برای کسانی که خود را "شیعه" حضرت امام علی (ع) میدانند، کسب شناخت و معرفت نسبت به شخصیت آن امام معصوم (ع) یک فریضه است و نباید در انجام آن غفلت روا دارند، که هر نوع قصور و مسامحه در این امر، زیانهایی چون از دست دادن فیض شناخت و آگاهی نسبت به کسی را به همراه دارد که حتی بیگانگان در مقام والای او به شگفتی افتادند و سر به خضوع فرود آوردند.
مگر نه این است که "شیعه" یعنی تابع و پیرو؟ و آیا جز این است که تبعیت و پیروی از حضرت مولی الموحدین (ع) در گرو معرفت نسبت به شخصیت اوست و تا این شناخت و بینش به دست نیاید، "پیروی" تحقق عینی نمییابد؟ بنابراین شخصیت شناسی امیرمومنان (ع) برای هر مدعی پیروی از آن پیشوای الهی، ضروری و حیاتی میباشد.
راستی چگونه میتوان در برگرفتن جرعههایی از اقیانوس بیکران شخصیت کسی که جامع صفات متضاد و خصال گوناگون است، تسامح ورزید و در عین حال نامش را بر زبان جاری کرد و خود را محب او نامید؟ برای انجام وظیفه امام شناسی، مستحکمترین و راهبردیترین شیوه، گوش جان سپردن به معارف و رهنمودهایی است که آن پیشوای بزرگ درباره خود بر زبان جاری ساخته است، اگر چه معتقدیم آنچه حضرت علی (ع) درباره خود فرموده، بسیار اندک است.
بدیهی است عالمان و اندیشمندان اسلامی که خود در مکتب حضرت امام علی (ع) سال های مدید درس و حکمت آموختهاند، در تبیین سخنان آن امام معصوم، دارای احاطه و نگرشهای ژرف و همه جانبه میباشند، و فقیه و اندیشمند معاصر حضرت آیت الله جوادی آملی از کسانی است که که دارای این مهارت خاص میباشد و ما را در این امر بینش و آگاهی میدهد.
1. در خطبه 192 از نهجالبلاغه هنگامی که ظهور اسلام را تشریح میکند و رسول اکرم (ص) را می ستاید، میفرماید:
رسول اکرم (ص) مرا در همان اوایل زندگی در دامن خویش میپروراند و هر روز بابی از علم و اخلاق به روی من میگشود و مرا به اقتدای آن فرا میخواند، "یرفع لی فی کل یوم من اخلاقه علما و یامرنی بالاقتداء به"، و هر سال که مجاور کوه حرا میشد و در جوار آن به عبادات میپرداخت، من او را میدیدم و جز من کسی وی را نمیدید، "و لقد کان یجاور فی کل سنه بحراء فاراه و لایراه غیری".
درخانهای که اسلام در آن ظهور کرده بود غیر از رسول اکرم (ص) و خدیجه (ع) کسی نبود و من سومین نفر آن دو بودم. نور وحی و رسالت را میدیدم و نسیم نبوت را استشمام میکردم، "ولم یجمع بیت واحد یومئذ فی الاسلام غیر رسول الله (ص) و خدیجه و انا ثالثهما. اری نور الوحی و الرساله و اشم ریح النبوه".
آن شامه غیبی که نسیم غیبی را استشمام میکند و در انبیا (ع) وجود داشت، در علی (ع) نیز بود. وقتی برادران یوسف از مصر حرکت کردند و پیراهن وی را به همراه خود آوردند، حضرت یعقوب در فاصله چندین فرسنگی (ع) با قاطعیت و تاکید فرمود: من نسیم و بوی یوسف را استشمام میکنم، "انی لاجد ریح یوسف لولا ان تفندون" (1)
شامهای که از غیب میبوید، شامهای ملکی و مادی نیست، چنان که نبوت نیز مربوط به عالم طبیعت و ملک نیست و تنها با حس بویایی ملکوتی میتوان نبوت را که امری غیبی است، تشخیص داد.
علی (ع) نیز می فرماید: من هنگام نزول وحی بر پیامبر، صدای ناله شیطان را میشنیدم. به رسول اکرم (ص) عرض کردم: این ناله و فریاد چیست؟ فرمود: این افسوس شیطان است که فهمید دیگر پرستش نمیشود، چون جایی که وحدت و نبوت و رسالت حکومت کند، آنجا شیطان عبادت نمیشود، "ولقد سمعت رنه الشیطان حین نزل الوحی علیه (ص) فقلت: یا رسولالله ما هذه الرنه؟ فقال: هذا الشیطان قد ایس من عبادته". آنگاه فرمود: ای علی هر چه را من میبینم تو نیز میبینی و هر چه را من میشنوم، تو نیز میشنوی، جز آن که تو پیامبر نیستی، لیکن وزیر من هستی و تو بر پایه خیر استواری: "انک تسمع ما اسمع و تری ما اری الا انک لست بنبی و لکنک لوزیر و انک علی خیر" (2)
2. حضرت علی (ع) در خطبه سوم که به خطبه "شقشقیه" معروف است، میفرماید: "ینحدر عنی السیل ولایرقی الی الطیر"، من آن کوه بلندم که سیل علوم از من سرازیر میگردد! چون هر کوهی سیلخیز نیست و سیل فقط از کوه بلند و مرتفع برمیخیزد و هیچ پروازکنندهای به مقام اوج گرفته من پر نمیکشد.
فکر اندیشمند عادی به مقام والای علی بن ابیطالب راه نمییابد و تحمل هضم و فراگیری علوم سیل گونه این حکیم الهی مقدور افراد عادی نیست، زیرا در برابر سیل نمیتوان ایستاد، بلکه باید از کنارههای آن به قدر توان بهره برد.
3. آن حضرت در خطبه 189 در بیان مقام علمی خود میفرماید: "ایهاالناس! سلونی قبل ان تفقدونی فلانا بطرف السماء اعلم منی بطرق الارض".
در این کلام آن حضرت برای خود دو نشئه قایل است، چنان که جهان نیز دو نشئه دارد، عالم ظاهر و عالم باطن، عالم غیب و عالم شهادت. ایشان میفرماید: جنبه غیبی من قویتر از جنبه شهادت من است! آگاهی من به علوم آسمانی بیش از آگاهی من به علوم زمینی است! زیرا غیب قویتر از شهادت است و با خبران از غیب عالم قویتر از مرتبطان به عالم شهادت هستند.
4. در خطبه 175 میفرماید: والله لو شئت ان اخبر کل رجل منکم بمخرجه و مولجه و جمیع شانه لفعلت! و لکن اخاف ان تکفروا فی برسول الله (ص) الا و انی مفضیه الی الخاصه ممن یومن ذلک منه.
سوگند به خدا، اگر بخواهم جریان زندگی شما، آغاز و انجام آن، و ورود و خروج شما را در کارها تشریح کنم، میتوانم، چون از گذشته و آینده شما - به اذن خدا - آگاهم، ولی خوف دارم که تاب نیاورید و بگویید: چگونه رسول خدا چنین نفرمود و علی (ع) میگوید، پس علی (ع) از رسول خدا (ص) بالاتر است و این مساله زمینه انحراف فکری شما را فراهم سازد. آگاه باشید که با موالیان مورد اطمینان بعضی از اسرار عالم را در میان میگذارم. این نمونهای از احاطه علمی علی (ع) به جهان غیب است و جهان غیب بر جهان شهادت احاطه دارد.
5. در خطبه 158 خود را سخنگوی وحی معرفی میکند و میفرماید: ذلک القرآن فاستنطقوه و لن ینطق و لکن اخبرکم عنه الا ان فیه علم ما یاتی و الحدیث عن الماضی و دواء دائکم و نظم ما بینکم.
قرآن سخن میگوید، شما از قرآن بپرسید، ولی هرگز حرف نمیزند، لیکن من سخنگوی قرآنم و شما را از محتوای آن آگاه میسازم. آگاه باشید که علم آینده، سخن از گذشته، داروی دردها و نظم امور زندگی شما در قرآن است.
6. در خطبه 109 میفرماید: ما درخت نبوتیم، درخت نبوت در خاندان ما ریشه دارد و فیض رسالت در این خانواده فرود میآید و فرشتههای خدای متعال با خاندان ما رفت و آمد دارند و قرارگاه علم ما هستیم و چشمهسار حکمتها ماییم، "نحن شجره النبوه و محط الرساله و مختلف الملائکه و معادن العلم و ینابیع الحکم".
کانون و کان علم و حکمت علی و اولاد علی (ع) هستند و همانگونه که قرآن کریم در تشریح حکمت گویا و رسا است، امیرمومنان (ع) نیز که شاگرد بارز این کتاب و قرآن ناطق است، بهترین بیانگر حکمت خواهد بود.
وصفی که خدا برای قرآن بیان فرمود، علی (ع) نمونه آن صفت را برای خود تشریح میکند، خدا در عظمت قرآن میفرماید: "لو انزلنا هذا القران علی جبل لرایته خاشعا متصدعا من خشیة الله"، آن قدر این قرآن وزین است که اگر آن را بر کوه نازل کنیم، کوه متلاشی میشود.
همان گونه که هضم مسایل سنگین برای همه میسر نیست و بسا افرادی را به صداع و سردرد مبتلا میکند، معارف بلند قرآن کوه را به صداع، تفرق و تلاشی مبتلا میکند، و این مثلی است که ممثل را روشن میسازد: "و تلک الامثال نضربها للناس"(3)
امرمومنان (ع) نیز پس از درگذشت سهل بن حنیف انصاری که از اصحاب دیرینه و شاگردان مکتب مولیالموحدین بود، فرمود: اگر کوه بخواهد محبتم را هضم کند، متلاشی میشود: "لو احبنی جبل لتهافت" (4) یعنی تحمل محبت، هضم ولایت و معرفت علی (ع) مقدور کوه نیست، همان گونه که هضم معانی بلند قرآن مقدورش نیست.
7. در کلمه قصار 184 میفرماید: "ما شککت فی الحق مذ اریته"، از آن لحظهای که حق را به من نمایاندند و حق مشهود من شد، در آن شک نکردم.
آری! علی (ع) که بر فطرت توحید زاده شده است، "فانی ولدت علی الفطره" از لحظهای که حق را به آن حضرت نشان دادند، در آن شک نکرد و تا آخر نیز بر آن استوار ماند.
8. امیرمومنان حضرت علی (ع) در یکی از نامههایی که برای معاویه مرقوم فرمودند، مقداری از فضایل اهل بیت را تشریح کرده، میفرماید: اگر خداوند در قرآن از خودستایی و بر شمردن فضایل خود نهی نفرموده بود، (فلا تزکوا انفسکم) (6) من گوشهای از فضایل خانوادگی خود را برمیشمردم، "و لولا مانهی الله عنه من تزکیة المرء نفسه، لذکر ذاکر فضائل جمه". این کار شمارش نعمتهای خدا در کمال خضوع و بندگی است. سپس میفرماید: "فانا صنائع ربنا ولناس بعد صنائع لنا" (7) ما ساخته شده و دست پرورده خدای خویش هستیم، ما ساخته ربوبیت حقیم و دیگران دست پرورده ما هستند. ما علوم الهی را از مکتب "الله" آموختیم و دیگران از ما فرا گرفتند. ما در کنار سفره وحی نشستهایم و سایرین در کنار سفره ارشاد ما. ما در آموختن علوم و معارف نیازی به غیر خدا نداریم، ولی دیگران نیازمند ما هستند که مجرای فیض خداوندیم.
این جمله بلند در یکی از توقیعات حضرت بقیة الله (ارواحنا فداه) نیز آمده است: "نحن صنائع ربنا و الناس بعد صنائعنا". (8)
شاگرد مستقیم خدای عزیز حکیم خود نیز حکیم است. رسول اکرم (ع) که قرآن حکیم را از نزد خدای حکیم آموخت، حکیم است و علی ابن ابی طالب (ع) نیز که طبق آیه مباهله (آل عمران، 61) به منزله جان رسول اکرم (ص) و مانند نفس مطهر او محسوب شده، از همین مکتب و علم لدنی برخوردار است، و چشمههای حکمت از جان او میجوشد.
اگر کسی چهل روز "خالصا لوجه الله" زندگی کند و تمام برنامه چهل روزش برای رضای خدا باشد. مضمون (قل ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین" (9) در جانش تجلی کند، چشمههای حکمت از جانش میجوشد و بر زبانش جاری میشود، قال رسول الله (ص): "من اخلص لله اربعین یوما فجر الله ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه" (10)
علی (ع) که تمام عمر را "خالصا لوجه الله" زندگی کرد، در حکمت نظری به جایی رسید که فرمود: آن چه از هم اکنون تا قیامت رخ میدهد، از من نمیپرسید، جز آن که شما را آگاه میکنم، "لتسألوننی عن شیء فیما بینکم و بین الساعه... الا انباتکم". (11)
این تحدی غیر از جملهای است که فرمود: "ایها الناس سلونی قبل ان تفقدونی فلانا بطرق السماء اعلم منی بطرق الارض" (12) پیش از آن که مرا در بین خود نیابید، آن چه میخواهید بپرسید که من به راههای آسمان از راههای زمین آشناترم.
چنین انسانی که بر بام طبیعت مشرف است و به جهانی راه یافته که بر طبیعت مسلط است، در حکمت نظری و عملی حکیمی کامل، نامور و متاله خواهد بود.
9. در خطبه 192 نهج البلاغه میفرماید: من جزو گروهی هستم که در راه خدا از سرزنش ملامت کنندگان باز نمیایستند، سیمای آنان سیمای صدیقان است، یعنی کسانی که هم در مقام اعتقاد صادقند و هم در مقام اخلاق و عمل. صدق در این سه قسم برایشان ملکه و راسخ شده است، "و انی لمن قوم لا تأخذهم فی الله لومه لائم سیما هم سیما الصدیقین"، و گفتارشان گفتار افراد نیک است، "و کلامهم کلام الابرار". شب را زنده و آباد نگه میدارند، "عمار اللیل". شب آنان معمور است، نه بایر و مخروب، شب را به خواب نمیگذرانند تا مخروب و ویران باشد، آن کس که در خواب است، شب زنده و آباد ندارد:
گریه شام و سحر شکر که ضایع نگشت قطره باران ما گوهر یکدانه شد
زنده بودن شب و آباد کردن آن موجب روشن شدن روز و آبادی آن میشود، "و منار النهار".
روشنی روز از قبال افراد روشن ضمیر است، طبیعت را آفتاب روشن مینماید، ولی جامعه بشری را اولیای الهی روشن میکنند، آنان روز را نور میدهند و شب را آباد و زنده میگردانند و زمان را فروغ میبخشند و زمین را برکت میدهند.
به ریسمان قرآن چنگ میزنند، "متمسکون بحبل القرآن"، سنتهای خداوند و رسول را احیا میکنند و مقررات الهی را زنده نگه میدارند، "یحیون سنن الله و سنن رسوله"، اهل تکبر و برتری طلبی و تجاوزگری و فساد نیستند، "لا یستکبرون و لا یعلون و لا یفسدون".
آنگاه در پایان خطبه میفرماید: دلهای آنان در بهشت است و بدنهایشان در کار و کوشش، "قلوبهم فی الجنان و اجساد هم فی العمل" (13) جانشان در آن عالم است و جسمشان در این عالم، یعنی هم زمان با این که جسم آنها مشغول عمل است، جان آنان در بهشت متنعم است.
10. در خطبه 197 درباره این که پیرو راستین وحی بود و لحظهای از مسیر وحی فاصله نگرفت، میفرماید: "انی لم ارد علی الله ولا علی رسوله ساعه قط"، من لحظهای در برابر فرمان خداوند و رهبریهای رسول اکرم (ص) نایستاده و آن را رد نکردم، بلکه مطیع محض بودم.
در پایان همین خطبه میفرماید: "فوالذی لا اله الا هو انی لعلی جاده الحق و انهم لعلی مزله الباطل"، سوگند به خدا من در مسیر حق و در جاده حقیقت هستم و آنها که مخالفند در لغزشگاه باطل قرار دارند.
آن چه گذشت، نمونههایی کوتاه از معرفی حضرت علی بن ابی طالب (ع) از زبان خود آن حضرت (ع) بود، "آفتاب آمد دلیل آفتاب"، چون شخصیتی مانند ایشان را باید رسول اکرم (ص) و یا خود او معرفی کند، چنان که رسول اکرم (ص) خطاب به امیرمومنان (ع) میفرمایند: غیر از خدا و من، کسی تو را آن گونه که شایسته است، نشناخت، "ما عرفک حق معرفتک غیر الله و غیری" (14)
پاورقی
1. سوره یوسف، آیه 94
2. نهج البلاغه، خطبه 192
3. سوره حشر، آیه 11
4. نهج البلاغه، حکمت 111
5. همان مدرک، خطبه 57
6. سوره نجم، آیه 32، خودتان را پاک نشمارید.
7. نهجالبلاغه، نامه 28
8. بحارالانوار، ج 53، ص 178
9. سوره انعام، آیه 162
10. بحارالانوار، ج 67، ص 249
11. نهج البلاغه، خطبه 93
12. همان، خطبه 189
13. نهج البلاغه، خطبه 192
14. بحارالانوار، ج 39، ص 84
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید