از مهمترین حالات عاطفي كه نقش فوقالعادهای در رشد شخصيت كودكان دارد و وجودش ضروري حيات و دوام و بقاي آنان است مسئله اعتماد به نفس میباشد. روانشناسان و علماي اخلاق آن را اساس تأمين سعادت و آسايش و آرامش انسانها ذكر کردهاند و مربيان بزرگ و بالاتر از همهی آنها ، انبياي الهي در طريق تأمين و تداوم آن ، راههایی را ارائه داده و انسانها را به كسب آن توصيه فرمودهاند.
غرض از اعتماد به نفس
غرض ما از اعتماد به نفس ، وجود قدرت و اتكايي مستقل در نفس است كه در سايه آن ، آدمي بدون چشمداشت كمك و مدد ديگران كاري را آغاز كرده و میکوشد آن را به فرجام برساند.
ذکر این نكته ضروري است كه داشتن اعتماد به نفس ، با ادعاي استقلال كردن و بريدن از اتكاي به خداي بزرگ فرق دارد. غرض اين نيست كه آدمي از خدا ببرد بلكه مقصود اين است كه انسان در رابطه با وظیفهای كه خدا برايش معين كرده است باقوت قلب و با بهره گيري از لياقت و مهارت و استعدادش بهپیش رود و به گدايي و دریوزگی ديگران نيفتد و از آنها نخواهد كه كار او را انجام دهند ؛ يا در رابطه با مشكل ، راه عجز و لابه در پيش نگيرد و به اين و آن متوسل نشود ؛ تنها به قدرت و عملكرد خود ، آن هم تحت ضوابط و فرامين الهي تكيه كند.
ما به خدا اعتقاد و اتکا داريم، میدانیم در گرفتاریها و مشكلات و در انجام وظيفه ، او ياريگر ماست. ولي انتظار نداريم كه خداوند بهجای ما آشپزي و معماري كند، و يا براي ما كارخانه و كشاورزي راه بيندازد. در انجام دادن اين وظايف بايد قائم به نفس بود و به توان و اراده خود كار كرد و بهپیش رفت.
بر اين اساس میخواهیم با پرورش اعتماد به نفس ، در افراد قدرت و تواني پديد آوريم كه شخصاً به كار خويش قيام كنند بدون اين كه خود را از خدا بینیاز بدانند. سعي بر اين است كه فرد حسابش را از مردم جدا كند و به همت خود متكي باشد و از قدرت و اراده خود استفاده كند نه از توان ديگران.
ضرورت وجود اعتماد به نفس
با اين توجيه ، وجود اعتماد به نفس در افراد ، بهویژه پايه گذاري آن از همان دوران كودكي ضروري است و اين ضرورت هم در رابطه با گذران امور مربوط به حيات روزمره است و هم در رابطه با سلامت رواني و رشد و امكان كسب كمال.
فرزندان ما نيازمند اعتماد به نفساند تا در سايه آن بتوانند راه خوشبختي خود را هموار كنند. به هر ميزان كه كودكان ما بيشتر رشد كنند و بيشتر با مسائل و دشواریهای زندگي مواجه گردند نياز آنها به اعتماد به نفس بيشتر خواهد شد . پس مقدمات اين امر بايد از هم اكنون فراهم گردد.
در ایجاد اعتماد به نفس علاوه بر تقويت جنبههای ايماني ، ضروري است حركات و رفتار و عملكردهاي كودك را تحت رهبري والدين و مربياني مطمئن قرار دهيم تا در ضمن هدايت بتوانند خصايص اخلاقي مطلوب را در وي به وجود آورند و او را بهسوی مقصد مورد نظر جهت دهند.
زيان عدم اعتماد به نفس
ارزش پرورش كودكان و ايجاد زمينه اعتماد به نفس را در آنان هنگامي میتوان دريافت كه بدانيم عدم آن موجب پيدايش چه عوارض و دشواریهایي است. بهتراست در اين زمينه به دو نمونه توجه كنيم:
1.جنبه فردي
به نظر ما اگر طفل فاقد اعتماد به نفس باشد ، در حال و آينده زندگي ناخوشايندي خواهد داشت. در كارها نيازمند است كه به ديگران اتكا كند و براي جلب نظر ديگران ناگزير است به نحوهی خود را مورد پسند آنها قرار دهد كه اين خود منشأ بسياري از لغزشهاست.
شخصيت موجود چنين افرادي بهمراتب پائين تر از شخصيت واقعي آنهاست و براي همين آنها دچار احساس حقارت و تحت تأثير عوامل مأيوس كننده هستند. امري كه تدريجاً سبب خواهد شد كه آنان امكانات طبيعي حيات را از دست بدهند و در معرض ابتلاي بیماریهای عصبي و رواني قرار گيرند. چنين افرادي در سنين نوجواني آرزوي مرگ دارند و میخواهند بميرند و درد و رنج حقارت را تحمل نكنند.
2.جنبه اجتماعي
كودكان و حتي همهی آنهایی كه اعتماد به نفس ندارند از معاشرت با ديگران پرهيز میکنند و گمان دارند در اين زمينه دچار ضرر و زيان خواهند شد. وقتي هم معاشرتي دست دهد جرئت و اعتمادي ندارند تا استقلال رأي و نظر خود را حفظ كنند، روحيه متزلزلشان آنها را وادار به تبعيت و تسليم در برابر ديگران خواهد كرد ، امري كه معلوم نيست هميشه به سود آنان باشد.
اين افراد دوست ندارند در ميان جمع حاضر شوند از آن جهت كه مبادا نقاط ضعفشان علني گردد و بیاهمیتیشان برملا و آشكار گردد. به ديگران بیاعتمادند و به صداقت و صفاي هیچکس اعتماد ندارند. از مورد سؤال قرار گرفتن میگریزند، مزاحم والدیناند، در همه كارها به آنان مراجعه میکنند، استقلال رأي و رفتار ندارند، میخواهند ديگران شروع كنند و آنها دنباله رو باشند، جرئتشان مرده و پیشرویشان ملاحظه كارانه و كند است.
برخي از نشانههای كودك بیاعتماد:
- از خود و شخصيت واقعي خود گريزانند و دوست دارند از خود شخصيتي دروغين بسازند و معرفي كنند.
- خودستائي دارند و گزافه گو هستند و خود را بالاتر از آنچه كه هستند معرفي میکنند.
- سعي دارند نقاط ضعف خود را بپوشانند.
- خجالتي و كمرو هستند و از اين بابت انزوا طلبند و دوست دارند شريك درد پيدا كنند.
- به پنهان كاري راغباند، تا عيوب عملكردشان آشكار نشود حتي در حضور پدر و مادر كه محرم رازند.
- از هر فرصت براي مقايسه خود با ديگران استفاده میکنند تا دريابند كه در چه وضعيت و مقامي هستند.
- دچار وسوسه و اضطراباند و به همين دليل ممكن است دچار شب ادراري باشند و يا خواب راحت نكنند.
- عصبي هستند و در مقابل انتقاد ، حساسيت از خود بروز میدهند و گمان دارند همه دشمن آنها هستند.
- اصرار دارند ثابت كنند كه افرادي باارزشاند و آرزو میکنند وضعي پيش آيد كه خود را نشان دهند.
- از جمع گريزانند تا مبادا مورد عیبجوئی و نقد قرار گيرند و بدين خاطر خود به سراغ كسي نمیروند.
- اگر عمل ناروايي از ديگران ببينند آن را براي خود مجاز میشمارند و به همان دليل ، تن به چنان كاري میدهند.
- در برابر كمترين تلخکامی احساس كسالت میکنند و اشك میریزند و سعي دارند ديگران به آن پي نبرند.
- از جنب و جوش و فعاليت بسيار بيزارند و از مشكل و دشواري گريز دارند.
- از آنها كه مورد مقايسه او هستند بيزار هستند و سعي دارند آنان را تحقير كنند. شوخي میکنند و قادر به تحمل شوخي متقابل نيستند و از اين بابت دوستدار روابط يك طرفه هستند.
- از مسخره كردن ديگران و سقوط و لغزش آنها احساس لذت میکنند و نيز از ابهام و هراس ديگران.
- از شنيدن داستانهای حزن آور مسرور میشوند و صحنههای غم انگيز گوئي برايشان موجب عقده تكاني است.
- با همه نيازي كه به والدين خود دارند ، دوست ندارند والدينشان آنها را تحت اختيار بگيرند.
-...
حالات فرد فاقد اعتماد به نفس
حالات فردي كه به خود اعتماد ندارد به گونهای است كه خود را در اين دنياي بزرگ تنها احساس میکند و گمان دارد مورد نفرت ديگران است. به همين دليل ميل به انزوا دارد و در اجتماع نمیتواند تصميم گيري كند و اگر هم تصميم بگيرد قدرت اجرا ندارد.
او براي خود دنياي خيالي تصور میکند. دنیایی كه در آن قدرت دارد، زيباست و او در آن پيروز است و قادر به انجام دادن هر امري است و میتواند كار و تلاشی مثبت داشته باشد. ولي در جنبه عمل در مییابد كه همه آرمانش در حال زوال و فناست ؛ او از زندگي لذتي نمیبرد و به زندگي اميدوار نيست.
او گمان دارد كه سراسر وجودش عيب است، به همين نظر فكر و اندیشهای مشوش دارد، كمتر میخندد، هرگز خود را آن چنان كه هست نشان نمیدهد. تصورش اين است كه ديگران با او نفاق میورزند و يا از عدم صداقتشان سر در نمیآورد. خود را فاقد قابليت و خيلي ضعیفتر از آنچه كه هست میپندارد.
به خاطر بیاعتمادی به خود ، موضع او در برابر حوادث ، موضعِ گريز است. هر حادثهای كه در زندگي برايش پديد آيد براي او يك نقطه منفي است و خطرآفرين ؛ مختصر شكست خود را بزرگ كرده و از آن احساس اضطراب میکند كه اين حالت خود موجد دشواریهای ديگري است.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید