مرحله اول: اين است که خودتان را درست بشناسيد و مطمئن باشيد که واقعاً تصميم داريد ازدواج کنيد يا نه و اگر پاسخ مثبت است به چه دليل؟ به خاطر پول؟ ظاهر طرف مقابل؟ شخصيتش؟ يا صرفاً براي اينکه از خانه پدري فرار کنيد؟
کسي که خودشناسي میکند، براي زندگي خودش هدف قائل میشود، برنامه ريزي میکند، آرزوهايش را روي کاغذ میآورد و جاهاي خالي زندگیاش را شناسايي میکند.
کسي که خودش را خوب میشناسد، کمتر تحت تأثیر حرف ديگران مسير زندگیاش را تغيير میدهد و دوست دارد خودش بداند با زندگیاش چهکار میکند. بهعنوان مثال، يک دختر ?? ساله دوست دارد در سن ?? سالگي جراح زنان و زايمان باشد، در شيراز زندگي کند و یک بچه داشته باشد.
اولاً اين که کسي که میخواهد پزشک متخصص بشود، بايد همسري انتخاب کند که شرايط بخصوص شغلي او را درک کرده و بتواند او را حمايت کند. از سوي ديگر شايد لازم نباشد او هم جراح باشد اما بايد از تحصيلات دانشگاهي برخوردار باشد. در ضمن، براي چنين دختري که زودتر از ?? سالگي نمیخواهد بچه دار بشود، ازدواج زودرس يا حاملگي زودرس مزيت خاصي ندارد. در ضمن اينکه دوست دارد در شيراز زندگي کند، تا حدي تکليف خواستگاري که میخواهد او را به تبريز يا کانادا ببرد را مشخص میکند. با خودتان رو راست باشيد، و در تصميمتان راسخ باشيد.
مرحله دوم: اين است که همسر آیندهتان را بر اساس خواستهها و موقعيت فعلي خود تصور کنيد. تصور کردن همسر ايده آل با توجه به آرزوهايتان نسبتاً راحت است. هميشه از خودتان اين سؤال را بپرسيد: «آيا من براي شخصي که بهعنوان همسر ايده آل خودم تصور کردهام، همسر ايده آلي هستم؟» خيلي ساده است. هر ترازويي دو کفه دارد. اگر میخواهید کفه طرف مقابلتان سنگين باشد، ابتدا بايد کفه طرف خودتان را سنگين کنيد. کسي که میخواهد با يک فرد تحصيل کرده هنردوست ازدواج کند، بهتر است خود نيز تحصيل کرده و هنر دوست باشد.
مرحله سوم: بايد يکسري معيارهاي غربالگري اوليه براي همسريابي انتخاب کرده و آنها را آزمايش کنيد. رایجترین معيارهايي که براي اين منظور به کار میروند عبارتاند از: تفاوت سن، تفاوت قد، تفاوت ظاهر، تفاوت تحصيلات، تفاوت طبقاتي، تفاوت قومي، تفاوت زباني و در نهايت تفاوت ديني.
نکته مهم اين است: اين شما هستيد که تعيين میکنید يک ويژگي برايتان مهم است يا خير. مثلاً براي يک نفر ممکن است ازدواج درون قومي خيلي مهم باشد ولي براي کس ديگر اصلاً اهميت نداشته باشد. نکته ديگر اين است که تفاوت آدمها در يک قالب نسبي مطرح میشود تا مطلق. مثلاً به نظر يک نفر قد ??? کوتاه است و به نظر شخص ديگري ايده آل است. پژوهشها نشان دادند که کساني که حرف مردم برايشان مهم است بيشتر بهظاهر طرف مقابلشان اهميت میدهند.
مرحله چهارم : عبارت است از «ديدن» و «ديده شدن» براي ايجاد جاذبه اوليه. در کشورهايي که محیطهای مختلط کمتر است، پسرها ممکن است به کمک مادر و خواهرانشان براي پيدا کردن همسر مناسب متوسل شوند. ولي متأسفانه چنين امکاني براي اکثر خانمهای جوان کمتر وجود دارد. به همين دليل توصيه من اين است که محيط کار، تحصيل يا تفريح خود را به گونهای انتخاب کنيد که حداکثر احتمال ممکن را براي ديده شدن توسط همسر احتمالي آیندهتان به شما بدهد. بهعنوان مثال کسي که میخواهد با يک موسيقيدان ازدواج کند، يا در کلاسهای متعدد موسيقي شرکت میکند يا عضو انجمني میشود که موسیقیدانان معمولاً عضو آن میشوند. کار ديگري که میتوانید بکنيد اين است که چند خصوصيت اصلي که براي همسر آیندهتان در نظر داريد به نزديکان و دوستان بگوييد ممکن است آنها فردي را با اين مشخصات بشناسند و يا در آينده اگر با چنين کسي برخورد کنند بلافاصله به ياد شما میافتند و میتوانند نقش معرف را داشته باشند.
مرحله پنجم: يا دوست شدن با کسي است که فکر میکنید ممکن است با او ازدواج کنيد يا خواستگاري کردن از اين فرد است. در بسياري از جوامع (چه شرقي و چه غربي) معمولاً خواستگاري توسط جنس مرد صورت میگیرد و معمولاً يک زن نمیتواند از يک مرد تقاضاي دوستي و يا ازدواج بکند وگرنه به سبکي متهم میشود.
به هر حال، فراموش نکنيد وقتي با کسي بهقصد ازدواج دوست شديد يا از او خواستگاري کرديد، فکرتان فقط مشغول ظواهر امر (مانند کافیشاپ رفتن و کادوهاي رمانتيک دادن يا نحوه چاي آوردن عروس خانم موقع خواستگاري و مراسم عروسي) نباشد. به اصل موضوع دقت کنيد.
مرحله ششم: که به نظر من مهمترین مرحله انتخاب همسر است، بردن نهايت استفاده از فرصتها براي شناخت بهتر همسر احتمالیتان از طريق برقراري ارتباط کلامي يا غیرکلامی میباشد. امروزه حتي خانوادههای نسبتاً سنتي و مذهبي با حرف زدن و معاشرت زوجهای آينده در طول دوران نامزدیشان مخالفت چنداني ندارند.
در طول اين جلسات، از طرف مقابل خود بايد سؤال بپرسيد. سؤالهای تعيين کننده. اين سؤالها از هر فرد به فرد ديگر فرق میکند اما بهعنوان نمونه چهار تا پنج مورد از آنها را برايتان میگوییم:
الف - میتوانید بپرسيد: «هدف شما در زندگي چيست؟ سه تا از بزرگترین آرزوهاي زندگیتان را بگوييد».
ب - مثلاً: «هدف شما از ازدواج چيه؟ چرا میخواهید با من ازدواج کنيد؟»
پ - «من شغلم ايجاب میکند که در خارج از منزل کار بکنم. میخواستم بدانم راجع به اين موضوع چي فکر میکنی؟»
ت - « در خانه پدر و مادري شما تقسيم کارهاي منزل به چه صورت بوده؟ دوست داريد در زندگي ما چطور باشد؟»
پرسيدن اين سؤالها کمک کننده است، اما فراموش نکنيد که ما در دنياي ايده آل زندگي نمیکنیم، بنابراين اگر تصميمتان بر اين شد که با فردي ازدواج کنيد (بخصوص براي خانمها) فراموش نکنيد حتماً شرايطي را که برايتان مهم است سر عقد مطرح کرده و تعهد لازم را از همسر آیندهتان بگيريد. اين تنها سندي است که میتواند در صورت عدم سازش همسرتان در موارد ياد شده از شما حمايت کند.
از سؤال مهمتر، ارتباطات غیرکلامی است. مثلاً اينکه آيا رفتارش طوري که میخواهید با مهرباني و عاطفه هست يا نه؟ آيا آداب اجتماعي را در حدي که براي شما مهم است بلد هست اگر نه، آيا در اين حد با او احساس صميميت میکنید که اين مورد را با او در ميان بگذاريد؟
علاوه بر آن بايد از خودتان بپرسيد: از هم صحبتي با او خسته شديد يا لذت برديد؟ اينکه اگر اختلاف نظري پيش آمد میتوانید با صحبت کردن مسئله را حل کنيد و يا بر سرش به تفاهم برسيد؟ آيا میترسید مسئلهای را با او در ميان بگذاريد؟ از عکسالعملهایش در مقابل حرفها و رفتار شما نگران میشوید؟ آن چيزهايي را که شنيديد يا ديديد وقتي به خانه برگشتيد، روي کاغذ بياوريد، زيرا براي مرحله آخر يا هفتم بايد از آنها استفاده کنيد.
مرحله آخر: جمع بندي وضعيت و گرفتن تصميم مناسب است. در زندگي هر کسي حداقل يک فرد معتمد وجود دارد. نسبت آن شخص مهم نيست. عقل و تجربهاش مهم است. باهم صحبت کنيد و مجموع شرايط را برايش بگوييد و بخواهيد وضعيت را از ديد خودش ارزيابي کند.
سعي کنيد در ارائه مشاهدات و شنیدههایتان منصف باشيد و بهاصطلاح سانسور نکنيد. بعد با خودتان خلوت کنيد. تمام نظرات و تفکرات را کنار هم بچينيد و جنبههای مثبت و منفي ازدواج با اين فرد را کنار هم مقايسه کنيد. آيا جنبههای مثبت به جنبههای منفي میچربند؟ آيا چيزي در نکات منفي هست که خيلي برايتان مهم باشد و به خاطرش بخواهيد از طرف بگذريد؟ ممکن است چيزهايي را که شنيديد قبول نداشته باشيد که ايرادي ندارد. هرکسي نظر خودش را دارد، ولي در نهايت اين زندگي شماست. تصميم آخر را خودتان بگيريد و آن را به پدر و مادرتان اعلام کنيد.
میتوانید وقتي نتيجه تصميمتان را به پدر و مادرتان میگویید دلايل خودتان را هم بگوييد که بدانند اين تصميم را عاقلانه گرفتيد و جوانب آن را سنجیدهاید.
مراحل بالا توصيف يک فرايند عقلاني و منطقي بود. ازدواج در زندگي فرد يک تصميم خيلي مهم است. ازدواج موفق میتواند تمام تواناییهای بالقوه فرد را شکوفا کند و ازدواج ناموفق میتواند منابع غني درون وجود يک نفر را به صفر برساند. هستند کساني که فقط از روي احساسشان ازدواج کردند و خوشبخت شدند ولي تعداد کساني که خوشبختاند و اين تصميم را با چشمهای باز و با در نظر گرفتن همه جوانب گرفتند بيشتر است.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید