بدون شك، از حماسي ترين و ماندني ترين نقشهایی كه در قيام جاودانه حضرت سيدالشهدا(ع) رقم زده شد، صحنه هايي بود كه بانوان ارجمند و شجاع و مجاهد، در اين عرصه آفريدند.
تنها پناه مسلم(ع) در کوفه در بررسي قيام عاشورا به ترتيب تقدم زماني، وقايع سخن را از داستان تلخ تنهايي ناگهاني مسلم بن عقیل(ع) در شهري كه ساعتي قبل پر از ياران او بود آغاز ميكنيم.
با ورود مسلم به كوفه با عنوان نماينده امام(ع)، بسياري از مردم شهر با او بيعت كردند كه برخي رقم را تا چهل هزار ذكر كرده اند.
اما آمدن ابن زیاد با آن شهرت ظلم و جنايت به كوفه بهعنوان والي، مسير جريانات را بهکلی عوض كرد تا آنجا كه تهديدها و تطمیعها و دسيسه هاي او باعث شد كه از چهار هزار نفري كه به همراه مسلم قصر را محاصره كرده بودند تا نماز مغرب جز سي نفر باقي نماند و پس از نماز حتي يك نفر هم با او نبود.
هنگام نماز عشا مناديان ابن زیاد در شهر جار زدند كه هر كه براي نماز عشا به مسجد نيايد خونش هدر است و اين شد كه مسجدي كه چهل هزار جمعيت را در خود جا ميداد از مردم پر شده و نماز عشا به امامت ابن زیاد برگزار شد.
در اين موقعيت، در شهري كه از بيم جان و هراس مال و فرزند در نيم روز از محاصره قصر ابن زیاد به نماز جماعت پشت سر او تغيير جهت ميدهد، در ميان مردان بيوفايي كه ناگهان اين طور مسلم(ع) را تنها ميگذارند و از ياد ميبرند تنها يك زن است كه حرمت ولايت را پاس داشته و مردانه و بدون هراس از دشمن خونریز و غدّار نماينده امام خويش را در خانه پناه ميدهد و اين زن رشيد مؤمن «طوعه» است.
«طوعه» ساليان متمادي كنيز اشعث بن قيس از معروفترین منافقين عهد حضرت علي(ع)، بوده است و در محيط نفاق و مخالفت با خاندان ولايت زيسته است.
نكته قابل توجه اينكه «طوعه» ساليان متمادي كنيز اشعث بنقيس از معروفترین منافقين عهد حضرت علي(ع)، بوده است و در محيط نفاق و مخالفت با خاندان ولايت زيسته است.
از سوي ديگر، فرزندش بلال كه در همان زمان با او در آن خانه زندگي ميكند از ياران ابن زیاد است اما اين واقعيات هيچ كدام در قلب پاك او كه مسير هدايت ولايت را يافته است تأثيري نميكند و او در آن شرايط بحراني و حساس مسلم(ع) را به خانه ميپذيرد و مخفي ميكند.
هنگامي هم كه پسرش بلال خيانت ميكند و محل اختفاي مسلم(ع) را به مأمورين نشان ميدهد طوعه به حمايت از مسلم(ع) برميخيزد. ميرساند و سيرابش ميكند. آيا ما شايستگي خدمت نداريم؟!
اگر باز با همان ترتيب وقايع زماني با عاشورا جلو بياييم، به مرحله آمادگي براي شركت در واقعه جانسوز كربلا ميرسيم.
در اين مرحله است كه زناني كه از شور عشق به ولايت و حقيقت لبريزند حماسه مي آفرينند.
زناني كه بايد به خاطر طبيعت لطيف زنانگي و عواطف خانوادگيشان، خود و خانواده خود را از اين معركه خونين و مصیبتهایی كه در پيش است جدا كنند و بگريزند به خاطر عمق اعتقاد و عشقشان به ولايت نه تنها شوهران و فرزندانشان را به ماندن در كنار امام(ع) ميخوانند كه خود نيز ميمانند تا شايد تسلي بخش خاندان مصيبت ديده امام(ع) باشند.
هنگامي كه امام حسين(ع) به اصحاب خود اذن برگشت دادند فرمودند: هر كه عيالش همراه او است همين امشب او را به مأمن امني برساند كه فردا من كشته خواهم شد و عيالات من به اسيري ميروند.
پس از اين صحبتهای امام(ع) بود كه علي بن مظهر(ع) يكي از اصحاب امام(ع) به خيمه خود رفت تا سخن امام(ع) را بازگو كند. اما همسرش از شنيدن سخنان امام گريست و گفت: اي علي! در باره من انصاف نداري. تو خود ميخواهي داخل بهشت شوي و من بروم.
علي به خدمت امام(ع) برگشت و گفت كه همسرم حاضر نيست كه من او را به مأمن امني برسانم.
هنوز امام(ع) جوابي نگفته بودند كه صداي آن زن بلند شد كه: يا بن الزهراء! أ لسنا قابلاً لخدمة بناتك و اخواتك؟(3) اي فرزند زهرا(س)، آيا ما قابليت اين را كه به دخترانت و خواهران خدمت كنيم را نداريم؟
اين جمله مخلصانه و صادقانه اين زن بود كه سبب شد تا حضرت اجازه دهند زناني كه خودشان ميخواهند، بمانند و در غم خاندانشان شريك باشند.
«قمر»، خورشيدي كه درخشید از زنان ديگري كه در اين راستا ميتوان از آنان نام برد، همسر عبدالله بن عمير كلبي و همسر زبير هستند.
هنگامي كه عبدالله بن عمير كلبي تصميم خود را بر پيوستن به امام(ع) با همسرش قمر در ميان گذاشت همسرش گفت: چه فكر خوبي كردي. خدا ترا هدايت كند، مرا هم همراه خويش ببر.
و آنگاه هر دو از كوفه بهسوی كربلا رهسپار شدند.
فرزندم برخيز و فرزند دختر پيامبر را ياري كن و ياري او را بر سلامت خويش ترجيح ده و بدان كه اگر سلامت خويش را بر نصرت او گزيني، هرگز از تو راضي نخواهم شد.
در روز عاشورا، وقتي شمر بن ذيالجوشن به سمت چپ لشگر امام(ع) حمله كرد عبدالله به دفاع از سپاه پرداخت و 19 سوار و دوازده پياده را كشت.
ولي در همين هنگام فردي از لشگر دشمن به او حمله كرد و دست راست او را قطع كرد و ديگري پايش را.
قمر همسر او كه از دور صحنه را تماشا ميكرد عمود خيمه را كنده و همين طور كه اين جملات را به عبدالله ميگفت به لشگر دشمن حمله كرد:
فداك ابي و امّي قاتل دون الطيّبين ذرية محمد: پدر و مادرم به فدايت، در راه خاندان پاك پيامبر(ص) به نبرد ادامه بده.
عبدالله به او امر كرد كه بازگردد. قمر گفت: رهايت نميكنم تا من نيز كشته شوم.
آن گاه امام(ع) خود به او فرمودند:
«جزيتم من اهلبيت خيرا؛ ارجعي رحمك اللّه الي النساء فاجلسني معهن» خداوند به شما جزاي خير بدهد.
خداوند تو را رحمت كند بهسوی زنان بازگرد و با آنان باش.
سپس دشمن، ناجوانمردانه عبدالله را به شهادت رساند. قمر بر سر جنازه همسر آمد و درحالیکه خونها را از چهره اش پاك میکرد گفت:
«هنيئا لك الجنة. اسئل اللّه الذي رزقك الجنة ان يصحبني معك» بهشت بر تو گوارا باد.
از خداوند ميخواهم تا مرا با تو در بهشت همنشین گرداند.
شمر كه شاهد ماجرا بود به غلامش دستور داد كه سرش را با عمود بكوب و بدين گونه بود كه آن زن مجاهد در بالين همسر به شهادت رسيد و در بهشت به او پيوست.
مادر بي آنكه به عاطفه مادرياش اجازه غلبه بر عشق به ولي خدا را بدهد پاسخ داد:
«مارضيت او تقتل بين يدي ابنبنت رسولالله»، هرگز از تو راضي نخواهم شد تا آنكه در پيش قدوم مبارك امام(ع) به شهادت برسي.
مادرم مرا فرستاده است نمونه ديگر از اين گروه، همسر مسلم بن عوسجه ميباشد.
مسلم، از بهترين شيعيان كوفه بود و نقش فعّالي در تهييج اهل كوفه براي ياري امام(ع) و مسلم بن عقیل(ع) ايفا نمود.
با شنيدن خبر نزديك شدن كاروان امام(ع) به كوفه، باوجود مأمورين فراواني كه ابن زیاد براي كنترل راههای كوفه گمارده بود تا مانع پيوستن افراد به امام(ع) شود مسلم(ع) فوراً از كوفه خارج شده و بهسوی آن حضرت ميشتابد.
همسرش نيز درنگ را جايز ندانسته و به همراه فرزندش خلف، همراه او به امام(ع) و خاندانشان ميپيوندد.
اين بانوي بزرگوار، پس از آنكه ناظر شهادت دردناك همسرش ميشود شهادت يك عزيز را در راه مولا باز هم ناچيز ميداند و چون خود نميتواند جان نثار ولي خدا كند فرزندش را به مسلخ عشق ميفرستد.
او ميداند كه براي مادر نظاره شهادت فرزند دردآورتر از دادن جان خويش است.
او ميداند كه در اين راه هر چه بيشتر از علقه هاي خويش بگذرد رسم ولايت را بهتر بهجا آورده است.
لذا، رو به فرزند خود خلف ميكند و ميگويد:
«يا بنيّ! اختر نصرة ابنبنت النبي(ص) علي سلامة نفسك و ان اخترت سلامتك لن ارضي عنك».
فرزندم برخيز و فرزند دختر پيامبر را ياري كن و ياري او را بر سلامت خويش ترجيح ده و بدان كه اگر سلامت خويش را بر نصرت او گزيني، هرگز از تو راضي نخواهم شد.
خلف برخاسته و از امام(ع) اجازه نبرد ميگيرد آن حضرت ميفرمايند: اگر به جنگ با دشمن روي و كشته شوي مادرت در بیابانها تنها و غريب ميماند.
خلف پاسخ ميدهد كه: مادرم خود مرا به رزم با دشمنانت فرستاده است.
آن گاه حضرت اجازه ميفرمايند.
حماسه اين مادر در همين جا تمام نميشود بلكه براي آنكه مبادا سختي جنگ روحيه فرزند را تضعيف كند پشت سر او كه رو به ميدان حركت ميكند فرياد ميزند:
فرزندم! بشارت باد تو را به آب گواراي كوثر كه بهزودی خواهي نوشيد.
خلف، پس از كشتن چندين تن به شهادت ميرسد.
دشمن، سر او را جدا كرده و بهسوی مادر پرتاب ميكند و مادر با روحي بزرگ كه پيداست از چشمه ولايت جرعه نوشيده است رو به سر جداشده ميكند و ميگويد: چه نيكو عمل کردیای مايه خرمي دل و اي روشني ديدگان من!
شريك رنج اهلبيت(ع) يكي از زنان ديگري كه در قيام امام حسين(ع) به پشتيباني مولا و خاندان او ميشتابد تا شريك رنج اهلبيت حضرت باشد، كبشه است.
كبشه، مادر سليمان، نماينده امام حسين(ع) در بصره بود كه مأموريت داشت تا پيام آن حضرت را به 7 تن از بزرگان شيعه در بصره برساند.
ولي ابن زیاد به نحوي او را پيدا ميكند و كشته و به دار ميآويزد.
مادر سليمان، عليرغم داغ تازهاي كه بر دلش دارد خود را به كربلا ميرساند و پس از عاشورا در زمره اسراء، همسفر خاندان امامت ميگردد.(5)
مادرم، آيا راضي شدي؟
كربلا، تجليگاه همه ایمانها و عشقها و خلوصهای نهفته است.
آنها كه با امام آمده اند و با امام مانده اند زن و مردشان ايمان و صبر و خلوص مجسم اند.
آن كه ميتواند جان ببخشد مي ماند كه جانش را به معامله بگذارد.
آن كه فرزند دارد فرزندش را و آن كه هيچ ميآيد كه تنها همراه اهل خيمه ها بر مصیبتها گريه كند و همدردشان باشد.
وقتي گروهي از اصحاب شهيد شدند مادر وهب بن حباب رو به او كرد و گفت:
«قم يا بنيّ و انصر ابنبنت رسولالله»، فرزندم، برخيز و پسر دختر پيامبر را ياري كن.
جواب فرزند چنين مادري واضح است كه چه بود: مادرم، چنين خواهم كرد و در اين راه كوتاهي نمينمايم.
آن گاه بهسوی ميدان به راه افتاد. پس از مدتي جنگ به نزد مادر بازگشت و گفت: مادرم آيا از من راضي شدي؟ و مادر بي آنكه به عاطفه مادرياش اجازه غلبه بر عشق به ولي خدا را بدهد پاسخ داد:
«مارضيت او تقتل بين يدي ابنبنت رسولالله»، هرگز از تو راضي نخواهم شد تا آنكه در پيش قدوم مبارك امام(ع) به شهادت برسي.
نمونه ديگر، «بحريه» مادر عمرو بن جناده است كه او نيز پس از شهادت جناده خود، پسرش عمرو را كه تنها 11 سال سن داشت امر به رفتن به ميدان و حمايت از امام ميكند.
همسر وهب كه سخت به او علاقهمند بود تاب نياورده و گفت: ترا به خدا مرا داغدار نساز.
مادر وهب از خوف آنكه مبادا كلام زن اراده فرزندش را سست نمايد گفت:
«لا تسمع قولها و ارجع فقاتل بين يدي ابنبنت رسولالله ليكون غدا شفيعك عند ربك»
فرزندم به شكوه همسرت گوش مسپار. بازگرد و در حمايت از امام، جان خود را فدا كن تا فرداي قيامت نزد پروردگارت شفيع تو گردد.
فرياد مادر، آخرين علقه هاي دنيوي را از دل فرزند قطع ميكند و او باز ميگردد و آن قدر ميجنگد تا دشمن دو دستش را قطع ميكند.
اينجاست كه همسرش نيز نام خود را جزو حماسهسازان عاشورا ثبت ميكند و عاطفه همسري خود را در پيشگاه عشق به ولايت قرباني مينمايد و فرياد ميزند:
«فداك ابي و امي قاتل دون الطيبين حرم رسولالله»، وهب، پدر و مادرم فدايت باد.
براي حمايت از پاكان حرم رسول خدا بجنگ.
وهب به او ميگويد كه به خيمه ها باز گردد ولي او پاسخ ميدهد كه باز نميگردم تا در كنار تو، من هم كشته شوم. امام كه صحنه را چنين ميبينند ميفرمايند:
«جزيتم من اهلبيت خيرا ارجعي الي النساء رحمك الله».
خداوند، به شما پاداش نيكو بدهد. رحمت خدا بر تو باد بهسوی زنان بازگرد.
همسر وهب پس از فرمايش حضرت بازميگردد و وهب كشته ميشود.
مادر وهب كه شهادت فرزند را از دور نظاره گر است عمود خيمه را كنده و بهسوی دشمن حمله ميكند.
امام بار ديگر او را نيز بهپیش باقي زنان بازميگردانند.
سر فرزند، بهسوی دشمن نمونه ديگر، «بحريه» مادر عمرو بن جناده است كه او نيز پس از شهادت جناده خود، پسرش عمرو را كه تنها 11 سال سن داشت امر به رفتن به ميدان و حمايت از امام ميكند.
وقتي پس از شهادت او، دشمن سرش را بهسوی مادر پرتاب ميكند بحريه اين سر بريده خون آلود را به سينه مي چسباند و بي هيچ شكوه و ناله و شيوني كه سزاوار آن لحظه است تنها ميگويد: آفرين بر تو پسرم! اي شادي قلبم و اي نور ديدگانم! بعد، آن چنان اين سر را به فشار بهسوی سينه مردي از سپاه دشمن پرتاب ميكند كه او در دم ميميرد.
آن گاه باز از پاي ننشسته عمود خيمه را ميكند و در حالي كه اين رجز را ميخواند بهسوی دشمن حمله ميبرد: «انّي عَجُوز سيّدي ضعيفة»
خاوَيةٌ باليةٌ نَحيْفة
اَضْرِبُكُمْ بِضَرْبَةٍ عَنيفة
دوُنَ بَنيِ الْفاطِمَةِ الشّريفة
من زني، ضعيف و لاغر و ناتوانم كه در حمايت از فرزند فاطمه با شما ميجنگم.
بعد همين طور با رجزخواني با همان عمود خيمه دو مرد از سپاه دشمن را به قتل رسانيد.
تا اينكه امام(ع) خود مانع شده به او دستور بازگشت به خيمه ها را دادند.
توجه به بیتهایی كه اين زن هنگام مبارزه ميخواند خود بهترين گواه عظمت او است.
او كه همسر عزيز خويش را در راه مولا فدا نموده، خود اسماعيلش را تا مذبح بدرقه ميكند تا قرباني امام كند و بعد در اين ابياتي كه پس از شهادت دو فرزندش ميخواند، حتي نامي از قربانيان به زبان نمي آورد. بلكه با خلوصي كه تنها ميتواند نتيجه علقه كامل به ولايت باشد تنها نام فرزندان فاطمه(س) بر زبان او جاري است.
حرفي از انتقام خون عزيزانش در اين شعر نيست. آنچه هست حمايت از فرزند فاطمه(س) است.
نمونه ديگري از اين مادران مخلص، حُسنيه از كنيزان امام حسين(ع) است كه شاهد شهادت فرزندش، منسجح در كربلا است.
آشيانه عصمت بعد از اين نام و ياد كوتاهي كه از زنان و مادران اصحاب امام در كربلا آورديم به صاحبان اصلي عزا، به داغدارترين گروه كه خود اهل بيت و خاندان بني هاشم باشند ميرسيم.
خانداني كه در قرباني كردن عزيزان در راه امام نيز گوي سبقت را از ديگران ربودند.
امام رضا(ع) فرمودند:
«ان كنت باكيا لشئ فابك للحسين بنعلي بنابيطالب فانه ذبح كما يذبح الكبش و قتل اكنون زينب(س) با كولهباري از رنج شهادت عزيزان، مسؤوليت عظيم پيامرساني فرهنگ عاشورا را بر عهده دارد. چرا كه «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا» و او است كه بايد به امت بياموزد كه در عاشوراهاي مكرر زمان، زنان و مردان هر يك چه مسؤوليتي بر عهده دارند.
معه من اهلبيته ثمانية عشر رجلا ما لهم في الارض شبيهون».
اگر براي كسي گريه ميكني براي حسين بنعلي(ع) گريه كن.
چرا كه او را همانند گوسفندي كه سر ميبرند كشتند و همراه او هجده مرد از خاندانش را كه در زمين احدي در شرافت شبيه آنان نبود به قتل رساندند.
روشن است كه افراد هر چه وارسته تر و بزرگوارترند مطمئنا علقه ها و علاقه هاي خانواده به آنان قويتر است و رنج شهادت آنان، عظیمتر.
صبر، بر شهادت جوان محبوبي چون علي اكبر(ع) كه كوه طاقت حسين(ع) را فرو ميريزد و حتي او را به ناله وامیدارد كه گويد: بعد از تو خاك بر سر دنيا، صبر معمولي بر كشته شدن يك عزيز نيست.
صبر بر شهادت عزيزترين عزيزان است و به همان نسبت سنگينتر و دشوارتر.
آنچه عمه ها و خواهران او در خيمه ها بايد تحمل كنند يك مصيبت معمولي نيست.
مصيبتي است كه حسين(ع) يعني آن صبر مجسم را از حال برده است:
غريبان را دل از بهر تو خون است دل خويشان نميدانم كه چون است
چرا كه او كسي است كه امام ميگويد: «هر گاه دلتنگ وجود پيامبر(ص) ميگشتيم به چهره او مينگريستيم.»
سكينه، دختر امام حسين(ع) شاهد شهادت همسر عقد کردهاش عبدالله بن حسن و نيز شهادت پدر و دو برادر و شش عمو و سه عموزاده ميباشد. سكينه، آن كسي است كه امام حسين(ع) در وصف او ميفرمايند:
«سكينة مستغرقة في اللّه» فاطمه بنتالحسن نيز نظارهگر شهادت سه برادر، هفت عمو، دو عموزاده، و ناظر بيماري شديد همسر خويش، امام سجاد(ع) و رنج عطش شديد و گرسنگي و آزار فرزند كوچكش امام باقر(ع) ميباشد.
فاطمه بنتالحسن در فضيلت بهگونهای است كه امام صادق(ع) در وصف او ميفرمايند:
«كانت صديقة لم تدرك في آل الحسن امرأة مثلها»: او زن صديقه اي بود كه در خاندان امام حسن زني چون او يافت نميشد.
ام كلثوم، دختر حضرت علي و فاطمه(سلامالله علیها) زن ديگري است كه ناظر شهادت هفت برادر و پنج برادرزاده ميباشد.
صبر آنان در عاشورا، هر چند بسيار باشكوه است ولي تحمل آزار وحشيانه دشمن در اسارت و شكوه اعتراض اين خاندان به رفتار جابرانه دشمن و جهل و خموشي مرگبار امت، خود حماسهاي ديگر است كه بدان خواهيم پرداخت.
جفا خواهد بود اگر نامي از اسماء و امالبنين در اين ميان برده نشود.
آنان هر چند در كربلا حضور نداشتند، ولي حمايت باشكوه آنان از قيام امام(ع) خود عظمتي دارد.
اسماء دختر عقيل، در ماجراي قيام امام حسين(ع) چهار برادر (مسلم، جعفر، عبدالرحمن، عبدالله و سه برادرزاده اش (محمد و عبدالله فرزندان مسلم بن عقیل و محمد فرزند ابي اسعد بن عقیل) به شهادت ميرسند و او مقاوم و نستوه اشعاري سروده با كلام حماسي خود بيدارگر امت ميگردد. ام البنين زني است كه شجاعت را از پدران خود به ارث برده و به همين جهت حضرت علي(ع) زماني كه قصد ازدواج با شيرزني دارند تا بتواند در ايفاي نقش مادري خود، مرداني شجاع بپرورد، با او ازدواج مينمايند.
خداوند به او چهار فرزند عطا مي نمايد كه هنگام حركت امام حسين(ع) بهسوی كوفه، هر چهار پسر خود را براي حمايت از آن حضرت به همراه ايشان ميفرستد.
اين چهار برادر، جان خود را در طبق اخلاص نهاده و در حمايت از امام(ع) به شهادت ميرسند و در يك بعدازظهر، امالبنين لايق مقام پرافتخار مادر چهار شهيد ميگردد.
در عظمت ولایتمداری او همين بس كه وقتي خبر شهادت فرزندانش را به او ميدهند بدن تأخير ميپرسد:
برايم بگوييد كه امام و مولايم حسين چگونه است و وقتي كه از شهادت امام حسين(ع) باخبر ميگردد ضجّه ميزند كه:
اولادي و من تحت الخضراء كلّهم فداء لابي عبدالله الحسين(ع) فرزندان من و همه آدميان، قربان امام(ع) باد.(6)
در نهايت در وصف زينب كبرا هر چه گفته شود ناچيز است.
او كه کوچکترین مصيبتش در بعدازظهر عاشورا، شهادت دو فرزندش عون و محمد ميباشد.
شهادت هفت برادر كه جانسوزترین آن، شهادت امام حسين(ع) ميباشد و نيز شهادت پنج برادرزاده كه سختترين آن، شهادت علي اكبر(ع) بوده فقط بخشي از مصائب عظيم وارد بر اين شيرزن ميباشد.
زينب(س) كه تمام زندگیاش تكرار رؤيت شهادت است از طفوليت با مشاهده شهادت مادر با اين فرهنگ آشنا گرديده، چندي نميگذرد محاسن غرقه به خون پدر ياد شهادت را در ذهن او بيدار ميسازد.
با گذر چند سال پارههاي جگر بيرون ريخته از دهان برادر، مظلوميت اين خاندان را دوباره عيان ميسازد و اكنون زينب(س) با كوله باري از رنج شهادت عزيزان، مسئوليت عظيم پيامرساني فرهنگ عاشورا را بر عهده دارد.
چرا كه «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا» و او است كه بايد به امت بياموزد كه در عاشوراهاي مكرر زمان، زنان و مردان هر يك چه مسئوليتي بر عهده دارند.
لذا، به ميزاني كه ياد عاشورا در دل مردم زنده گرديد رشيد مرداني چون اصحاب امام حسين(ع) و شيرزناني چون خاندان آن حضرت بيشتر جلوه نمودند.
بهترين تجليگاه چنين امري را در جريان انقلاب اسلامي ايران يافتيم.
آنجا كه ملت معتقد به جان و مال در طبق اخلاص نهادند لذا توان سرنگوني طاغوت 2500 ساله را يافتند.
امام خميني در كلام منور خويش اين تلاش را پاس داشته ميفرمايد: بانوان ايران در اين نهضت پیشقدم بودند و مثل بانوان صدر اسلام بودند.(7)
و نيز با توجه به نقش زنان در پيروزي بر جهان كفر در جنگ تحميلي هشت ساله فرمودند: بهتمامی خواهران و برادراني كه در محيط جنگ به زندگي دلاورانه خود ادامه ميدهيد و از كشته شدن به دست دشمنان خدا در راه خدا ترسي نداريد و با چنگ و دندان از ميهن عزيزتان براي رضاي خدا دفاع ميكنيد و موجب دلگرمي رزمندگان اسلام ميشويد و همه چيز خود را در طبق اخلاص قرار داده ايد و با فداکاریهای مكرر، صحنه هاي شجاعت و شهامت را در تاريخ سراسر مبارزات بيامانتان ثبت نموده و مي نماييد و با درس فداكاري و رشادت به مستضعفين جهان ميآموزيد كه وعده خدا بر حكومت پابرهنگان جهان حق است، به شما كه با مبارزات خويش روي ابرقدرتها را سياه كرديد درود ميفرستم و در مقابل صبر و استقامتتان خاضع و خاشعم.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید