مطلب فوق سخنرانی حضرت آیتالله مجتبی تهرانی در خصوص تربیت دینی فرزند است:
معمولاً وقتی ارثیه گفته میشود، میروند سراغ مال! حال اینکه اگر امر دایر بشود به اینکه در دست فرزند چیزی بماند، باقی باشد بهتر است یا مثل مال فانی؟ در اینکه اگر ارث فانی شود به درد نمیخورد، شبههای نیست. باقی باشد بهتر است. بقاء هم، نه به این معنا که تا در دنیاست باقی بماند؛ بلکه در دنیا و آخرت باقی باشد. چیزی به او ارث بدهی و برای او بگذاری که وسیله رشد او باشد. حضرت امام صادق (علیهالسلام) در باب آنچه که برای فرزند به ارث گذاشته میشود فرمودند: «إِنَّ خَیرَ ما وَرَّثَ الآباءُ لِأَبنائِهِم الأَدَب لَا المال فَإِنَّ المالَ یذهَبُ وَ الأَدَبُ یبقَی» «همانا بهترین چیزی که پدران برای فرزندان به ارث میگذارند، ادب است نه مال. چرا که مال از بین می-رود و ادب باقی میماند.» امام صادق (علیهالسلام) فرق میگذارد بین مال و ادب. بهترین چیزی که پدران برای فرزندان به ارث میگذارند ادب است نه مال، بعد علّت را هم خیلی روشن بیان میفرمایند: مال از بین رفتنی است، امّا ادب از بین نمیرود.
همانا بهترین چیزی که پدران برای فرزندان به ارث میگذارند، ادب است نه مال. چرا که مال از بین می-رود و ادب باقی میماند.
ادب، سازنده شاکله وجودی هر شخص
چرا مال از بین رفتنی است و ادب باقی میماند؟ زیرا ادب شاکله وجودی و روحی انسان را میسازد و به آن شکل میدهد. شاکله وجودی هر فردی که ظاهراً شبیه انسان است، ممکن است انسان نباشد. باطن او را که تو نمیبینی! چشم برزخی تو باز نشده است تا بفهمی در باطن او چه هست! باطن هرکس شکل خاصّ خودش را دارد. ممکن است باطن انسان یک گرگ درندهای باشد. البتّه با مرگ چشم برزخی آدمی باز میشود: «فَبَصَرُکَ الیومَ حَدیدٌ» امروز چشمت تیزبین شده است یعنی حقیقت همه چیز را میبینی.
پس ادب شاکله وجودی هر انسانی را میسازد. بهتر است بگویم هر شخص. این ادب است که موجب میشود شخصی به شکل انسانی الهی بشود. یعنی ملکات الهی پیدا کند.
نقش پدر و مادر در الهی شدن فرزند
در اینجا این مسئله مطرح میشود که: نقش پدر و مادر در این مسئله چیست؟ آن کسانی که پرورشدهنده انسان هستند ـ یعنی والدین ـ چه نقشی در رابطه با الهی شدن فرزند دارند؟ چون اولین محیط که میخواهد انسان را بسازد اینجاست.
اگر والدین میخواهند فرزند از نظر باطن، صورتی الهی و انسانی پیدا کند، بدانند این امر از همان تربیتی که آنها میکنند، تحقق مییابد. درباره نقش والدین تعبیراتی وجود دارد که همه اینها برگرفته از معارف ماست مانند اینکه نقش والدین مانند نقش زارع و دهقان است. امّا با تفاوتهایی! زارع هم باید زمین را شخم بزند و آماده کند، هم بذر بپاشد یا نِشا کند و بعد هم آبیاری بکند تا آرامآرام، محصول برسد و ثمر دهد. تربیت فرزند از زراعت آسانتر است. والدین هم نقش زارع و دهقان را دارند امّا به یک معنا خیلی آسانتر. شاید این تعبیر را تا به حال نشنیده باشید که تربیت برای والدین خیلی آسانتر است نسبت به کاری که زارع و دهقان برای محصولش انجام میدهد، نه سختتر!
زارع باید سه کار بکند: هم باید زمین را شخم بزند و آماده کند، هم بذر را بپاشد، هم آبیاری کند. بعد بنشیند دستش را روی هم بگذارد ببیند ثمری میگیرد یا نه. ولی در مورد تربیت طفل لازم نیست دو کارِ اوّل را بکنی، یک کار بکن. چون از نظر زمین، زمینِ آن طفل آماده است، هیچ شخم زدن نمیخواهد.
بذر هم لازم نیست تو بپاشی، بذر آن را خدا پاشیده است. بذرش همان عقلِ عملی است. تمام اموری که از دیدگاه عقل ما خوب یا بد است، را میداند. امّا به صورت بالقوّه است، استعداد است. تو فقط این را در طفل به فعلیت برسان. یعنی اینکه تو فقط باید آبیاری بکنی. زمین آماده است، نِشا را خدا کاشته است، بذر را پاشیده است. تو میتوانی خیانت نکنی؟!!
ادب، آب حیات تربیت انسان است
اِی پدر و مادر! فقط آب بده! حال میگویم که آب دادن یعنی چه. علی (علیهالسلام) فرمودند: «إِنَّ بِذَوی العُقول مِنَ الحاجَة اِلی الأَدَب کَما یظمَأُ الزَّرع اِلَی المَطَر» "نیاز ذوی العقول به ادب مانند نیاز زرع است به باران."
همه انسانها احتیاج به ادب دارند، اما میدانی ادب برای آنها مثل چه میماند؟ احتیاجشان مثل این است که زرع احتیاج به باران داشته باشد، نقش ادب مانند نقش باران و آب است. والدین باید فقط کاری کنند که عقل عملی طفل، به فعلیت برسد. به فعلیت برسد یعنی چه؟ یعنی عقل عملی را که جنبه استعدادی دارد و به صورت بالقوّه است، شکوفا کنند.
تربیت از دو طریق سمعی و بصری است
تربیت از دو طریق سمعی و بصری است. صفات اخلاقی خوب بر اثر تکرار ایجاد میشود. هنگامی که بچّه به دنیا میآید، از نظر درونی اینگونه است که یک قوه حافظه دارد (اتاق بایگانی). هر چه به او بگویی و هر چه ببیند، سریع میبرد و در اتاق بایگانیاش میگذارد. سرعت گیرندگیاش زیاد و عمیق است. وقتی هم رفت آنجا، به این زودی بیرون نمیآید. وقتی که این کار تکرار شد، به صورت ملکه در میآید و شاکله او را تشکیل میدهد.
ما در روایاتمان داریم که بچّه وقتی به دنیا آمد، مستحب است همان روز اوّل، در گوش راست او اذان گفته شود و در گوش چپ او اقامه. یعنی اولین صوت و آهنگی که از راه سمع و گوش به او میرسد، توحید و نبوت و... باشد. این در روز اوّل مستحب است. میگویند تا قبل از اینکه ناف او بیفتد که معمولاً حدود ده روز طول میکشد این کار مستحب است و این از طریق سمع است.
روایتی از امام باقر (علیهالسلام) است و هم از امام صادق (صلواتاللهعلیه) است که فرمودند: «إِذا بَلَغَ الغُلام ثَلاث سِنین یقالُ لَهُ سَبع مَرَّات قُل: لاإِله الا الله ثُمَّ یترُک». «بچه وقتی به سهسالگی رسید به او هفت مرتبه اینگونه گفته شود که: "بگو: لا اله الا الله" سپس رها شود.»
وقتی بچّه به سن سهسالگی رسید یعنی دو سالش تمام شد، میخواست وارد سه سال بشود و معمولاً بچه زبان باز میکند که میتواند کلمات را بگیرد و ادا کند ـ «بَلَغَ» یعنی میرسد به اینجا ـ به او کلمه توحید را بگو و هفت بار هم بگو. چرا هفت بار؟ برای اینکه این کلام با تکرار ملکه او بشود، یادش نرود.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید