مقدمه
خانواده به عنوان مهمترین نهاد اجتماعی تأثیر فزایندهای بر ایجاد آسیبهای اجتماعی دارد و رسانه نیز به عنوان یک ابزار قدرتمند بر افکار و اندیشه زوجین و روابط آنها با فرزندان مؤثر واقع میشود.
اگرچه رسانه میتواند به صورت مستقیم تمامی آحاد جامعه را تحت تأثیر قرار دهد اما تأثیر مهم آن از طریق اثرگذاری بر نهادهایی چون خانواده است. رسانه از ابزار گوناگونی در زمینه برنامهسازی برخوردار است و میتواند مفاهیم را در قالبهای متنوع و جذاب به مخاطب عرضه نماید. در دنیای امروز خانواده با تحولات بزرگی روبرو شده، کاهش تعداد فرزندان، تغییر نقش زن و شوهر و دگرگونی نقش زنان در اجتماع در کنار عوامل اجتماعی دیگر ساختار خانواده را متحول کرده است. این
دگرگونیها تحت تأثیر عوامل متعددی به وقوع پیوسته، که رسانهها را میتوان از جمله موثرترین آنها دانست. پیامد این اثرگذاری را میتوان در دو قالب پیامدهای مثبت همچون افزایش سطح آگاهی اعضای خانواده در زمینههای مختلف از جمله موضوعات و مسائل جسمی، روحی و اصلاح رفتار فردی و جمعی و پیامدهای منفی چون افزایش خشونت خانوادگی، طلاق و جرائم اجتماعی مشاهده نمود. رسانهها میتوانند بر موضوعاتی چون تربیت فرزندان و چالشهای درون خانواده مؤثر واقع شوند. بررسی پیامدهای رسانهای در هر یک از این موارد میتواند چشمانداز روشنی از وضعیت و عملکرد آن را نشان دهد.
رسانهها در کشور ما در بسیاری از موارد به اصلاح و افزایش سطح آگاهی خانوادهها کمک کرده و در مواردی خود عامل ایجاد ناهنجاریها در سطح خانواده بودهاند. این مقاله بر آن است تا تأثیر دوگانه رسانه بر ناهنجاریهای خانوادگی را بررسی نماید.
رسانه و خشونت خانوادگی
رسانهها به اشکال گوناگون بر اعضا و روابط افراد خانواده تأثیر میگذارند. برنامههای گوناگون رادیویی و تلویزیونی میتواند الگوهای رفتاری را در قالب فیلم، سریال و نمایشهای رادیویی ارائه دهد. این الگوها از زمان کودکی در فرد درونی شده، تصویری خاص از روابط زن و شوهر و فرزندان ایجاد میکند.
امروزه بحث خشونت خانوادگی (Domestic Violence) را میتوان در قالب کودک آزاری و خشونت زناشویی در نظر گرفت. "خشونت زناشویی به دو صورت زن آزاری و شوهر آزاری قابل بررسی است که البته شکل غالب آن زن آزاری یعنی خشونت شوهر نسبت به همسر خود از کمیت بالاتری برخوردار است، از آنجا که این نوع خشونت اغلب در درون محیط خانواده روی میدهد و کمتر در جامعه شاهد آن هستیم، آمارهای موجود نمیتواند معرف وضعیت روشنی از آن باشد". (اعزازی ۲۱۱: ۱۳۷۶)
در واقع رسانهها میتوانند به صورتی پنهان قالبهای خاص فرهنگی را در ذهن فرد ایجاد کنند، این قالبها میتواند نوعی اقتدار در شکل مردسالاری یا تسلط مرد بر زن و هم چنین روابط ناسالم با فرزندان باشد هنگامی که در یک سریال تلویزیونی مرد بودن عامل سلطه بر سایر اعضا معرفی میشود یا درخواستهای بجای فرزندان نادیده گرفته میشود و همزمان پاسخ زن یا فرزندان در قالب پرخاشگری به نمایش درمیآید خشونت خانوادگی ترویج شده است. هدف سازندگان این سریالها دامن زدن به خشونتهای خانوادگی نیست بلکه برعکس ممکن است تلاش آنها در جهت ثبات و تحکیم روابط خانوادگی باشد اما بین آن چه که ما هدف مینامیم با آن چه که به صورت واقعی روی میدهد تفاوت زیادی وجود دارد. حتی ممکن است نمایش زیاده خواهی فرزندان یا تجملگرایی، نوعی نیاز کاذب در بیننده ایجاد کرده و او را در رسیدن به چنین موقعیتهایی تشویق کند.
نظریههای جدید در زمینه خشونت خانوادگی به دنبال شناخت عوامل ساختاری هستند که خانواده را مستعد بروز خشونت میسازد. به عقیده این نظریه پردازان، "خشونت بر ضد زنان مشکل شخصی یا خانوادگی نیست، بلکه بازتاب ساختارهای وسیع نابرابری جنسی و اقتصادی در کل جامعه است. این نظریه پردازان معتقدند خشونت مردان بر علیه همسرشان به هیچ وجه تخطی از نظم اجتماعی نیست بلکه بر عکس تأیید نوع خاصی از نظم اجتماعی است و میتوان آن را ناشی از این باور اجتماعی- فرهنگی دانست که زنان کم اهمیتتر و کم ارزشتر از مردانند و با آنان برابر نیستند" (Dobash و ۱۹۷۹: ۱۵). بدین ترتیب رسانه مروج نوع خاصی از رفتار تلقی نمیشود بلکه تنها منعکس کننده باورهایی است که جامعه به صورت ضمنی آنها را پذیرفته است.
از دیدگاه نظریه ((یادگیری اجتماعی)) در خانوادههایی که اعضای آن در دوران کودکی شاهد خشونت والدین خود بوده یا آن را تجربه کردهاند، احتمال بروز خشونت بیشتری وجود دارد. این نظریه به سابقه مشاهده و تجربه خشونت در خانواده اشاره دارد. همچنین این تجربه میتواند از طریق محتوایی که رسانه ارائه میکند شکل گرفته و به مرور زمان تقویت شود.
بدین ترتیب میتوان گفت القای یک تفکر یا روش غلط در هر یک از زمینههای رفتاری
میتواند به تشدید یا شکلگیری آسیبهای جدید منجر شود. نقش رسانه عمدتاً در طرح نیازها و خواستهها است، در برخی از سریالهای تلویزیون مردان متأهل به پنهان کاری و داشتن رابطه با زنان دیگر متهم میشوند. اگر چه هدف این سریالها نشان دادن چهرهای نامطلوب از این رفتار است اما بیننده این سریالها ممکن است با برداشت سطحی از اینگونه موارد تحت تأثیر آن قرار گیرد.
رسانهها ابزاری قدرتمند در فرهنگ سازی و اصلاح رفتارهای اجتماعی و روابط خانوادگی مستند. بنابراین توقع میرود که نوع برنامهسازی رسانهها با این هدف هماهنگ باشد اما آن چه
واقعیتهای اجتماعی نشان میدهد، انحطاط اخلاقی و تضعیف روابط درونی خانواده است که خشونتهای خانوادگی را میتوان معلول آنها دانست. بنابراین رسانه نمیتواند بدون درک درست از وضعیت خشونت خانوادگی در جهت کاهش آن گام بردارد.
"هم چنین خشونت قابلیت انتقال از نسلی به نسل دیگر را دارا است. کودکی که شاهد مواجهه خشونت در نزدیکان خود میباشد علاوه بر احتمال بالای ابتلا به اختلالات روحی، امکان این که در آینده قربانی خشونت شده یا رفتارهای خشن داشته باشد بیشتر است." (رفیعی فر ۸: ۱۳۸۶)
خشونت علیه زنان در بسیاری از جوامع دیده میشود اما اغلب ناشناخته مانده و به عنوان یکی از امور روزمره پذیرفته میشود.
بیشترین میزان خشونت علیه زنان توسط همسران آنان اعمال میگردد بطوریکه خشونتهای فیزیکی و روانی اعمال شده در خانواده علاوه بر ایجاد آسیب فیزیکی، موجب تحقیر زنان نیز میگردد. با این حال موارد بسیاری از خشونتهای خانگی ناشناخته باقی مانده و گزارش نمیگردند، شاید به این علت که برخی از زنان به خاطر قصور در وظایفشان خود را سزاوار ضرب و شتم میدانند، یا از آزار بیشتر شوهرانشان به خاطر تلافی و افشای اسرار خانوادگی میترسند و یا به دلیل شرمندگی از موقعیتشان از افشای آن امتناع میکنند. متاسفانه در برخی از کشورها قانونی برای حمایت از زنان قربانی وجود ندارد. خشونت دارای عواقب فردی و اجتماعی متعددی است. از نظر فردی تأثیر خشونت بر قربانی به صورت کاهش کارآیی در محیط کار، کاهش یادگیری و عدم توانایی برقراری روابط اجتماعی است. حداقل پیامدهای ناشی از خشونت خانگی، فقدان امکان برقراری روابط اجتماعی، فرار از منزل، خودکشی، ناتوانایی برای شرکت و اظهارنظر در جمع و داشتن تصور منفی از خود، انزوای اجتماعی، ترس و اضطراب، فقدان استقلال، ممانعت از بروز تواناییها و استعدادهای بالقوه قربانیان و مهمتر از همه تداوم خشونت است.
سازمان جهانی بهداشت اولین هدف خود در مورد خشونت علیه زنان را «شناخت مساله خشونت علیه زنان» قرار داده است.
پنج اولویت اول برنامههای مبارزه با خشونت خانگی علیه زنان شامل موارد زیر میباشد: ایجاد سیاستهای همگانی، ایجاد محیطهای حمایت کننده، بازنگری خدمات دولتی، تقویت اقدام جامعه برای مبارزه با خشونت خانگی علیه زنان و توسعه مهارتهای فردی و اجتماعی مردم برای زندگی عاری از خشونت.
رسانهها در تمامی این پنج مورد نقش مهمی ایفا میکنند. در بعضی موارد اثرات فوری پخش یک سریال تلویزیونی را میتوان در قالب گفتار یا رفتار افراد مشاهده نمود. برنامههای رادیویی نیز در قالب تکست و طرح موضوعات اجتماعی و خانوادگی نقش مهمی در اصلاح یا کاهش خشونتهای خانوادگی دارند.
"خشونت علیه زنان در تمامی کشورها، حتی در کشورهای پیشرفتهای که قوانین محکمی جهت جلوگیری از خشونت علیه خانواده دارند، نگران کننده است" (Clein ۲۰۰۴: ۲۵) در این کشورها رسانهها به عنوان عامل مهمی در جهت کاهش خشونت به کار گرفته میشوند در واقع این خواست دولتها و نهادهای اجتماعی است اما در مقابل بخش تجاری رسانهها و به ویژه شبکههای تلویزیونی خصوصی و کابلی با نمایش فیلمهای اکشن به این موضوع دامن میزنند، میتوان گفت منافع اجتماعی که دولتها آنرا دنبال میکنندبا منافع مالی که رسانههای خصوصی به دنبال آن هستند در تضاد قرار دارد. "پخش صحنههای خشن در فیلمهای سینمایی رفتار خشن را در افراد برمیانگیزد چرا که خشونت، تمایل به خشونت را کاهش نمیدهد بلکه خشونت موجد خشونت است، مشاهده خشونت در تلویزیون موجب افزایش پرخاشگری در میان تماشاگران میگردد." (ارونسون ۱۸۶: ۱۳۶۹)
از سوی دیگر افرادی که قربانی خشونتهای خانوادگی قرار میگیرند (اغلب زنان و کودکان نیز به دنبال راه حلهایی برای مقابله با آن برخاستهاند. پخش برنامههایی که از تساوی حقوق زن و مرد و حقوق کودک سخن میگوید و موضوعاتی که توسط حقوقدانان، مشاوران، روانشناسان و جامعه شناسان از طریق رسانه مطرح میشود تلاش بزرگی برای افزایش میزان آگاهی افراد از حیطه وظایف و مسئولیتهایشان است. کافی است به وضعیت تنبیه بدنی دانش آموزان در مدرسه و فرزندان در خانه در طی دو دهه اخیر توجه کنیم تا این تحول بزرگ را به خوبی درک نماییم. زنان با شیوههای دیگری نیز سعی در ارتقا جایگاه خود در خانواده داشته و دارند، افزایش چشمگیر زنان با تحصیلات دانشگاهی را نمیتوان بدون تأثیرپذیری از رسانه دانست. معرفی چهرهای از زنان که در موقعیتهای مناسب اجتماعی فعالیت میکنند و از جایگاهی مساوی با مردان برخوردارند از جمله عملکردهای مهم رسانه است.
در مجموع میتوان رسانه را ابزاری نیرومند در کنترل و گسترش خشونت خانگی دانست، جهت گیری رسانه به سیاستهای کلان آن و اهدافی بستگی دارد که آنها دنبال میکنند.
رسانه، خانواده و جرائم اجتماعی
از دیدگاه بسیاری از اندیشمندان، "ارتکاب جرم نتیجه مشکلات خانوادگی است. آنها در تعریف خود از مشکلات خانوادگی به مسائل متعددی اشاره دارند که میتوان آنها را در مقولههایی چون طرد فرزندان از سوی والدین، فقدان ارتباط هیجانی و عدم حمایت فرزندان از سوی والدین خلاصه کرد" (Gorman ۱۹۹۸: ۳۱۹).
برخی از اندیشمندان نیز به "فقدان انسجام در خانواده"(Weist, ۱۹۹۸: ۳۲) و "نظارت نداشتن والدین بر فرزندان و ازدواج مجدد آنها به عنوان عوامل اصلی اشاره میکنند (Pagani: ۱۹۹۸: ۴۸۹۹)".
از سوی دیگر اخبار شنیداری و دیداری در ارائه تصویر جرم به مردم و توسعه سازمانهایی مانند پلیس در جامعه نقش مهمی دارند. "رسانهها هم چنین نقش مهمی در چگونگی شکل گیری افکار عمومی در مورد جرم و بزه کاری ایفا میکنند" (فرجیها ۸۲: ۱۳۸۵).
بدین ترتیب میتوان گفت رسانه با تاثیرگذاری بر ساختار خانواده از یک سو و با ارائه تصویری از جرم از سوی دیگر بر شکلگیری یا کاهش جرائم اجتماعی مؤثر واقع میشود. تأثیر رسانه ممکن است در مواردی به صورت مستقیم منجر به ارتکاب جرم شود اما این تأثیر عام نبوده و در مواردی خاص به صورت موردی گزارش شده است. دیدن صحنه سرقت یک بانک یا ربودن یکشی از مغازه یا دزدی خانوادگی ممکن است بیننده نوجوانی را به ارتکاب جرم بکشاند. اما خارج از چارچوب
رسانههای رسمی کشور تأثیر فیلمهای ماهوارهای یا ویدئویی که بر روی آنها هیچ گونه کنترلی وجود ندارد شدیدتر و عمیقتر است. ارتکاب جرائم جنسی اغلب تحت تأثیر این گونه فیلمها بوده و مرتکبین آنها خود به این تأثیر اعتراف نمودهاند.
برنامههای تلویزیونی و به ویژه سریالهایی که در داخل کشور تولید میشود، با توجه به موضوع و نوع ساخت آن از بیننده زیادی برخوردار است اما در بسیاری موارد دچار انحراف از اصولی شده که جامعه به شدت به رعایت آن محتاج است. ترویج تجمل گرایی، نشان دادن زندگی افراد مرفه و خانههایی که برای بسیاری از مردم تنها یک رؤیا محسوب میشود آثار و پیامدهای زیانباری برجای
میگذارد.
نظریه بازتاب رسانهای جرم مدعی است که "رسانهها با نمایش مستمر تصاویر فریبنده و خوشایند از ارتکاب جرم و اسطوره سازی از مجرمان، کنترلهای درونی را تضعیف میکنند. این امر در نظریههای روان شناسانه در مورد مهارزدایی و حساسیت زدایی در بخش شکل گیری انگیزه ارتکاب جرم بررسی شده است" (Reiner ۲۰۰۰: ۲۱۲).
نظریه کنترل اجتماعی هیرشی میگوید "افراد زمانی بزهکار میشوند که نسبت به قیود اجتماعی کم اعتنا یا بی اعتنا شوند"
در این نظریات رسانهها تأثیر معناداری بر تصویر کلی جرم در درون جامعه دارند، گستره این تأثیر تا آنجا است که میتوان گفت انگارههایی که بر آگاهی عموم درباره جرم سایه افکنده است عمدتاً محصول رسانهها است. این پدیده را میتوان تصویر رسانهای رایج جرم
(popular media images of crime) نامید (وایت ۵۳: ۱۳۸۳).
گربنر معتقد است درسهایی که ما در دوران کودکی از تلویزیون میآموزیم احتمالاً پایههایی برای جهانبینی وسیع ما میگردند. "تلویزیون منبع معناداری از ارزشهای عمومی، عقاید قالبی، ایدئولوژی و دیدگاهها است"(Gerbner, ۱۹۹۴: ۳۱)
در تحقیقات دیگر، عوامل درونی و بیرونی مؤثر بر عدم ارتکاب بزهکاری نیز بررسی شده است. عامل «وابستگی» که حضور پدر و مادر در خانواده، ازدواج نکردن مجدد مادر، توجه و تشویق والدین، آرام بودن محیط خانواده و نیز صمیمی بودن رابطه نوجوان و والدین را نشان میدهد از مهمترین عوامل مؤثر بر بزهکاری است. این بررسیها نشان میدهد پایداری وضعیت خانواده در ممانعت از بزهکاری نوجوانان بسیار مؤثر است. چرا که در این سن نوجوان به دنبال کسب هویت و الگو است نقش پدر و مادر در خانواده موثرتر میشود. میتوان گفت خانوادههایی که بر اعمال فرزندان خود نظارت ندارند و کمتر مقررات و استانداردهای مشخصی در قبال رفتارهای غیرقابل قبول آنها وضع و از برخورد قاطعانه در مقابل رفتارهای خلاف فرزندان خود پرهیز میکنند، زمینه کجروی را مساعد
میسازند (kingsley ۱۹۸۹: ۲۸) در واقع نقش رسانهها در این است که میتوانند هنجارهای اجتماعی موجود در جامعه را تقویت یا تضعیف نمایند." هنگامی که باورها و اعتقادات فرد نسبت به یک موضوع کمرنگ شده یا از بین میرود نوعی رهایی رفتاری در او پدید میآید به طوری که خود را از قید و بندهای گذشته رها حس میکند. اگر فردی قویاً باور داشته باشد که برخی رفتارهای انحرافی درست نیست، مشارکت در آن رفتار برای او دور از تصور است". (رابرتسون ۱۷۶: ۱۳۷۴)
تامپسون معتقد است "تأثیر خانواده، همالان و دستهها (gangs) در بزهکاری بیش از سایر عوامل است و خانواده نقش مهمی در پیشگیری و کنترل بزهکاری دارد". (Thompson, ۱۹۹۱: ۴۵)
سایر اندیشمندان نیز در کنار خانواده به علل و عوامل دیگری اشاره دارند که منشأ درونی و بیرونی دارد اما همه آنها به تأثیر عمیق رسانه در این مورد معتقدند. در مجموع میتوان گفت این نظریات معتقدند:"رسانههای دیداری و شنیداری با انعکاس اخبار و رویدادهای جنایی قبح و زشتی رفتارهای مجرمانه را در جامعه از بین میبرند و وقوع جرم را امری عادی و طبیعی نشان میدهند. در این شرایط اجتماع پس از مدتی به این زشتیها عادت میکند و زمینه سقوط ارزشهای اجتماعی و هنجارهای زندگی سالم فراهم میگردد". (رحمانیان، ۶۲: ۱۳۷۸) از دیگر آسیبهای اجتماعی مهم در کشور ما طلاق است. در بحث طلاق، آن چه مهم است جدایی عاطفی افراد از یکدیگر است، طلاق پنهان یا طلاق عاطفی به معنای زندگی در زیر یک سقف بدون همدلی و علاقه متقابل است که خود زمینه را برای طلاق واقعی مهیا میسازد.
"تحقیقات نشان دهنده بالا رفتن میزان طلاق و جدایی، به تأخیر افتادن سن ازدواج دختران و تولد نخستین فرزند آنها، محدود شدن تعداد فرزندان، افزایش تعداد و نسبت زنان دارای تحصیلات عالی و نشان دهنده تغییرات پدید آمده درنهاد خانواده است" (رفعت جاه، ۱۳۵: ۱۳۸۳)
طلاق نیز مانند سایر آسیبهای اجتماعی تحت تأثیر عوامل متعددی است و تأثیر رسانهها نیز در این مورد میتواند به صورت غیر مستقیم باشد. در واقع رسانهها نقشی کلیدی در تبیین شکل گیری فشار ناشی از خلاء هنجاری (Anomic Strain) ایفا میکنند.
"رسانهها ممکن است با ارائه تصاویری از چشم و هم چشمی عمومی در مورد برخورداری از یک زندگی مرفه، احساس محرومیت نسبی را تشدید میکنند و موجب وارد آمدن فشار برای رسیدن به سطوح بالای موفقیت میشوند". (Siegel, ۲۰۰۳: ۱۹۳)
درواقع صرف نظر از طلاقهایی که به علت عدم شناخت زوجین از یکدیگر صورت میگیرد یا طلاقهایی که تنها علت اقتصادی دارند، آنچه که به عنوان یک قاعده کلی مطرح میشود برآورده نشدن توقعاتی است که زوجین از یکدیگر داشتهاند. رسانهها در شکل گیری این توقعات و انتظارات نقش مهمی دارند. انتظاراتی که رسانه از طریق نمایش فیلم و سریال یا در قالبهای دیگر عرضه میکند و افراد بدنبال دست یابی به آنها هستند، نقش رسانه در نشان دادن چهرهای مطلوب از اشتغال زنان اگر چه
میتواند مثبت ارزیابی شود اما زمینههایی را برای شکل گیری اختلافات درون خانوادگی مهیا میسازد. حتی نشان دادن سهولت امر طلاق و از بین بردن قبح آن میتواند در تصمیم گیریهای زوجین مؤثر باشد.
رسانه، خانواده و تربیت فرزندان
خانواده مهمترین نقش را در تربیت فرزندان به عهده دارد. در واقع باورها و اعتقادات دینی و
جامعهپذیری ابتدا در خانواده شکل میگیرد.
"از نظر کوئن با صنعتی شدن جوامع، ساخت، کارکردها و اقتدار خانواده دچار دگرگونی عظیمی شده است و مهمترین پیامد گذار از خانواده سنتی به خانواده صنعتی شهری، جانشینی خانواده هستهای به جای خانواده گسترده بوده است. در نتیجه خانواده نقش خود در تربیت اجتماعی فرزندان را به مدارس و آموزشگاهها واگذار کرد و میتوان گفت روابط سودجویی بجای مهرجویی و منفعت در مقابل اخلاق قرار گرفت و خانواده با کارکردهای گذشتهاش به حاشیه رانده شد" (رئوف ۱۳۷۷: ۴۲)
"اکنون جوامع غربی به سوی نوعی از خانواده جمعی پیش میروند که ارزش عمده در آن، انعطاف پذیری (Flexibility) است" (کارلسون ۱۳۷۸: ۲۸)
در این میان رسانهها از طریق تأثیرگذاری بر ارتباط منفی بین والدین و فرزندان منشأ تحولات بزرگی در تربیت فرزندان میشوند. نسل جوان امروز در مقایسه با نسلهای گذشته کمتر زیر بار ارزشهای دیکته شده توسط خانواده میرود و به طور خلاصه میتوان گفت امروزه تنها مدارس و مساجد و سایر نهادهای اجتماعی جایگزین نقش تربیتی فرزندان نشدهاند بلکه رسانه نیز نقش مهمی در این میان دارد و فرزندان الگوهای رفتاری خود را در بسیاری موارد از رسانه اخذ میکنند. جای تعجب نیست که هنر پیشگان و بازیگران فیلمها و سریالها بیش از معلمان مدارس و اساتید دانشگاهها بعنوان الگو شناخته میشوند.
فقدان یا ضعف کنترل فرزندان در خانواده احتمال بروز ناهنجاریها را افزایش میدهد. ضعف کنترل اجتماعی و کنترل خانوادگی نشان از نابسامانی دارد و فرزند میتواند دست به اقداماتی بزند که موافق عقاید والدین خود نباشد. یکی از دلایل مهم این وضعیت شفاف نبودن روابط اعضای خانواده است. از سوی دیگر والدین شناخت درستی از شیوهها و روشهای متناسب برای کنترل فرزندان خود پیدا نکردهاند و این امر باعث شده است تا والدین دچار تعارض شدیدی در رفتار خود شوند. بسیاری از والدین در شیوه برخورد با معضلات فرزندان خود شدیداً اظهار عجز میکنند و فرزندان نیز به خوبی از فقدان توانایی والدین خود آگاهی دارند. در اینجا است که باید به نقش فعال و مؤثر رسانه در تربیت فرزندان اشاره کنیم. برنامههایی که با موضوع مشاوره خانوادگی در رادیو و تلویزیون تولید
میشود اغلب راهکارهایی را مطرح میکنند که والدین به کمک آنها بتوانند بر ضعف کنترل خویش غلبه کنند. هنگامی که والدین درانجام مقاصد خویش احساس ناتوانی میکنند اقدام به اعمال کنترل از طریق بکارگیری خشونت میکنند..
به عبارت دیگر هنگامی که رسانهها برخی از کجروی ها را به گونهای نمایش میدهند که فاعل آنها فردی موفق مطرح میشود، نابهنجار بودن کجروی نیز کمرنگ شده و حتی از بین میرود.
نظریه «کنترل» میگوید افراد جز در صورتیکه آموخته باشند مرتکب خلاف نشوند به گونهای ضد اجتماعی رفتار خواهند کرد. "روک معتقد است این آموزش نقش مهمی در رفتار فرد دارد و تعیین کننده رفتارهای آتی او نیز خواهد بود". (Rock, ۱۹۹۶: ۱۸۲) فرزندان به این نوع آموزش نیازمندند، اگر محیط خانواده قادر به انجام آن نباشد، این الگوها به شکل دیگری در ذهن آنها جایگزین میگردد. باید توجه داشت که منظور از محیط خانواده تنها نگرش والدین نیست بلکه شیوه رفتار آنها نسبت به یکدیگر عامل مهمی است که فرزندان از آن الگوبرداری میکنند.
پرخاشگری در محیط خانواده طیفی از شکلها و گونههای متفاوت به خود میپذیرد که بدرفتاری با کودکان در یک سوی آن قراردارد و نگرشها و گفتارهای پرخاشگرانه والدین در سوی دیگر. "باندورا معتقد است در همین عرصه تربیتی کودکان با شدت تمام در معرض نمونههایی روشن و زنده از قهر و اجبار (Coercion) و پرخاشگری قرار میگیرند و عمل والدین آن نمونهها را به عنوان شیوههای مطلوب حل اختلاف و اظهار تمایلات و خواستهها به آنان معرفی میکند" (Bandora: ۱۹۷۳, ۴۷)
بنابراین رسانه هم میتواند از طریق تأثیرگذاری بر روابط بین زوجین، فرآیند تربیت فرزندان را تحت تأثیر قرار دهد و هم بصورت مستقیم بر اندیشه و طرز رفتار فرزندان مؤثر واقع شود. این تأثیر حتی میتواند ساختار خانواده را با تغییراتی عمیق روبرو سازد.
رسانه میتواند با شیوههای گوناگون تصور درستی از موقعیتهای مناسب و رفتار متناسب با آن را ایجاد نماید. این تأثیر جدای از کنترل اجتماعی غیر رسمی است که در جامعه یا مدرسه صورت
میگیرد بلکه اثر آن را باید به ابزارهای درونی مربوط دانست، "رسانه میتواند بر نیازهایی مانند عشق و تعلق و احترام تأکید نماید و از طریق آنها فرد را تحث تأثیر قرار دهد". (سلیمی، ۱۳۸۵: ۵۰۷). دیدگاههای نوین جامعه شناسی تأکید زیادی بر نقش باورهای دینی در آرامش بخشی و احساس آرامش دارند. اندیشمندانی چون پیتر برگر (Peter berger) معتقدند دین سایبان مقدسی است که انسانها را از گزند حوادث و ناامیدیها نجات میدهد بنابراین اگر خانواده در ایجاد باورهای مذهبی و اخلاقی فرزندان خود ناتوان باشد زمینه لازم برای ارتکاب جرائم گوناگون توسط آنها را فراهم میسازد چرا که اعتقادات دینی در خانواده نقش مهمی در ثبات و تعادل روحی افراد داشته و احساس شادی و رضایت را در آنان تقویت میکند. "دینداری باعث معنا دادن به زندگی میشود، از افراد حمایت روانی بعمل میآورد، همبستگی اجتماعی را تقویت نموده و بر رفتارآنان کنترل ایجاد میکند" (Stark, ۱۹۹۶: ۸)
در برخی از کشورها مانند کوبا ساختار نظام خانواده چنان از هم پاشیده، که میتوان گفت میزان کنترل والدین بر فرزندان به حداقل ممکن کاهش یافته است. فرزندان احترام به والدین و بزرگترها، رعایت هنجارها و قوانین اجتماعی و شیوههای مناسب و مجاز پیشرفتهای اجتماعی را از طریق
برنامههای گوناگون رسانه میآموزند اینکه رسانه در این زمینه نقشی مثبت یا منفی دارد به محتوای برنامههای آن مربوط میشود. در واقع در اینجا هم فرستنده پیام و هم گیرنده آن دارای اهمیت هستند.
"تلویزیون در خانوادههای متحد و سالم هماهنگی و وفاق را افزایش میدهد، در صورتی که در
خانوادههای متزلزل، به پراکندگی دامن می زند". (کازنو، ۱۳۸۴: ۱۵۳)
رسانه میتواند با ایجاد اعتماد در فرزندان، زمینه لازم برای قبول ارزشهای اجتماعی از طریق خانواده را فراهم سازد.
کار اریکسون در مورد اهمیت اعتماد در دوره رشد اولیه کودک، نگرشهای عمدهای را ارائه میدهد. او معتقد است "اعتماد تنها به معنای اتکاء شخص به تأمین کنندگان خارجیاش را یاد گرفته است بلکه این را نیز فرا گرفته که میتواند به خودش اعتماد کند"(گیدنز، ۱۳۸۴: ۱۱۲)
آنچه که امروزه دیده میشود نشان دهنده این واقعیت است که درخانواده هایی که ارتباطات صمیمی بین والدین و فرزندان وجود دارد، والدین قادر به کنترل رفتارهای فرزندان خود بوده و ارزشهای خود را به شیوههایی مقبول ارائه نمودهاند اما در بیشتر خانوادهها که تنها تحت تأثیر عوامل بیرونی و از جمله رسانهها بودهاند الگوبرداری فرزندان متفاوت از خواستههای والدین بوده است. در کشور ما با همه کاستیهایی که در نقش رسانه وجود دارد تأثیر آن بر تربیت فرزندان تأثیری مثبت بوده است و در مجموع فرزندانی که از تربیت مناسب برخوردار نبودهاند اغلب تحت تأثیر دوستان یا رسانههای غیر رسمی و بیگانه قرار گرفتهاند.
رسانه، خانواده، و چالشهای آینده
"خانواده در دوران مدرن دچار تحولات عظیمی شده است که میتوان آنرا در بخشهای زیر خلاصه نمود:
۱) تغییرات ساختاری:
که خانواده را از شکل گسترده به هستهای و سپس به صورت خانوادههای تک نفری و تک والدی در آورده و زندگی مشترک بدون ازدواج را رواج داده است.
۲) تغییرات ارزشی:
بطوریکه در دوران مدرن ارزشهایی چون وفاداری زن و مرد نسبت به یکدیگر تولید مثل و تولد فرزندان، روابط خویشاوندی، قوامیت و سرپرستی مردان و نان آور بودن آنها و خانه دار بودن زنان بسیار کمرنگ شده است.
۳) تغییرات عملکردی:
نقشهای سنتی مرد، زن و فرزندان در درون خانواده دچار تحول شده است. نقش تعیین کننده مرد در معیشت از انحصار او بیرون آمده و با ورود انبوه زنان به کارهای خارج از خانه، قدرت چانه زنی آنها افزایش یافته است" (شیخی، ۱۳۸۰: ۴۲)
اگر چه در ایران جدایی فرزندان از خانواده مانند غرب نیست و روابط عاطفی بین فرزندان و والدین حتی در سنین بالا نیز ادامه مییابد و در بسیاری موارد وابستگی اقتصادی به والدین نیز امری معمول محسوب میشود با اینحال در کشور ما نیز تحول در ساختار خانواده کاملاً محسوس است. اینکه رسانه تا چه حد میتواند این روند را اصلاح کند یا خود عاملی بر تشدید آن باشد یا این که اصولاً این تغییرات الزامی و غیرقابل کنترل است همه از سئوالات مهم در این زمینه است. آنچه میتوان گفت اینکه
دولتها بنا به مصالح خود سعی بر آن دارند تا از پتانسیل رسانه در جهت هدایت افکار عمومی جامعه و تأثیرگذاری بر نهادهایی چون خانواده، روند مطلوبی را ایجاد نمایند تا بتوانند نقش خود را در جهت کنترل اجتماعی بخوبی ایفا کنند.
بنابر این، رسانهها در برنامههای خود ابتدا باید شناخت درستی از وضعیت کنونی خانوادهها داشته باشند و بر مبنای این شناخت الگوهای خود را ارائه کنند، در کشور ما دو بخش سنتی و مدرن در کنار یکدیگر دیده میشود، در حالی که شهرهای بزرگ شکل جدید خانواده را تجربه میکنند در روستاها و شهرهای کوچک نظام سنتی خانواده همچنان قدرتمند است و از آنجا که رسانه طیف وسیعی از مخاطبان را گروه هدف خود میداند برنامه ریزی علاوه بر دشواری با نوعی ظرافت و دقت نظر نیز روبرو است. به عبارت دیگر ابتدا باید تعریف درستی از کارکردهای خانواده ارائه دهیم تا نوع برنامه سازی برای آن و اهدافی که در رسانه مورد توجه است، وضوح بیشتری یابد.
بدین ترتیب هنگامی که رسانه چهره نادرستی از خانواده ارائه دهد که با واقعیتهای موجود در جامعه هماهنگ نیست، پذیرش آن از سوی مخاطب نیز با دشواری بسیاری روبرو خواهد بود. در برخی از سریالها و فیلمهای تلویزیونی پدیده اشتغال زنان بصورتی مثبت نگریسته میشود و آنرا نشانهای از همکاری و هماهنگی بین زوجین و مؤثر بودن نقش زنان در جامعه میدانند در حالی که در پارهای از سریالها این موضوع یک آفت تلقی شده و سعی بر آن است تا نقص در تربیت فرزندان و حتی سردی
روابط خانوادگی به اشتغال زنان نسبت داده شود، در واقع رسانه موظف است سیاست واحدی در قبال پدیدههای موجود داشته باشد. تحول بزرگ دیگر در ساخت درونی روابط خانواده است بطوری که باعث ایجاد تحول در نقش اعضا خانواده گردیده است.
رسانهها و عمدتاً تلویزیون در کشور ما این تفاوتها را عاملی منفی قلمداد کردهاند. نشان دادن
صحنههایی از زندگی خانوادههای فقیر در جنوب شهر که در عین ضعف مادی دارای روابطی صمیمی هستند در کنار خانوادههای ثروتمندی که تمامی ساختارها و روابط آن از هم پاشیده، به امری عادی تبدیل شده است. در واقع رسانه کلیشههایی از خانواده را مطرح میکند که همواره ثابت بوده و خواهند ماند در حالی که تغییر جزیی از زندگی بشر است،. اما مهمتر از خود تغییر، آمادگی انسانها برای مواجهه با آثار آن است. در جوامعی که سرعت تغییرات بیش از آمادگیها و ظرفیتهای مردم است نه تنها آسیبهایی متوجه عموم میشود بلکه تلقی مردم از تغییر نیز منفی خواهد بود.
وضعیت امروز «خانواده ایرانی» مصداقی از این موضوع است. در گذار از سنت به مدرنیته و به همراه تغییرات آشفته فرهنگی جامعه ما، خانواده ایرانی دگرگونیهای گستردهای راتجربه میکند. درک این دگرگونی و پیش بینی آثار و عواقب آن، از ابعاد مختلف میتواند حائز اهمیت باشد.
به همان اندازه که تفاوتهای وسیعی در خانوادههای باگرایش های مذهبی وجود دارد، در
خانوادههای بی تفاوت و یا با گرایش کمتر به مذهب هم، تفاوتها گسترده و غیرقابل تصور است. خانواده ایرانی اصول و مفاهیمی از سنت را هنوز یدک میکشد، و از آن طرف، خود را در مسیر مدرنیته قرار داده است. اگرچه این دوگانگی همیشه مستلزم تقابل نیست ولی عدم شفاف سازی وضعیت، تقابلهای جدی را به وجود آورده و خواهد آورد.
مفاهیمی مانند فامیل، محرم و نامحرم، تعصب و غیرت، فرمانبری از بزرگترها، آبرو و حیثیت خانوادگی و غیره، به دلیل شرایط یادشده، در خانوادههای مختلف، معانی و تعبیرهای متفاوتی پیدا کردهاند.
میتوانیم بعضی از رفتارهای خانوادههایی که به شیوههای خاص خود زندگی میکنند را فساد و
بی بندوباری تلقی کنیم و میتوانیم به این رفتارها به عنوان نشانههایی از دگرگونیهای مرحله گذار نگاه کنیم.
در چنین وضعیتی رسانه باید رویکردی را اتخاذ کند که در آن با حفظ مفاهیم ارزشی و سنتهای مورد قبول، تحولات عمیق دنیای مدرن نیز مورد توجه قرارگیرد.
نتیجه:
در دهههای اخیر شاهد تحولات سریع و گستردهای در تمامی ابعاد زندگی اجتماعی و از جمله خانواده بودهایم. نهاد خانواده تحت تأثیر عوامل متعدد درونی و بیرونی این تغییرات را تجربه کردهاست. رسانهها به عنوان یکی از عوامل مهم تأثیرگذار بر تحولات خانواده نقش اساسی در دگرگونی روابط درونی بین اعضاء آن داشتهاند. این تحولات باعث سست شدن پیوندهای درون خانواده، افزایش طلاق، ناتوانی در تربیت فرزندان و... شده و از سوی دیگر پیامدهای مثبتی چون افزایش سطح آگاهی اعضاء خانواده، شناخت روشهای بهتر در برخورد با فرزندان، استفاده بهتر از امکانات بهداشتی، آموزشی و...
داشتهاست. در واقع رسانه از سویی باعث تقویت برخی از ارزشهای اجتماعی و از سوی دیگر باعث تضعیف آنها شده است. آنچه میتواند نقش و اهمیت رسانه در بعد مثبت آن افزایش دهد شناخت علمی و دقیق ویژگیها و کارکردهای نوین خانواده است و تنها در این صورت است که رسانه میتواند با تولید برنامههای مناسب ضمن دستیابی به اهداف تعریف شده از پیامدهای ناخواسته آن جلوگیری کند و رسانه میتواند با اثرگذاری مستقیم و غیرمستقیم بر نهاد خانواده بسیاری از ناهنجاریهای درون خانواده را کاهش دهد و در تعالی خانواده مؤثر واقع شود. از آنجا که الگوسازی رسانه برای والدین و فرزندان امری بدیهی است و تجربیات فراوانی این موضوع با به اثبات رسانده است عملکرد رسانه در قالب طرح الگوهای موفق ضمن تقویت باورهای درست و تصحیح نگرشهای نادرست منجر به تغییر رفتار به عنوان هدف غایی آموزش خواهد گردید.
منابع فارسی
۱- ارنسون، الیوت، (۱۳۶۹)، روان شناسی اجتماعی، ترجمه حسین شکر کن، تهران، انتشارات رشد.
۲- رابرتسون یان، (۱۳۷۴)، درآمدی بر جامعه با تأکید بر نظریههای کارکرد گرایی، ترجمه حسین بهروان، انتشارات آستان قدس رضوی.
۳- رحمانیان، منصور، (۱۳۷۸)، تأثیر رسانههای گروهی بر پیشگیری از جرم، پایان نامه کارشناسی ارشد رشته حقوق جزا و جرم شناسی دانشگاه آزاد اسلامی.
۴- رفعت جاه، مریم، (۱۳۸۲)، زنان و باز تعریف هویت اجتماعی، مجله جامعه شناسی ایران، دوره پنجم، شماره ۲.
۵- رفیعی فر، شهرام، (۱۳۸۶)، بنرامه مداخلات چند بخشی برای پیشگیری و کنترل خشونت خانگی در کشور، انتشارات معاونت سلامت وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی.
۶- رئوف، عزت، (۱۳۷۷)، مشارکت سیاسی زن، ترجمه محسن آرمین، نشرقطره.
۷- سلیمی، علی و داوری، محمد، (۱۳۸۵)، جامعه شناسی کجروی، انتشارات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
۸- شیخی، محمد تقی، (۱۳۸۰)، جامعه شناسی زنان و خانواده، شرکت سهامی انتشار.
۹- فرجیها، محمد، (۱۳۸۵)، بازتاب رسانهای جرم، فصلنامه علمی – پژوهشی رفاه اجتماعی
شماره ۲۲.
۱۰- کارلسون و دیگران (۱۳۷۸)، خانواده درمانی، ترجمه عفت نوابی نژاد، انتشارات انجمن اولیاء و مربیان.
۱۱- کازنو، ژان، (۱۳۸۴)، جامعه شناسی وسایل ارتباط جمعی، ترجمه باقر ساروخانی، چاپ هشتم انتشارات اطلاعات.
۱۲- گیدنز، آنتونی، (۱۳۸۴)، پیامدهای مدرنیت، ترجمه محسن ثلاثی، نشر مرکز.
۱۳- مشکانی، محمدرضا، (۱۳۸۱)، سنجش عوامل درونی و بیرونی خانواده بر بزهکاری، مجموعه مقالات پرخاشگری و جنایت، نشر آگه.
۱۴- وایت، رابرت و فیوناهینز (۱۳۸۳)، جرم و جرم شناسی، ترجمه علی سلیمی، مؤسسه پژوهشی حوزه و دانشگاه.
محمد مهدی لبیبی
کارشناس ارشد علوم اجتماعی و مدیر رادیو تجارت
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید