنچنان گرفتار سیطره تکنولوژی شد که خود نیز به ماشین تبدیل گردید.
امروزه در اثر پدید آمدن این بحران، زمینه همه فضیلتهای اخلاقی و ارزشهای معنوی، به ویژه در میان مردم جوامع غربی از بین رفته است و در اثر آن، به جای صلح و امنیت، ناامنی و ظلم و تعدی سراسر جهان را فرا گرفته است، به گونهای که انسانها به منظور اشباع هرچه بیشتر غرایز امیال حیوانی خود از هیچگونه خیانت و ستم به یکدیگر رویگردان نیستند. تعجبآورتر آن که، تمام این کارها را تحت عناوین زیبا و خوش رنگ و لعابی چون: دفاع از حقوق بشر و مبارزه با تروریسم و... انجام میدهند! این وضع، نتیجه طبیعی بروز اختلال هویتبشر عصر حاضر است که به دلیل پشت پا زدن به ارزشهای معنوی و اعتقادات اصیل دینی و ملاکهای صحیح عقلی برای وی پیش آمده است. رهایی از این وضع جز از طریق رجوع به فطرت اولیه و بازیابی و بازشناسی حقیقت اصیل انسانی خویش میسر نیست و صد البته، علایم چنین بازگشتی کم و بیش در اقصی نقاط جهان، به ویژه در عهد تمدن غربی به چشم میخورد. به عنوان مثال، اندیشمندان بزرگ معاصر وقتی بیهویتی انسان و از خود بیگانگی و حیرت و سرگشتگی او را در اثر سیطره تکنولوژی بیروح مشاهده کردند، درصدد برآمدند تا هویت مستقلی برای انسان سرگشته امروزی تدارک ببینند در این راستا، پیشنهادهایی هم مطرح کردند:
«انیشتین»، راه حل گریز از خلأ روانی و فقدان خوشبختی، رفع ابهام و آشفتگی از هدفهای زندگی انسان است;
«هانری برگسن»، نیاز به منابع تازه اخلاقی و معنوی وتغییر روش اخلاقی را راه نجات از بیهویتی دانست;
«ماکس پلانک»، پیروزی خدانشناسی را عامل ویرانی فرهنگ و نابودی هرگونه امید به آینده معرفی کرد;
«آلبرت شوایتزر»، بر احیای سنتهای اخلاقی تاکید کرد و... (3)
و در این میان چون قرآن غفلت از خدا را عامل اصلی خودفراموشی و بحران هویت انسانی معرفی میکند (4) در نتیجه، راه صحیح خودیابی را هم خداشناسی میداند. اصولاً محال است که انسان بتواند حقیقتخود را جدا از علت و آفریننده خود درک کند. بنابراین، ایمان به خدا بهترین و در عین حال، صحیحترین راه دستیابی به هویت واقعی است.
پینوشتها:
1. روانشناسان بزرگ، ص 64
2. تضادهای درونی ما، ص 134
3. سروش، شماره 1021، ص 71
4. سوره حشر آیه 19
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید