بیگمان فرزند سالاری پدیدهای است نوظهور و از محصولات تمدن جديد و جوامع توسعه يافته و يا در حال رشد به شمار میرود و مشكل بتوان براي آن پیشینهای عمومي و رايج جستجو كرد. زيرا فرزند سالاری برآيند فرهنگي و اجتماعي اين گونه جوامع است كه پيش از اين با اين گستردگي، سابقهای نداشته است. و ما پيش از پرداختن به قسمت اصلي پاسخ، به برخي ریشههای مهم اين پديده در سطح خانوادهها، اشاره میکنیم.
ریشههای فرزند سالاری
1ـ نابرابري سطح تحصيلات والدين با فرزندان
در بين مردم كشورهاي در حال رشد، معمولاً پدران و مادران يا بیسواد و يا كم سوادند، در حالي كه به اقتضاي توسعه و بروز اوضاع جديد، فرزندان آنها با شتاب، رويكرد به تحصيلات عالي و ارتقاي معلومات و اطلاعات خود دارند، در نتيجه فرزندان با تكيه بر دانش بيشترشان، پدر و مادرها و نظرات آنان را چيزي بهحساب نمیآورند و آنها نيز با توجه به معلومات اندكشان، تاب و مقاومت در برابر فرزندان تحصیلکرده خويش را رفتهرفته از دست میدهند و يا اينكه اساساً خود آنها چون فرزندانشان را آگاهتر و زمان شناس تر از خود میدانند در برابر خواست و اميال آنان تسليم خواهند بود و برآمد هر يك از اين دو، چيزي جز فرزند سالاری نيست.
2ـ توجه بيش از حد به خواستهها و مطالبات اولاد
اين كار نيز بهطور شايع و رايج آن، پدیدهای نوظهور است كه والدين نسبت به برآوردن مطالبات و اميال فرزندان خود زياده روي و افراط كنند، گرچه اين گونه خواستهها غیرمنطقی، بلندپروازانه و فراتر از توانايي و بنيه مالي خانواده و يا حتي بيرون از مرزها و حدود قانوني و ديني باشد. بديهي است در پيش گرفتن چنين شیوهای بهتدریج به فرزند سالاری و تحكم اولاد بر والدين خواهد انجاميد.
3ـ ضعف اخلاقي در درون خانواده
نزاعها و مشاجرههای خانوادگي و بیتوجهی زن و شوهر نسبت به جهات و مسائل اخلاقي بين يكديگر و بیاحترامی آنان به يكديگر، بهویژه در حضور فرزندان، بهشدت حرمت و شخصيت آن دو را در نظر آنان خوار و بیمقدار خواهد كرد و به جايگاه و اعتبار هر يك از آن دو آسيب و لطمه جدي وارد میکند، وقتي چنين اتفاقي بيفتد اولين ثمره تلخي كه از آن به بار مینشیند بیتوجهی فرزندان نسبت به نظرات و مديريت والدين و شانه خالي كردن از اجراي دستورات آنها است.
برخي فكر میکنند براي حفظ موقعيت خود نزد فرزندان بايد طرف ديگر را از نظر آنان بيندازند و او را تحقير كنند، غافل از اينكه در چنين فضايي هيچ يك سودي نخواهد برد. چون او نيز بهنوبه خود سعي خواهد كرد از خويش واكنش نشان داده و به مقابله بهمثل بپردازد، گذشته از اينكه چون فرزندان به هر يك از پدر و مادر خود علاقه دارند اگر ببينند كه از سوي هر يك از آن دو نسبت به ديگري در حضورشان آزار و اهانتي وارد میشود، بر خلاف تصور فرد توهين كننده كه به خاطر حفظ موقعيت خود نزد فرزندان دست به اين كار میزند، كينه او را ناخودآگاه به دل میگیرند، و پيداست در اين صورت متضرر واقعي مجموعه خانواده خواهد بود و فرزندان پس از اين اعتنايي به نظرات و سخنان والدين خود نخواهند داشت، زيرا مديريت كسي نزد ديگري وقتي پذيرفته میشود، كه در نظر او داراي اعتبار و شخصيت قابل احترامي باشد.
4ـ كم رنگ بودن آموزهها و اعتقادات ديني خانواده
از آموزههای مهم دين اين است كه بايد در هر حال، احترام والدين را پاس داشت و از آزار و اذيت آنان پرهيز كرد و در حدود عقل و دين از دستورات و خواستههای آنان پيروي كرد. اگر فضاي حاكم بر محيط خانواده از سلامت ديني و اعتقادي برخوردار نباشد و بیبند و باري و گناه در آن رايج باشد، نه چنين انگیزهای در فرزندان وجود دارد و نه والدين توانايي كنترل اخلاقي و تربيتي آنان را خواهند داشت و بدترين نوع فرزند سالاری در چنين زندگیهایی حاكم است، كه پدر و مادر بیهیچ واهمهای، با ميل و رغبت، عنان اختيار خود را به دست فرزندان فاسد خويش سپرده كه به هر سو آنان را بكشانند تسليم آنها هستند و چون تربيت ديني ندیدهاند، پاس حرمت والدين را نيز نخواهند داشت، بهویژه اگر زماني آنها بخواهند در برابر خواستهای از فرزندان خود بايستند، با بدترين نوع برخورد و توهين و حتي ضرب و شتم، از سوي آنان مواجه خواهند شد.
آثار منفي فرزند سالاری
1ـ تضييع حقوق و احترام والدين
پدر و مادر نسبت به فرزند، داراي حقوقي هستند كه خداوند بزرگ توجه به آن را در رديف رعايت حقوق خويش دانسته است.
قرآن مجيد میفرماید: ((و قضي ربك إن لا تعبدوا الا اياه و بالوالدين احسانا;
پروردگارت حكم كرد كه جز او نپرستيد و نسبت به پدر و مادر خود نيكي كنيد.))
گويا اين سياق و تركيب بیتناسب با جنبه خالقيت حق نباشد، زيرا خداوند، آفريدگار بشر و والدين واسطه آفرينش اويند.
در نظام حقوقي اسلام، گرچه اولاد نيز داراي حق بر عهده والدیناند، ولي نبايد از ياد برد كه حقوق پدر و مادر همچون اطاعت مشروع، احسان، تواضع و خاكساري و مانند آن، از اموریاند كه ذاتاً با فرزند سالاری دمسازي ندارند در حالي كه حقوق فرزندان مانند كفالت، تربيت، تأمین مصالح و غير آن، از اموري است كه جز با فرمان برداري از والدين و پذيرش مديريت آنان به دست نمیآید و معمولاً در خانوادههای فرزند سالار حقوق والدين به فراموشي سپرده میشود و اين نخستين نقطه انحراف و ميوه تلخ اين پديده در درون خانواده است.
2ـ تهديد شدن ارزشها و سنتهای مفيد
هر جامعهای بهتناسب اوضاع فرهنگي، مذهبي، ملي، اجتماعي و حتي اقتصادي خود، داراي ویژگیها و خصوصياتي است كه مجموعه آن، هويت آن جامعه را در قبال ساير جوامع، متمايز و معين میسازد. اين ارزشها اموریاند كه هر ملتي آن را در گذار زمان و طول تاريخ حيات خويش فرهنگ سازي كرده و سينه به سينه آن را از نسلي به نسل ديگر منتقل كرده است. بیتردید پاسداشت اين ارزشها خود مهمترین عامل ثبات و امنيت همه جانبه آن ملت است و بهویژه عناصر كليدي و اساسي آن، از عوامل عمده و توانمند حفظ وحدت و يكپارچگي جامعه در برابر انواع تهاجمات بيگانه به شمار میرود.
انتقال اين ارزشها بهطور شفاف و به دور از هر گونه خرافه و پيرايه منطق گريز، از مهمترین وظايف نسل پيش نسبت به نسل جديد و آينده سازان جامعه است و بیتوجهی بدان، زیانهای بزرگي در پي خواهد داشت.
چنين وظیفهای در فضاي فرزند سالاری غیرقابل تحقق است، بلكه به وضعيتي نيازمند است كه در آن، والدين داراي جايگاهي برتر نسبت به فرزندان خويش باشند، تا زمينه اين انتقال، بهتر فراهم گردد.
البته انجام اين كار، تنها به آنچه گفتيم منوط نيست، ولي نقش اساسي و عمده آن در اين خصوص غیرقابل انكار است.
3ـ اخلال در امر تربيت
در وظايف اساسي پدر و مادر نسبت به فرزند، تربيت و ادب نيكو است. حضرت موسي بن جعفر(ع) میفرمایند: «شخصي به محضر پيامبر اكرم(ص) شرفياب شد و از آن حضرت در باره حق فرزند پرسيد، پيامبر گرامي در پاسخ فرمودند:
اينكه نام نيكو برايش برگزيني و او را تربيت شايسته كني و نيز او را در جايگاه مناسب و خوبي قرار بدهي.»
شايد مقصود از فراز آخر انتخاب همسري شايسته و نيك باشد.
در حديث ديگر حضرت صادق(ع) میفرمایند: «اكرموا اولادكم و احسنوا آدابهم يغفر لكم;
فرزندانتان را گرامي بداريد و آنان را نيكو ادب كنيد تا مورد بخشش خداوند قرار گيريد.»
و بديهي است تربيت و تأدیب اجتماعي و اخلاقي و نيز برگزيدن همسري پسنديده و مقبول براي فرزند از سوي پدر و مادر، جز با پذيرش جايگاه برتر آنان و قبول شايستگي بيشتر و صلاحيت افزونتر آنها در تشخيص مصلحت جوان خود، امكان پذير نيست در حالي كه در وضعيت فرزند سالاری چنين موقعيتي براي والدين پذيرفته نيست، بلكه در بسياري از موارد، آنان هستند كه مدعي انتخاب راه و روش برتر در زندگي براي والدين خود میشوند.
البته آنچه گفتيم منافاتي ندارد كه برخي از فرزندان، با حفظ احترام و احسان به پدر و مادر، در اثر تحصيلات و آگاهیهای بيشتر، آنان را نسبت به بعضي امور و دانستنیهای لازم راهنمايي دهند و اشتباهاتشان را با زباني نرم و فروتنانه تذكر دهند.
4ـ غلبه احساسات بر تعقل
از ویژگیها برجسته دوران نوجواني و جواني غلبه احساسات بر نيروي عقلاني است. اين احساسات كه بيشتر ريشه در تخيل دارد تا تعقل، اگر باتدبیر و انديشه مهار نگردد، نتايج زيانباري به بار خواهد آورد.
افراط در دوستیها و دشمنیها، بزرگنمايي و اهتمام بيش از حد به برخي امور و يا حوادث جزئی، غرور و خودخواهي، شاعرانه فكر كردن، ميل به انزوا و پرهيز از درگير شدن و برخورد با واقعیتهای زندگي و ... بخشي از عواطف و احساسات دوران بلوغ و نوجواني را تشكيل میدهد. و بهروشنی پيداست كه زندگي را نمیتوان بر اساس آن پايه ريزي كرد. و هر خانوادهای كه بنيان خود را بر آن پي ريزي كند، بهشدت در معرض آسیبهای جدي و دستخوش تزلزل و بیثباتی خواهد بود. و از ویژگیها خانواده فرزند سالار، مبنا قرار گرفتن احساسات در روابط و مناسبات دروني و بيروني آن است.
براي نمونه، در بسياري از زندگیهای فرزند سالار، والدين رفت و آمد و ايجاد ارتباط با خانوادهای را به مصلحت نمیدانند و به دلايل مختلف، آن را به زيان خود و فرزندان خويش احساس میکنند، در حالي كه فرزند آنها، چون از آن خانواده به هر دليلي خوشش میآید، اصرار میکند كه اين روابط برقرار گردد. و يا برعكس گاهي والدين آمد و شد با برخي را مفيد، سالم و به صلاح مادي و معنوي خود و فرزندان تشخيص میدهند ولي فرزند، احساسي غير آن دارد و در برابر مصلحت انديشي والدين خود مقاومت و مخالفت میکند. در خانواده فرزند سالار، حاكميت از اوست و پدر و مادر علي رغم ميل و تشخيص خود كه با ملاکها و معيارهاي عقلي و ديني به آن رسيده است عمل میکند و به خواسته نوجوان و يا جوان خود تن میدهد. و نمونههایی ديگر از اين قبيل.
اصلاح و تعديل
بهمنظور پيشگيري و يا اصلاح اين پديده بايد كوشيد تا با آنچه در اين پاسخنامه بهعنوان ریشههای فرزند سالاری ذكر شده است مقابله شود و تا حد امكان ضعيف گردد.
بالا رفتن سطح معلومات و دانش والدين در حدي كه بتوانند با فرزندان خود در مسائل درگير، با منطق و استدلال سخن بگويند و حداقل یافتهها و نظرات تجربه شده خويش را با زباني قابل قبول و مناسب با آنان در ميان بگذارند، كمك بسياري به تحكيم موقعيت آنان نزد فرزندان خواهد كرد.
بیگمان در عصري كه تأثیر نيروي بدني و زورگويي در كسب موقعیتها و مدیریتها رنگ باخته و بيشتر صلاحیتها و قابلیتهای علمي و دانش سرشار كارساز شده است، توجه به اين امر از سوي والدين، از امور بايسته و از شرايط لازم در جهت ايجاد فضايي معقول در خانواده و در دست داشتن مهار زندگي است.
اين نكته بايد به فرزندان تفهيم شود كه اگر آنان صلاحیتها و دانش خود را از والدين خود بيشتر میدانند در مقابل، پدر و مادر به جهت سن بيشتر و مواجهه فراوان با فراز و نشیبها، پيروزي و شکستها و پشت سر گذاشتن بسياري از ناملايمات زندگي، بار سنگيني از تجارب مفيد و آموختني را همراه خود دارند كه استفاده و بهکارگیری آن میتواند براي فرزندان كارگشا و دستگير باشد.
گذشته از اينكه هر موفقيت، پيشرفت و كاميابي كه نصيب فرزندان میشود، عمدتاً در نتيجه فداكاري، تلاش، زحمت و سرمايه گذاري والدين است و اگر مراقبت و حمايت آنان نبود، دستيابي به هر يك از آنها كاري بس دشوار و گاهي ناممكن بود.
و نيز همچنان كه پيش از اين گفتيم از ریشههای فرزند سالاری توجه بيش از حد به برآوردن خواستهها و اميال كودك و نوجوان از سوي پدر و مادر است. و لذا ايجاد تعادل و روي آوري به حد ميانه در اين باره بسيار اهميت دارد.
ارزش دادن و گرامي داشتن شخصيت فرزندان گرچه فراوان مورد تأکید واقع شده است و حتي در حديثي كه قبلاً ذكر كرديم ابتدا دستور اكرام و بزرگداشت شخصيت اولاد داده شده و آنگاه تربيت نيكو سفارش شده است، كه خود حاوي نكته لطيفي در باب تربيت است و آن اينكه تنها راه توفيق كامل در تأدیب فرزندان و يگانه راه به ثمر نشستن و عمق بخشيدن به دادهها و مسائل تربيتي در جان و روان آنان، مهرورزي، احترام به شخصيت و اكرام آنها است، و خشونت و اجبار و تحميل حاصلي جز سرخوردگي و پس زدن اين گونه آموزشها و تعليمات نخواهد داشت، ولي در عين حال زياده روي و افراط در اين خصوص نتايج نامطلوبي به بار خواهد آورد، كه نتيجه نهايي آن پيدايش فرزند سالاری در خانواده است.
برخي محبت و كسب رضايت اولاد خود را محوریترین اصل زندگي خود قرار دادهاند و حتي حاضرند دست به اقداماتي منافي شرع و قانون بزنند، تا خواهش فرزند خود را برآورده و ميل نفساني او را پاسخ دهند، در حالي كه تجربه نشان میدهد كه بسياري از اين گونه فرزندان كه والدين براي به دست آوردن خشنودي و هواي دل آنها از دين و باورهاي خود نيز مايه گذاشتند، سرانجام به پدر و مادر خود وفا نكردند و باکمال بیمهری و بیاعتنایی و حتي جفاكاري و ستمگري با آنان مقابله و رفتار كردند.
و در نهايت داشتن رفتار مسالمت آميز و محترمانه والدين باهم و مهمتر از آن برنامه ريزي جامع، صحيح و جاذب براي تربيت مذهبي و تقويت باورها و اعتقادات ديني فرزندان، راه را براي وصول به روابط و مناسباتي بر پايه حق و آموزههای عقلي و شرعي در درون خانواده همواره خواهد ساخت.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید